جلسه سی و چهارم-آیه نوزدهم و بیستم _ تمثیل دوم_ مفردات و اجزاء آیه

دانلود-جلسه سی و چهارم-PDF

جلسه سی و چهارم
آیه نوزدهم و بیستم _ تمثیل دوم_ مفردات و اجزاء آیه
۱۴/۱۱/۱۳۹۶

  «أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّمَاءِ فِیهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ یَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَاللَّهُ مُحِیطٌ بِالْکَافِرِینَ ﴿١٩﴾ یَکَادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ کُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِیهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قَامُوا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿٢٠﴾»
معنای این آیه این است که منافقان مانند راه گم کردگانی هستند که گرفتار باران شدید همراه با ابرهای غلیظ و تیره و رعد برقی وحشتناک و مرگبار شده‌اند، آنها انگشتان خودشان را در گوشهایشان فرو می‌برند تا صدای رعد و خروش رعد آنها را به سوی مرگ نکشاند و خداوند عذابش بر کافران احاطه دارند، برق شدید آسمان هم نزدیک است چشمان آنها را برباید، هرگاه خداوند برای آنها نوری فراهم می‌کند به رفتنشان ادامه می‌دهند و زمانی که تاریک می‌شود می‌ایستند و متحیر و سرگردان می‌شوند و اگر خدا می‌خواست چشم و گوش آنها را کور و کر می‌کرد، یعنی راه اصلی ادراک آنها را مسدود می‌نمود چه اینکه خداوند بر همه چیز قادر و توانا است.
پس اجمالاً این دو آیه متضمن تمثیل دیگری برای منافقین است، فرق مثال اول و دوم را بعد از شرح این آیه خواهیم گفت.
مفردات و اجزاء آیه
۱. «صیّب»، بر وزن فیعل، از صیب به معنای نزول است و اسمی از اسماء باران است، وقتی می‌گوید« أَوْ کَصَیِّبٍ» ، یعنی کأن «أو مطر»، منتهی به باران سیل آسا و شدید صیب گفته می‌شود.
البته یک احتمال دیگر هم در مورد صیب است، و آن اینک به معنای ابر باشد، چون ابر اصابت به فضا می‌کند لذا به این جهت به او صیب گفته‌اند.
۲. «من السماء»، نکته قابل توجه این است که بطور طبیعی باران از سوی آسمان نازل می‌شود، و حتی اگر این قید من السماء هم نیاید، معنای آن معلوم است، اما در عین حال تصریح کرده است کصیب من السماء، در حالی که نیازی به ذکر من السماء نبود، اما تصریح به اینکه صیب از آسمان است برای این است که می‌خواهد سلطه و احاطه این بارش شدید را نسبت به آنها بیان کند و اینکه آنها قدرت رهایی از این بارش شدید و توان جلوگیری از آن را ندارند، پس با اینکه باران و امثال باران از نزولات جوی و بارش‌ها به جز از آسمان نازل نمی‌شود اما اینکه قید من السماء را آورده است برای این است که می‌خواهد بگوید این چیزی است که آنها را فرا می‌گیرد و قدرت اینکه خودشان را از این فراگیری بارش شدید خارج کنند ندارند.
۳. «فِیهِ ظُلُمَاتٌ»، در این بارش شدید از آسمان یک تاریکی‌هایی وجود دارد، یعنی بارش شدیدی که در تاریکی صورت می‌گیرد، شما تصور کنید در یک بیابان تاریک ناگهان بارش شدید از آسمان صورت بگیرد.
۴. «وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ»، رعد همان صدای ابرها است که گاهی بسیار خوف انگیز است، برق هم نوری است که از برخورد ابرها حاصل می‌شود و برای لحظه ای فضای تاریک را روشن می‌کند.
۵.«صواعق»، قهراً این رعد وبرق گاهی موجب صاعقه می‌شود، صاعقه همان آتش عظیمی است که از آسمان نازل می‌شود و به زمین می‌خورد و می‌سوزاند، چیزهایی که صاعقه به آنها اثابت می‌کند می‌سوزند، حال حقیقت آن آتش است یا برقی است که متضمن آن حرارت است و باعث سوزانندگی است، گاهی مثلا صاعقه به آب و رودخانه برخورد می‌کند و این آب به جوش می‌آید و موجوداتی که در آن آب هستند را از بین می‌برد، یا حیوانات و انسان‌هایی که در بیابان گرفتار صاعقه شدند حتما دیدید که کأن یک آتشی فرو آمده و آنها را سوزانده است.
می‌فرماید:«باران شدید همراه با ابرهای غلیظ تیره و تاریک و رعد و برقی که از برخورد ابرها حاصل می‌شود و صاعقه ای که از برخورد ابرها پدید میآید این باعث می‌شود کسانی که گرفتار در این فضا هستند انگشتها را در گوششان فرو ببرند.
۶. «اصابع» اینکه تعبیر به اصابع کرده است، اصابع یعنی انگشتان، این غیر از انامل به معنی سر انگشتان است، معمولا برای جلوگیری از صدای وحشتناک و بلند، سر انگشت داخل گوش فرو می‌برند نه انگشت را، این یک بیان متعارف است که انسان‌ها برای پرهیز از صدای بلند با اینکه سر انگشت را داخل گوش می‌کنند اما گفته می‌شود انگشتان خود را در گوشش قرار دارد و در عین حال یک مقدار مبالغه آمیز است مخصوصاً در مورد مثال مورد نظر یعنی آنقدر این صدا بلند و خوفناک و وحشتناک است که با تمام توان انگشت‌ها را در داخل گوش قرار می‌دهند و گویا از شدت هراس و خوفی که برای این صدا دارند کأن همه انگشت را داخل گوش فرو بردند و این برای پرهیز از مرگ است.
۷. «حذر الموت»، اینقدر این صحنه وحشتناک و صدا صدای هراسناکی است که کأن اینها در شرف مردن هستند و برای اینکه نمیرند و موت آنها را در بر نگیرد این کار را انجام می‌دهند.
۸. « وَاللَّهُ مُحِیطٌ بِالْکَافِرِینَ»، خداوند بر کافران احاطه دارد، با اینکه سخن از منافقین است ولی می‌فرماید« وَاللَّهُ مُحِیطٌ بِالْکَافِرِینَ»، به حسب قاعده باید می‌فرمود : وَاللَّهُ مُحِیطٌ بالمنافقین، وجه اینکه بجای منافقین تعبیر از کافرین شده، این است که منافقین دارای کفر باطنی هستند و صرفا تظاهر به اسلام می‌کنند وقتی می‌فرماید خدا به کافرین احاطه دارد، یعنی به همه آنهایی که گرفتار کفر هستند، چه ظاهرا و باطناً پس خداوند احاطه دارد به همه کافران که منافقین هم قسمی از آنان هستند.
اینجا می‌فرماید« وَاللَّهُ مُحِیطٌ بِالْکَافِرِینَ»، این احاطه در واقع، احاطه به معنای عذاب و عقاب است، احاطه قهری و تعذیبی است، اینجا نمی‌خواهد بگوید خداوند به همه چیز احاطه وجودی دارد، چون خداوند احاطه وجودی به همه این عالم دارد، مثل آیه «وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطًا» ، معلوم است این احاطه غیر از آن احاطه وجودی به همه اشیاء است، اگر آن باشد که فرقی بین کافر و غیر کافر نیست و گاهی احاطه، احاطه علمی است، مثل آیه«وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمًا» خداوند احاطه علمی به همه اشیاء دارد.
اگر مقصود احاطه وجودی باشد و احاطه علمیکه اینها از هم قابل تفکیک هم نمی‌باشد، این اختصاص به منافقین و کافرین ندارد، دلیلی ندارد که خداوند در ادامه این آیه بفرماید که «والله محیط بالکافرین»، معلوم می‌شود که این آیه اشاره به یک نوع احاطه دیگر دارد، احاطه ای که در اینجا مد نظر است احاطه فعلی است، آن هم از نوع عذاب و سخط و عقاب، چون خداوند از جهت فعلی هم بر عالم احاطه دارد. اگر منظور از احاطه فعلی، خلق و تقدیر باشد، این احاطه هم همه را در بر می‌گیرد و اختصاص به کافران و منافقان ندارد، اگر مقصود رضا و سخط باشد، رضا مختص به مؤمنین است و سخط مخصوص به کافران.
لذا این احاطه ای که در این آیه و به دنبال ترسیم فضای زندگی منافقان و تشبیه و تمثیل آن به کسی که در تاریکی مطلق گرفتار باران شدید و صدای رعد و برق آنچنانی شده است که از شدت هراس و ترس از مرگ انگشتان خود را داخل در گوشش می‌کند، این در حقیقت یک جلوه‌ای از جلوه‌های احاطه تعذیبی خداوند است، «والله محیط بالکافرین» یعنی خداوند کافران را احاطه می‌کند و محیط به کافران برای عذاب می‌باشد، و خود این یک عذاب است، اینکه اینها گرفتار چنین وضعیتی هستند و مشمول قهر و غضب و عذاب خدا واقع شده اند، ریشه این هم خودشان می‌باشند، اینگونه نیست که ابتدا به ساکن خداوند احاطه از روی قهر و غصب به آنها داشته باشد، آنها خودشان کاری کردند که در چنین موقعیتی گرفتار شوند.
۹. «برق»، معنای برق معلوم است، آن نوری که از برخورد ابرها پیدا می‌شود این یک نور آنی و لحظه ای است که انسان حتی مستقیم نمی‌تواند به آن نگاه کند.
۱۰. «خطف»، به معنای اخذ به دقت و سرعت است، می‌گوید کأنّ این برق می‌خواهد چشمان آنها را برباید، ربودن، گرفتن، اخذ کردن، اینقدر این برق شدید است که می‌خواهد و نزدیک است چشمان آنها را برباید، مثل اینکه گفته می‌شود نور به حدی شدید بود که چشمم داشت کور می‌شد، کسی که به آفتاب و خورشید نگاه می‌کند اگر زیاد خیره شود چشمش نابینا می‌شود، خیره شدن مستقیم به منبع نور، آن هم یک منبع قوی باعث، از بین رفتن دید می‌شود، خطف الابصار، یعنی ربودن و اخذ چشم به معنای نابینایی می‌باشد، یعنی نزدیک است برق از شدت نوری که دارد چشمان آنها را برباید و کور شوند.
۱۱. «کُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِیهِ»، هرگاه این نور افشانی برای آنها صورت می‌گیرد، در آن نور فراهم شده از سوی خداوند حرکت می‌کنند، «وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قَامُوا»و زمانی که تاریکی بر آنها مسلط می‌شود می‌ایستند، « کُلَّمَا أَضَاءَ»، یعنی هر زمانی که این نور افشانی صورت می‌گیرد، معلوم می‌شود که این یک حرکت مستمر است، یک لحظه با آمدن نور راه معلوم می‌شود اما تاریکی ناگهانی است، لذا « إِذَا أَظْلَمَ عَلَیْهِمْ» به معنای فجأة است، تاریکی ناگهانی می‌باشد، همینکه اینها در مسیر نور حرکت می‌کنند ناگهان تاریک می‌شود و متوقف می‌شوند، «قاموا» به معنای ایستادن و مقاومت که در برخی از آیات مانند آیه «ان تقوموا لله مثنی و فردی» وارد شده است نیست، در اینجا قاموا یعنی گرفتار سکون می‌شوند و می‌ایستند، یک معنای مذموم و منفی دارد، یعنی متحیر می‌شوند، تا نور حاصل می‌شود ونور افشانی می‌شود اینها می‌خواهند به راهشان ادامه دهند، و ادامه می‌دهند و به ناگهان، و بدون انتظار قبلی، در حالی که متوقع بقاء این نور و روشنایی برای ادامه مسیر و حرکت است اما به ناگهان تاریک و می‌شود و همان مساوی با توقف و سکون آنها می‌باشد.
۱۲. «وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ»، اگر خداوند می‌خواست چشم وگوش اینها را می‌برد، یعنی اینها را از حیث اصلی‌ترین و مهم‌ترین ارکان ادراک محروم می‌کرد، چشم و گوش آنها را کور می‌کرد،
۱۳. « إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»، و خداوند تبارک وتعالی بر همه کار قادر و توانا است.
۱۴.  در آخر آیه نوزدهم در ضمن بیان تمثیل و تشبیهی که شد می‌فرماید، «ولله محیط بالکافرین»، در آخر آیه بیستم می‌فرماید« إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ » در یک آیه سخن از احاطه قهری خداوند است ودر آیه دیگر سخن از قدرت لا یزال الهی و توانایی بینهایت خداوند تبارک وتعالی، خود این که در آیه اول به مناسبت جمله ابتدایی سخن از احاطه قهری و در دومی سخن از قدرت لا یزال الهی آورده است این بخاطر تناسب این دو جمله با ماقبل خود است. مناسبت« وَاللَّهُ مُحِیطٌ بِالْکَافِرِینَ»، با آن چیزی است که در قبل فرموده است، اینها در یک ظلمات و انبوهی از ابرهای تاریک همراه با رعد و برق گرفتار هستند، با بارش شدیدی که از آسمان نازل می‌شود و این به معنای فرا گرفتن احاطه تعذیبی خداوند است، در آیه دوم که توضیح می‌دهد که خداوند اضائه می‌کند و اظلام و تاریک می‌کند، اضاء و اظلم، بعد در ادامه می‌فرماید:« وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ» خدا اگر می‌خواست می‌توانست، اینجا تناسب با مسئله قدرت دارد که اگر خدا می‌خواست این کار را انجام میداد اما انجام نداد.
بحث جلسه آینده
نکته ای که لازم است در اینجا به آن اشاره شود این است که چه فرقی بین تمثیلی که در این دو آیه ذکر شده است با آن دو آیه قبلی وجود دارد، آیا اصلاً فرقی وجود دارد؟ آیا اینها دو مثال هستند یا یک مثال است و چرا دو مثال در این قسمت مطرح شده است، وجه این دو تمثیل چیست؟
دوم اینکه در آیه اول به نزول باران سیل آسا اشاره می‌کند، آنجا نمی‌گوید خداوند این باران را از آسمان نازل کرد، ولی در آیه دوم بحث از اضائه و اظلام است،« کُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ» خدا آن راه را برای آنها نورانی کرد و خدا به ناگهان تاریکی را برای آنها حاکم کرد، در اینجا چرا استناد به خداوند داده شده است؟
اینها بعلاوه چند نکته دیگر در مورد این دو آیه وجود دارد که باید بررسی کنیم و پس از آن بحث از آیات مربوط به منافقین تمام می‌شود و بعد به سراغ آیات بعدی و ربط وتناسب آنها با این آیات خواهیم رفت.