جلسه صد و دهم-امارات الوضع و ما فی حکمه


دانلود-جلسه صد و دهم-PDF

امارات الوضع و ما فی حکمهجلسه صد و دهم
امارات الوضع و ما فی حکمه
۲۲/۰۲/۱۳۹۲

علائم وضع:

بحث در «امارات الوضع و ما فی حکمه» بود، در رابطه با امارات وضع، علائم و نشانه‏هایی ذکر شده که برخی از آنها ظنی و برخی دیگر قطعی‏اند، آنچه در کتب متأخرین به عنوان نشانه‏های حقیقت ذکر شده نشانه‏های قطعی است، اما مواردی هم به عنوان علائم ظنیه ذکر شده است.

۱- تصریح اهل لغت

یکی از علائمی که در کتب متقدمین برای کشف معنای حقیقی بیان شده تصریح اهل لغت است، تصریح اهل لغت اگر بپذیریم اماره بر معنای حقیقی است یک اماره ظنی است چون به دلیل اعتبار خبر ثقه می‏توان قول لغوی را حجت دانست، این نشانه در کتب متأخرین مطرح نشده است، حال ما باید تصریح اهل لغت را تفسیر کنیم و بعد ببینیم آیا تصریح اهل لغت علامیت دارد یا نه؟ علت اینکه این نشانه در بین متأخرین ذکر نشده این است که این مسئله در مباحث حجیت تحت عنوان حجیت قول لغوی مطرح شده، مشهور هم قائل به عدم حجیت قول لغوی شده‏اند، بنابراین هم به جهت اینکه این بحث در مباحث حجیت ذکر شده و هم از آنجا که قائل به عدم حجیت قول لغوی شده‏اند آن را در ما نحن فیه به عنوان نشانه حقیقی بودن معنی ذکر نکرده‏اند، البته تصریح اهل لغت هر چند در کتب متقدمین به عنوان یک اماره بر وضع یا اماره بر حقیقت مطرح شده لکن مورد پذیرش همه واقع نشده و جمع زیادی آن را به عنوان نشانه حقیقی بودن معنی نپذیرفته‏اند، حال ما صرف نظر از این جهت باید ببینیم اولاً تصریح اهل لغت چیست و آیا اماریت بر حقیقی بودن معنی دارد یا نه؟

منظور از تصریح اهل لغت این است که اگر اهل لغت تصریح کنند که فلان معنی معنای موضوع‏له لفظ و معنای حقیقی آن می‏باشد این تصریح وضع و حقیقت بودن معنی را ثابت می‏کند و حجیت دارد، حال باید دید آیا اماریت قول لغوی قابل قبول است یا نه؟ اینجا سه دیدگانه وجود دارد:

دیدگاه اول: مشهور

مشهور بین متأخرین این است که تصریح اهل لغت و قول لغوی نشانه حقیقی بودن معنی و اماره وضع نیست چون اهتمام لغویین به ذکر موارد استعمال است و استعمال اعم از وضع است.

محقق عراقی (ره) می‏فرماید آنهایی که تصریح اهل لغت را مرجع در تعیین وضع می‏دانند نظرشان این است که لغوی از اهل خبره به حساب می‏آید و از باب اینکه خبره است قول او در تعیین وضع و معنای حقیقی مرجعیت دارد و یا اینکه قول او از باب شهادت حجت است یعنی از باب اینکه لغوی شاهد است و شهادت می‏دهد که این لفظ این معنی را دارد لذا معتبر است یعنی همان گونه که اگر دو شاهد با داشتن شرائط، بر چیزی شهادت دهند آن چیز ثابت می‏شود در اینجا هم اگر دو لغوی عادل شهادت دهند که این لفظ برای این معنی وضع شده یا شهادت دهند که این معنی همان معنای حقیقی لفظ است وضع و حقیقی بودن معنی ثابت می‏شود و یا اعتبار تصریح اهل لغت در تعیین وضع از باب انسداد است یعنی چون باب علم به وضع منسد است و ما راهی نداریم برای اینکه معنای حقیقی را از معنای مجازی کشف کنیم چاره‏ای جز اعتبار ظن حاصل از قول لغوی نیست- شبیه آنچه که در مورد حجیت ظن مطلق گفته می‏شود- محقق عراقی (ره) بعد از اینکه وجه اعتبار تصریح اهل لغت را ذکر می‏کند که یا به واسطه خبره بودن اهل لغت و یا به واسطه شهادت آنها و یا از باب انسداد است به دنبال آن این نظریه را رد می‏کند و علت آن را هم این ذکر می‏کند که استعمال، اعم از وضع است که معنای این کلام این است که ممکن است لفظ در معنای حقیقی خود و ممکن است در معنای مجازی استعمال شود و وقتی در یک کتاب لغت برای یک لفظ چند معنی را ذکر می‏کنند نشان دهنده این است که موارد استعمال لفظ مورد نظر است و معلوم نیست که کدام معنی حقیقی و کدام یک مجازی است. [۱] پس قول اهل لغت قابل اعتماد نیست بنابراین تصریح اهل لغت نمی‏تواند اماره وضع و نشانه حقیقی بودن معنی باشد.

دیدگاه دوم:

عده‏ای معتقدند مطلق قول لغوی حجت است یعنی قول لغوی به اعتبار یکی از آن سه امری که محقق عراقی (ره) ذکر کرد (خبرویت اهل لغت، شهادت یا انسداد باب علم به وضع) حجیت دارد و ما می‏توانیم به قول او اخذ کنیم و اگر لغوی گفت فلان معنی موضوع‏له لفظ است قابل قبول است.

دیدگاه سوم: مختار در مسئله

به نظر ما نه مطلقا می‏توان اماریت تصریح اهل لغت را پذیرفت و نه مطلقا می‏توان اماریت تصریح اهل لغت را رد کرد، بلکه قول لغوی با دو شرط حجت است یعنی در فرض پذیرش دو مطلب قول لغوی اعتبار دارد و می‏توان با قول لغوی حقیقی بودن معنی را ثابت کرد:

شرط اول: لغوی به وضع و معنای حقیقی تصریح کند.

فرض بحث ما در اماریت قول لغوی برای وضع، تصریح اهل لغت است، وقتی می‏گوییم تصریح اهل لغت قطعاً اشکال محقق عراقی (ره) وارد نیست چون ایشان گفت آنچه در کتب لغت ذکر می‏شود موارد استعمال است و استعمال اعم از وضع است، ما هم این را قبول داریم ولی بحث این است که تصریح اهل لغت به حقیقی بودن معنای لفظ یکی از نشانه‏های حقیقی بودن معنی است، لذا طبق فرض ما که تصریح اهل لغت است، این تصریح می‏تواند اماره بر حقیقی بودن معنی باشد. بالاخره لغوی یعنی کسی که در این موضوع خبره است، مگر غیر از این است که ما در همه اموری که جهل داریم به عالم به آن امور مراجعه می‏کنیم و سیره عقلاء در مسائلی که نسبت به آنها علم ندارند بر این است که به عالم و خبره رجوع کنند و مبنای اصلی ما در باب وجوب تقلید همین رجوع جاهل به عالم است، پس اگر در مسئله احکام شرعیه می‏گوییم قول عالِم ثقه برای مردم معتبر است و در مواردی که انسان نسبت به آن جاهل است به اهل خبره رجوع می‏کند و قول خبره برای او حجت است و به آن اخذ و بر آن اثر مترتب می‏کند در اینجا هم همین مطلب را می‏گوییم یعنی تصریح اهل لغت برای ما حجت و معتبر است و می‏توانیم به آن اخذ و بر آن اثر مترتب کنیم.

سؤال: رجوع به اهل لغت در صورتی حجت است که بخواهیم مراد متکلم را بفهمیم در حالی که ما به دنبال کشف معنای موضوع‏له هستیم و قول لغوی نسبت به کشف معنای موضوع‏له حجیت ندارد، لذا قول او نمی‏تواند نسبت به کشف معنای حقیقی لفظ، اعتبار داشته باشد.

استاد: ما اصلاً کاری به مراد متکلم نداریم، فرض کنید لغتی هنوز استعمال نشده تا ما بخواهیم مراد متکلم را بفهمیم، بلکه می‏خواهیم ببینیم معنای موضوع‏له آن لغت چیست؟ برای اینکه معنای حقیقی را بفهمیم به اهل لغت رجوع می‏کنیم و لغاتی که به آنها رجوع می‏کنیم یا مربوط به زمان‏های گذشته است و یا به وضع جدید است، اگر الفاظ به وضع جدید برای معانی جدید ایجاد شده باشد مشکلی پیش نمی‏آید، اگر هم مربوط به زمان‏های گذشته باشد باز هم قول لغوی در صورتی که تصریح به معنای آن کرده باشد برای ما حجت است و فرض این است که آن معنی نقل هم پیدا نکرده و اگر هم شک کنیم به اصالة عدم النقل رجوع می‏کنیم لذا باز هم قول لغوی برای ما حجت است چون ما هر قول لغوی را حجت نمی‏دانیم بلکه قول لغوی در صورتی که به معنای حقیقی آن تصریح کرده باشد برای ما حجت است.

شرط دوم: کسی که به معنای حقیقی تصریح می‏کند قائل به عدم وجود مجاز نباشد، چون قلیلی از لغویین مثل اسفراینی می‏گویند ما چیزی به نام مجاز نداریم و این گونه نیست که لفظی در معنای دیگری مجازاً بکار رود بلکه همه معانی، حقیقی هستند و در معنای موضوع‏له خودشان استعمال می‏شوند. بله از دید چنین کسی اگر معانی مختلف برای یک لفظ ذکر شود همه آنها حقیقت‏اند و معنای دیگری غیر از معنای حقیقی وجود ندارد و طبق این مبنا که همه معانی الفاظ حقیقی هستند بحث مذکور منتفی می‏شود ولی اگر قائل به وجود مجاز باشیم که اکثراً این را قبول دارند که در لغت مجاز وجود دارد، در این صورت طبیعتاً تصریح به حقیقت بودن در کنار اینکه منکر وجود مجاز هم نیست برای ما اطمینان ایجاد می‏کند و قول لغوی برای ما نسبت به وضع و حقیقی بودن معنی اماره می‏شود و معتبر می‏باشد.

این نکته را توجه داشته باشید که منظور ما از لغوی، عالم ثقه است و طبیعتاً شرائطی که برای اخذ قول عالم لازم است اینجا هم لازم است، بله برای اخذ قول عالم نیاز نیست که عدالت داشته باشد بلکه وثاقت او کفایت می‏کند، پس قول لغوی معتبر و حجت است، البته این نکته را هم توجه داشته باشید که صرف جمع کردن چند لفظ و معنی از کتب مختلف برای لغوی بودن کفایت نمی‏کند بلکه لغوی به کسی می‏گویند که کارشناس و متخصص در زمینه لغت باشد.

ممکن است گفته شود درست است که از نظر کبروی، مشکلی در اماریت تصریح اهل لغت نسبت به معنای حقیقی وجود ندارد لکن در صغرای این مسئله اشکال وجود دارد چون در هیچ کتاب لغتی به معنای حقیقی یا مجازی لفظ تصریح نشده است.

ولی این گونه نیست که به هیچ وجه در کتب لغت به معنای حقیقی لفظ تصریح نشده باشد، چون در بعضی از کتب لغت وقتی اصل لفظ و ریشه آن ذکر می‏شود معنای آن ریشه را هم بیان می‏کنند مثلاً کتابی مثل «العین» که مربوط به زمان‏های متقدم است به معانی ریشه الفاظ هم اشاره می‏کند.

۲- تبادر

تبادر به معنای انسباق و سبقت گرفتن یک معنی به ذهن- از میان همه معانی- با شنیدن لفظ است، یعنی اگر لفظی شنیده شد آن معنایی که زودتر از سایر معانی به ذهن خطور می‏کند و سبقت به ذهن می‏گیرد تبادر است، پس تبادر «انسباق المعنی الی الذهن» است. لذا تبادر علامت برای وضع و حقیقت معناست، نفس سبقت گرفتن یک معنی به ذهن، تبادر است، به این نکته هم توجه داشته باشید که سبقت گرفتن یک معنی به ذهن هم به این معنی نیست که مثلاً تعدادی معانی پشت سر هم به ذهن ما می‏آیند لکن آن معنایی که زودتر و جلوتر از دیگر معانی به ذهن بیاید معنای حقیقی باشد و سایر معانی معنای مجازی باشد بلکه منظور این است که از بین معانی مختلفی که برای یک لفظ متصور است فقط یک معنی به ذهن خطور می‏کند و اصلاً معنای دیگری به ذهن نمی‏آید، این هم بدان معنی نیست که اصلاً معنای مجازی نداشته باشد بلکه منظور این است که فقط یک معنی به ذهن خطور می‏کند و همان معنای حقیقی می‏باشد. پس این نکته را توجه داشته باشید که این گونه نیست که با شنیدن یک لفظ همه معانی آن به ترتیب به ذهن خطور کند بلکه منظور این است که از بین همه معانی فقط یک معنی به ذهن خطور می‏کند و همان هم معنای حقیقی لفظ است؛ مثل اینکه اگر گفته شود شیری در خیابان دیده شد آنچه به ذهن خطور می‏کند شیر درنده است و همان هم معنای حقیقی لفظ شیر است و این گونه نیست که اگر کسی بگوید شیری دیدم معنایی غیر از معنای شیر درنده به ذهن انسان خطور کند.

بحث جلسه آینده: اینکه چرا تبادر علامت حقیقی بودن معناست بحثی است که انشاء الله در جلسه آینده به آن خواهیم پرداخت.

«والحمد لله رب العالمین»



[۱] . نهایة الافکار، ج۱، ص۶۶.