جلسه هشتاد و سوم-فرع دوم: بقاء بر تقلید میت


دانلود-جلسه هشتاد و سوم-PDF

فرع دوم: بقاء بر تقلید میتجلسه هشتاد و سوم
فرع دوم: بقاء بر تقلید میت
۲۲/۱۲/۱۳۹۰

خلاصه جلسه گذشته:

بحث در دلیل سوم قول به جواز بقاء بر تقلید میت بود؛ عرض کردیم که دلیل سوم عبارت است از سیره متشرعه در زمان حضور به این بیان که در صدر اول متشرعه به بزرگان رجوع می­کردند و فرقی هم در رجوع بین حی و میت نمی­گذاشتند و در جایی هم شاهد و دلیلی مبنی بر اینکه پس از موت شخصی که به او رجوع کرده­اند، بر عدول از او نیافته­ایم. در هر صورت اگر عدول از آن شخص واجب بود حتماً باید بیان می­شد و یا حداقل اگر عدول واجب بود باید معروف می­شد در بین متشرعه که اینها بعد از موت عدول کرده­اند در حالی که هیچ کجا چنین چیزی نقل نشده است مخصوصاً اینکه بعضی از این اشخاص در مکان­های دور زندگی می­کردند و طبیعتاً بر تقلید یا عمل به نظر و رأی کسانی که از آنها پرسش کرده بودند باقی می­ماندند.

اشکال اول: اشکال مرحوم آخوند(ره)

عرض کردیم که مرحوم آخوند اشکالی به این دلیل سوم یعنی سیره متشرعه کرده­اند؛ ایشان می­فرمایند: آنچه که در بین متشرعه در صدر اول جریان داشت رجوع به اشخاص خاصی بوده لکن نه از این جهت که رأی و نظر آنها را اخذ کنند و به فتاوای آنها عمل کنند بلکه از این جهت که آنها نقل حدیث می­کردند یا بلاواسطه یا مع الواسطه پس اساساً رأی و نظر ناقل در آن دخیل نبوده و رجوع به این اشخاص برای شنیدن روایات و نه رأی و فتوی و نظر آنها بوده است. اینکه تا کنون معلوم نشده کسی به رأی و نظر ناقلین متعبد شده باشد و اینکه بعد از تعبد به رأی و نظر ناقل اگر آن ناقل از دنیا رفته باشد ثابت نشده که از او رجوع کرده یا نکرده این نشان می­دهد اساساً نمی­شود به سیره متشرعه در مسئله­ی بقاء بر تقلید میت استدلال کرد. بحث ما در بقاء بر تقلید میت است؛ آنچه که بواسطه سیره متشرعه ثابت می­شود صرفاً اخذ از اصحاب ائمه (ع) در نقل است و کاری به رأی و نظر ناقلین نداشتند و تنها می­خواستند آنچه را که اصحاب از ائمه (ع) شنیده­اند برای آنها نقل کنند. لذا به نظر مرحوم آخوند آنچه که در آن زمان بوده است اصلاً آن تقلید مصطلح نبوده و اگر هم بوده اینکه بعد از موت باقی بر تقلید بوده­اند، این ثابت نیست. این محصل اشکال مرحوم آخوند به دلیل سوم است.

بررسی اشکال اول:

به نظر می­رسد این اشکال مرحوم آخوند وارد نیست چون:

اولاً: قطعاً در آن دوران مسئله اجتهاد و تقلید وجود داشته است؛ ما بارها این مسئله را عرض کردیم که در عصر ائمه(ع) به قرائن و شواهد زیادی اجتهاد و تقلید بوده است از جمله قرائنی که دلالت بر وجود اجتهاد در آن عصر می­کند ارجاع ائمه (ع) به اصحاب و تعلیم روش اجتهاد برای پاسخ به نیازها و مسائلی که جدیداً برای مردم پیش می­آمد، اینها همه نشانه­های روشنی است بر وجود اجتهاد در آن دوره. اگر اجتهاد و استنباط بوده حتماً جمعی هم به عنوان مقلد به این اشخاص رجوع می­کردند چون همه مردم که اهل اجتهاد نبودند و توانایی این را نداشتند که اجتهاد کنند لذا طبیعتاً باید به اشخاصی رجوع می­کردند و رأی آنها را می­پرسیدند. یک شاهد روشن بر وجود این مسئله همان روایتی است که از امام (ع) سؤال کردند در مورد کتب بنی فضال و امام (ع) فرمود: «خذوا بما رووا و ذروا ما رأوا» آنچه را که آنها روایت می­کنند اخذ کنید و آنچه که آنها رأی و نظر خود را بیان می­کنند ترک کنید؛ پس معلوم می­شود رأی و نظر دادن یک امر متعارف بوده و اجتهاد و استنباط در آن عصر وجود داشته است. لکن در آن دوره اجتهاد به صعوبت امروز نبوده و امروز اجتهاد مشکلتر است و سؤالها و پاسخهای آن پیچیده­تر می­باشد. در آن دوران اجتهاد بسیط تر بود و پاسخی که اصحاب می­دادند عمدتاً به عنوان نقل کلام معصوم بود و وقتی از یک مسئله­ای سؤال می­کردند در پاسخ می­گفت «قال ابو عبدالله علیه السلام کذا» پاسخ به استفتائات در قالب نقل کلمات معصومین بود و خود این نوعی اجتهاد محسوب می­شود چون در واقع وراء نقل این شخص دارد فهم خودش را از کلام معصوم بیان می­کند و آن چیزی را که از امام (ع) شنیده بر این موردی که سؤال شده تطبیق می­کند. اجتهاد منحصر در استخراج حکم مسائل مشکل و سخت نیست بلکه همینکه مردم رجوع می­کردند و اصحاب با نقل روایت جواب می­دادند، این خودش تطبیق حکم بر مصداق بود و این یعنی اجتهاد. لذا این ادعای مرحوم آقای آخوند که در آن عصر تقلید مرسوم نبوده و صرفاً نقل روایت می­شده این محل اشکال است.

ثانیاً: اگر ما بخواهیم بپذیریم تقلید در آن زمان مرسوم نبوده و اگر بخواهیم آنچه را که مرحوم آخوند فرمودند را قبول کنیم این یک تالی فاسدی دارد و آن این است که باید بپذیریم همه مردم در آن دوره یا مجتهد بودند یا محتاط. اگر بخواهیم بگوییم که تقلید نسبت به رأی و نظر دیگران در آن زمان مرسوم نبوده پس باید بگوییم مردم در آن دوره از این دو حال خارج نبودند: یا اهل اجتهاد و استنباط بودند و یا اهل احتیاط و هر دو قطعاً باطل است چون خیلی بعید است که بتوان قبول کرد که همه مردم اهل احتیاط بودند چرا که این کار هم یک آشنایی و اطلاع بر احکام لازم دارد و هم از نظر مشکلاتی که در زندگی پیش می­آورد برای همه مردم مقدور نبوده است تا به احتیاط عمل کنند. اینکه بخواهیم بگوییم همه هم مجتهد بودند، باطل است چون مردم از نظر استعداد و سطح فهم و فرصت کافی برای تعلم مسائل دینی در یک اندازه نبودند و اصلاً امکانش برای آنها نبود. پس قطعاً باید بپذیریم جمع زیادی از متشرعه اهل تقلید بودند.

پس در واقع ما به مرحوم آخوند دو اشکال می­کنیم: اولاً اینکه از قرائن و شواهد استفاده می­کنیم که در آن دوران اجتهاد و تقلید وجود داشته است و ثانیاً اینکه سلمنا که شاهدی نباشد ولی اگر بخواهد تقلید در عصر ائمه (ع) نفی شود یعنی اینکه بپذیریم همه مردم یا مجتهد بودند یا محتاط و این قطعاً ممکن نیست. پس باید بپذیریم که عده­ی زیادی اهل تقلید بودند. پس به نظر می­رسد این سخن مرحوم آخوند صحیح نیست.

باید به این نکته توجه کرد که در هیچ کدام از سؤالاتی که از ائمه (ع) شده است برای اخذ معالم دین و رفع احتیاجات و نیازها هیچ کدام در آن نیامده که اگر این شخصی که شما ارجاع داده­اید از دنیا رفت ما چه کار کنیم؛ اگر مسئله بقاء بر تقلید میت جایز نبود بالاخره باید بین مردم معروف و مشهور می­شد درحالی که چنین چیزی نیست. لذا اشکال مرحوم آخوند به دلیل سوم یعنی سیره متشرعه وارد نیست.

اشکال دوم: اشکال مرحوم آقای حکیم(ره)

اشکال دیگری مرحوم آقای حکیم به سیره متشرعه دارند؛ ایشان می­فرماید: به ظن قوی سیره متشرعه در عصر معصومین بر بقاء بر تقلید میت بوده است «و إن کان مظنون قویاً» یعنی در اینکه این سیره در آن زمان بوده که مردم بر تقلید میت باقی بودند، اشکال نمی­کنند لکن اینکه به حدی رسیده بوده که ما بتوانیم بر آن اعتماد کنیم و این را به عنوان یک دلیل عرضه کنیم، این برای ما معلوم نیست. لذا به نظر ایشان این دلیل سوم یعنی سیره متشرعه خالی از اشکال نیست و نمی­شود به این مسئله به عنوان یک دلیل قابل اعتماد نگاه کرد. [۱]

­­بررسی اشکال دوم:

به نظر ما این مطلب مرحوم آقای حکیم محل تأمل است؛ اگر ظن قوی بر ثبوت و استقرار سیره متشرعه مبنی بر بقاء بر تقلید میت ثابت شده باشد، دیگر مشکلی در اخذ به این سیره وجود ندارد. بالاخره یا اصل سیره ثابت است یا نیست؛ تعیین حد و اندازه که برای سیره نمی­توان کرد. ما وقتی که می­گوییم سیره متشرعه یعنی اینکه یک عملی که بین متشرعه رواج دارد و اگر بین بعضی از جامعه مسلمین جریان داشت، نمی­توانستیم به آن سیره متشرعه بگوییم. لذا به نظر ما جمع بین این دو مطلب صحیح نیست که از یک طرف ایشان ادعا می­کند که ظن قوی به وجود این سیره داریم و از طرفی می­گویند به حدی نیست که «یصح التعویل علیها» لذا اشکال مرحوم آقای حکیم هم به دلیل سوم وارد نیست.

دلیل چهارم: استصحاب

دلیل چهارم استصحاب است؛ شاید مهمترین دلیل بر جواز بقاء بر تقلید میت استصحاب باشد. برای این استصحاب سه تقریب بیان شده که ما سابقاً به مناسبتی به این تقریب­ها اشاره کرده­ایم.

تقریب اول:

اینکه مستصحب یک حکم وضعی اصولی باشد یعنی حجیت به این بیان که فتوای این مجتهد در حال حیات حجت بود الآن شک می­کنیم بعد از فوت او آیا کماکان فتوای این مجتهد حجت است یا نه، استصحاب حجیت فتوای این مجتهد را می­کنیم. نتیجه این است که فتوای مجتهد میت کماکان برای مقلدی که از او تقلید می­کرده حجت است یعنی می­تواند از او تقلید کند.


تقریب دوم:

اینکه مستصحب را یک حکم تکلیفی واقعی قرار دهیم. منظور از حکم تکلیفی واقعی یعنی اینکه نفس مؤدا که فتوای مجتهد از آن حکایت می­کند. مثلاً مجتهد فتوی داده است به وجوب نماز جمعه این فتوی در واقع طریق و راهی است برای نشان دادن واقع و کاشف از واقع است یعنی این فتوی به ما نشان می­دهد حکم الله واقعی در لوح محفوظ وجوب نماز جمعه است؛ حال گفته می­شود مستصحب این حکم واقعی است به این بیان که نماز جمعه در حال حیات این مجتهد وجوب واقعی داشت چون فتوای او یک طریق به سوی واقع بود و معلوم شد این حکم واقعی در زمان حیات مجتهد ثابت است حال بعد از موت این مجتهد شک می­کنیم آیا کماکان آن وجوب واقعی ثابت شده در حال حیات مجتهد هنوز هم ثابت است یا نه؟ آیا هنوز هم حکم واقعی نماز جمعه وجوب است؟ علت این شک این است که می­گوییم در آن زمان فتوای او طریق به سوی واقع بود حال بعد از موت او آیا هنوز فتوای او کاشف از واقع است و هنوز حکم واقعی را برای ما ثابت می­کند یا نه؟ استصحاب بقاء وجوب واقعی نماز جمعه می­کنیم. این معنایش این است که این مقلد هنوز هم می­تواند بر طبق فتوای این مجتهد عمل کند یعنی تقلید این شخص از فتوای مجتهد میت کما کان جایز است.

تقریب سوم:

اینکه مستصحب یک حکم تکلیفی ظاهری باشد منظور از حکم ظاهری این است که با قیام اماره یک حکمی بر طبق مؤدای اماره جعل می­شود (همان مبنایی که مشهور دارند) مثلاً وقتی خبر زرارة قائم شد بر وجوب نماز جمعه، اینجا بر طبق همین اماره یک حکمی جعل می­شود ظاهراً مثلاً زرارة اگر گفت نماز جمعه واجب است به نفس قیام این اماره خداوند حکمی جعل می­کند به عنوان وجوب نماز جمعه حال اگر این اماره مطابق واقع بود این حکمی که جعل شده یک حکم ظاهری مماثل با حکم واقعی است و اگر مؤدای این اماره مطابق با واقع نبود مثلاً در واقع نماز جمعه حرام بود اما این اماره قائم شد بر وجوب اینجا بر طبق این اماره یک وجوب ظاهری جعل می­شود اما حکم واقعی همان حرمت است. (این طبق مبنای مشهور است).

استصحاب حکم ظاهری یعنی اینکه در زمان حیات این مجتهد این حکم ظاهری برای مقلد ثابت بود حال بعد از موت او شک می­کنیم آیا حکم ظاهری نماز جمعه کماکان برای این مقلد ثابت است یا خیر؟ اینجا استصحاب بقاء حکم ظاهری می­کنیم. در مثالی که بیان کردیم اینگونه می­شود که این مجتهد تا زمانی که زنده بود نماز جمعه برای مقلد وجوب ظاهری داشت الآن که از دنیا رفته شک می­کنیم هنوز برای این مقلد وجوب ظاهری دارد یا نه؛ وجوب ظاهری نماز جمعه را استصحاب می­کنیم و هذا هو معنی البقاء علی تقلید میت.

بررسی تقریب­های سه گانه:

در بین این تقریب­هایی که برای استصحاب بیان شد آنچه بیشتر در کلمات بزرگان مورد توجه واقع شده است، تقریب اول یعنی استصحاب حجیت است. اگر به خاطر داشته باشید در بحث تقلید ابتدائی از میت هم یکی از ادله­ای که ذکر شد، استصحاب بود. آنجا هم در بیان استصحاب همین تقریب اول را ذکر کردیم البته ناگفته نماند که بعضی از آن اشکالات هم به تقریب دوم و هم تقریب سوم مطرح می­شود منتهی با اندکی تفاوت از جمله مثلاً اشکال مرحوم آخوند که هم به تقریب اول ایراد شد و هم به تقریب سوم و آن مشکله­ی عدم بقاء موضوع است.ایشان می­فرماید: رأی مجتهد به موت او از بین می­رود و این استصحاب سالبه­ی به انتفاء موضوع می­شود. لذا مرحوم آخوند از جمله­ی کسانی است که بقاء بر تقلید میت را جایز نمی­داند و به تبع ایشان بعضی از شاگردان ایشان مثل مرحوم نائینی هم بقاء بر تقلید میت را جایز نمی­دانند.

لذا بعضی از اشکالات ناظر به هر سه تقریب است اما عمده اشکالات پنج گانه­ای که ما در آن بحث بیان کردیم ناظر به تقریب اول بود که البته ما همه آن اشکالات را پاسخ دادیم. بنابراین عمده همان تقریب اول است اما ما ابتدائاً یک ارزیابی نسبت به تقریب دوم و سوم خواهیم داشت و بعد به سراغ تقریب اول می­رویم تا در نهایت ببینیم که آیا این استصحاب جریان دارد یا نه و آیا آن اشکلاتی که در بحث تقلید ابتدائی از میت متوجه استصحاب بود، در بحث بقاء بر تقلید میت هم وارد است یا خیر؟ که إن شاء الله در جلسه آینده مطرح خواهیم کرد.

«والحمد لله رب العالمین»



[۱] . مستمسک العروة، ج۱، ص۱۵.