جلسه صد و بیستم-طریق چهارم (بینه) و فرع دوم و سوم


دانلود-جلسه صد و بیستم-PDF

طریق چهارم (بینه) و فرع دوم و سومجلسه صد و بیستم
طریق چهارم (بینه) و فرع دوم و سوم
۱۰/۰۳/۱۳۹۱

تا اینجا درباره سه طریق از طرق ثبوت اجتهاد و اعلمیت بحث کردیم؛ طریق اول علم، طریق دوم اطمینان و طریق سوم خبر ثقه بود.

طریق چهارم: بینه

این طریق هم در کلمات امام(ره) و هم در عبارت مرحوم سید به عنوان یکی از طرق ثبوت اجتهاد و اعلمیت ذکر شده است. قبل از بررسی ادله حجیت این طریق بیان سه نکته ضروری به نظر می­رسد که باید با توجه به این دو نکته به بررسی ادله حجیت طریق چهارم بپردازیم:

نکته اول:

با توجه به مباحثی که در حجیت خبر ثقه در مطلق موضوعات خارجیه داشتیم، بدیهی است که این طریق مبتنی بر فرض عدم حجیت خبر ثقه در موضوعات و به ویژه اجتهاد و اعلمیت است چون اگر قول ثقه پذیرفته شود، به طریق اولی حجیت قول دو شاهد عادل پذیرفته خواهد شد زیرا وقتی می­گوییم قول ثقه حجت است مطلقا یعنی اینکه ثقه ولو یک نفر باشد، قولش معتبر است حال اگر به جای یک نفر، دو نفر و به جای ثقه، عادل قرار بگیرد، معلوم است که به طریق اولی قول دو شاهد عادل حجت و معتبر خواهد بود. در هر صورت اگر ما اعتبار خبر ثقه را پذیرفتیم، اعتبار بینة به طریق اولی ثابت می­شود پس این بحث که آیا بینة معتبر است یا نه، در فرض عدم اعتبار خبر ثقه در موضوعات و اجتهاد و اعلمیت است.

نکته دوم:

برای حجیت بینة به ادله استدلال شده ولی ابتدا باید معلوم شود آیا استدلال به بینة برای مطلق موضوعات خارجیه است که منها الاجتهاد و الاعلمیة یا استدلال برای اعتبار بینة مربوط به خصوص باب مرافعات و مخاصمات و حکم حاکم است؟ قدر متیقن از حجیت بینة باب تخاصم و نزاع است یعنی در این مسئله اختلافی نیست که بینة مسلماً در موارد خصومت و نزاع معتبر است و می­شود ادعا کرد حجیت بینة در باب نزاع و خصومات از مسلمات و ضروریات فقه است و کسی در این تردید نکرده است اما در زائد بر این قدر متیقن یعنی آنچه که مربوط به باب مخاصمات نیست آیا بینة معتبر است یا نه، باید مقتضای ادله مورد بررسی قرار بگیرد.

اگر خبر ثقه در موضوعات حجت باشد و ما بخواهیم بر اعتبار بینة در کنار سایر طرق استدلال کنیم آنگاه حجیت بینة لغو است لذا دقیقاً باید معلوم شود که ما چه هدفی را دنبال می­کنیم. به عبارت دیگر اگر ما استدلال کردیم به ادله برای اثبات حجیت بینة در خصوص باب قضاء و حکم، آنگاه اینجا مشکلی نداریم و ادله بینة لغو نخواهد بود اما اگر بخواهیم استدلال کنیم برای اعتبار بینة و هدف این باشد که در مطلق موضوعات بینة را معتبر بدانیم، اینجا باز دو فرض وجود دارد: گاهی بینة به عنوان یکی از طرق بدون اینکه نافی اعتبار خبر ثقه باشد و گاهی ممکن است بینة را معتبر بدانیم به این عنوان که دون بینة مثل شهادت مخبر واحد ثقه اعتبار ندارد یعنی گاهی هدف این است که اعتبار بینة برای اثبات موضوعات ثابت شود بدون اینکه نافی طرق مشابه خود مثل خبر ثقه باشد ولی گاهی ممکن است در صدد باشیم بینة را در موضوعات معتبر بدانیم ضمن اینکه نافی اعتبار خبر ثقه هم هست. لذا این جهات باید مورد توجه قرار بگیرد که اولاً در مورد باب قضاء و حکم اختلافی در باب بینة نیست. و ثانیاً مطلوب ما در استدلال چیست؛ آیا می­خواهیم اعتبار بینة در مطلق موضوعات را ثابت کنیم یا می­خواهیم اعتبار بینة را در موارد خاصی که جامع آن موارد باب قضاء و مخاصمات و نزاع و حکم حاکم هست، اثبات کنیم؟ آن وقت اگر ما توجه به این نکته داشته باشیم نوع استدلال و تقریب استدلال به ادله هم فرق می­کند.

نکته سوم:

اینکه بینة فی نفسه مفید اطمینان است چون وقتی خبر ثقه مفید اطمینان باشد، بینة به طریق اولی مفید اطمینان است ولی مسئله این است که ما ثابت کردیم خبر ثقه برای اطمینان در موضوعات کافی می­باشد و معنای کفایت وثوق به خبر ثقه برای اثبات موضوعات این است که اگر بخواهد بینة در بعضی موارد ملاک اثبات و اعتبار باشد، این دیگر یک طریق شرعی تعبدی محسوب می­شود. با اینکه می­تواند یک طریق عقلائی باشد ولی اگر ملاک عقلاء را برای اثبات موضوعات حصول اطمینان دانستیم، وقتی با خبر ثقه این اطمینان حاصل شد، دیگر بینة ضرورتی ندارد اما مع ذلک ما می­بینیم شارع در بعضی موارد فقط بینة را معتبر دانسته است مثل رؤیت هلال، فسق، عدالت، طلاق یا زنا که در آن اعتماد بر بینتین شده؛ اگر در مواردی بینة ملاک ثبوت قرار گرفت این معنایش این است که بینة یک طریق شرعی تعبدی است و گرنه عقلاء در اثبات موضوعات صرفاً به خبر ثقه اکتفا می­کنند ولی بحث ما در حداقل مورد نیاز برای اثبات یک موضوع خارجی می­باشد.

ادله طریق چهارم:

برای اعتبار بینة در مطلق موضوعات خارجیه به چند دلیل تمسک شده است:

دلیل اول: اجماع

بر حجیت بینة در مطلق موضوعات خارجیه ادعای اجماع شده است؛ از جمله کسانی که ادعای اجماع کرده صاحب جواهر می­باشد. [۱]

بررسی دلیل اول:

این اجماع اگر بخواهد بر اعتبار بینة در مطلق موضوعات خارجیه دلالت کند به گونه­ای که نافی اعتبار خبر ثقه باشد، محل اشکال است. لذا اگر منظور این است که بینة هم در موضوعات خارجی مثل خبر ثقه می­تواند مثبت موضوع خارجی باشد، در این تردیدی نیست اما اگر منظور این است که بینة مثبت موضوع خارجی است به گونه­ای که نافی اثبات یک موضوع خارجی به وسیله خبر ثقه باشد، ما این اجماع را قبول نداریم و می­گوییم که چنین اجماعی وجود ندارد. و ثانیاً مخالفینی در مسئله وجود دارد و ثالثاً محتمل المدرکیة می­باشد.

دلیل دوم: اولویت مستفاد از حجیت بینه در باب قضاء

شارع بینة را در موارد نزاع و مرافعه حجت قرار داده و در این تردیدی نیست حتی بینة را بر سایر حجج غیر از اقرار در باب نزاع و خصومات مقدم کرده مثل یمین حال اگر بینة در موارد قضاء معتبر باشد با اینکه در آنجا معارضه و اختلاف است. پس در مواردی که معارضه و اختلاف و نزاع نباشد، به طریق اولی معتبر خواهد بود.

پس دلیل دوم این است که اگر بینة در باب قضاء معتبر باشد در غیر باب قضاء به طریق اولی معتبر است چون در باب قضاء بینة با وجود ابتلاء به معارض بر آن معارضات مقدم است الا اقرار. لذا در جایی که معارضی نداشته باشد به طریق اولی معتبر خواهد بود.

بررسی دلیل دوم:

اولویت ادعا شده در این دلیل مورد اشکال است چون اینگونه نیست که هر چیزی در باب نزاع معتبر بود در غیر نزاع و مرافعه هم معتبر باشد مثل یمین که در باب قضاء فصل خصومت به یمین شرعاً واقع می­شود ولی در غیر مرافعات یمین معتبر نیست پس اصل اعتبار آن ثابت نیست چه رسد به اینکه بخواهد به طریق اولی معتبر باشد. وجه آن هم این است که در نزاع و مخاصمه هدف حل نزاع است چون اگر اختلافات و نزاع باقی بماند این موجب اختلال نظام خواهد بود اما این مشکل در جای دیگر نیست لذا اگر چیزی در مخاصمات معتبر بود لزوماً در غیر آن معتبر نیست. پس دلیل دوم هم قابل قبول نیست.

دلیل سوم: خبر مسعده بن صدقه

به روایت مسعدة بن صدقة بر حجیت بینة در مطلق موضوعات خارجیه استدلال شده است. در روایت این گونه آمده که در مورد لباس و مملوک ید معتبر است. در باب رضاع اصالة عدم تحقق نسب حجت است. بعد در روایت یک استثناء کرده و می­گوید: ید در ثوب، مملوک و اصل عدم تحقق نسب یا رضاع هم در مورد زن حجت است. این اماره و اصل تا جایی معتبر است که بر خلافش علم یا بینة محقق نشده باشد. ولی با حصول یا قیام بینة بر خلاف، دیگر ید و آن اصل محکوم علم و بینة واقع می­شود. نتیجه این است که بینة در اثبات موضوعات طبق این روایت حجت است. بعد در ذیل روایت هم قرائنی وجود دارد که از آن استفاده می­شود این در همه موضوعات است نه فقط در موضوعات مذکور در روایت چون در ذیل روایت دارد که «الاشیاء کلها لک حلال حتی یستبین لک غیر ذلک أو تقوم به البینة» این الاشیاء جمع محلی به لام است و با کلها تأکید شده و این نشان می­دهد در همه موضوعات بینة می­تواند مثبت موضوع باشد (مثبت ملکیت نسبت به لباس یا عبد باشد) بنابراین اگر اعتبار بینة در مطلق موضوعات ثابت شد، از جمله موضوعات اجتهاد و اعلمیت است پس بینة اجتهاد و اعلمیت را هم ثابت می­کند.


بررسی دلیل سوم:

این استدلال به نظر می­رسد اشکال دارد و این اشکال از مطالبی که ما سابقاً در مورد خبر مسعة بن صدقة گفتیم، معلوم می­شود؛ این روایت مشکل سندی ندارد گرچه بعضی سند این روایت را ضعیف می­دانند اما این روایت موثقة است اما از حیث دلالت ما گفتیم این روایت نمی­تواند بر اعتبار بینة در مطلق موضوعات خارجیه دلالت کند چون:

اولاً: گفتیم بینة در اینجا به معنای اصطلاحی نیست بلکه به معنای لغوی است (به معنای ما به البیان و الحجة می­باشد) اگر معنایش این شد دیگر نمی­تواند مورد استدلال قرار بگیرد.

ثانیاً: سلمنا که بینة در اینجا به معنای اصطلاحی هم باشد، دلالت بر حصر ندارد چون اگر بخواهد دلالت بر حصر داشته باشد یلزم تخصیص الاکثر و هو مستهجنٌ چون قطعاً به غیر از بینة و استبانة طرقی وجود دارد که به واسطه آن طرق موضوعات اثبات می­شوند.

پس ادله­ای که برای اثبات اعتبار بینة در مطلق موضوعات خارجیه مورد استدلال قرار گرفته، همگی مخدوش است یعنی از این ادله، اعتبار بینة به گونه­ای که نافی اعتبار خبر ثقه باشد، استفاده نمی­شود ولی اگر بگوییم بینة در کنار خبر ثقه و به طریق اولی می­تواند مثبت یک موضوع خارجی باشد، این صحیح است و قابل قبول می­باشد.

نتیجه بحث:

نتیجه بحث این شد که در مسئله نوزدهم امام (ره) سه طریق برای ثبوت اجتهاد و اعلمیت ذکر کردند. اما به نظر ما «یثبت الاجتهاد و الأعلمیة بالإطمینان و خبر الثقة» این به این معنی نیست که علم اعتبار ندارد چون وقتی ما اطمینان را ملاک قرار دادیم به طریق اولی علم هم می­تواند مثبت اجتهاد و اعلمیت باشد. اگر خبر ثقه را ملاک ثبوت اجتهاد و اعلمیت قرار دادیم به این معنی نیست که بینة نمی­تواند مثبت اجتهاد و اعلمیت باشد بلکه به طریق اولی بینة هم مثبت اجتهاد و اعلمیت خواهد بود. پس باید بگوییم «والظاهر کفایة الطریقین» این تعلیقه­ای است که می­شود هم به مسئله نوزدهم تحریر و هم مسئله نوزدهم عروة زد.

فرع دوم: تقلید من لم یعلم أنه بلغ مرتبة الاجتهاد

آنچه بیان شد فرع اول مسئله نوزدهم بود؛ اگر به خاطر داشته باشید در مسئله نوزدهم دو فرع دیگر هم وجود دارد؛ فرع دوم این است «و لایجوز تقلید من لم یعلم أنه بلغ مرتبة الاجتهاد و إن کان من اهل العلم» تقلید کسی که مقلد نمی­داند آیا به مرتبه­ی اجتهاد رسیده یا نه، جایز نیست ولو اهل علم باشد (مهم رسیدن به مرتبه اجتهاد است).

همین مطلب را مرحوم سید در مسئله نوزدهم عروة فرموده­اند «و لایجوز تقلید غیر المجتهد و إن کان من اهل العلم».

این فرع حکمش روشن است و کسی هم اینجا تعلیقه­ای ندارد و ما نیز بحث­هایی را که پیرامون این مسئله انجام داده­ایم تکرار نمی­کنیم. (در ابتداء بحث اجتهاد و تقلید گفتیم ادله فقط فتوای مجتهد را حجت می­کند و این ادله کافی است برای اینکه اثبات کند فتوای غیر مجتهد حجت نیست. بنابراین اگر فتوای غیر مجتهد حجت نباشد، تقلید از غیر مجتهد جایز نیست لذا اگر ما نمی­دانیم کسی به مرتبه­ی اجتهاد رسیده یا نه، تقلید از او جایز نیست چون عنوان مجتهد باید در مورد او احراز شود تا مشمول ادله قرار گیرد مثلاً اگر بگویند اکرم العالم اول باید عنوان عالم احراز شود تا عموم اکرم العلماء شامل او شود. اگر در جایی شک داشته باشیم کسی عالم است یا نه، قطعاً مشمول وجوب اکرام علماء نیست چون در این صورت تمسک به عام در شبهه مصداقیه خود عام می­شود که جایز نیست. لذا وقتی ما نمی­دانیم که این شخص مجتهد است یا نه، طبیعتاً ادله حجیت فتوی شامل او نمی­شود. البته عبارت امام و مرحوم سید یک فرق جزئی دارند و آن اینکه امام (ره) می­فرمایند: «و لایجوز تقلید من لم یعلم أنه بلغ مرتبة الاجتهاد» یعنی رسیدنش به مرتبه اجتهاد مشکوک است اما سید می­فرماید: ««و لایجوز تقلید غیر المجتهد» یعنی کسی که غیر مجتهد است تقلید از او جایز نیست.

فرع سوم:

«کما أنه یجب علی غیر المجتهد أن یقلد أو یحتاط و إن کان من أهل العلم و قریباً من الاجتهاد»

امام(ره) می­فرماید: همان گونه که غیر مجتهد واجب است تقلید یا احتیاط کند اگر این غیر مجتهد خودش از اهل علم باشد یا حتی قریب الاجتهاد باشد، نیز باید تقلید یا احتیاط کند.

سید هم در ادامه مسئله نوزدهم هم همین مطلب را فرموده­اند: «کما أنه یجب علی غیر المجتهد التقلید و إن کان من اهل العلم» کما اینکه تقلید بر غیر مجتهد واجب است اگرچه آن غیر مجتهد از اهل علم باشد.

اینجا فقط مرحوم آقای گلپایگانی تعلیقه­ای به عبارت مرحوم سید دارند که به نظر درست هم می­باشد؛ نوشته­اند: «او الاحتیاط» یعنی در واقع باید سید می­فرمود: «یجب علی غیر المجتهد التقلید أو الاحتیاط و إن کان من اهل العلم».

این فرع هم در ابتداء بحث اجتهاد و تقلید مورد بررسی قرار گرفت؛ ما در بحث از ابدال ثلاثة مفصلاً راجع به این فرع بحث کردیم که به حکم عقل مکلف باید یکی از این سه طریق (اجتهاد و تقلید و احتیاط) را اختیار کند. حال اگر باب اجتهاد به روی کسی بسته باشد یعنی خودش مجتهد نباشد، چاره­ای جزء احتیاط و تقلید ندارد. لذا فرع سوم هم مسئله قابل بحثی ندارد.

«هذا تمام الکلام فی المسئلة التاسع عشر»

تذکر اخلاقی: غنیمت شمردن ابواب خیر

در این جلسه از جهت اینکه هم روز چهارشنبه است و هم روز پایانی سال تحصیلی ۹۰-۹۱ روایتی را از رسول گرامی اسلام (ص) بیان می­کنیم:

قال رسول الله (ص): «مَنْ فُتِحَ لَهُ بابٌ مِنَ الْخَیرِ، فَلْیَنْتَهِزْهُ، فَإِنَّهُ لا یَدری مَتَی یُغْلَقُ عَنْه . »

هر کس که برای او در خیر و نیکویی گشوده شد، حتماً آن را غنیمت شمارد چرا که نمی داند چه زمانی این باب خیر به روی او بسته می­شود.

این یک مطلب بسیار مهمی است که همیشه باب خیر به روی انسان باز نیست؛ اولاً خیر چیست و برترین خیرها کدام است. خیر یک معنای وسیعی دارد و هر لحظه و جزئی از اجزاء زندگی انسان می­تواند همراه با خیر برای خود انسان و دیگران باشد. برترین خیرها معرفت الهی و کسب علم حقیقی است. ما توفیق تحصیل و ورود به حوزه­های علمیه و پیمودن راه علم الهی را پیدا کردیم یعنی بزرگترین ابواب خیر برای ما گشوده شده است و این در باز است ولی معلوم نیست که این در کی به روی ما بسته می­شود. بسته شدن این در مراتب و شئون مختلف دارد؛ بالاترین آن مرگ و رسیدن اجل برای انسان است مگر اینکه انسان یک سرمایه­ای اندوخته باشد که بعد بتواند در آن عالم استکمال داشته باشد. گاهی بسته شدن این باب خیر به این است که انسان توفیق حضور در حوزه را از دست می­دهد؛ این کلاس­ها و این درس­ها و این اجتماعات و این مباحثات. لذا تا در متن آن زندگی می­کنیم ارزشش برای ما معلوم نیست. گاهی آنقدر دچار گرفتاری روزمره­ای می­شویم که قدر و منزلت همین لحظات را فراموش می­کنیم.

بزرگانی را من مکرراً دیدم که توصیه می­کردند که قدر این ایام و لحظات را بدانید و ما آرزو می­کنیم که به همان دوران حضور در درس­ها، بحث­ها و مطالعات و نشاط علمی برگردیم و الان رمق و توان این را نداریم. ما ممکن است از این رفت و آمدها و حضور در کلاس­ها و تقیدات خسته شویم اما به روزی فکر کنیم که این باب به روی ما بسته می­شود به اسباب مختلف از جمله مرگ، بیماری، گرفتاری­، هجرت و امثال اینها باعث دوری از برترین باب خیرها بشود. الآن برترین باب خیر برای ما مفتوح است. «فاستبقوا الخیرات» برترین باب خیر برای ما مفتوح است و طبق فرموده پیامبر(ص) کسی که باب خیر برای او گشوده می­شود باید آن را درک کند و غنیمت بشمارد چون هر لحظه ممکن است که این باب برای او بسته شود. لذا تا مادامی که این باب به روی ما باز هست باید استفاده کنیم و بفهیم که کار ما برترین خیرها و این دوران بهترین و زیباترین و کاملترین و عالی ترین دوران زندگی یک انسان است به شرطی که قدر و منزلتش برای او معلوم شود و بفهمد که کجا هست و بفهمد هدفش چیست و چه باید بکند.

خدا نکند روزی برسد این در و این باب خیر بروی ما بسته شود آن وقت انسان بگوید که ای کاش در آن ایام ازاین باب خیر بیشتر بهره می­بردیم و بیشتر تلاش و کار می­کردیم. الآن هم که تعطیلات تابستان پیش می­آید مواظب باشید تعطیلات به معنای بسته شدن باب خیر به روی شما نباشد. نمی­گوییم که خیر دیگری نیست؛ خیر زیاد است مثل تبلیغ و انذار و کمک به دیگران و امثال اینها همه اینها خیر است اما برترین خیر برای ما تحصیل و علم آموزی است، باب برترین خیر را برای خودمان نبندیم و در تعطیلات هم ولو یک روزنه و پنجره کوچکی را باز بگذاریم و بگذاریم این نسیم روح افزا به روح و روان ما بوزد تا این طراوت و تازگی را حفظ کنیم.

خداوند ان شاء الله به ما توفیق بدهد تا زمانی که این باب برای ما باز است از آن استفاده کنیم.

«والحمد لله رب العالمین» آآ



[۱] . جواهر، ج۶، ۱۷۲.