جلسه شصت و هفتم – اعتبار مروت در معنای عدالت

جلسه ۶۷ – PDF

جلسه شصت و هفتم

اعتبار مروت در معنای عدالت

۱۳۹۱/۱۱/۱۸

            

خلاصه جلسه گذشته

بحث در معنای مروئت بود؛ عرض شد که در روایات و لسان فقها مروئت تفسیر شده لکن تفسیر مروئت در روایات و کتب فقهیه متفاوت است. اگر بخواهیم در مقام اول یک جمع بندی نسبت به معنای مروئت داشته باشیم، به نظر می­رسد در مقام تفسیر مروئت نه می­توان به مثال اکتفا کرد زیرا مثال­ها در شرایط و اعصار و امصار مختلف می­شوند لذا نمی­شود در مقام ارائه تعریف و ضابطه مثال ذکر کرد؛ و همچنین نمی­توانیم مراتب کمالیه مروئت را که در برخی روایات بیان شده، به عنوان ملاک قرار دهیم چون همان گونه که ملاحظه شد در روایات بعضاً تمامیت و کمال مروئت به اموری وابسته شد که ما قبل از آن باید حقیقت مروئت یا اجزاء اصلی ماهیت مروئت را بشناسیم؛ و همچنین نمی­توانیم مانند برخی بگوییم منظور از منافیات مروئت اموری است که دلالت بر بی­مبالاتی مرتکب آن نسبت به امر دین می­کند. بعضی در مقام تعریف گفته­اند: منافی مروئت یعنی کارهایی که نشان دهنده بی­مبالاتی مرتکب آن اعمال نسبت به دین است بر این اساس مروئت یعنی عمل کردن شخص به گونه­ای که دال بر بی­مبالاتی او نباشد؛ این معنی هم قابل قبول نیست چون طبق این تفسیر دیگر فرقی بین مروئت و عدالت نیست؛ عدالت هم به همین معناست عدالت یعنی اینکه شخص نسبت به امور دینی بی­مبالات نباشد ما در واقع به دنبال این هستیم که مروئت زائداً علی ما قلناه فی معنی العدالة در تحقق عدالت معتبر است یا نه؟ یعنی به غیر از آن ملکه­ی نفسانیه که موجب اتیان به واجب و ترک حرام است، آیا امر دیگری به عنوان مروئت برای تحقق عدالت لازم است یا نه؟ لذا دیگر نمی­توانیم مروئت را به گونه­ای تفسیر کنیم که همان مبنای عدالت باشد.

سؤال: ما فعلاً در مقام تعریف هستیم. چه اشکالی دارد کسی مروئت را به این معنی بداند؟

استاد: همه فقها در اقوال خودشان به این عنوان این بحث را مطرح کرده­اند که آیا مروئت زائداً بر ملکه­ی نفسانیه یا استقامت عملی و فعلی یا حسن ظاهر (بسته به تعریفی که از عدالت کرده­اند) در تحقق عدالت معتبر است یا نه؟ یعنی کأنه این مفروغ عنه است که معنای مروئت غیر از آن تعریفی است که برای عدالت گفته­اند؛ باید هم این گونه باشد چون اگر مروئت به معنای عدالت باشد دیگر بحث از اعتبار آن معنی ندارد؛ ما اگر مروئت را معنی کردیم به اینکه شخص باید از کبائر اجتناب کند و به واجبات اتیان کند، دیگر نمی­توانیم بگوییم که مروئت یعنی اینکه نسبت به امر دین مبالات داشته باشد؛ این همان معنای عدالت است.

نتیجه مقام اول

نتیجه آنچه که تا به حال گفتیم این شد که ما باید یک تفسیری از مروئت ارائه بدهیم که اولاً با معنای عدالت متفاوت باشد و ثانیاً فقط مشتمل بر مثال نباشد چون مثال­ها متفاوت می­شوند و ثالثاً مبین حقیقت و ماهیت مروئت باشد نه مبین مراتب کمالیه مروئت.

با ملاحظه این نکات به نظر ما در بین تعاریفی که از فقها ذکر کردیم جامع­ترین و مختصرترین تعریف، تعریف شهید اول می­باشد: «إن المروئة تنزیه النفس عن الدنائة التی لاتلیق بأمثالها» پاک کردن نفس از دنائت و پستی و نقصی که سزاوار و شایسته امثال آن شخص نیست.

شبیه به این تعریف را فخر المحققین در ایضاح فرمود: انسان کاری نکند که جایگاه و عزت او در قلوب دیگران پایین بیاید و حقیر و بی­حیا و کوچک جلوه کند. پس هر گونه قول و فعلی که موجب تعجب و حیرت دیگران شود به گونه­ای که این کار را سزاوار او نداند، این منافی با مروئت است. پس مروئت یعنی قول و فعلی که بر مدار حفظ جایگاه و موقعیت و شرایط آن شخص صادر شود (هر کاری که این را به هم بزند، این خلاف مروئت است).

برخی از امور به هیچ وجه تابع شرایط زمان و مکان و دوران خاصی نیست و این گونه نیست در عرف خاصی منافی مروئت باشد و در عرف دیگر منافی مروئت نباشد مانند تکدی گری که در همه اعصار و امصار این مطالبه پول و تکدی موجب تنزل جایگاه شخص است. یا ذلیل کردن خود (این غیر از تواضع است) به اینکه انسان یک رفتاری بکند که در انظار ذلیل باشد یا بخل ورزیدن و طمع کردن و برخی از اوصاف که اینها در همه اعصار و امصار مذموم و غیر قابل قبول است.

اما برخی از موارد در دوره­های مختلف و عرف­های متفاوت فرق می­کند مثل لباس جندی پوشیدن برای فقیه که در یک دورانی لباس شهرت بوده و عمل منافی با مروئت بوده اما در زمان ما و در دوران دفاع، خلاف مروئت محسوب نمی­شد. بهرحال عمل و قول منافی مروئت قول و عملی است که موجب تعجب و حیرت دیگران شود به این عنوان که این کار را از امثال او سزاوار و شایسته ندانند. مصادیق آن را باید خود انسان تعیین کند.

برای روشن شدن این مطلب که بعضی از امور تابع شرایط است باید گفت که بعضی از فقها نمونه و مثال آورده­اند: مانند سوار شدن بر مرکب بدون زین، دوشیدن شیر گوسفند، اکل ماشیاً و فرموده­اند که اینها همه خلاف مروئت است در حالی که در روایت داریم که پیغمبر اکرم اکثر این امور را انجام می­دادند: از این نکته معلوم می­شود که این امور نه می­تواند مطلقا حسن باشد و نه می­تواند مطلقا قبیح باشد. اصلاً برخی از امور می­تواند در نزد مردم هم عمل منافی مروئت نباشد لکن ممکن است با ایجاد فضائی بگوییم که این عمل، عمل منافی مروئت است.

خلاصه اینکه تعریف مرحوم شهید اول و همچنین تعریف فخر المحققین به نظر می­رسد بهترین تعریف در معنای مروئت باشد.

روایتی که از امام باقر (ع) هم نقل شد، مؤید این معناست که «المروئة أن لاتطمع فتذلّ و و لاتسئل فتقلّ و لا تبخل فتشتمّ و لاتجهل فتخصم». روایت امیرالمؤمنین (ع) هم که فرمود: کاری را در خفا انجام دهی که از انجام آن به صورت آشکار حیا کنی. تا حدودی می­تواند مؤید باشد با بعضی از ملاحظاتی که در مورد آن روایت وجود دارد. بقیه روایات هم یا در مقام بیان مراتب کمالیه مروئت است یا مروئت را به همان معنای عدالت گرفته یا موارد و مصادیقی از مروئت را ذکر کرده است.

مقام دوم: اعتبار مروت در معنای عدالت

آیا مروئت در تحقق عدالت معتبر است یا نه؟ یعنی علاوه بر ملکه نفسانیه و اجتناب از کبائر آیا شخص باید مراقب باشد عمل منافی با مروئت مرتکب نشود به گونه­ای که اگر کاری بر خلاف مروئت کرد از عدالت ساقط می­شود یا نه این موجب سقوط شخص از عدالت نمی­شود؟

نکته

نکته­ای را باید اینجا مورد توجه قرار داد و آن اینکه: از مطالبی که در معنای مروئت گفته شد معلوم می­شود ارتکاب عمل خلاف مروئت یعنی ارتکاب عملی که عند العرف عیب و نقص محسوب می­شود نه عند الشرع چون اگر کسی عمل مخالف شرع انجام دهد و مرتکب کاری شود که در نزد شارع عیب می­باشد، این بدان معناست که او مرتکب معصیت شده که یا معصیت کبیره است که تکلیف معلوم است و از عدالت ساقط می­شود و اگر هم معصیت صغیره باشد چنانچه گفتیم اجتناب صغائر در معنای عدالت معتبر نیست. پس این عمل منافی مروئت یعنی عملی که یعد عند العرف عیباً این معنایش این است که این عمل شرعاً حرام نیست. اگر کسی گفت مروئت در تحقق عدالت معتبر است یعنی کاری که مردم آن را نمی­پسندند و شایسته او نمی­دانند انجام بدهد، این شخص عادل نیست؛ آیا این معنایش این است که این شخص فاسق است؟ آیا آثار فسق بر او مترتب می­شود؟ این شخص که کار حرامی مرتکب نشده تا آثار فسق بر او مترتب شود. با این تفسیری که ما از مروئت کردیم یعنی ارتکاب عمل و رفتاری که نزد مردم عیب محسوب بشود، این عمل که شرعاً حرام نیست آیا در این صورت موجب فسق است؟ به چه دلیل موجب فسق باشد؟ مرتکب معصیت نشده است تا موجب فسق باشد؛ ظاهراً نمی­توانیم بگوییم که فاسق است چون چیزی از محرمات را مرتکب نشده است ولی آثار عدالت هم نمی­توان بر آن بار کرد. پس ثمره نزاع این است که اگر کسی گفت مروئت در عدالت معتبر است طبیعتاً با تفسیری که ما بیان کردیم، ارتکاب عمل منافی مروئت، موجب فسق نیست چون آن عمل شرعاً حرام نیست لذا آثار فسق بار نمی­شود ولی در عین حال این گروه معتقدند که مروئت در عدالت معتبر است؛ اگر کسی عمل منافی مروئت انجام داد یعنی دیگر آثار عدالت را نمی­توان بر او بار کرد مثلاً شاهد یا قاضی یا مفتی قرار بگیرد. پس آثار عدالت بر مرتکب منافی مروئت مترتب نمی­شود با اینکه آثار فسق هم بر او بار نمی­شود.

اگر کسی هم بگوید که مروئت در تحقق عدالت معتبر نیست اینجا دیگر بدیهی است که ارتکاب این عمل هیچ ضرری برای عدالت ایجاد نمی­کند.

اقوال

در هر صورت در این مسئله بین فقها دو قول وجود دارد البته لازم است این را اشاره کنم که در کلمات فقهاء متقدم مثل شیخ مفید، شیخ طوسی، محقق حلی مروئت در عدالت معتبر دانسته نشده است. ظاهراً اولین کسی که قائل به اعتبار مروئت در عدالت شده مرحوم علامه است و بعد از علامه شهرت پیدا کرده است بین المتأخرین و قائل شده­اند به اینکه که مروئت در معنای عدالت معتبر است. بر این اساس ما می­توانیم بگوییم که در این بحث دو قول وجود دارد: بعضی از فقها معتقدند که مروئت در عدالت معتبر است و بعضی آن را در عدالت معتبر نمی­دانند و معتقدند عمل خلاف مروئت موجب فسق نبوده و موجب خروج از دایره عدالت نیست.

بحث جلسه آینده

حال باید به بررسی ادله این دو قول بپردازیم که انشاء الله در جلسه آینده به بررسی ادله قول اول یعنی قائلین به اعتبار مروئت خواهیم پرداخت.

تذکر اخلاقی: حسد

امام صادق علیه السلام می­فرمایند: «قال قال لقمان لإبنه: للحاسد ثلاثة علامات: یغتاب إذا غاب و یتملق إذا شهد و یشمت بالمصیبة». [۱]

این روایت یک میزان برای حسد است گاهی انسان در برخورد با این روایات معیار و میزان سنجش خودش و دیگران را در مسائل اخلاقی و معنوی می­تواند بدست بیاورد. ما یک میزانی می­خواهیم که حداقل با آن بسنجیم آیا این راذئل در وجود ما هست یا نه و اگر هست در چه حد و اندازه­ای است آیا فضائل در ما وجود دارد یا نه؟ مثلاً فرض کنید کسی که همیشه دشمنی می­کند انسان ببیند که در خلوت خودش آیا دلش به این سمت می­رود که واقعاً برای او دعا کند یا نه؟ این خیلی مهم است؛ در خلوت در هنگام راز و نیاز، انسانی که خیر خواه است این گونه می­باشد. پیغمبر اعظم در خلوت خودش برای نجات دشمنان خودش هم از ته دل دعا می­کرد: «اللهم اهد قومی فإنهم لایعلمون» ما که با این نقطه خیلی فاصله داریم ولی می­توانیم در این مسیر باشیم ببینیم که مثلاً برای کسی که به ما بدی می­کند آیا واقعاً دعا می­کنیم و خیر خواه هستیم یا نه؟

امام صادق (ع) می­فرماید: لقمان به فرزندش فرمود: حاسد سه علامت دارد: یکی اینکه وقتی که در محضر نیست او از آن شخص غیبت می­کند و در حضور تملق و چاپلوسی و تعریف و تمجید می­کند و از گرفتاری و مصیبتی که به محسود می­رسد شادمان می­شود؛ شر حاسد آن قدر زیاد است که در سوره فلق می­خوانیم «و من شر حاسدٍ إذا حسد» که به خدا از شر حاسد زمانی که حسادت می­ورزد، پناه می­بریم؛ خدا نکند که حسادت تحریک شود و گرنه شری بپا می­کند که باید از شر آن به خداوند پناه برد. حسادت نه تنها برای انسان چیزی ایجاد نمی­کند بلکه دائماً انسان را تنزل می­دهد. به فرمایش امیر المؤمنین حسد در واقع حبس روح است و حسود روحش را محبوس می­کند؛ کسی که زنجیر حسادت را پاره کند یعنی روحش را آزاد کرده و روح گرفتار حسد یعنی روحی که در یک قفس اسیر است.

امیرالمؤمنین (ع) می­فرماید: حاسد گمان می­کند که زوال نعمت از محسود خودش یک نعمتی است برای او؛ این است که از مصیبت­هایی که به دیگری می­رسد شادمان می­شود. انسان حسود آرامش ندارد و دائماً نگاه می­کند که وضع محسود چگونه است آن وقت فکر می­کند یک نعمتی از او گرفته شود این در واقع یک نعمتی برای خودش است. انسان باید روحش را آزاد کند؛ همه ما باید از ترقی و پیشرفت و توسعه مالی و رزق واسع برای هم نوع و همسایه و دوست و برادران خود احساس شادمانی داشته باشیم. البته غبطه خودن فرق می­کند غبطه یعنی اینکه انسان تقاضای داشتن آنها را داشته باشد بدون اینکه آرزوی زوال آن را در دیگری بخواهد یا در ذهن خود بپروراند مخصوصاً در امور معنوی و علمی باید انسان غبطه بخورد؛ فاستبقوا الخیرات یعنی اینکه در خیرات و معنویات باید از یکدیگر سبقت بگیریم. خداوند ما از شر حاسدین زمانی که حسادت می­کنند، حفظ بفرماید و خداوند ما را از شر حسادت به دیگران هم محفوظ بدارد.

«والحمد لله رب العالمین»


[۱] . خصال، ص۱۲۱، حدیث۱۱۳.