جلسه نود و یکم-إذا اتفق فى أثناء الصلاۀ مسأله لا يعلم حكمها


دانلود-جلسه نود و یکم-PDF

إذا اتفق فى أثناء الصلاۀ مسأله لا يعلم حكمهاجلسه نود و یکم
إذا اتفق فى أثناء الصلاۀ مسأله لا يعلم حكمها
۱۷/۰۱/۱۳۹۲

مسئله سی و یکم:

«إذا اتفق فى أثناء الصلاة مسألة لا يعلم حكمها و لم يتمكن حينئذ من استعلامها بنى على أحد الطرفين بقصد أن يسأل عن الحكم بعد الصلاة، و أن يعيدها إذا ظهر كون المأتى به خلاف الواقع، فلو فعل كذلك فظهرت المطابقة صحت صلاته

امام (ره) در این مسئله می­فرمایند: اگر در اثناء نماز مسئله­ای اتفاق افتاد که نماز گزار حکم آن را نمی­داند و تمکن از استعلام حکم آن مسئله را ندارد در این صورت باید بنا را بر یک طرف بگذارد و نماز را تمام کند تا بعد از نماز حکم آن را سؤال کند و قصدش این باشد اگر آ ن چه را انجام داده خلاف واقع باشد نمازش را اعاده کند؛ اگر مصلی، نماز را به این ترتیب تمام کند و بعد معلوم شود که حکم مسئله همان بوده که انجام داده، در این صورت نماز او صحیح است.

بحثی پیرامون موضوع مسئله:

موضوع این مسئله موردی است که شخصی مبتلا به امری شده که حکم آن را نمی­داند. برای اینکه صورت مسئله منقح شود لازم است به آنچه که امام (ره) در مسئله بیست و سوم بیان کردند، اشاره­ای داشته باشیم؛ چنانچه سابقاً هم بیان کردیم در مسئله بیست و سوم امام فرمودند که تعلم مسائل مورد ابتلاء واجب است یعنی مسائلی را که انسان غالباً به آنها مبتلاست باید فرا بگیرد مگر اینکه اطمینان داشته باشد که به آن مسئله مبتلا نمی­شود؛ حال می­خواهیم ببینیم آنچه که در مسئله سی و یکم مورد نظر است آیا مربوط به شخصی است که باید تعلم می­کرده و نکرده یا مربوط به کسی است که مسئله­ای برایش اتفاق افتاده که حکمش را نمی­داند و تعلم هم برایش واجب نبوده چون مورد ابتلاء او نبوده است و یقین داشته که این مسئله برای او پیش نخواهد آمد لذا حکم آن را یاد نگرفته است.

این مهم است که معلوم شود مسئله سی و یکم ناظر به کدامیک از این دو مطلب است آیا مربوط به کسی است که یقین داشته برای او این مسئله پیش نمی­آید لذا به دنبال تعلم حکم آن هم نرفته اما الآن گرفتار این مسئله شده یا آنکه مربوط به کسی است که تعلم برایش واجب بوده یعنی مسئله مورد ابتلاء او بوده و باید تعلم می­کرده لکن تعلم نکرده حال این مسئله برای او پیش آمده. لذا این مطلب مهم است که مسئله سی و یکم ناظر به کدام شخص است آیا کسی که احتمال ابتلاء نمی­داده و این مسئله برایش پیش آمده یا اعم است از کسی که احتمال ابتلاء می­داده و یاد نگرفته یا اصلاً احتمال ابتلاء نمی­داده است.

با توجه به آنچه امام در مسئله بیست و سوم فرمودند ظاهر نظر امام در این مسئله مربوط به کسی است که یقین داشته برای او چنین موردی اتفاق نمی­افتد مثلاً یک مسئله­ای بوده که احتمال ابتلاء به آن مسئله را نمی­داده است لذا به دنبال تعلم هم نرفته حال این مشکل برایش پیش آمده است. علت اینکه می­گوییم نظر امام(ره) به این مورد است این است که:

عبارت مسئله بیست و سوم این است: «يجب تعلم مسائل الشك و السهو و غيرها مما هو محل الابتلاء غالبا، إلا إذا اطمأن من نفسه بعدم الابتلاء بها» مسائل شک و سهو و غیر اینها را باید یاد بگیرد از آن مواردی که غالباً مورد ابتلاء اوست مگر اینکه اطمینان داشته باشد که به این مسائل مبتلاء نمی­شود؛

ظاهر عبارت امام در ادامه آن مسئله این بود که وجوب تعلم آن مسائل در صحت عبادت او دخیل است و یک وجوب شرطی از آن استفاده می­شد (به مباحث مربوط در مسئله بیست و سوم مراجعه شود) یعنی به نوعی که اگر مسئله را یاد نگیرد و عمل بکند ولو عملش هم مطابق باشد گویا این عمل صحیح نیست پس با توجه به ظاهر عبارت امام در مسئله بیست و سوم معلوم می­شود در مسئله بیست و سوم راجع به کسانی بحث شده که احتمال ابتلاء می­دادند و باید مسائل را یاد می­گفتند لکن مسئله را یاد نگرفتند اینجا ظاهر عبارت امام این است که عملش صحیح نیست ولو اینکه مطابق با واقع باشد. آنگاه آنچه که در این مسئله می­گویند «إذا اتفق فى أثناء الصلاة مسألة لا يعلم حكمها» ناظر به کسی است که اصلاً یقین داشته این مسئله برای او پیش نمی­آید و وظیفه تعلم و فراگیری حکم مسئله را هم نداشته حال اتفاقاً این مسئله برای او پیش آمده است.

پس موضوع این مسئله با توجه به ظاهر عبارت امام در مسئله بیست و سوم مربوط به کسی است که احتمال ابتلاء به آن مسئله را نمی­داده لذا تعلم نکرده و الآن گرفتار شده است.

اما به نظر ما همان گونه که در ذیل مسئله بیست و سوم هم بیان کردیم، به طور کلی وجوب تعلم در صحت عبادت دخیل نیست یعنی اگر کسی احتمال ابتلاء بدهد لکن تعلم را ترک کرده و در نماز آن مسئله برایش پیش بیاید؛ این شخص اگر به گونه­ای عمل کند که مطابق با واقع باشد یا مطابق با فتوای مجتهد باشد این عمل صحیح است. به نظر ما وجوب تعلم مسائل مورد ابتلاء در صحت عبادات دخیل نیست اگر ما این را گفتیم آنگاه مورد مسئله سی و یکم هم اعم خواهد بود یعنی در مسئله بیست و سوم باید این گونه بگوییم که تعلم مسائل مورد ابتلاء واجب است لکن تعلم مسائل غیر مبتلاء به واجب نیست؛ اینجا ممکن است کسی مسائل را تعلم بکند که مطلوب هم همین است و به وظیفه عمل کرده و حکم مسئله را می­داند اگر هم مشکلی برایش پیش بیاید طبق همان علم خودش عمل می­کند لکن اگر کسی تعلم را ترک کرد یا برای کسی اصلاً تعلم واجب نبوده چون احتمال ابتلاء نمی­داده و حالا این مشکل برایش پیش آمده، پس وظیفه آنها چیست؟

بنابراین به نظر ما مورد این مسئله که اگر در اثناء نماز مسئله­ای پیش بیاید که حکم آن را نمی­داند، اعم از کسی است که مسئله مورد ابتلاء او بوده و باید تعلم می­کرده لکن تعلم را ترک کرده و همچنین کسی که اساساً احتمال ابتلاء را نمی­داده یعنی تعلم بر او واجب نبوده و الآن گرفتار شده، حال این شخص چه باید بکند؟ پس مورد مسئله سی و یکم به نظر ما هر کسی است که این مسئله برای او در نماز پیش آمده و حکم آن را نمی­داند؛ وجهی ندارد که ما مورد مسئله سی و یکم را مختص به کسی بدانیم که احتمال ابتلاء نمی­داده و تعلم بر او واجب نبوده است. بله ظاهر عبارت امام (ره) از مجموع مسئله بیست و سوم و سی و یکم این است که مسئله بیست و سوم مربوط به کسی است که احتمال ابتلاء می­داده و تعلم بر او واجب بوده اما این مسئله مربوط به کسی است که تعلم بر او اساساً واجب نبود چون مسئله مورد ابتلاء او نبوده است.

کلام مرحوم سید:

مرحوم سید این مطلب را در مسئله چهل و نهم فرموده است: «إذا اتفق فى أثناء الصلاة مسألة لا يعلم حكمها یجوز له أن یبنی علی احد الطرفین بقصد أن یسأل الحکم بعد الصلاة و أنه إذا کان ما أتی به علی خلاف الواقع یعید صلاته فلو فعل ذلک و کان ما فعله مطابقاً للواقع لایجب علیه الاعادة».

آنچه مرحوم سید فرموده تقریباً همان چیزی است که از مرحوم امام(ره) بیان کردیم؛ لکن یک تفاوتی بین عبارت مرحوم سید و امام وجود دارد؛ سید فرمود: «یجوز له أن یبنی علی احد الطرفین» او می­تواند بنا را بر احد الطرفین بگذارد؛ این به این معناست که: "و یجوز له أن یقطع الصلاة" اینکه بنا را بر احد الطرفین بگذارد یک طرف جواز این است طرف دیگر آن اینکه نماز را قطع کند و حکم مسئله را تعلم کند و بعد نماز را شروع کند لکن امام(ره) فرمود: «بنی علی احد الطرفین» بنا بر یک طرف بگذارد و نماز را تمام کند و حکم مسئله را بپرسد اگر آنچه را انجام داده مطابق با واقع باشد عمل او صحیح است پس یک تفاوتی بین این دو عبارت وجود دارد. حال باید وجه این دو فتوی معلوم شود یعنی مرحوم سید که می­گوید «یجوز» بر چه اساسی است و امام(ره) هم می­فرماید «بنی» بر چه مبنایی است.

در هر حال صورت مسئله با توجه به توضیحاتی که ذکر کردیم مشخص شد که طبق نظر امام(ره) مورد مسئله جایی است که شخص یقین داشته این مسئله برای او پیش نمی­آید و الآن برایش اتفاق افتاده است اما طبق نظر ما مورد مسئله اعم است و به طور کلی مربوط به کسی است که در اثناء نماز مواجه با مشکلی می­شود که حکم آن را نمی­داند اعم از اینکه احتمال ابتلاء می­داده یا نمی­داده است یعنی اعم از اینکه تعلم برایش واجب بوده یا نبوده است.

صور مسئله:

برای اینکه حکم این مسئله روشن شود ما به چند نکته باید توجه کنیم و با ملاحظه چند مطلب فروض مختلفی حادث می­شود:

نکته اول:

تارةً بر مکلف قبل از ابتلاء تعلم واجب بوده چون اطمینان داشته یا احتمال می­داده که به این مسئله مبتلا شود ولی معذلک آن را فرا نگرفته و الآن گرفتار شده و اخری تعلم قبل از ابتلاء برای او واجب نبوده چون مطمئن بود که به این مسئله مبتلاء نمی­شود یا اساساً احتمال ابتلاء به این مسئله را نمی­داد؛ پس توجه به این نکته که اصلاً تعلم قبل از ابتلاء واجب بوده یا نبوده مهم است و موجب احداث فروض مختلف در این مسئله می­شود.

نکته دوم:

آیا در این مسئله مورد ابتلاء احتیاط ممکن است یا ممکن نیست؟ چون مسئله ممکن است به نحوی باشد که شخص مصلی در آن مسئله متمکن از احتیاط باشد اما گاهی در بعضی از امور احتیاط امکان ندارد مثلاً آن جزئی که مورد تردید و شک واقع شده جزء غیر رکنی است مانند فاتحة الکتاب که شک کرده که فاتحة الکتاب را خوانده یا نخوانده؛ اینجا اگر دوباره بخواند این دوباره خواندن فاتحة الکتاب مشکلی ایجاد نمی­کند اگر رجاء بخواند مشکلی ایجاد نمی­کند و اینجا احتیاط ممکن است اما گاهی احتیاط ممکن نیست چون تکرار عمل موجب حصول زیاده­ای می­شود که آن زیاده موجب بطلان نماز است مثل اینکه از ارکان نماز باشد که زیاده و نقیصه در رکن نماز موجب بطلان نماز است که اینجا احتیاط امکان ندارد.

نکته سوم:

نکته سوم این است که مبنای ما در مسئله قطع صلاة چیست؟ مشهور قطع صلاة را حرام می­دانند ممکن است ما تابع نظر مشهور باشیم و قطع نماز را حرام بدانیم یا آنکه مبنای ما در مسئله قطع صلاة غیر از مبنای مشهور باشد یعنی اصلاً قطع صلاة را حرام ندانیم یا حتی ممکن است که ما قطع صلاة را حرام بدانیم اما بگوییم حکم حرمت قطع صلاة شامل ما نحن فیه نمی­شود مثلاً به این دلیل که حرمت قطع صلاة به دلیل اجماع ثابت شده و اجماع هم یک دلیل لبی است و در دلیل لبی هم به قدر متیقن باید اخذ کرد و قدر متیقن از حرمت قطع صلاة همان جایی است که گفته شده لذا شامل ما نحن فیه نمی­شود.

با ملاحظه این مطالب سه گانه فروض مختلفی در مسئله ایجاد می­شود اینکه شخص متمکن از احتیاط باشد یا نباشد و اینکه مبنای در باب قطع صلاة چه چیزی باشد و اینکه آیا تعلم بر مصلی قبل از ابتلاء واجب بوده یا نبوده است ما با ملاحظه این امور می­توانیم وارد بشویم و در مورد این مسئله بحث کنیم.

در درجه اول می­گوییم این مصلی متمکن از احتیاط هست یا نیست اگر شخص متمکن از احتیاط باشد یک نتیجه دارد اما اگر متمکن از احتیاط نباشد نتیجه­ی دیگری دارد؛ اما حکم اینکه شخص متمکن از احتیاط باشد، چیست؟

مثال: مثلاً نماز گذار بعد از آنکه شروع به قرائت سوره کرد شک کرده آیا فاتحة الکتاب را قرائت کرده یا نه، الآن این شخص مبتلاء به این مسئله شده نمی­داند آیا به این شک باید اعتناء بکند یا نکند؟ چون نمی­داند آیا تجاوز از محل محقق شده یا نشده چون اگر شک کند در چیزی که محل آن گذشته قطعاً این شک قابل اعتناء نیست می­داند اگر محلش گذشته باشد به این شک نباید اعتناء بکند ولی اگر نگذشته باشد این شک باید مورد توجه قرار بگیرد.

چرا این شک را کرده است؟ به این جهت که می­گوید من فاتحة الکتاب را تمام کردم و وارد سوره شدم آیا سوره و فاتحة الکتاب حکم یک جزء را دارند یا از یکدیگر مستقل هستند؟ از یک طرف می­گوید اینها تا قبل الرکوع هر دو در حکم یک جزء هستند و تا زمانی که من وارد رکوع نشده­ام محل قرائت فاتحة نگذشته است از طرف دیگر هم احتمال می­دهد سوره مستقل از فاتحة الکتاب است بالاخره الآن که شروع در سوره کرده معنایش این است که محل فاتحة الکتاب گذشته لذا اینجا دیگر نباید فاتحة الکتاب را تکرار کند بنابراین شک دارد آیا فاتحة را خوانده است یا نخوانده آیا دوباره بخواند یا نخواند؟ اینجا احتیاط ممکن است و می­تواند دوباره سوره فاتحة را تکرار کند و بعد به دنبال آن سوره را بخواند. اینجا اگر سوره فاتحه را بخواند هیچ اخلالی در نماز ایجاد نمی­کند چرا که از ارکان نماز نیست و این زیاده مخل به صحت نماز نیست. پس اگر احتیاط ممکن باشد مثل این مورد اینجا دو فرض دارد: تارةً مبنای ما این است که قطع نماز حرام است و اخری اینکه مبنای ما این است که قطع نماز حرام نیست اگر قائل باشیم به اینکه قطع نماز حرام است تبعاً للمشهور اینجا احتیاط بر او واجب است و دیگر حق قطع کردن نماز را ندارد چه تعلم بر او واجب بوده و چه نبوده است در این فرض در هر صورت احتیاط بر او واجب است اما اگر گفتیم قطع نماز حرام نیست و مبنای ما در این مسئله با مبنای مشهور متفاوت بود، اینجا هم می­تواند احتیاط کند و هم می­تواند نماز را قطع کند و دوباره آن را بخواند چه تعلم بر او واجب بوده و چه نبوده باشد.

بحث جلسه آینده: پس حکم فروض مختلف مسئله در اینجا با توجه به سه نکته­ای که بیان گردید، متفاوت می­شود. سایر فروض مسئله را در جلسه آینده بیان خواهیم کرد. «والحمد لله رب العالمین»