جلسه هشتاد و نهم-فرع سوم– فرع چهارم


دانلود-جلسه هشتاد و نهم-PDF

فرع سوم– فرع چهارمجلسه هشتاد و نهم
فرع سوم– فرع چهارم
۲۳/۰۱/۱۳۹۱

خلاصه جلسه گذشته:

بحث در فرع سوم مسئله­ی سیزدهم بود؛ عبارت امام در تحریر الوسیلة این است «و یجوز الرجوع الی الحی الأعلم و الرجوع أحوط» عرض کردیم این بحث فقط بر مبنای جواز بقاء بر تقلید میت جریان دارد و به نوعی از ملحقات بحث بقاء بر تقلید میت است. گفتیم این فرع صرف نظر از اینکه عبارت تحریر ناظر به چند صورت باشد فی نفسه سه صورت می­توان برای آن تصویر کرد:

· یکی بحث از رجوع به حی در حالی که حی و میت مساوی هستند.

· دوم رجوع از میت به حی اعلم.

· و سوم رجوع از میت اعلم به حی غیر اعلم.

بررسی و حکم صور سه گانه:

صورت سوم: صورت رجوع از میت اعلم به حی غیر اعلم؛ در بین این سه صورت، صورت سوم قطعاً جایز نیست؛ یعنی چنانچه کسی قائل به لزوم تقلید اعلم باشد چه از باب فتوی و چه از باب احتیاط در هر صورت فرقی بین میت و حی نمی­بیند یعنی اگر میت اعلم باشد بقاء واجب است یا به نحو احتیاط وجوبی یا به نحو فتوی چون ادله لزوم تقلید اعلم بر ما تقلید از اعلم را متعین می­کند لذا اگر میت اعلم باشد آن وقت ما باید ملتزم شویم به اینکه بقاء بر تقلید میت واجب است یا به نحو احتیاط وجوبی آن را لازم بدانیم. مگر آنکه اصل بقاء بر تقلید میت را مطلقا جایز ندانیم مثل مرحوم آخوند که این خروج از فرض است.

صورت اول: صورت رجوع به حی در حالی که حی و میت مساوی هستند؛ در مورد صورت اول امام (ره) بنابر چاپ اول تحریر نظرشان این است که رجوع از میت به حی مساوی جایز نیست. چنانچه سابقاً در مسئله چهارم تحریر الوسیلة گفتیم. بر اساس چاپ اول تحریر اینگونه آمده است «لایجوز العدول بعد تحقق التقلید من الحی الی الحی المساوی علی الأحوط» امام(ره) فرمودند: احتیاط واجب آن است که رجوع از حی به حی مساوی جایز نیست. ما اگر بخواهیم ملاک را چاپ اول قرار دهیم، بدیهی است که در اینجا هم رجوع از میت به حی مساوی نباید جایز باشد؛ چون ایشان بطور کلی عدول از مساوی به مساوی را جایز نمی­دانند. و این عبارت «و یجوز الرجوع الی الحی الأعلم و الرجوع أحوط» هم ناظر به صورت دوم است چون صورت اول را بطور کلی جایز نمی­دانند (بر اساس نظر ایشان که در مسئله چهارم مطرح کردند). لکن عرض کردیم که در چاپ­های بعدی تحریر این تبدیل شد به یجوز یعنی عبارت این شد«یجوز العدول بعد التحقق التقلید من الحی الی الحی المساوی علی الأحوط» اگر ملاک را چاپ­های بعدی تحریر قرار دهیم آن وقت حکم صورت اول هم تغییر می­کند و به نظر امام اصل رجوع از میت به حی مساوی جایز است و آنچه را هم در این عبارت مسئله سیزدهم فرمودند در مورد رجوع به اعلم است یعنی در این صورت هم این عبارت ناظر به صورت دوم است که امام می­فرماید احوط آن است که اگر حی اعلم باشد باید به او رجوع کند و این منافاتی با جواز رجوع به مساوی ندارد. پس صورت اول هم معلوم است یعنی کسی که قائل به جواز بقاء بر تقلید میت می­شود قاعدتاً باید در اینجا رجوع از میت به حی مساوی را جایز بداند مگر اینکه رجوع از حی به حی مساوی را جایز نداند که در این صورت رجوع از میت به حی مساوی نیز جایز نیست یا اصل جواز بقاء بر تقلید میت را قبول نداشته باشد که در این صورت نه تنها رجوع به حی مساوی جایز بلکه طبق این نظر باید بگوییم واجب است.

صورت دوم: صورت رجوع از میت به حی اعلم؛ امام (ره) در مسئله سیزدهم فرموده­اند: احتیاط واجب آن است که اگر حی اعلم باشد، دیگر بقاء جایز نیست و باید به اعلم رجوع کند. وجه احتیاط امام(ره) این است که ایشان در مسئله لزوم تقلید اعلم فتوی به وجوب ندادند و فرمودند احتیاط واجب آن است که از اعلم تقلید کند؛ بدیهی است که اگر کسی در اصل مسئله­ی تقلید اعلم قائل به احتیاط وجوبی بود، اینجا هم که حی اعلم وجود دارد باید بگوید رجوع از میت به حی اعلم به نحو احتیاط وجوبی لازم است یعنی باید از میت به حی اعلم رجوع کند.

ما در بحث از تقلید اعلم به تفصیل این مسئله را مورد بررسی قرار دادیم که چرا امام احتیاط فرمودند؛ ایشان دلالت ادله بر لزوم تقلید اعلم را نپذیرفته و فقط از باب حکم عقل به احتیاط در موارد دوران بین تعیین و تخییر قائل شدند که تقلید اعلم تعین دارد بنابراین همان حکم عقل به تعیین در موارد دوران بین تعیین و تخییر در اینجا هم جریان پیدا می­کند. اگر امر دائر باشد بین اینکه فتوای حی اعلم تعییناً لازم الاتباع و حجت باشد یا فتوای حی اعلم، فتوای میت غیر اعلم تخییراً برای ما حجت باشد، عقل از باب احتیاط حکم به تعین تقلید از اعلم می­کند. لذا ایشان فرموده­اند که احوط آن است که به حی اعلم رجوع کند. ما هم که از باب رعایت شهرت قویه لزوم تقلید اعلم را به نحو احتیاط وجوبی قائل شدیم بدیهی است که در این مقام رجوع از میت به حی اعلم را به نحو احتیاط وجوبی لازم می­دانیم. (درست است که وجه احتیاط ما با وجه احتیاط امام فرق می­کند ولی از حیث نتیجه با هم یکسان است.)

حال اگر کسی تقلید اعلم را واجب ندانست و فتوی به وجوب تقلید اعلم نداد و حتی به نحو احتیاط وجوبی هم تقلید اعلم را لازم ندانست، طبیعی است که اینجا رجوع از میت به حی اعلم را واجب نمی­داند چون اصل تقلید اعلم به نظر او لازم نیست.

فرع چهارم:

«و لایجوز بعد ذلک الرجوع الی فتوی المیت ثانیاً علی الاحوط».

بعد از آنکه از میت به حی عدول کرد دیگر نمی­تواند به فتوای میت رجوع کند. امام می­فرماید احتیاط واجب آن است که بعد از رجوع به حی دیگر جایز نیست دوباره به میت رجوع کند.

همانگونه که ملاحظه می­فرمایید فرع چهارم هم ناظر به همان مطلبی است که در فرع سوم گفته شد؛ ما در فرع سوم سه صورت مطرح کردیم. همین سه صورت هم در بحث عدول مطرح است یعنی فرض کنید کسی از میت به حی رجوع کرده که این سه صورت دارد:

صورت اول: اینکه آیا این شخص می­تواند از حی مساوی به میت عود کند؟

صورت دوم: اینکه کسی از میت به حی اعلم رجوع کرده آیا دوباره می­تواند از حی اعلم رجوع به میت کند؟

صورت سوم: اگر کسی از میت اعلم رجوع به حی غیر اعلم کرد البته بنا بر این مبنا که رجوع از میت اعلم به حی غیر اعلم جایز باشد چون اگر کسی گفت بقاء بر تقلید میت اعلم واجب است، اصلاً رجوع مقلد به حی جایز نبوده که حال بخواهیم بحث کنیم که آیا عود به میت مانعی دارد یا ندارد. لذا بنابر آن مبنا حتماً باید به تقلید میت برگردد. اما بنابراین مبنا که از میت اعلم به حی غیر اعلم می­شود رجوع کرد، آیا رجوع مجدد به میت اعلم جایز است یا جایز نیست؟ پس اصل بحث در رجوع مجدد به میت بعد از آنکه از میت به حی عدول کرده است، می­باشد.

مرحوم سید این مطلب را در مسئله دهم عروة بیان کرده­اند؛ عبارت این است «إذا عدل عن المیت الی الحی لایجوز له العود الی المیت» می­فرمایند اگر مقلد از میت به حی عدول کرد دیگر بازگشت او به میت جایز نیست؛ این عبارت مطلق است یعنی هم صورت اول را شامل می­شود و هم صورت دوم را، صورت سوم یعنی آنجا که میت اعلم بوده و حی غیر اعلم، بستگی به این دارد که بقاء بر تقلید میت اعلم را واجب بدانیم یا نه؟ در هر صورت مرحوم سید به نحو کلی فرموده «إذا عدل عن المیت الی الحی لایجوز له العود الی المیت».

امام (ره) در ذیل این عبارت سید تعلیقه­ای دارند و می­فرمایند: «علی الأحوط» یعنی «إذا عدل عن المیت الی الحی لایجوز له العود الی المیت – علی الأحوط» در عبارت تحریر هم ایشان همین مطلب را فرموده­اند چنانچه بیان آن گذشت. ظاهر عبارت امام هم باز به یک معنی اگر بخواهیم این عبارت را در نظر بگیریم شامل صور مختلف می­باشد ولی این شمول در عبارت امام به نوعی برمی­گردد به عبارت قبلی ایشان در فرع سوم که آنجا فرمودند «یجوز الرجوع الی الحی الاعلم و الرجوع احوط» این عبارت را بگوییم متضمن سه صورت است یا دو صورت فقط بهرحال شمول این عبارت امام در فرع چهارم نسبت به صور مختلف تابع عبارت ایشان در فرع سوم است.

بحث جلسه آینده: در هرصورت اصل مسئله این است که ما حکم و مستند این حکم را بدانیم چیست؛ ادله هم بعضی به نحو عام همه صور را شامل می­شود و بعضی از ادله مختص به برخی از صور است. حال ما ادله­ای را که مشترک بین صور است و عدم العود را ثابت می­کند بیان می­کنیم و بعد دلیل خاص را که عدم جواز العود را در بعضی صور ثابت می­کند را بیان خواهیم کرد. مجموع ادله­ای که برای عدم جواز رجوع دوباره به میت ذکر شده، چهار دلیل می­باشد که إن شاء الله در جلسه آینده ذکر خواهیم کرد.

تذکر اخلاقی:

روایتی است از امام صادق علیه السلام:

«لما سئل بأیّ شیءٍ علم المؤمن أنّه مؤمنٌ؟» زمانی که از امام صادق(ع) سؤال شد که به چه چیزی معلوم می­شود مؤمن واقعاً مؤمن است یعنی ملاک ایمان واقعی چیست و از کجا انسان می­تواند هم نسبت به خودش و هم نسبت به دیگران کشف کند که واقعاً مؤمن هست یا نه؟ قال(ع): «التسلیم لله و الرضا بما ورد علیه من سرور و سخط» می­فرماید: تسلیم امر خدا باشد و راضی باشد به آنچه که بر او وارد می­شود اعم از اینکه ما ورد علیه یک امر مسرور کننده باشد یا یک گرفتاری و یا مصیبت و مشکلی باشد؛ ملاک ایمان این است. اگر کسی رضایتش نسبت به خداوند در مواقعی است که ورد علیه السرور یعنی هر وقت که اوضاع بر وفق مرادش پیش برود و هر وقت امور زندگی جریان طبیعی داشته باشد، راضی به رضای خداست و شکر خداوند می­کند اما به محض اینکه سخط و مشکل و مصیبت به او می­رسد زبان به گلایه و شکایت باز می­کند یا حتی اگر زبان به گلایه و شکایت باز نکند در ذهن و قلبش گلایه مند از خداست. این ملاک ایمان و مؤمن واقعی نیست؛ مؤمن واقعی از زبان امام صادق (ع) کسی است که «التسلیم لله و الرضا بما ورد علیه من سرور و سخط» البته توجه داشته باشید این به این معنی نیست که تنبلی و کسالت پیشه کند و بگوید که چرا تلاش کنم؟ راضی هستم به هرآنچه خداوند برای من مقدر فرموده؛ این درست نیست بلکه در مصائب و مشکلات و سختی­ها باید تلاش خودش را بکند اما آن مقداری که خارج از عهده و توان اوست دیگر آن را به خدا واگذار می­کند و راضی است به رضای خداوند. رضایت به سرور و سخت خداوند به معنای دست روی دست گذاشتن و ناظر بودن و عدم تحرک و فعالیت و تلاش نیست. تسلیم امر خدا بودن و راضی به رضای خدا بودن به این است که شخص کار و تلاش خودش را می­کند اما بیش از این را به خدا واگذار می­کند. اینطور نیست که با سرور ایمانش تقویت و با سختی ایمانش ضعیف گردد، بلکه در هر دو حال اعتماد و ایمانش به خداوند بوده و تسلیم خداست.

لذا با توجه داشته باشیم که این معیار مهمی است برای سنجش ایمان خودمان و می­توان با این ملاک و معیار درجه خلوص خود را اندازه گرفت یعنی هر چه این قوی­تر باشد ایمان نابتر خواهد بود. خداوند إن شاء الله به ما توفیق تسلیم و رضا بما ورد علینا عنایت بفرماید.

«والحمد لله رب العالمین»