جلسه دهم-مقدمه پنجم: مبادی اجتهاد


دانلود-جلسه دهم-PDF

مقدمه پنجم: مبادی اجتهادجلسه دهم
مقدمه پنجم: مبادی اجتهاد
۱۷/۰۷/۱۳۸۹

خلاصه جلسه گذشته:

بحث جلسه گذشته در باره نیاز به علم رجال بود، و بیان کردیم که اجتهاد متوقف بر علم جال است اما در همین حدی که بیان شد و نه نظر مرحوم محقق همدانی و نه قول مرحوم آیت الله خوئی را می­پذیریم، فی الجمله اطلاع، کافی است چون مبنای ما حجیت خبر موثوق الصدور است، همین که قرائنی پیدا شود که به انسان کمک کند تا به صدور روایت وثوق پیدا کند کفایت می­کند، نیاز به علم رجال به همین مقدار است نه بیشتر. می­فرمایید دلیل، بالاخره این تبیین دارد، استدلال عقلی و نقلی که نمی­شود اقامه کرد هر چند برخی روایات دلیل نقلی آن می­تواند باشد.

ما می­گوییم برای این مدعا یک بیان و توضیحی داریم؛ اجتهاد را وقتی تجزیه و تحلیل می­کنیم، استنباط احکام از روی ادله، تحصیل حکم شرعی از روی دلیل یا اصل، این استدلال و استنباط در اکثر مواقع به روایات است، روایات همه حکایت از سنت دارند و خود سنت نیست. کسانی قول وفعل و تقریر معصوم را نقل کرده­اند، عمده­ترین مسئله این است که به این نقل اطمینان کنیم که این روایات از معصومین صادر شده است و این در جای خودش باید بحث شود مثلاً حجیت خبر واحد که در اصول مطرح می­شود و یکی از مهم­ترین ادله اثبات احکام می­باشد.

پس ما نیاز داریم به مراجعه به سنت و روایات، و همین که برای ما اثبات شود صدور­شان از معصومین کافی است. این تجزیه و تحلیل عملیات استنباط است وقتی ما می­بینیم برای استنباط نیازمند به این راه هستیم به علم رجال نیاز داریم، چون می­خواهیم اطمینان به صدور روایات پیدا کنیم و درجه نیازمندی ما همین قدر می­باشد.

این قول نزدیک به قول محقق همدانی است چون ایشان می­گوید همین قدر که در کتب اربعه ذکر شود کفایت می­کند یعنی خود ذکر در کتب اربعه را قرینه بر وثوق به صدور روایات می­داند، حد وسط بین دو قول به این معنا است که بیان ایشان را کامل کردیم به اینکه نیاز به علم رجال داریم اما تا حدی که به طور کلی وثوق به صدور روایات پیدا شود و قرینه را منحصر در کتب اربعه نکردیم و اصلاً شاید این­طور نباشد که همه روایاتی که در کتب اربعه ذکر شده حتماً اطمینان را برای انسان ایجاد کند غالباً این­طور است ولی همیشگی نیست. لذا بیان ما یک مقداری متفاوت بود و الا ممکن است بگوییم روح و جوهره هر دو حرف یکی است.

تا اینجا ما در مورد مبادی اجتهاد عرض کردیم نیازمند علومی هستیم از جمله: علم ادبیات و علم به قواعد عربی در حد شناختن قواعد آن، علم منطق در حد شناختن مباحث مورد نیاز و نه در حد صاحب نظر بودن، علم اصول فقه در حد صاحب نظر بودن، علم رجال در حدی که اطمینان به صدور روایات از معصومین پیدا کنیم که این با رجوع به کتب رجالی در حال استنباط حاصل می­شود.

علم تفسیر:

از جمله علوم دیگری که در اجتهاد تا حدی به آن نیازمندیم علم تفسیر است. قدر متیقن از علم تفسیر، تفسیر آیات الأحکام است. یعنی تفسیر در حد کامل و تام و اینکه یک دوره کامل تفسیر نیاز باشد، از نظر ما لازم نیست. آنچه لازم است شناخت تفسیر آیات مربوط به احکام شرعی است و آن هم نه به این معنا که یک جا همه را قبل از اجتهاد و استنباط دیده باشد و گذرانده باشد، بلکه حداقل بتواند از آیات مربوطه استفاده و استظهار کند و این می­تواند در موقع استنباط حکم با رجوع به آیات در هر موردی محقق شود. این البته متوقف بر این است که از قبل با تفسیر و قواعد آن و مفسرین و کتب تفسیری یک آشنایی اجمالی داشته باشد، و این­طور نباشد صرفاً سراغ یک کتاب تفسیر برود و همان را مبنا و ملاک قرار دهد. به هر حال اعتبار کتب تفسیری و خود مفسرین متفاوت است. پس رجوع به کتب معتبر تفسیری و مفسرین و شناخت تأویل و تفسیر­هایی که از آیات الاحکام می­شود لازم است.

البته مرحوم آقای خوئی در علومی که اجتهاد بر آنها متوقف است علم تفسیر را ذکر نکرده است. و فرموده­اند دانستن بعضی از علوم فضل است اما اجتهاد متوقف بر آن نیست. ولی ما تصور می­کنیم واقعاً تفسیر به ویژه مسئله آیات احکام و شناخت امور مربوط به آن در اجتهاد لازم و ضروری است.

سؤال: آیا در علم تفسیر باید صاحب نظر باشد؟ این هم مانند اصول می­باشد و اگر بخواهد از نظر دیگران پیروی کند دیگر اجتهاد معنا نداشته و در مسائلی که در آیات مطرح شده مقلد می­شود.

استاد: نه، شناخت کفایت می­کند. استظهار از آیات و سنت مبتنی بر این است که با اصول شناخت کلمات عربی و احیاناً اگر ادبیات خاصی در بین معصومین رایج است آشنا باشد، با کلام خدا تا حدودی آشنا باشد. ولی اینکه بگوییم که باید یک مفسر صاحب رأی باشد، این لازم نیست؛ اما همان فرد می­تواند در آیه­ای از آیات نظر خاصی داشته باشد. همین مقدار که بتواند از آیه استظهار کند و مسائل مربوط به آن را بداند کفایت می­کند و لازم نیست صاحب نظر باشد. استظهار از آیه برای کسی که آشنای به قواعد عربی و سایر مسائل مربوطه هست نیاز به صاحب نظر بودن ندارد.

برای تقریب به ذهن می­گویم مثلاً لسان بعضی از بزرگان دینی با لسان بعضی دیگر از بزرگان متفاوت است، اگر با این لسان آشنا باشد مطمئناً فهم بهتری از کلام گوینده خواهد داشت. با کلام خدا هم به عنوان یک منبع و دلیل باید آشنایی داشته باشد. کما اینکه بعضی­ها گفته­اند آشنایی با لسان اهل بیت و روایات هم لازم است که این با انس و برخورد و ممارست با روایات باعث می­گردد حاصل می­شود، رجوع به کتب روایی و دیدن روایت و معنا کردن روایات با لسان آنها آشنا می­شود.

کیفیت محاوره تفاوت دارد، معصومین با مردم محاوره داشتند و آشنایی با کیفیت محاوره مردم لازم است، اگر می­گوییم باید با کیفیت محاوره آشنا شویم از این جهت است، یعنی کلام خدا را بشناسیم و کیفیت محاوره خدا با مردم را بشناسیم. ما باید با مقاصد معصومین آشنا باشیم تا بتوانیم کلمات­شان را حمل بر مقاصد­شان کنیم و این جز با آشنایی با این کلمات و انس حاصل نمی­شود. مثلاً در یک جایی لا بأس را بکار برده­اند تا آشنا نباشد نمی­تواند مقصود را تشخیص دهد.

مؤیدی برای این بحث:

ذکر روایتی برای تأیید این کلام و این نظر مناسب است: «معانی الأخبار بسنده عن داوود بن فرقد قال سمعت أبا عبدالله (ع) یقول: انتم أفقه الناس إذا عرفتم معانی کلامنا» اگر معانی کلام ما را بشناسید شما فقیه­ترین مردم هستید.

بعد برای این مسئله ایشان یک بیان شبه استدلالی ذکر می­کند که «إن الکلمة لتنصرف علی وجوهٍ» کلمه و سخن قابل باز گرداندن وجوه مختلفی است «و لو شاء لصرف کلامه» اگر بخواهد می­تواند کلامش را برگرداند «کیف یشاء و لا یکذب» هر طور که بخواهد در حالی که دروغ هم نگوید. می­خواهد بگوید کلمه و واژه­ها و کلمات قابلیت حمل بر مقاصد متعدد دارند انسان می­تواند کلامش را به هر جایی که می­خواهد بکشاند و در عین حال دروغ هم نگوید، این قابلیت کلام است. [۱] ()

ذکر دو امر از مبادی اجتهاد:

امام (ره) بعضی از اموری که علم نیستند ولی برای اجتهاد به عنوان مقدمه لازم هستند را ذکر کرده­اند و به نظر می­رسد ذکر آن مفید باشد:

اول: تکریر تفریع فروع بر اصول، یعنی تمرین کردن مانند حل تمارین ریاضی که باعث توانایی بیشتر می­شود برای موارد سخت­تر، در عملیات استنباط می­فرماید تکریر تفریع فروع بر اصول لازم است چرا که اجتهاد از علوم عملیه است. بعضی از علوم جزء علوم عملیه است یعنی در مقام عمل و بکار بستن استفاده می­شوند و کار بردی هستند، و عمل در اینها دخالت تام دارد. این ممارست و تکریر تفریع فروع بر اصول در حصول قوه استنباط و تکمیل آن مؤثر است و باید تمرین کند. این تا حدی قابل قبول است و تردیدی در آن نیست.

دوم: فحص کامل از کلمات قوم به ویژه قدما، چون فتاوای قدما بر اساس متون اخبار بود لذا دانستن آرای فقهای قدیم به نظر ایشان لازم است، ایشان در علت لزوم آشنایی با کلمات قدما می­فرماید: با این آشنایی از وقوع در خلاف شهرت قدیمه جلوگیری می­شود و معتقد است که شهرت قدیمه مناط اجماع است و بسیاری از اجماعات ادعا شده و بیان شده به مناط فتوای قدما است. البته ایشان می­فرماید فحص از فتاوای عامه مخصوصاً در مورد تعارض بین اخبار لازم است. [۲]

سؤال: چرا باید فتوای عامه را بداند؟

استاد: چون در موارد تعارض اگر بخواهیم سراغ مرجحات برویم باید ببینیم که کدام موافق عامه و کدام مخالف عامه است.

نتیجه: بطور کلی شناخت شهرت قدمایی برای عدم مخالفت اجماع لازم است.این مجموعه علوم و اموری است که به عنوان مبادی اجتهاد لازم است و باید تحصیل شود.

خلاصه جلسه آینده: مبادی اجتهاد به اتمام رسید و وارد اولین مسئله از تحریر خواهیم شد. والحمد لله رب العالمین.



[۱] وسائل الشیعه ج ۸۴ کتاب القضاء، ابواب صفات القاضی، باب ۹، حدیث ۲۷.

[۲] رساله اجتهاد و تقلید، ص۱۴-۱۶.