جلسه شانزدهم-علم صرف و نحو

دانلود-جلسه شانزدهم-PDF

جلسه شانزدهم
علم صرف و نحو
۱۰/۱۰/۱۳۹۰

خلاصه جلسه گذشته:

بحث در علوم مورد نیاز تفسیر بود، عرض کردیم یکی از علوم مورد نیاز برای تفسیر، علوم ادبی است که شامل صرف، نحو، لغت، معانی و بیان است، البته بعضی از علوم ادبی دیگر هم هستند که آنها دخالتی در تفسیر قرآن ندارند، در مورد علم لغت عرض کردیم که آشنایی با لغت به عنوان یک علم لازم نیست؛ یعنی لازم نیست که مفسر با قواعد علم لغت آشنا باشد بلکه با مراجعه به منابع لغوی معتبر می­تواند به این هدف دست پیدا کند.

۲) علم صرف

اما راجع به علم صرف باید عرض کنیم که علم صرف در واقع از ساخت کلمه و تبدیل آن به صورت­های مختلف برای رسیدن به معنای مورد نظر بحث می­کند پس علم صرف ناظر به ساخت کلمه است و کاری به ترکیب کلمات و جمله ندارد، حال باید ببینیم که آیا علم صرف به عنوان یک علم مورد نیاز برای تفسیر شناخته می­شود یا خیر؟

در این رابطه دو دیدگاه وجود دارد:

دیدگاه اول:

دیدگاه اول این است که به طور قطع و یقین آشنایی با علم صرف و قواعد آن در تفسیر مؤثر است؛ یعنی مفسّر باید با قواعد علم صرف آشنا باشد و اگر این آشنایی نباشد در تفسیر آیه خلل ایجاد می­شود.

زمخشری در کشاف در ذیل آیه شریفه:«یوم ندعوا کل اُناس بإمامهم» [۱] می­گوید: بعضی گمان کرده­اند امام جمع اُم است و آیه را اینگونه معنی کرده­اند:«روزی که همه مردم با مادرانشان دعوت می­شوند» در حالی که امام مفرد است و به معنای مقتدا و پیشوا است، حال اگر ساخت این کلمه روشن نباشد چنین اشتباهاتی رخ می­دهد.

دیدگاه دوم:

در مقابل، عده­ای مثل آلوسی و سیوطی معتقدند بهتر است علم صرف جزء مقدمات تفسیر و از شرائط مفسر محسوب نشود، آلوسی می­گوید: اگر کسی در علوم لغت، نحو و بلاغت مهارت پیدا کند از علم صرف بی­نیاز می­شود. [۲]

سیوطی می­گوید: بعضی علم صرف را در زمره شرائط مفسر ذکر نکرده­اند که این به صواب نزدیک­تر است. [۳]

بررسی دیدگاه­ها:

در مجموع به نظر می­رسد حق با دیدگاه اول باشد. مهم­ترین دلیلی که می­توان برای نیاز به علم صرف در تفسیر قرآن ذکر کرد این است که قرآن متشکل از جملات و واژه­ها و کلماتی است که ساخت­های مختلفی برای آنها ذکر شده؛ یعنی یک واژه در کاربردهای مختلف و با ساخت­های متفاوت مورد استعمال قرار گرفته و ساخت­های مختلف الفاظ معانی مختلف دارند، آشنایی با آنچه که مربوط به ساخت کلمات است باعث می­شود که معانی، بهتر درک شوند و در مجموع دقت بیشتری در کشف مقصود گوینده به عمل آید؛ مثلاً اوزان مختلف طبیعتاً معانی مختلف دارند، صفت مشبهه، صیغه مبالغه و اختلاف در اشتقاق از ریشه­های مختلف باعث می­شود که معنی مختلف شود، همه اینها در اختلاف معنی اثر دارد، اگر ریشه یک لفظ مختلف باشد طبیعتاً معنی هم مختلف می­شود، اگر وزن تغییر کند باز هم معنی متفاوت می­شود پس در قرآن که مملو از کلمات و واژه­ها است ما به آشنایی با قواعد صرف نیاز داریم تا بتوانیم به معانی و اختلاف آنها پی ببریم، در این رابطه دو مثال را ذکر می­کنیم تا معلوم شود مثلاً اختلاف در ریشه چه تفاوتی در معنی ایجاد می­کند یا اینکه ابواب مختلف معانی مختلف را می­رساند.

مثال اول: اختلاف در ریشه و تأثیر آن در معنی

مثلاً در مورد آیه شریفه:«واتخذ الله ابراهیم خلیلاً» [۴] ، برای خلیل دو ریشه ذکر کرده­اند: یکی خُلَّ به معنای محبت و دیگری خَلَّ به معنای نیازمند، جمع زیادی از مفسرین خلیل را در این آیه به معنای دوست گرفته­اند و گفته­اند:«واتخذ الله ابراهیم خلیلاً» به معنای«واتخذ الله ابراهیم حبیباً» می­باشد، از جمله طبرسی [۵] قائل به این قول شده است.

عده­ای هم خلیل را از خَلَّ به معنای نیازمند گرفته­اند از جمله علامه طباطبایی که می­فرمایند: و خداوند ابراهیم را نیازمند قرار داد. [۶] پس اختلاف در ریشه یک واژه موجب می­شود که دو معنای متفاوت با هم پیدا کند و اگر کسی با قواعد صرف و ساخت کلمات آشنا نباشد نمی­تواند این تفاوت­ها را بفهمد و تناسب بین معانی و کلمات را درک کند.

مثال دوم: اختلاف معانی به واسطه اختلاف ابواب

مثلاً «اما القاسطون» درآیه شریفه:«و اما القاسطون فکانوا لجهنّم حطباً» [۷] به معنای ظالم است ولی همین قاسط وقتی به باب افعال می­رود معنای عدالت پیدا می­کند مثل آیه شریفه:«و اَقسطوا إنّ الله یحب المقسطین» [۸] ؛ یعنی خداوند متعال عدالت پیشه­گان را دوست دارد، در اینجا به سبب اختلاف باب، معنای لفظ فرق می­کند لذا اگر کسی به ساخت کلمات آشنا نباشد نمی­تواند استفاده درستی از قرآن داشته باشد.

در مجموع با توجه به آنچه بیان شد به نظر می­رسد که می­توان علم صرف را به عنوان یکی از علوم مقدماتی تفسیر ذکر کرد.

۳) علم نحو

در رابطه با علم نحو هم به نظر می­رسد در نیاز تفسیر به این علم بحث و اختلافی نباشد، نحو در واقع عبارت است از قواعدی که مربوط به هیأت ترکیبی کلمات و پی بردن به ساخت ترکیب کلمات است، برای کشف معنای صحیح قطعاً پی بردن به این قواعد ضروری است و روشن است که قرآن به زبان عربی نوشته شده و بدون اطلاع از قواعد زبان عربی که به عنوان علم نحو شناخته می­شود نمی­توان معنای آیات را به درستی درک و آنها را تفسیر کرد؛ چون اختلاف در نحوه ترکیب کلمات و جملات، اختلاف در معنای آیات را به دنبال خواهد داشت و اگر یک کلمه­ای در جمله نقش فاعلی یا مفعولی داشته باشد در معنای آیه تأثیر می­گذارد و شخص باید قواعد زبان عرب آشنا باشد تا بتواند این اختلافات را درک کند.

این اختلاف گاهی در تفاسیر مشاهده می­شود؛ مثلاً در آیه شریفه:«یا أیها الذین آمنوا إذا قمتم إلی الصلوة فاغسلوا وجوهَکم و أیدیَکم إلی المرافق وامسحوا برؤوسِکم و أرجلَکم إلی الکعبَین» [۹] دستور داده شده که ای کسانی که ایمان آورده­اید وقتی که قصد نماز دارید صورت و دست­های خود را تا آرنج بشویید و سرها و پاهای خود را تا برآمدگی روی پا مسح کنید. اینجا در چند قسمت از آیه اختلافاتی وجود دارد که به آنها اشاره می­کنیم:

از جمله در مورد«إلی المرافق» اختلاف شده که آیا این عبارت برای بیان منتهای غَسل است؛ یعنی حد شستن را بیان می­کند کما اینکه مفسیرین شیعه به این قول معتقدند یا جهت شستن را بیان می­کند که مثلاً از مچ به سمت آرنج بشویید.

اختلاف دیگری که وجود دارد این است که«باء» در «برؤوسکم» باء تبعیض است که معنایش این است که قسمتی از سر را مسح کنید یا اینکه این باء، باء تبعیض نیست که نتیجه­اش این است که باید همه سر مسح شود آن گونه که اهل سنت انجام می­دهند.

همچنین در«أرجلکم» هم اختلاف شده و مفسرین شیعه آن را عطف به«برؤوسکم» می­دانند؛ یعنی پا هم مانند سر باید مسح شود اما اهل سنت آن را عطف به«وجوهَکم» می­دانند که معنایش این است که پاها هم مثل صورت باید شسته شوند و مسح کافی نیست.

پس وقتی اختلافاتی به این مهمی در معنای آیه بوجود می­آید که ناشی از ساخت ترکیبی کلمات و قواعدی است که در این ترکیب باید لحاظ شود نیاز تفسیر به علم نحو کاملاً روشن می­گردد لذا در ضرورت احتیاج تفسیر به علم نحو هیچ اشکال و تردیدی وجود ندارد.

بحث جلسه آینده: بقیه علومی که مفسر به آنها نیاز دارد را انشاء الله در جلسه آینده ذکر خواهیم کرد.

«والحمد لله رب العالمین»


[۱] . إسراء/۷۱.

[۲] . روح المعانی، ج۱، ص۶.

[۳] . التحبیر فی علوم التفسیر، ص۱۵۲.

[۴] . نساء/۱۲۵.

[۵] . مجمع البیان، ج۳، ص۲۰۰.

[۶] . المیزان، ج۵، ص۸۸.

[۷] . جن/۱۵.

[۸] . حجرات/۹.

[۹] . مائده/۶.