جلسه پنجاه و یکم – قسمت دوم مسئله هشتم (تبعیض در تقلید)

جلسه ۵۱ – PDF

جلسه پنجاه و یکم

قسمت دوم مسئله هشتم (تبعیض در تقلید)

۱۳۹۰/۱۰/۱۴

                 

خلاصه جلسه گذشته

بحث در قسمت دوم مسئله هشتم بود. موضوع بحث تبعیض در تقلید است؛ گفتیم که این مسئله چند صورت دارد. ظاهر کلام امام (ره) مطلق است ولی ما پیرامون صور مختلف تبعیض باید بحث کنیم. مجموعاً پنج صورت در موضوع تبعیض در تقلید متصور است که چهار صورت آن مربوط به تبعیض در تقلید از متساویین و یک صورت مربوط به تبعیض بین اعلم در بعضی از ابواب و اعلم در ابواب دیگر است.

اما چهار صورتی که مربوط به تبعیض در تقلید از متساویین است عبارتند از:

صورت اول: تبعیض در تقلید از متساویین در مسائل مختلف که آن مسائل به هم مربوط نیستند یعنی در مسائل مختلف غیر مرتبط. منظور از غیر مرتبط یعنی غیر مرتبط به اجزاء و شرایط عمل واحد.

صورت دوم: تبعیض در تقلید از متساویین در مسائل مختلف مرتبط به اجزاء و شرایط عمل واحد است.

صورت سوم: تبعیض در تقلید از متساویین در مسئله واحده است.

صورت چهارم: تبعیض در تقلید از متساویین در هر واقعه­ای است.

یک صورت هم مربوط به تبعیض در تقلید از اعلم است که عبارت است از:

صورت پنجم: تبعیض بین اعلم در بعضی از ابواب و اعلم در ابواب دیگر است.

بررسی صورت اول

صورت اول اینکه در دو مسئله­ی مختلف که با هم مرتبط نیستند و به اجزاء و شرایط عمل واحد مربوط نمی­شوند تبعیض در تقلید داشته باشد مثل اینکه یک مسئله­ای مربوط به باب عبادات است و دیگری مربوط به باب معاملات است یا یک مسئله­ای مربوط به خمس است و یکی مربوط به صلاة یا در خود صلاة یک مسئله­ای مربوط به نماز آیات است و یک مسئله­ای مربوط به نماز یومیه است و یا حتی یک مسئله­ای مربوط به نماز صبح است و یک مسئله­ای مربوط به نماز مغرب است همه اینها می­شوند مسائل مختلف غیر مرتبط به اجزاء و شرایط عمل واحد. در این صورت اگر کسی تبعیض را جایز ندانست، در بقیه­ی صور به طریق اولی جایز نمی­داند. در اینجا دو نظریه و دو قول وجود دارد:

اقوال

قول اول: عده­ای می­گویند تبعیض جایز نیست.

قول دوم: اکثراً تبعیض را جایز می­دانند.

البته آنهایی هم می­گویند تبعیض جایز نیست در صورت علم به مخالفت فتاوا می­گویند تبعیض جایز نیست چون اگر فتاوای متساویین مختلف نباشد، که مشکلی ندارد. از جمله کسانی که به این نظریه و این قول معتقد است مرحوم آقای حکیم است. ما باید ببینیم دلیل قول به عدم جواز تبعیض در این صورت چیست؟

دلیل قول اول

مرحوم آقای حکیم در ذیل مسئله سی و سوم عروة که سید این عبارت را دارند «و یجوز التبعیض فی المسائل» فرموده­اند «و فیه نظرٌ» ایشان در جواز تبعیض در مسائل مختلف اشکال کرده­اند. دلیل ایشان بر عدم جواز تبعیض این است که اگر دو مجتهد در فتوی اختلاف داشته باشند و ما علم به اختلاف فتاوای دو مجتهد متساوی داشته باشیم، ادله­ی جواز تخییر نمی­تواند تخییر بین المتساویین را ثابت کند.

اگر به خاطر داشته باشید ما عرض کردیم مرحوم آقای خوئی هم در مسئله­ی تخییر بین المتساویین فرمودند تخییر در صورتی ثابت است که علم به مخالفت نباشد و الا اگر بین المتساویین از نظر فتاوا اختلاف باشد، ما در رجوع مخیر نیستیم خلافاً للسید و امام (ره) و قول مختار که تفصیلاً تخییر را مطلقا ثابت کردیم (چه علم به مخالفت باشد و چه نباشد تخییر بین المتساویین ثابت است).

مرحوم آقای حکیم می­فرمایند ادله جواز تخییر نمی­تواند تخییر را حتی در دو مسئله مختلف در صورتی که دو مجتهد متساوی اختلاف در فتوی داشته باشند، ثابت کند. حال علت اینکه ادله نمی­تواند تخییر را در این صورت اثبات کند، به نظر مرحوم آقای حکیم این است که ادله را که بررسی می­کنیم یکی از ادله اطلاقات ادله جواز تقلید است؛ اطلاقات ادله حجیت فتوی نمی­تواند شامل دو فتوای متعارض شود. وقتی هم که نمی­تواند شامل دو فتوای متعارض شود، این اطلاقات از دلیلیت ساقط می­شوند. پس نمی­توان برای جواز تبعیض به آن استناد کرد. به سراغ اجماع می­آییم؛ اجماع هم برای اینکه بتواند اثبات کند تخییر را و شامل صورت تبعیض هم بشود، باید عمومیت آن ثابت شود یعنی ثابت شود اجماع بر تخییر بین المتساویین هم شامل رجوع ابتدائی است و هم شامل صورت تبعیض است در حالی که این عمومیت برای ما ثابت نیست که شامل صورت تبعیض هم بشود. حال که شک داریم می­گوییم اجماع یک دلیل لبی است و در دلیل لبی هم باید اخذ به قدر متیقن شود و قدر متیقن از معقد اجماع همان تخییر بین المتساویین در کل مسائل است. همینطور است در مورد سیره­ای که اتصال به زمان معصوم پیدا کند. در سیره عقلائیه این عمومیت ثابت نیست که وقتی دو عالم اختلاف نظر دارند در بعضی از مسائل رجوع به یک عالم بکنند و در بعضی از مسائل رجوع به عالم دیگر بکنند. بنابراین نه اطلاقات ادله و نه اجماع و نه سیره عقلائیه هیچ کدام جواز تبعیض در مسائل مختلف را ثابت نمی­کنند و ادله از این جهت وافی به مقصود نیست. لذا ایشان می­فرماید «و فیه نظر». [۱]

بررسی دلیل قول اول

حال باید ببینیم آیا فرمایش مرحوم آقای حکیم و این استدلالی که کرده­اند بر عدم جواز تبعیض درست است یا نه؟ عرض کردیم ایشان می­فرماید تبعیض در مسائل جایز نیست یعنی گویا مطلقا می­خواهد تبعیض را نفی کند.

به نظر ما این فرمایش مرحوم آقای حکیم تمام نیست. کلام ایشان از چند جهت محل اشکال است:

اولاً: ایشان می­فرماید اطلاقات ادله نسبت به دو فتوای متعارض از حجیت و اعتبار ساقط است و ما این را سابقاً گفتیم که این سخن باطلی است؛ به چه دلیل اطلاقات ادله­ی حجیت فتوی و ادله جواز تقلید نتواند شامل دو فتوای متعارض شود؟ اگر دلالت آیه نفر و آیه سؤال و همه روایاتی که فتوای مجتهد را برای ما حجت می­کرد را بپذیریم، دو فتوای متعارض را هم برای ما حجت قرار می­دهد لکن حجیتش به نحو حجیت تخییریه است و حجیت تخییریه هم معقول است. پس اشکال ما به مرحوم آقای حکیم این شد که منعی از شمول ادله­­ی تقلید و حجیت فتوی نسبت به دو فتوای متعارض نیست. یعنی شما اگر بخواهید دلیل را منحصر در اجماع بکنید و بعد نتیجه بگیرید که اجماع که عمومیت آن ثابت نیست و دلیل لبی است و باید در آن اخذ به قدر متیقن بشود، ما عرض می­کنیم که دلیل منحصر در اجماع نیست و ادله حجیت فتوی این مطلب را اثبات می­کند. بعلاوه از سیره عقلائیه هم این عمومیت استفاده می­شود؛ ایشان می­گوید که در این سیره احراز نمی­شود که عقلاء در رجوع به عالم تبعیض داشته باشند یعنی گاهی به یک عالم رجوع کنند و گاهی به عالم دیگر (دو عالم متساوی) در بین متشرعه هم این گونه نبوده که در بعضی مسائل گاهی به یک مجتهد رجوع کنند و در بعضی مسائل به مجتهد دیگر این هم به نظر ما صحیح نیست یعنی ما می­توانیم عمومیت سیره عقلاء را احراز کنیم یعنی عقلاء در رجوع به دو عالمی که متساوی هستند در بعضی مسائل به یک عالم رجوع می­کنند و در بعضی مسائل به عالم دیگر. لذا هم اطلاقات ادله جواز تقلید این مطلب را ثابت می­کند و هم سیره عقلائیه برای ما محرز است که به نحو عموم شامل صورت تبعیض هم می­شود. لذا به نظر می­رسد این فرمایش و این استدلال تمام نیست.

ثانیاً: سلمنا که اطلاقات ادله تقلید شامل متعارضین نشود، این به بحث ما آسیبی نمی­رساند چون عدم شمول نسبت به دو فتوای متعارض یعنی دو فتوای متعارض در موضوع واحد؛ اگر بپذیریم اصل عدم اطلاق ادله جواز تقلید را، می­گوییم ربطی به ما نحن فیه ندارد چون در ما نحن فیه بحث در مورد دو فتوا در دو مسئله مختلف می­باشد لذا مستلزم جمع بین ضدین و نقضین نیست.

ثالثاً: غیر از ادله جواز تقلید ما سیره عقلائیه هم داریم که از این سیره می­توانیم احراز عموم کنیم و بگوییم شامل صورت تبعیض هم می­شود. پس دلیل قائلین به عدم جواز تبعیض تمام نیست.

نتیجه اینکه با توجه به مطالبی که در پاسخ به استدلال مرحوم آقای حکیم عرض کردیم در واقع می­توانیم استدلال بر جواز تبعیض را کشف بکنیم.

دلیل قول دوم

قول دوم که قول مشهور است و غالباً فتوی به جواز تبعیض در مسائل مختلف غیر مرتبط داده­اند، دلیلش با آنچه ما الآن گفتیم معلوم شد. دلیل این است که وقتی تخییر در رجوع به دو مجتهد متساوی ثابت شده و ادله هر دو فتوی را برای این شخص حجت کرده چه علم به اختلاف فتاوا داشته باشیم و چه نداشته باشیم لذا هر یک از این دو فتوی در هر مسئله­ای حجت است و می­توان عمل را بر آن منطبق کرد. اگر به فتوای مجتهد اول به یک مسئله­ای در باب نماز عمل شود، این حجت است و اگر به فتوای مجتهد دوم در مسئله­ای در باب خمس عمل شود، این هم حجت است و منعی از شمول ادله نسبت به این دو فتوی نیست. بعلاوه سیره عقلائیه فتوای هر دو مجتهد را برای ما حجت می­کند و در این جهت فرق نمی­کند که در همه مسائل از یک مجتهد تقلید کنیم یا در بعضی از مسائل از مجتهد اول و در بعضی مسائل از مجتهد دوم تقلید کنیم. هیچ مشکلی در این جهت به نظر نمی­رسد.

بحث جلسه آینده

بحث در صورت دوم که تبعیض در تقلید در مسائل مختلف که مرتبط به اجزاء و شرایط عمل واحد است، خواهد بود.

تذکر اخلاقی: ثبت اعمال در لحظات عمر

امیر المؤمنین علی علیه السلام در روایتی می­فرمایند: «إِنَّ عُمُرَكَ عَدَدُ أَنْفَاسِكَ وَ عَلَيْهَا رَقِيبٌ تُحْصِيهَا.» [۲]

امیر المؤمنین خطاب به انسان­ها و بنی آدم می­فرماید: عمر شما همان عدد نفس­های شما می­باشد و بر انفاس شما کسی گماشته شده که این نفس­ها را می­شمارد. حقیقت عمر و دوران عمر یعنی همین لحظه­هایی که ما در آن زندگی می­کنیم. اینکه حضرت می­فرماید عمر تو عدد نفس­های توست این در واقع می­خواهد اشاره به یک امر مهمی بکند که اولاً نفس­های انسان و لحظات عمر انسان حساب و کتاب دارد چون می­فرماید عمر عدد انفاس است و بر این انفاس انسان کسی گماشته شده که آن را حساب می­کند. حال این شمارش و احصاء این نفس­ها برای این نیست که فقط چند نفس کشیده­ای! ثم ماذا؟ بلکه این بدین معنی است که نفس­ها را می­شمارد، کارها و اعمالی را که انسان در لحظات عمرش انجام می­دهد، ثبت می­شود. پس اولین نکته­ای که از این روایت فهمیده می­شود این است که لحظات عمر انسان حساب و کتاب دارد و هر نفسی که انسان می­کشد، حساب و کتاب دارد؛ حال شما حساب کنید که در روز و هفته و ماه و سال این لحظات چقدر است. آن وقت آیا ما این مراقبت را داریم که راجع به لحظه، ­لحظه­ی اعمال و نیات خود دقت کنیم؟

دومین نکته این است که به گذر عمر اشاره می­کند؛ عمر انسان یک عمر محدود است و هر شماره­ای که برای این انفاس گذاشته می­شود یعنی دارد از پیمانه­ی شمارش اعداد انفاس عمر کم می­شود.

پس از این روایت استفاده می­شود که باید قدر تک تک لحظات عمر را دانست. در روایتی از رسول خدا (ص) وارد شده که حضرت(ص) می­فرمایند: یا ابا ذر«کن علی عمرک اشح منک علی درهمک و دینارک» بر سرمایه عمرت دقت و رقبت بیشتری داشته باش تا بر درهم و دینارت. اینقدر که ما حساب اموال خود را می­کنیم، لحظات عمر که بیشتر باید مورد حساب قرار گیرد. در هر صورت امیدواریم خداوند تبارک و تعالی این توفیق را به ما بدهد که بتوانیم لحظه­های عمرمان را هم خوب استفاده کنیم و هم مراقبت کنیم.­ «والحمد لله رب العالمین»


[۱] . مستمسک العروة، ج۱، ص۶۱-۶۲.

[۲] . غرر الحكم: ۱۵۹، حديث ۳۰۴۶.