جلسه پنجاه و پنجم-معنای عدالت – اجتناب از صغیره (مقام اول)


دانلود-جلسه پنجاه و پنجم-PDF

معنای عدالت – اجتناب از صغیره (مقام اول)جلسه پنجاه و پنجم
معنای عدالت – اجتناب از صغیره (مقام اول)
۲۷/۱۰/۱۳۹۱

خلاصه جلسه گذشته:

عرض کردیم یکی از اموری که در بحث از معنای عدالت باید مورد رسیدگی قرار گیرد این است که اجتناب از صغیرة در معنای عدالت معتبر است یا نه؟ وقتی عدالت به ملکه نفسانیه باعث بر اتیان به واجبات و ترک محرمات معنی شد لازمه­اش آن است که اجتناب از گناه و معصیت یک رکن در معنای عدالت است. در اینکه اجتناب از کبیره قطعاً به اجماع فقها و بنا بر ادله جزء معنای عدالت است تردیدی نیست چنانچه سابقاً بحث کردیم لکن در مورد صغیره بحث واقع شده که آیا اجتناب از صغائر داخل در معنای عدالت است یا خیر که باید بررسی کنیم.

اجتناب از صغیره:

در این باره لازم است در چهار مقام بحث شود:

مقام اول اینکه آیا اساساً گناه صغیره داریم تا بحث کنیم اجتناب از آن در معنای عدالت معتبر است یا نه. اول باید این مطلب ثابت شود بعد باید دید اجتناب از آن در معنای عدالت معتبر است یا خیر؟

مقام دوم اینکه ملاک گناه صغیره چیست؛ بالاخره ضابطه تمییز گناه کبیره از صغیره چیست.

مقام سوم اینکه آیا اجتناب از صغائر داخل در معنای عدالت هست یا نه که این بحث اصلی ماست ولی قبل از این باید به آن دو مطلب رسیدگی کنیم.

مقام چهارم اینکه آیا اصرار بر صغیره از کبائر محسوب می­شود یا نه؟ بالاخره چه اجتناب از صغائر را داخل در معنای عدالت بدانیم و چه ندانیم، اصرار بر صغیره را جزء گناهان کبیره محسوب کرده­اند حال آیا اساساً اصرار بر صغیره خودش گناه کبیره است یا نه؟ لذا مجموعاً ما در چهار مقام بحث می­کنیم:

مقام اول: بحث در وجود صغیره

آیا اساساً در بین گناهان، گناه صغیره داریم؟ به عبارت دیگر آیا تقسیم ذنوب و گناهان به صغیره و کبیره صحیح یا نه؟

قول اول:

گروهی از قدما معتقدند همه معاصی و گناهان کبیره هستند و اصلاً چیزی به نام گناه صغیره وجود ندارد از جمله کسانی که به این نظر معتقد است مرحوم شیخ مفید است که در مؤلفات شیخ مفید، نظر ایشان آمده است. [۱] شیخ طوسی در کتاب عدة الأصول نیز این قول را پذیرفته است [۲] اینکه عرض کردیم در کتاب عده این مطلب را فرموده برای این است که در کتاب مبسوط مطلب دیگری را بیان کرده است؛ ایشان در کتاب مبسوط می­فرماید: اگر کسی گناه کبیره مرتکب شود شهادت او ساقط است بعد در ادامه یک ضابطه­ای در مورد گناهان صغیره ارائه می­دهد: «فأما إن کان مجتهداً للکبائر مواقعاً للصغائر فإنه یعتبر الأغلب من حاله» اگر کسی اهل اجتناب از کبائر است اما مرتکب صغیره می­شود، باید اغلب را در مورد او در نظر گرفت به این معنی که اگر غالباً او از معاصی صغیره اجتناب می­کند و گاهی اتفاق می­افتد که مرتکب صغیره می­شود، در این صورت شهادت او مقبول است اما اگر غالباً مرتکب معصیت صغیره است و نادراً اجتناب می­کند شهادت او مورد قبول نیست. بعد هم مرحوم شیخ طوسی درباره علت اینکه اغلب را ملاک قرار داده می­فرماید اگر ما بخواهیم به غیر از این عمل کنیم دیگر شهادت هیچ کسی نباید قبول شود چون بهرحال همه انسان­ها با برخی معاصی مواجه می­شوند لذا ملاک این است که از گناه کبیره اجتناب و نسبت به صغائر هم غالباً اهل اجتناب باشد. چون اگر بخواهیم اجتناب مطلق از معاصی صغیره را ذکر کنیم دیگر کسی برای شهادت، امام جماعت و غیره باقی نمی­ماند. [۳]

فرمایش شیخ طوسی صریح در این است که گناهان دو دسته­اند بر خلاف مطلبی که در کتاب عدة الاصول فرموده که همه گناهان فقط کبیره هستند.

همچنین ابن ادریس معتقد است در معاصی صغیره وجود ندارد مگر نسبت به بعضی از معاصی که آنها نسبت به بعضی دیگر کوچک­تر هستند؛ یعنی همه گناهان کبیره­اند اما وقتی با هم مقایسه می­شوند بعضی نسبت به بعض دیگر می­شوند صغیر. سپس ابن ادریس تصریح می­کند که هیچ یک از اصحاب ما معتقد به وجود صغیره در بین گناهان نیست. شیخ طوسی هم فقط در کتاب مبسوط این سخن را بیان کرده و در غیر آن چنین مطلبی را نفرموده است. [۴]

همچنین ابو الصلاح حلبی در کافی [۵] و ابن بارع در مهذب [۶] تصریح کرده­اند به اینکه گناه صغیره وجود ندارد. پس جمع قابل توجهی از قدما مثل شیخ مفید و شیخ طوسی در بعضی از کتبش و ابن ادریس و ابن بارع و ابو الصلاح قائل به عدم وجود صغیره شده­اند.

قول دوم:

در مقابل، نظر جمع دیگری از قدما و مشهور این است که گناه صغیره وجود دارد و تقسیم گناهان به صغیره و کبیره صحیح می­باشد. در کتب بزرگان هم این مطلب آمده است. حال می­خواهیم ببینیم آیا حق با جماعت قدما است که گناه صغیره وجود ندارد یا حق با قول مشهور است که تقسیم گناه به صغیره و کبیره صحیح است. [۷]

ادله قول دوم:

به نظر می­رسد تقسیم ذنوب به کبیره و صغیره به استناد ادله یعنی آیات و روایات قابل قبول است.

بعضی از آیات قرآن و بعضی روایات که از حیث سند قابل قبول هستند بر این مطلب دلالت دارند.

دلیل اول: آیات

آیه اول: «إن تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم» [۸] اگر از کبائر آن چیزی که از آن نهی شده­اید اجتناب کنید، ما سیئات شما را جبران می­کنیم. شاهد در جمله " کبائر ما تنهون عنه" که دلالت بر این می­کند که منهیات دو قسم­اند بعضی از آنها از کبائر بوده و بعضی از کبائر نیستند پس معلوم می­شود قسمتی ما تنهون عنه کبیره نیست. بعلاوه جبران گناهان هم می­شود و این نشان دهنده این است که برخی گناهان کبیرة نیستند.

آیه دوم: «الذین یجتنبون کبائر الإثم و الفواحش الا اللمم» به دو قسمت از این آیه می­شود استناد کرد:

شاهد اول این تعبیر "کبائر الإثم" که نشان می­دهد در مقابل آن صغائر الاثم هم داریم و گناهان دو بخش است بخشی کبائر و بخشی صغائر.

شاهد دوم تعبیر "الا اللمم" است که لمم به معنی گناهان کوچک و صغیر دانسته شده البته به طور کلی سه معنی درباره لمم ذکر شده:

معنای اول این است که ما لمم را این گونه معنی کنیم و بگوییم کسانی که از گناهان کبیره اجتناب می­کنند "الا اللمم" مگر گناهان صغیره در این صورت استثناء، استثناء منقطع است اما اگر این به معنای گناه صغیره باشد، پس معلوم می­شود ما در مقابل صغائر گناهان کبیره هم داریم. بر این اساس دلالت این آیه از آیه قبلی واضح­تر است ولی یک نکته­ای وجود دارد و آن اینکه ما فقط در صورتی که لمم را به معنای صغیره بگیریم می­توانیم به ذیل این آیه بر اثبات گناه صغیره استدلال کنیم. اما آیا اگر معنای دیگری کردیم کما اینکه دو معنای دیگر در مورد این آیه شده باز هم قابل استدلال خواهد بود؟ دو قول دیگر هم اینجا وجود دارد:

معنای دوم اینکه "الا اللمم" یعنی " الا أن یلمّ بالمعصیة و یقصدها و لایفعل" یعنی کسانی که اجتناب از کبائر و فواحش می­کنند، مگر اینکه گاهی قصد معصیت می­کنند ولی آن را انجام نمی­دهند؛ این مانعی ندارد یعنی می­خواهد بگوید مؤمنین از فواحش و گناهان اجتناب می­کند مگر اینکه گاهی از اوقات قصد معصیت می­کنند ولی آن را مرتکب نمی­شوند. طبق این قول هم استثناء منقطع است. اگر این معنی را قائل شویم دیگر نمی­توان به این فقره از روایت بر وجود صغیره استدلال کرد.

معنای سوم اینکه مراد از "الا اللمم" یعنی " المعصیة علی سبیل الاتفاق" گناهی که گاهی پیش می­آید و در اثر عادت نیست بلکه خطا و اشتباه است؛ طبق این معنای سوم، این فقره اعم از صغیره و کبیره است. در این صورت معنای این آیه مثل آیه­ای است که در وصف متقین وارد شده «و الذین إذا فعلوا فاحشةً أو ظلموا انفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم» [۹] مؤمنین کسانی هستند که اگر کار ناشایستی انجام دهند یا به خود ظلم کنند یاد خداوند می­افتند و استغفار می­کنند برای گناهانی که مرتکب شده­اند. پس مؤمن این گونه نیست که گناه نکند بلکه گاهی مرتکب گناه می­شود اما ایمان باعث می­شود یاد خدا بوده و فوراً استغفار کنند.

بعضی روایات هم مؤید این معنای سوم است؛ در روایتی است از امام صادق (ع) آمده: «عن ابن عمار عن الصادق (ع) اللمم الرجل یلمّ بالذنب فیستغفر الله منه» لمم یعنی اینکه کسی پایش بلغزد و در گناه بیفتد اتفاقی و بعد خدا را از این ذنب و برای ارتکاب آن استغفار کند. لذا در مجموع اینکه معصیت علی سبیل الاتفاق از طرف شخص انجام شود، مورد نظر است حال این معصیت معلوم نیست صغیره است یا کبیره، از این آیه بدست نمی­آید.

به نظر می­رسد که قول سوم که مؤید از روایت هم دارد بیشتر با معنای آیه سازگاری دارد لکن ما می­خواهیم ببینیم این استثناء مذکور در آیه اثبات وجود صغیره می­کند یا خیر؟ فقط بنا بر قول اول امکان استدلال به این آیه هست اما بنابر قول دوم و سوم در این آیه دیگر نمی­توان به ذیل آیه بر وجود گناه صغیره استدلال کرد. پس در هر حال دو آیه فی الجمله دلالت دارد بر صحت تقسیم گناه به کبیره و صغیره.

دلیل دوم: روایات

دسته اول: اما در بین روایات شاید روشن­ترین و واضح­ترین روایت که بر این مطلب دلالت می­کند، صحیحه عبدالله ابن ابی یعفور است در فقره دوم روایت چنانچه سابقاً هم بیان کردیم آمده: «و یعرف بإجتناب الکبائر» که این به وضوح دلالت می­کند بر وجود صغیره وقتی می­گوید "بإجتناب الکبائر" معنایش این است که ما در مقابل کبائر، صغائر هم داریم حال فرقی نمی­کند ما این جمله را مبین مفهوم عدالت بدانیم کما اخترناه یا طریق به سوی عدالت بدانیم چنانچه بعضی دیگر اختیار کردند به هرحال در این مسئله این اختلاف دیدگاه تأثیری ندارد (ما چه این جمله را طریق بدانیم چه جزء مفهوم عدالت بدانیم بالاخره "اجتناب الکبائر" که ذکر می­شود این معلوم می­شود در مقابلش صغائر هم وجود دارد.

فقط توجه به دو نکته برای استدلال به این روایت لازم به نظر می­رسد:

نکته اول: در ادامه این جمله یک جمله­ای آمده است و آن «التی اوعد الله تعالی علیها النار» است که این جمله در واقع وصف برای کبائر است؛ کبائر توصیف شده به کبائری که خداوند تبارک و تعالی بر آنها وعید بر آتش و جهنم داده است. در مورد این وصف دو احتمال وجود دارد:

یک احتمال اینکه این احترازی باشد یعنی گویا کبائر دو قسم­اند: در مورد بعضی از کبائر، خداوند تبارک و تعالی وعید بر جهنم داده و بعضی از کبائر این گونه نیستند آن وقت بگوییم «التی اوعد الله تعالی علیها النار» در واقع یک قید احترازی است از کبائری که چنین وعده­ای برای آنها داده نشده و بر این اساس بگوییم که اجتناب از کبائری که خداوند وعده آتش به آنها نداده، لازم و معتبر نیست؛ اگر ما این جمله را این گونه معنی کردیم و این وصف را یک وصف احترازی دانستیم این روایت قابل استدلال نیست و دیگر نمی­توان به این روایت بر وجود گناه صغیره استدلال کرد.

احتمال دوم اینکه این قید توضیحی باشد که ظاهراً هم همین طور است یعنی در مورد کبائر ضابطه می­دهد و توضیح می­دهد که کبائر آن گناهانی هستند که «التی اوعد الله تعالی علیها النار» آن وقت معنایش این است که گناهانی وجود دارند که خداوند در مورد آنها وعده آتش نداده است و آنها غیر کبائر هستند و در این صورت قابل استدلال است. لذا استدلال به این روایت بر اساس این احتمال پایه ریزی شده که ما این وصف را یک وصف توضیحی بدانیم.

نکته دوم: نکته دیگر اینکه مراد از وعید بر نار در مورد کبائر به خصوصه می­باشد نه به نحو عموم چون نسبت به مطلق عصیان خداوند و رسول وعده جهنم داده شده مثل آیه «و من یعص الله و رسوله فإنّ له نار جهنم» [۱۰] کسی که معصیت خدا و رسول کند، برای او آتش جهنم است. معصیت خدا و رسول اعم است از معصیت کبیره و معصیت صغیره؛ این به نحو کلی ملاک نیست وعده بر آتش به نحو کلی برای هر نوع مخالفتی با خدا و رسول بیان شده است پس منظور از کبیره آن گناهی است که به خصوص اسم برده شده و وعده آتش به آن داده شده مانند زنا یعنی گناهانی که یکایک و بخصوصه و صراحتاً وعده آتش بر آن داده شده والا اگر به نحو کلی چنین وعیدی بر آتش داده شده باشد نمی­توان به این روایت استدلال کرد.

نتیجه: نتیجه­ی این بخش یعنی هم آیات و هم روایات تا اینجا این شد که ما گناه صغیره داریم و تقسیم گناه به صغیره و کبیره صحیح است.

بحث جلسه آینده: بعضی روایات دیگر هم هست که إن شاء الله در جلسه آینده بررسی خواهیم کرد.

تذکر اخلاقی: مداومت بر عمل

امیر المؤمنین علی علیه السلام در مورد مداومت بر یک عمل خیلی تأکید دارند و می­فرمایند: « المداومة المداومة! فإن‌الله لم یجعل لعمل المومنین غایةً الا الموت.» [۱۱] مداومت و مداوت و استمرار در عمل داشته باشید. چرا انسان باید در هر کاری استمرار داشته باشد؟ اگر هر کسی در کارهایش استمرار داشته باشد موفق خواهد بود. یک رکن مهم وصول به نتیجه استمرار در عمل است این استمرار در عمل فرقی نمی­کند عمل عمل عبادی باشد که انسان در امور معنوی اگر بخواهد پیشرفت کند باید دائماً این را دنبال کند و در امور مادی نیز هم همین گونه است موفقیت در درس و هر امری اگر مداومت باشد، طبیعتاً موفیقت هم خواهد بود حال اگر یک انسان مؤمن برای موفقیت­های معنوی و برای پیشرفت های مادی اگر بخواهد به هدف و نتیجه برسد، آنی و لحظه­ای نباید از آن کار دست بردارد. طبق این بیان غایت عمل برای مؤمنین مرگ است به این معنی که تنها زمانی باید دست از عمل بر دارد که بمیرد و باید تا لحظه مردن انسان باید امور را پیگیری کند.

در یک بیان دیگری حضرت می­فرمایند: «قلیلٌ تدوم علیه ارجی من کثیر مملول منه» یکی کار کمی که مداومت بر آن باشد بهتر و امید وار کننده تر و نتیجه بخش­تر است از کار بسیار و زیاد که خسته کننده باشد. مثلاً یک برنامه برای درس خواندن می­گذارید که یک ماه شبانه روز درس بخوانید اما بعد از یک ماه ادامه پیدا نکند این فایده­ای ندارد ولی اگر برنامه ریزی شود روزی مقداری مشخصی درس خوانده شود ولی این دائمی باشد این خیلی مفیدتر است تا آن کار؛ ما معمولا عادت داریم در یک شرایط روحی نسبت به یک کاری احساس نیاز پیدا می­کنیم به آن کار یا احساس یک خلأ روحی می­کنیم و احساس می­کنیم که باید با معنویات این خلأ روحی را پر کنیم مثلاً یک مدت تصمیم می­گیریم که نماز اول وقت بخوانیم و مرتب می­خوانیم ولی بعد از مدتی آن را رها می­کنیم یا مثلاً تصمیم می­گیریم همه کارها را با هم از مستحبات و واجبات و درس انجام دهیم ولی بعد از مدتی رها می­شود در درس خواندن و در امور معنوی و در نوافل و مستحبات اگر انسان یک کاری را مختصر و قلیل ولی دائمی انجام دهد، فائده آن خیلی بیشتر است. البته ممکن است کسی بتواند کار کثیر را مداومت کند ولی بحث در این است که اگر کسی نمی­تواند در کار زیاد مداومت کند بر یک امر قلیل مداومت داشته باشد بهتر است. حضرت می­فرماید این بهتر از کار کثیری است که دوام نداشته باشد. خلاصه استمرار و پیگیری است که انسان را به نتیجه می­رساند. اکثر کسانی که در دنیا توفیقاتی نصیبشان شده است منشأ آن این بوده و این گونه نیست که فکر کنیم بزرگان آنهایی که مراحل عالی علمی و معنوی را طی کرده­اند خیلی راحت به این مقامات رسیده­اند یعنی اول باید این زحمات و رنج­ها را انسان بکشد و خداوند این قابلیت را ما ببیند بعد عنایت هم خواهد کرد. کسانی که توفیقاتی داشته­اند چه در امور معنوی و چه در امور علمی اینها خواب و خوراک را بر خود حرام کرده­اند و مداومت بر عمل داشته­اند و ما نیز باید سعی کنیم از امور و درس و بحثمان خسته نشویم و مداومت داشته باشیم تا إن شاء الله به نتیجه­ای که مطلوب هست، برسیم.

«والحمد لله رب العالمین»


[۱] . مؤلفات شیخ مفید، ج۴، ص۸۳.

[۲] . عدة الاصول، ج۱، ص۱۳۹.

[۳] . المبسوط، ج۸، ص۲۱۷.

[۴] . السرائر، ج۲، ص۱۱۸.

[۵] . الکافی فی الفقه، ص۴۳۵.

[۶] . مهذب، ج۲، ص۵۵۶.

[۷] . مفتاح الکرامة ، ج۳، ص۸۹. جواهر، ج۱۳، ص۳۰۵.

[۸] . نساء/۳۱.

[۹] . آل عمران / ۱۳۵.

[۱۰] . جن/۲۳.

[۱۱] . مستدرک الوسائل، ج۱، ص۱۳۰، حدیث۱۷۷.