جلسه سی و چهارم – موانع محتوایی اعتبار – مانع سوم: جنسیتی کردن فضائل و رذائل – بررسی دیدگاه اول – دیدگاه دوم : راه اول و دوم و بررسی آن‎ها

جلسه ۳۴ – PDF

جلسه سی و چهارم

موانع محتوایی اعتبار – مانع سوم: جنسیتی کردن فضائل و رذائل – بررسی دیدگاه اول – دیدگاه دوم : راه اول و دوم و بررسی آن‎ها

۱۳۹۹/۰۲/۲۳

خلاصه جلسه گذشته

در دسته دوم از موانع که به نوعی به محتوای نهج البلاغه مربوط می‎شود عرض کردیم اموری قابل ذکر و بررسی است که تا اینجا دو مانع را بررسی کردیم:

مانع اول: در نهج البلاغه گاهی مشاهده می‏شود حضرت علی (علیه السلام) از خودشان سخن گفته و به ستایش خود پرداخته‎اند که آن را بررسی کردیم و پاسخ دادیم.

مانع دوم: این بود که حضرت علی (علیه السلام) گاهی نسبت به جمعی از مردم یا اشخاص خاصی با عبارات و الفاظ تحقیر آمیز برخورد کرده که نمونه‏هایش را ذکر کردیم و آن‏ها را مورد بررسی قرار دادیم.

مانع سوم : جنسیتی کردن فضائل و رذائل

حضرت علی (علیه السلام) در بعضی از حکمت‏های نهج البلاغه خصلت‏ها و صفاتی را برای مردان و زنان ذکر کرده است،  به نحوی که گویا این خصلت‏ها اختصاص به جنس زن یا جنس مرد دارد، یعنی بعضی از فضیلت‎ها، فضیلت‏های اختصاصی زنان است و بعضی رذیلت‎ها اختصاصی مردان است یا بالعکس، بعضی رذیلت‎ها ممکن است مختص زنان باشد و بعضی از فضیلت‏ها مختص مردان. به عنوان نمونه حضرت در حکمت ۲۳۴ می‎فرمایند: «خِيَارُ خِصَالِ النِّسَاءِ، شِرَارُ خِصَالِ الرِّجَالِ؛ الزَّهْوُ وَ الْجُبْنُ وَ الْبُخْلُ؛ فَإِذَا كَانَتِ الْمَرْأَةُ مَزْهُوَّةً لَمْ تُمَكِّنْ مِنْ نَفْسِهَا، وَ إِذَا كَانَتْ بَخِيلَةً حَفِظَتْ مَالَهَا وَ مَالَ بَعْلِهَا، وَ إِذَا كَانَتْ جَبَانَةً فَرِقَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ يَعْرِضُ لَهَا.» حال ممکن است شماره حکمت در نهج البلاغه ها مختلف باشد. به هر حال بحث‏های زیادی بر سر این موضوع در گرفته است. حال اصل این حکمت را می‎خوانیم تا ببینی اشکالش چیست و چه مانعیتی دارد؟

حضرت می‎فرماید: خِيَارُ خِصَالِ النِّسَاءِ، شِرَارُ خِصَالِ الرِّجَالِ؛ بهترین صفات و خصلت‏های زنان بدترین صفات مردان است، آن صفات کدام است؟ آن صفاتی که برای زنان بهترین صفات است کبر و بخل و ترس است. فَإِذَا كَانَتِ الْمَرْأَةُ مَزْهُوَّةً لَمْ تُمَكِّنْ مِنْ نَفْسِهَا (این کلمه در بعضی نسخه ها ذات زهو هم آمده اما زهو به معنای کبر و تکبر است) اگر زن دارای کبر باشد لم تمکن من نفسها، یعنی جز در برابر شوهرش سر فرود نیاورد، یعنی تسلیم شخص دیگری نمی‏شود و تمکین از کس دیگری نمی‏کند وَ إِذَا كَانَتْ بَخِيلَةً حَفِظَتْ مَالَهَا وَ مَالَ بَعْلِهَا، اگر بخل داشته باشد مال خودش و مال شوهرش را حفظ می‏کند وَ إِذَا كَانَتْ جَبَانَةً فَرِقَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ يَعْرِضُ لَهَا، اگر هم ترسو باشد از هرچه که به او رو بیاورد دوری می‏کند.

در این حکمت از سه صفت نام برده شده است، کبر، بخل و ترس. این سه صفت به دلائل قطعی قرآنی، روایی، عقلی و عقلایی مذموم است. خود حضرت علی (علیه السلام) نیز در مواضع مختلفی درباره این صفات اظهار نظر کرده و این صفات را جزء بدترین صفات دانسته است، مثلا در باب کبر خود حضرت فرموده: این صفتی است که به خاطر آن ابلیس از درگاه خداوند متعال رانده شد یا در مورد بخل و همچنین در مورد ترس خود حضرت علی (علیه السلام) در نهج البلاغه، در جاهای مختلف در مذمت این خصال و در تقبیح صاحبان این خصال مطالب مفصلی فرموده است، مثلا بخل را در بردارنده همه عیب‏ها و زشتی‏ها معرفی کرده است که اگر کسی صاحب آن باشد به هر بدی کشانده می‏شود، یا مثلا در خطبه قاصعه به تکبر به عنوان عامل رانده شدن ابلیس از درگاه خداوند متعال با آن همه سابقه اشاره کرده است یا در مورد ترس و جبن، به هر حال مطالب زیاد است.

حال بحث این است که چگونه می‎توان پذیرفت که سه صفتی که در قرآن و روایات و کلمات خود حضرت علی (علیه السلام) این‎چنین درباره آن‎ها سخن گفته و تقبیح شده و در همین روایت نیز به عنوان بدترین خصلت برای مردان معرفی شده، به عنوان بهترین صفات برای زنان معرفی شود؟ آیا می‎توان گفت مثلا جنس زن و جنس مرد ویژگی‎هایی دارند و فضائل و رذائل نسبت به این جنس‎ها متفاوت است؟ فضیلت، فضیلت است و رذیلت، رذیلت است. چطور می‏شود که یک فضیلت اخلاقی برای یک جنس فضیلت باشد و برای جنس دیگر رذیله باشد، یک صفت اخلاقی برای زن فضیلت باشد و برای مرد رذیلت باشد و بالعکس.

مثلا در حکمت ۱۲۴ در باب غیرت حضرت علی (علیه السلام) می‏فرماید: « غَیْرَةُ الْمَرْأَةِ كُفْرٌ وَغْیْرَةُ الرَّجُلِ إیمَانٌ »؛ غیرت برای مرد ایمان است و برای  زن کفر است، (این غیرتی که می‎گویند یعنی غیرت زن نسبت به شوهر که این را فرمودند کفر است و غیرت مرد نسبت به همسر ایمان است) حال چگونه ممکن است غیرت برای یک جنس کفر باشد و برای یک جنس ایمان؟ اینکه حضرت غیرت را در زن و مرد کفر و ایمان دانسته، منظور کفر و ایمان اصطلاحی نیست، بلکه حضرت به مراتب مختلف اشاره دارد به هر حال این جای بحث دارد که چرا یک صفت اخلاقی که هر انسانی می‏تواند واجد آن‏ باشد جنسیتی شده؛ یعنی برای بخشی از انسان‏های کره زمین فضیلت محسوب می‎شود و برای بخشی دیگر رذیلت. نتیجه این سخن نسبیت اخلاق و جنسیتی شدن آن است، و این با ریشه‏های اخلاق که علما و دانشمندان علم اخلاق گفته‎اند و فضیلت‎ها را به جنبه انسانی و تقویت ملکات و رذیلت‎ها را به جنبه حیوانی و تقویت شهوات و غضب و امثال این‏ها بر می‎گرداند سازگار نیست.

بالاخره این کلامی که در نهج البلاغه آمده است را چه باید کرد؟

دیدگاه اول: عدم اشکال

عرض کردم که این مطلب به شدت نیز مورد بحث و گفتگو واقع شده مخصوصا در ده‏های اخیر، شاید این نگاه در گذشته کمتر محل اشکال بود، شما نگاه کنید در آثار ارسطو و افلاطون و سقراط که هنوز نامشان بر زبان‏ها است و به عنوان حکمای یونان باستان از آن‎ها یاد می‏شود و پایه گذار تفکر فلسفی و حکمت و به انواع و انحائش بودند، این امور ریشه دارد. حال اینکه آن‏ها منظورشان چه بوده و آیا واقعا جنسیتی نگاه می‏کردند؛ به هر حال از بعضی از کلمات آن‏ها چنین استفاده می‏شود. واقعا بعضی از مطالبی که این بزرگان در این باره ذکر کردند بسیار تعجب برانگیز است که تقریبا با زن مثل زائده‏ای در عالم  خلقت برخورد کرده‎اند، بعضی از این‎ها می‎گویند: زن از زیادت مرد خلق شد، یعنی یک زایده‎ای است و اصلا این‎ها در واقع زن بودن را یک نقص می‎دانند، می‏گویند: اگر جنین ناقص به دنیا بیاید زن می‎شود و اگر کامل شود و به مراحل عالی خلقت خود برسد مرد می‎شود. این‎ها بعضی از حرفای عجیب و غریب هم دارند. اما به هر حال در گذشته به دلائل مختلف که نمی‎خواهیم وارد آن شویم شاید این نگاه کمتر مورد سوال و اشکال بود که چرا مثلا در مورد زنان اینچنین سخن گفته شده است؟ بحث بعدی ما به خصوص در مورد زنان است، چند مطلب در نهج البلاغه در مورد زنان مطرح شده است که این‎ها هر کدام جای بررسی دارد، آن‎ها اختصاصی در مورد زنان است که بعدا در مورد آن بحث می‎کنیم. مطلبی که الان مد نظر است همین مسئله جنسیتی کردن است که چرا بعضی از صفات برای زنان به خصوص به عنوان فضیلت مطرح شده است در حالیکه همین صفات برای مردان به عنوان رذیلت مطرح شده است، این یک موضوع مستقل از آن موضوعی است که در مورد زنان و شبهاتی که در مورد زنان مطرح شده است که نقصان عقل یکی از آن‏ها است.

دیدگاه دوم: پذیرش اشکال و تلاش برای حل آن

اینجا ما در مواجهه به این مسئله و این رذیلت‏ها و جنسیتی کردن رذائل و فضائل چه باید بکنیم؟ اینجا نیز مثل سایر موارد اقدامات و پیشنهادات و توجیهات و تاویلاتی صورت گرفته است که حالا تفصیلش باید انشاء الله درجای خودش ذکر شود، اما آنچه که ما اجمالا می‎توانیم بگوییم این است که راه‎های متعددی برای حل این مشکل طی شده است.

راه اول: تغییر متن

این کلام حضرت علی (علیه السلام) در برخی از نسخه‏ها به نحو دیگری بیان شده است. مثلا:

۱.در کتاب تمام نهج البلاغه این حکمت را به عنوان وصیتی از حضرت علی (علیه السلام) به فرزندش آورده و ترتیبش هم با آنچه که در آغاز بحث خواندم تا حدودی متفاوت است. در کتاب تمام نهج البلاغه آمده است: «یا بنّی خیار خصال النساء شرار خصال الرجال، الزهو و الجبن و البخل، فاذا کانت المرئة مزهوه لم تمکن من نفسها و اذا کانت جبانه  فرقت من کل شئ یعرض لها و اذا کانت بخیله حفظت مالها و مال بعلها» مؤلف ترتیب را تغییر داده است. این ترتیب چه تأثیری دارد؟ می‏گوید اگر زن تکبر داشته باشد از نظر خودش لم تمکن من نفسها، اگر ترس داشته باشد، این جمله می‎تواند ادامه آن قرار بگیرد و منطقی‎تر به نظر می‎رسد، اگر «اذا کانت جبانه فرقت من کل شئ یعرض لها»، در کنار آن جمله اول قرار بگیرد این‎ها مکمل یکدیگر می‎شوند. می‎گوید: اگر تکبر داشته باشد این باعث می شود که به هر کسی رو ندهد، اگر ترس داشته باشد باعث می‎شود که هر کسی به او تعریض نکند، آن وقت اینجا جبن و زهو که در مقابل هم قرار می‎گیرند یک معنای دیگری پیدا می‎کنند، زهو به معنای تکبر نخواهد بود.

اینجا اگر مقصود همان معنای کبر بود چرا حضرت علی (علیه السلام) از واژه کبر استفاده نکرد؟ الکبر و الجبن و البخل؛ جبن که معنایش معلوم است و بخل هم معنایش معلوم است اما اینجا کلمه زهو به کار برده است. این‏جا به قرینه تقابل این دو، یعنی جبن و زهو معلوم می‎شود این دو مثل یک سپری است که زن را از دیگران حفظ می‎کند، کبرش یا غرورش، یا این حالت بی‎اعتنایی‎اش به دیگران راه را برای دیگران می‎بندد که دیگران به او سوء قصد داشته باشند و در عین حال اگر یک ترسی هم همراه او باشد بی‌باکانه و متهورانه وارد قضایا نشود، این ترس او را حفظ می‏کند. اینکه مثلا هر جایی تنها برود و بگوید من از چیزی نمی‎ترسم این طبیعتا او را در معرض خطر قرار می‎دهد.

این ترتیب یعنی جا به جا کردن جملات ممکن است تا حدی از گزندگی و تیزی آن شبهه بکاهد.

اما واقعش این است که خیلی تغییر اساسی در شبهه ایجاد نمی‏شود. اینکه ایشان این جملات را تغییر داده بر چه اساسی این کار را کرده و اینکه نوشتند این وصیت امام به فرزندشان باشد نیز محل بحث است. مهم نیست این جمله به چه کسی گفته شده، به عنوان وصیت باشد یا به عنوان یک حکمت، اینکه وصیت بوده یا نبوده، چندان به حل مشکل کمکی نمی کند یا راهی برای حل مشکل نیست عرض کردیم.

۲.فیض کاشانی در المحجة البیضاء همین کلام را از حضرت علی (علیه السلام) با یک تفاوتی نقل کرده است، ایشان می‎فرماید: « و كان عليّ عليه السّلام يقول: شرّ خصال الرّجل خير خصال النساء: البخل و الزهو و الجبن فإنّ المرأة إذا كانت بخيلة حفظت مالها و مال زوجها، و إذا كانت مزهوّة استنكفت أن تكلّم أحدا بكلام لين مريب، و إذا كانت جبانة فرقت من كلّ شي‌ء فلم تخرج من بيتها و اتّقت مواضع التهم خيفة من زوجها» می‎گوید: بدترین صفت‎های مرد بهترین صفت‎های زن است و بعد می‎گوید: اگر زن بخیله باشد مال خودش را و شوهرش را حفظ می‏کند، این مقدم شده و از جمله سوم آمده اول جمله قرار گرفته است، اما می‎فرماید: اذا کانت مزهوه استنکفت ان تکلم احدا بکلام مریب، اگر با کبر، با سختی از موضع خود بزرگ بینی و خود برتری بینی سخن بگوید دیگر با کلام همراه با ریبه با کسی سخن نمی‎گوید، شاید اشاره به آن آیه « فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ»[۱]؛ (صدایشان را نازک نکنند و پایین نیاورند) باشد. می‏گوید: اگر مزهوه باشد و تکبر داشته باشد، این باعث می‏شود که با کلام محکم و آمیخته با تندی سخن بگوید و اذا کان جبانه فرقت من کل شئ، اگر ترسو هم باشد از هر چیزی احتیاط می‏کند و می‏ترسد، فلم تخرج من بیتها، اگر این ترس را داشته باشد از خانه خارج نمی‎شود و از مواضع تهمت پرهیز می‏کند خیفة من زوجها.[۲]

ظاهر این کلام این است که در مقام نقل عین سخن حضرت علی (علیه السلام) نبوده است، کأنه نقل به مضمون به همراه شرح و توضیح بوده است زیرا این نقل هیچ جا به این شکل نیامده است، لذا ظاهرا المحجة البیضاء در مقام نقل مستقیم سخن حضرت علی (علیه السلام) نیست، بلکه مقصود حضرت علی (علیه السلام) را نقل به مضمون می‎کند به همراه شرح و توضیحی از خودش.

بررسی راه اول

پس یک راه این است که برخی یا مستند به برخی از منابع (هرچند ما اشکال کردیم در آن) یا با توضیح آن کلام را طوری نقل کردند و تغییراتی در این کلام دیده می‏شود که چه بسا آن اشکالات کمتر شود، ولی همانطور که ملاحظه کردید این اشکالات ممکن است کم شود ولی کاملا برطرف نمی‏شود، به علاوه آنچه که این‏ها نقل کردند معلوم نیست که عین سخن حضرت علی (علیه السلام) باشد بلکه ممکن است با اضافه کردن برخی توضیحات از ناحیه خودشان باشد تا این مطالب را حل کنند و این مشکلات و شبهاتی که اینجا وجود دارد را بر طرف نمایند.

راه دوم : آمیختن متن با توضیح

راه دیگر این است که این حکمت را همانطور که سید رضی در نهج البلاغه آورده با همین متنی که در اول کلام خواندیم، قبول کنیم اما آمیخته با شرح، توضیح و تکمیل باشد. لذا مخصوصا در ترجمه‏ها وقتی می‎خواهند سخنان حضرت علی (علیه السلام) را ترجمه کنند داخل پرانتز بعضی از کلمات را اضافه می‎کنند مثلا در شرح مرحوم علامه جعفری و یا ترجمه‏ای که مرحوم دشتی در این سال‏های اخیر از نهج البلاغه داشتند، به نوعی اضافاتی داشتنند که کلمات تا حدودی خالی از اشکال به نظر برسد.

  1. مثلا مرحوم علامه جعفری «فاذا کانت جبانه فرقت من کلی شئ یعرض لها» را اینطور ترجمه کرده که اگر ترسو باشد از هر چیزی که حالت تعرض به او داشته باشد وحشت می‏کند «من کل شئ یعرض لها» اینجا مسئله تعرض به زن در کلام حضرت علی (علیه السلام) نیامده و چه بسا در ترجمه رعایت امانت نشده باشد. بنابراین ممکن است برخی اشکال کنند زیرا معنای «یعرض لها» معلوم نیست آن تعرضی باشد که ایشان می‎فرمایند.
  2. مرحوم دشتی نیز این طور ترجمه کرده است: «برخی از نیکوترین خلق و خوی زنان زشت ترین اخلاق مردان است و چون ترسان باشد از هر چیزی که به آبروی او زیان رساند فاصله می‏گیرد». حالا این ترجمه ممکن است در چهارچوب این جمله بگنجد اما اینجا بحثی از آبرو مطرح نشده است. همانطور که عرض کردم در برخی از ترجمه‏ها با اضافاتی خواستند این‏ کلمات را از ابهام در بیاورند و به نوعی خودشان را از شر این مشکلاتی که وجود دارد خلاص کنند.

بررسی راه دوم

این راه نیز مشکل را حل نمی کند زیرا اضافه کردن برخی کلمات بدون دلیل و شاهد، آن هم به نحو بسیار مجمل نوعی تحمیل معنا به لفظ و چه بسا با ظاهر این الفاظ سازگار نباشد.

پس راه اول این بود که تغییراتی در متن مطرح شود که بعضی این کار را کردند . راه دوم این است که همین متنی را که خواندیم در مقام شرح توضیح دهند، حال ممکن است از ناحیه مترجمین فارسی یا شارحان عربی صورت بگیرد، بالاخره آن‎ها هم که اهل زبان عربی هستند احتیاج به توضیح دارند و این‎ها در مقام توضیح اضافاتی را ذکر کردند.

«والحمدلله رب العالمین»

[۱] سوره احزاب، آیه ۳۲

[۲] المحجة البیضاء، ج۳، ص۸۶.