جلسه صد و نهم-امارات الوضع و ما فی حکمه


دانلود-جلسه صد و نهم-PDF

امارات الوضع و ما فی حکمهجلسه صد و نهم
امارات الوضع و ما فی حکمه
۲۱/۰۲/۱۳۹۲

امارات الوضع و ما فی حکمه:

بحث جدید درباره نشانه‏های وضع و آنچه که در حکم وضع است می‏باشد. قبل از ورود در اصل این امارات و نشانه‏ها لازم است مقدمةً مطالبی را مورد اشاره قرار دهیم:

مطلب اول:

مطلب اول درباره عنوان خود این بحث است، عناوین مختلفی درباره این مسئله مطرح شده است:

بعضی مثل محقق عراقی عنوان «امارات الوضع» را مطرح کرده‏اند. [۱] عنوانی که بیشتر مورد استفاده قرار گرفته و شهرت پیدا کرده عنوانِ «علائم الحقیقة و المجاز» است. که این عنوان در کلمات بسیاری از بزرگان ذکر شده و اموری از جمله اطراد، تبادر، صحت حمل و عدم آنها را نشانه‏های حقیقت و مجاز دانسته‏اند. محقق خراسانی با اینکه درباره این نشانه‏ها بحث کرده لکن عنوان خاصی را برای آنها قرار نداده است. اما عنوانی را که ما اختیار کرده‏ایم «امارات الوضع و ما فی حکمه» می‏باشد. حال برای اینکه معلوم شود چرا ما در بین این عناوین، این عنوان را اختیار کرده‏ایم توضیحی را عرض می‏کنیم که انشاء الله بعد از این توضیح وجه انتخاب این عنوان معلوم خواهد شد، ما فعلاً با بحث ماهیت مَجاز کاری نداریم، درباره ماهیت مَجاز بعداً بحث مستقلی خواهیم کرد که مجاز چیست و اقوال و انظار مختلف در باب مجاز را مورد بررسی قرار خواهیم داد ولی صرف نظر از اینکه ما چیزی به عنوان حقیقت و چیزی به عنوان مَجاز داریم آنچه که در این مقام به دنبال آن هستیم کیفیت تشخیص و تمییز معنای حقیقی از غیر حقیقی است، یعنی می‏خواهیم ببینیم چه معنایی موضوع‏له است و چه معنایی موضوع‏له نیست؟ چه معنایی در حکم موضوع‏له است و چه معنایی در حکم موضوع‏له نیست؟ کسانی که عنوان بحث را «امارات الوضع» قرار داده‏اند قهراً این علامات و نشانه‏ها را دال بر معنای حقیقی می‏دانند و معنای حقیقی در نزد آنها همان معنای موضوع‏له است که واضع لفظ را برای آن معنی وضع کرده اعم از اینکه وضع، تعیینی باشد یا تعیّنی، یعنی چنانچه وضع تعیینی و تعیّنی به عنوان اقسام وضع پذیرفته شوند و معنایی که به وضعِ تعیینی یا معنایی که در اثر کثرت استعمال به وضعِ تعیّنی، موضوع‏له آن معنی قرار گرفته باشد به هر حال این نشانه‏ها اماره و نشانه و دال بر معنای حقیقی و موضوع‏له هستند، پس «امارات الوضع» یعنی اماراتی که نشان دهنده وضع لفظ برای معنی می‏باشند چه به وضع تعیینی و چه وضع تعیّنی؛ به عبارت دیگر «امارت الوضع» علائم کشف معنای حقیقی هستند و معنای حقیقی هم معنای موضوع‏له است چه به وضع تعیینی و چه به وضع تعیّنی، در مقابل «علامات المجاز» که یک معنای غیر موضوعٌ لهی است، این عنوان طبق مبنای کسانی که انقسام وضع به تعیینی و تعیّنی را پذیرفته‏اند درست است اما اگر کسی وضعِ تعیّنی را از اقسام وضع نداند (کما اخترناه)ـ ما عرض کردیم در مواردی که لفظ به خاطر کثرت استعمال معنایی پیدا می‏کند وضع نیست و واضعی در کار نیست لذا ما تقسیم وضع به تعیینی و تعیّنی را نپذیرفتیم- در این صورت نمی‏توان از عنوان «امارات الوضع» استفاده کرد؛ چون وضع تعیّنی از اقسام وضع محسوب نمی‏شود، بالاخره جایی هم که کثرت استعمال باعث می‏شود معنایی برای لفظ پیدا شود یک معنای حقیقی است و بدون قرینه، همان معنی از لفظ فهمیده می‏شود، پس تبادر مثلاً همان طور که می‏تواند اماره برای وضع تعیینی باشد می‏تواند اماره باشد برای کثرت استعمال یک لفظ در یک معنی که اصطلاحاً به آن وضعِ تعیّنی می‏گویند، پس اگر گفته شود وضعِ تعیّنی از اقسام وضع نیست باید عنوان «امارات الوضع» را اصلاح کرد چون اینجا بحث ما از امارات الوضع؛ یعنی وضع تعیینی و ما فی حکم الوضع؛ یعنی کثرت استعمال می‏باشد، پس کثرت استعمال در واقع وضع نیست بلکه در حکم وضع است و در موارد کثرت استعمال هم می‏توان گفت تبادر موجب انسباق این معنی از لفظ است ولو وضع تعیینی هم در کار نباشد، پس وقتی یک معنی از لفظ متبادر باشد می‏توان گفت تبادر، اماره و نشانه وضعِ لفظ برای آن معنی یا کثرت استعمال لفظ در آن معناست، به همین جهت ما این عنوان را تکمیل کردیم و گفتیم بهتر است گفته شود «امارات الوضع و ما فی حکمه».

اما دلیل اینکه از عنوان « علائم الحقیقة و المجاز» که در اکثر کتاب‏های اصولی ذکر شده به عنوان «امارات الوضع و ما فی حکمه» عدول کردیم این است که این عنوان هم خالی از اشکال نیست؛ چون حقیقت و مَجاز در واقع از اوصاف استعمال است، حتی در بعضی از کتاب‏ها استعمال را به دو قسم حقیقی و مجازی تقسیم کرده‏اند، پس حقیقت و مجاز از عناوینی است که عارض بر استعمال می‏شوند و متأخر از آن می‏باشند در حالی که بحث تشخیص معنای حقیقی و غیر حقیقی که در این قسمت مورد بررسی قرار می‏گیرد منحصر به موارد استعمال نیست.

توضیح مطلب این که گاهی ما می‏خواهیم معنای حقیقی را از معنای مجازی در موارد استعمال، تمییز دهیم و این هنگامی است که مرادِ متکلم را می‏دانیم ولی نمی‏دانیم آیا این معنای مراد متکلم، معنای حقیقی است یا مجازی؟ پس متکلم لفظ را استعمال کرده و از آن لفظ معنایی را اراده کرده، ما می‏دانیم کدام یک از این چند معنا را اراده کرده اما معلوم نیست آن معنای مراد معنای حقیقی است یا مجازی؟ مثلاً فرض کنید ما می‏دانیم که متکلم از لفظ «هلال» هلال ماه را اراده کرده اما نمی‏دانیم این معنایی که متکلم در این استعمال اراده کرده معنای حقیقی است یا مجازی؟ یعنی نمی‏دانیم که لفظ «هلال» برای هلال ماه وضع شده یا اینکه معنای حقیقی آن چیز دیگری است اما اینجا در هلال ماه استعمال شده، پس گاهی می‏دانیم متکلم چه معنایی را اراده کرده اما نمی‏دانیم آن معنای مراد، حقیقت است یا مجاز.

اما گاهی ممکن است استعمالی هم در کار نباشد، یعنی ما صرف نظر از استعمال و اینکه متکلم کدام معنی را اراده کرده می‏خواهیم ببینیم اصلاً لفظ برای این معنی وضع شده یا نه، یعنی می‏خواهیم ببینیم موضوع‏له و معنای حقیقی این لفظ با قطع نظر از استعمال آن توسط متکلم چیست؟ مثل اینکه نام مکانی را روی کاغذی یا نوشته‏ای می‏بینیم در حالی که کسی آن را در کلام استعمال نکرده است و ما جدا از مقام استعمال می‏خواهیم ببینیم وضع این لفظ از اول چگونه بوده و برای چه معنایی وضع شده؟ پس گاهی ما با قطع نظر از مقام استعمال می‏خواهیم معنای تصوری لفظ را بدانیم. با توجه به این جهت ما نمی‏توانیم از عنوان «علائم الحقیقة و المجاز» استفاده کنیم؛ چون وصف حقیقت و مجاز از اوصافی است که بعد از استعمال بر لفظ و معنی عارض می‏شوند در حالی که بحث ما اعم است و ما می‏خواهیم طریق تشخیص معنای حقیقی را از غیر حقیقی و طریقه تمییز بین آن دو را بشناسیم اعم از اینکه استعمال شده باشد یا نشده باشد؛ به عبارت دیگر ما می‏خواهیم ببینیم بین لفظ و معنای آن چه در اثر وضع و چه در اثر کثرت استعمال علقه و ارتباطی پیدا شده یا نه؟ لذا عنوان «علائم الحقیقة و المجاز» مقصود ما را نمی‏رساند، پس ما نمی‏توانیم از عنوان «امارات الوضع» یا «علائم الحقیقة و المجاز» استفاده کنیم بلکه از عنوان «امارات الوضع و ما فی حکمه» استفاده می‏کنیم و در واقع می‏خواهیم از نشانه‏هایی بحث کنیم که به واسطه آن نشانه‏ها علقه و رابطه‏ای که بین لفظ و معنی به سبب وضع یا کثرت استعمال پدید آمده است را کشف کنیم. پس مطلب اول وجه عدول از عناوینی که دیگران در این بحث اختیار کرده‏اند به عنوان «امارات الوضع و ما فی حکمه» می‏باشد.

مطلب دوم:

از آنچه در مطلب اول گفته شد، ارتباط این بحث با بحث وضع معلوم می‏شود لذا ما این بحث را در ادامه مباحث وضع ذکر کردیم؛ چون این بحث را هم می‏توان در ضمن مباحث مربوط به استعمال مطرح کرد و هم در ضمن مباحث مربوط به وضع. اگر به خاطر داشته باشید ما بارها گفتیم که مباحث مربوط به لفظ و معنی سه ضلع دارد که یک ضلع آن وضع، ضلع دیگر آن استعمال و ضلع سوم آن دلالت است و ما فعلاً در مورد وضع که ضلع اول از مباحث مربوط به لفظ و معناست بحث می‏کنیم، لذا ما می‏توانیم بحث «امارات الوضع» یا «امارات الوضع و ما فی حکمه» را در این بحث یعنی بحث وضع بیاوریم، اما اگر عنوان بحث را «علائم الحقیقة و المجاز» قرار دهیم و حقیقت و مجاز را هم از اوصاف استعمال بدانیم بهتر است این بحث در ضمن مباحث استعمال مطرح شود. اما با توجه به مطلب اول که عنوان بحث را «امارات الوضع و ما فی حکمه» و هدف از این بحث را هم شناخت طرق و راه‏های کشف و تمییز معنایی که با لفظ علقه پیدا کرده- چه آن علقه به واسطه وضع پدید آمده باشد چه به واسطه کثرت استعمال- دانستیم اولی این است که این بحث در ادامه مباحث مربوط به وضع مطرح شود.

مطلب سوم:

این بحث ثمره عملی مهمی ندارد؛ چون اساس در تفهیم و تفهم و افاده و استفاده بین مردم فهم مراد متکلم است، یعنی اینکه متکلم چه چیزی را اراده کرده و مراد متکلم هم از ظاهر کلام او بدست می‏آید، یک کلام که از گوینده صادر می‏شود ممکن است ظهور در معنای موضوع‏له داشته باشد یا ممکن است ظهور در معنایی که لفظ در آن معنی، کثرت استعمال پیدا کرده داشته باشد و یا اصلاً ممکن است ظهور در یک معنای دیگری داشته باشد، لذا ظهور مختلف است، آنچه که قابل اخذ بوده و حجت است ظاهر کلام متکلم می‏باشد و ظاهر کلام هم ربطی به حقیقی بودن یا حقیقی نبودن معنی ندارد، یعنی اینکه ما از راه‏ها و نشانه‏هایی بحث کنیم که از طریق این نشانه‏ها می‏توان معنای حقیقی را از غیر حقیقی تمییز داد ثمره‏ای در پی ندارد؛ چون بالاخره اگر کلام متکلم ظهور در یک معنایی داشته باشد مراد او مشخص است چه برای آن معنی وضع شده باشد یا در آن کثرت استعمال پیدا کرده باشد و چه برای آن معنا وضع نشده باشد و در آن معنی کثرت استعمال پیدا نکرده باشد، اگر هم کلام متکلم ظهور در معنایی نداشت باز هم فرقی نمی‏کند که آن معنای غیر ظاهر حقیقی باشد یا غیر حقیقی. بنابراین اثر مهمی بر این بحث مترتب نمی‏شود، البته در جایی که ما در مراد متکلم شک کنیم که آیا مراد او معنای حقیقی لفظ است یا معنای غیر حقیقی، از راه اصول عقلائیه مثل اصالة الحقیقة که یکی از مصادیق اصالة الظهور است مراد متکلم را کشف و لفظ بر معنای حقیقی حمل می‏کنیم، یعنی در موارد شک در مراد متکلم به حکم اصالة الحقیقة، لفظ بر معنای حقیقی خودش حمل می‏شود؛ چون اصل این است که متکلم لفظ را در معنای حقیقی و موضوع‏له خودش استعمال کرده نه معنای غیر حقیقی، در اینجا قهراً برای تمسک به این اصل عقلائی چاره‏ای نداریم جز اینکه معنای حقیقی را بدانیم و الا شناخت طرق کشف و معرفت معنای حقیقی از غیر حقیقی ثمره عملی مهمی ندارد لکن چون معمولاً این بحث را متعرض شده‏اند ما هم تبعاً للقوم این بحث را مطرح می‏کنیم.

«والحمد لله رب العالمین»


[۱] . بدایع الافکار، ج۱، ص۹۶.