جلسه نهم-۲- روایات(بررسی شبهه عدم حجیت روایات تفسیری)

دانلود-جلسه نهم-PDF

جلسه نهم
۲- روایات(بررسی شبهه عدم حجیت روایات تفسیری)
۰۹/۰۸/۱۳۹۰

خلاصه جلسه گذشته:

بحث در ادله قائلین به عدم حجیت روایات تفسیری بود؛ به عبارت دیگر بحث در ادله کسانی بود که قائل شدند به اختصاص حجیت اخبار آحاد به اخبار آحادی که به احکام شرعیه یا موضوعی که دارای یک اثر شرعی هستند مربوط می­شوند، عرض کردیم دو دلیل بر این مدعا اقامه شده، دلیل اول به همراه نقد و بررسی آن بیان شد، دلیل دوم این بود که حجیت خبر واحد به معنای معذریت و منجزیت فقط در رابطه با احکام شرعیه یا موضوع دارای اثر شرعی معنا دارد لذا بر اساس دلیل دوم روایاتی که در مقام تفسیر آیه­ای متعلق به یک حکم شرعی باشند معتبر و حجت است اما اگر روایتی در مقام تفسیر آیه­ای باشد که به حکمی از احکام شرعیه مربوط نیست در این صورت آن روایت حجت نخواهد بود.

عرض کردیم آقای خویی به این دلیل پاسخی داده­اند، محصل پاسخ ایشان این بود که اگر حجیت به معنای معذریت و منجزیت باشد چنانچه مرحوم آخوند این را اختیار کرده­اند، اشکال وارد است، علاوه بر این اشکال، طبق مسلک مرحوم آخوند که حجیت را به معنای معذریت و منجزیت گرفته­اند اشکال دیگری هم پیش می­آید و آن اینکه به تعبیر ایشان:«لایجوز الإخبار البَتّی بما فی الرّوایات من الثّواب علی المستحبات او الواجبات»؛ یعنی در این صورت نمی­توان به نحو قطعی با استناد به روایاتی که بر مستحبات و واجبات ثوابی را ذکر کرده­اند إخبار از ثواب کرد، این پاسخ آقای خویی بود به آن دلیل، البته ایشان فرمودند: ما باید حجیت را به معنای دیگری بگیریم، طبق مبنایی که ایشان تبعاً للمحقق النائینی برای حجیت ذکر می­کنند، حجیت در واقع جعل چیزی که علم نیست به منزله علم است، حجت؛ یعنی چیزی که تعبداً علم قرار داده شده است، محقق نائینی علم را به دو قسم تقسیم کردند: علم حقیقی(وجدانی) و علم تعبدی، علم حقیقی؛ یعنی یقین و قطعی که برای انسان حاصل می­شود اما بعضی از امور مثل امارات ظنیه موجب یقین نیستند لکن شارع وقتی یک اماره ظنیه­ای را نازل منزله علم قرار می­دهد؛ یعنی تعبداً آن چیزی را که موجب ظن است مفید علم قرار می­دهد؛ یعنی می­گوید تعبداً بپذیر که تو علم پیدا کرده­ای و اثر علم را بر آن مترتب کن، حال اگر حجیت به معنای علم، تعبدی شد فرقی نمی­کند که مؤدای خبر تفسیر آیه­ای باشد که به حکم شرعی مربوط است یا آیه­ای باشد که به حکم شرعی مربوط نیست و یا اصلاً روایت و خبر واحد مربوط به یک واقعه تاریخی یا اصل اعتقادی باشد. لذا ایشان می­گویند اگر ما قائل به علم تعبدی شدیم و حجیت خبر واحد را از این باب دانستیم مشکلی در حجیت روایات تفسیری پیش نخواهد آمد.

بررسی کلام آقای خویی:

صرف نظر از اصل مبنایی که ایشان در باب حجیت دارند و اشکالی که به معذریت و منجزیت دارند ما اشکال دیگری را مطرح می­کنیم، عرض کردیم که آن مسئله را باید در ادله حجیت خبر واحد و امارات معتبره بررسی کرد که آیا مثلاً سیره عقلاء که خبر واحد را معتبر می­دانند این است که اماره و ظن را نازل منزله علم قرار می­دهند یا خیر؟ این در جای خودش باید بحث شود و ما فعلاً وارد آن بحث نمی­شویم.

اشکالی که به آقای خویی در این مقام وارد است دقیقاً همان اشکالی است که خود ایشان به مسلک معذریت و منجزیت دارند؛ یعنی ما از ایشان سؤال می­کنیم اگر حجیت به معنای مورد نظر شما که عبارت است از:«تنزیل ما لیس بعلمٍ منزلة العلم»، باشد از کجا معلوم است که شارع این اماره را نازل منزله علم در همه امور قرار داده باشد؟ این اول کلام است، شما به مبنای معذریت و منجزیت اشکال کردید و گفتید که این فقط در رابطه با احکام و عمل مکلف معنا پیدا می­کند و در غیر احکام جاری نیست، سؤال ما این است که طبق تفسیر شما از حجیت به چه دلیل می­گویید اگر حجیت را به معنای تنزیل ما لیس بعلم منزلة العلم گرفتیم این تنزیل می­تواند در آیات مربوط به احکام، حوادث تایخی و اصول اعتقادی جریان پیدا کند؟ مگر نه این است که شارع این اماره ظنیه را نازل منزله علم قرار داده است، شما به چه دلیل مدعی هستید که شارع این تنزیل را در همه جا قرار داده است؟ شارع بما هو شارع فقط در محدوده شریعت و در حوزه شریعت می­تواند اماره ظنیه را نازل منزله علم قرار دهد، اگر این اشکال به مرحوم آخوند در مسلک حجیت به معنای معذریت و منجزیت طرح شود مثل همین اشکال به خود آقای خویی هم وارد است، درست است که شارع ما لیس بعلمٍ را منزلة العلم تنزیل کرده است اما اشکال این است که شارع فقط در محدوده شریعت می­تواند این تنزیل را انجام دهد اما در غیر محدوده شرع نمی­تواند این کار را بکند لذا مثل همان اشکالی که آقای خویی به مرحوم آخوند ایراد کرده بودند به خودشان هم وارد است.

اما اینکه ایشان بر طبق مبنای معذریت و منجزیت اشکال کردند که روایاتی که ثوابی برای اعمال ذکر کرده را انسان نمی­تواند اخبار قطعی از آن ثواب­ها بدهد؛ چون معذریت و منجزیت در دائره تکالیف معنا دارد و مربوط به عمل مکلف در این دنیا است؛ مثلاً روایتی وارد شده که نماز جمعه ثواب حج دارد، این خبر اگر مطابق با واقع باشد واقع را در حق مکلف منجز می­کند و اگر مخالف با واقع باشد برای مکلف عذر درست می­کند اما نمی­شود به استناد این أخبار خبر قطعی از ثواب­هایی داد که در روایت ذکر شده است.

این فرمایش آقای خویی هم محل اشکال است چون این مطلب در رابطه با عمل درست است؛ یعنی معذریت و منجزیت در رابطه با اعمال به معنای این است که اگر عمل با واقع مطابق بود واقع را در حق مکلف منجز می­کند و اگر با واقع مخالف بود برای او معذر است اما اگر شخصی خبر از ثواب یا عقاب می­دهد درست است که معذریت و منجزیت به این معنا درباره او تطبیق نمی­شود اما از آنجایی که به پشتوانه یک دلیل معتبر از ثواب خبر می­دهد لذا می­تواند به نحو قطعی إخبار کند، همان گونه که وقتی إخبار از اصل عمل به پشتوانه دلیل معتبر بود اشکالی نداشت در فرضی هم که کسی به استناد یک روایت بگوید: نماز جمعه بر شما واجب است و به نحو قطعی هم این مطلب را بگوید چون این مطلب را از یک روایت معتبری استخراج کرده مشکلی پیش نخواهد آمد، آنجا اگر خبر مطابق با واقع بود منجز و اگر مخالف با واقع بود معذر بود، در اینجا هم ثوابی که در متن روایت ذکر شده اگر باشد به او می­رسد و اگر نباشد مشکلی نیست، درست است که شخص خبر قطعی داده ولی خبر قطعی او به این معنا نیست که تخلف ناپذیر باشد، خبر قطعی او به استناد این روایت که معتبر است و مثل قطع ارزش دارد و از دید خود آقای خویی نازل منزله علم شده می­تواند آثار علم را هم به دنبال داشته باشد لذا در مجموع به نظر می­رسد پاسخی که آقای خویی از دلیل دوم دادند قابل قبول نیست. ما تا اینجا دلیل اول قائلین به اختصاص حجیت خبر واحد به احکام شرعیه را رد کردیم اما دلیل دوم کماکان باقی است.

پس آقای خویی در اشکال به مرحوم آخوند فرمودند: ما اگر بخواهیم در رابطه با حجیت، مسلک معذریت و منجزیت را بپذیریم دو تا تالی فاسد به دنبال دارد: یکی اینکه باید ملتزم شویم روایات و اخباری که در مقام تفسیر آیات هستند و ربطی به احکام ندارد حجت نباشند و فقط روایاتی حجت هستند که مختص به احکام شرعیه باشند، تالی فاسد دوم، عدم امکان اخبار قطعی از ثواب مذکور در روایات است که برای واجبات و مستحبات ذکر شده است، لذا ما نمی­توانیم با توجه به این دو تالی فاسد حجیت را به معنای معذریت و منجزیت بگیریم بلکه باید بگوییم حجیت عبارت است از:«جعل ما لیس بعلم منزلة العلم» تا این دو تالی فاسد پیش نیاید.

پاسخ ما به اشکال آقای خویی این بود که:

اولاً: اصل مبنای ایشان محل اشکال است که فعلاً به آن نمی­پردازیم.

ثانیاً: طبق مبنای مورد قبول آقای خویی که حجیت را به معنای جعل ما لیس بعلم منزلة العلم قرار می­دهیم همان اشکالی که ایشان به مرحوم آخوند ایراد کردند به خودشان هم وارد است؛ یعنی باید ملتزم شویم به اینکه فقط روایات و اخباری که در مقام تفسیر آیات مربوط به احکام شرعیه هستند حجتند، بعلاوه حتی اگر ما مبنای معذریت و منجزیت را هم بپذیریم تالی فاسد دوم مترتب نیست.

بحث جلسه آینده: پاسخ صحیح به دلیل دوم قائلین به عدم حجیت روایات تفسیری را انشاء الله در جلسه آینده ذکر خواهیم کرد.

«والحمد لله رب العالمین»