جلسه سی و چهارم
معنای عدالت
۱۳۹۱/۰۹/۱۳
جدول محتوا
خلاصه جلسه گذشته
عرض شد مسئله بیست و هفت متضمن دو مطلب از مطالب مربوط به موضوع عدالت است؛ یکی بحث در اصل اعتبار عدالت بود که مفتی و مجتهد باید عادل باشد و دیگری طرق ثبوت عدالت که ما هفت طریق را مورد بررسی قرار دادیم؛ بحث اخیر ما در طریق هفتم یعنی حسن ظاهر بود که در مورد خود حسن ظاهر در چهار مقام بحث کردیم. پس تا به حال از مطالب چهارگانه¬ی مربوط به عدالت ما در مورد دو مطلب بحث کرده¬ایم دو مطلب دیگر باقی مانده است؛ مطلب سوم که درباره معنای عدالت است و در مسئله بیست و هشت به آن اشاره شده و مطلب چهارم پیرامون زوال عدالت که چگونه و به چه اموری عدالت زائل می¬شود که این مطلب در مسئله بیست ونهم مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
مسئله بیست و هشتم
«العدالة عبارة عن ملکة راسخة باعثة علی ملازمة التقوی من ترک المحرمات و فعل الواجبات».
عدالت عبارت است از ملکه راسخه¬ای که باعث می¬شود شخص عادل بر ترک محرمات و فعل واجبات ملازمت داشته باشد یعنی آن ملکه¬¬ای که منشأ ترک حرام و اتیان به واجب است. پس به نظر امام عدالت عبارت از ملکه¬ای است که باعث بر عمل دینی و رفتار دینی می¬شود که رفتار دینی عبارت است از اتیان به واجب و ترک حرام.
مرحوم سید هم در مسئله بیست و سوم عروة عدالت را این گونه تعریف کرده است «العدالة عبارة عن ملکة إتیان الواجبات و ترک المحرمات» عدالت عبارت است از ملکه اتیان واجبات و ترک محرمات.
اساس تعریف امام(ره) و مرحوم سید با اندک تفاوتی که در تعبیرات آنها وجود دارد، یکی است؛ حال باید دید که اساساً درمورد عدالت چه اقوال و تعابیری وجود دارد وآرا و انظار فقها را در این مورد بررسی کنیم.
بررسی معنای عدالت
معنای لغوی
از نظر لغت عدالت به معنای استواء و استقامت است؛ وقتی می¬گویند انسان عدالت دارد به معنای لغوی یعنی در امور و احوال و اقوالش متساوی است دارای استواء و استقامت است یعنی نه اهل افراط است و نه اهل تفریط. این محصل معنایی است که لغویین در مورد معنای عدالت گفته¬اند.
معنای اصطلاحی: عبارات فقهاء
اما آنچه که مهم است معنای اصطلاحی عدالت است برای همین منظور ما باید مروری بر عبارات فقها کنیم و ببینیم که اصلاً عبارت فقها چگونه است و آنها عدالت را چگونه معنی کرده¬اند بعد مجموع عبارات فقها را دسته بندی می¬کنیم.
در تعریف عدالت چندین عبارت وجود دارد:
1- ابن جنید اسکافی می¬گوید «العدل هوالاسلام و عدم ظهورالفسق» این عبارت را مرحوم علامه در مختلف از ابن جنید روایت کرده است.
معمولاً آراء ابن جنید نزدیک به آراء عامه است و اساسا اتهام گرایش به مبانی اهل تسنن متوجه او بود. در این مسئله ابو حنیفه هم عقیده¬اش همین است ابو حنیفه هم معتقد است عدالت به معنای اسلام و عدم ظهور فسق است.
2- شیخ مفید در کتاب مقنعة فرموده «العدل من کان معروفاً بالدین والورع عن محارم الله». و البته مرحوم علامه در مختلف هم این عبارت را از شیخ مفید نقل کرده است.
ظاهر بیان شیخ مفید این است که عادل کسی است که به دیانت و ورع از محارم الهی معروفیت داشته باشد؛ در مورد این عبارت شیخ مفید دو احتمال وجود دارد:
احتمال اول اینکه عدالت عبارت از خود معروفیت باشد اینکه می¬گوید «العدل من کان معروفاً بالدین» یعنی نفس معروفیت در دین و اشتهار به ورع از محارم الهی عبارت است از عدالت؛ اگر این احتمال منظور مرحوم مفید باشد، این همان حسن ظاهر است که برخی مثل ابن براج به آن قائل شده¬اند و البته ما درآینده به آن اشاره خواهیم کرد. ابن براج از کسانی است که می-گوید عدالت همان حسن ظاهر است.
طبق این احتمال معروفیت موضوعیت دارد یعنی خود اشتهار به دیانت و اشتهار به ورع از محارم الهی عبارت است از عدالت که این همان حسن ظاهر است و چیزی غیر از آن نیست.
احتمال دوم که مرحوم شیخ انصاری در کلام شیخ مفید داده این است که عدالت عبارت است از خود ورع از محارم الهی و معروفیت طریقی است برای شناخت واقع عدالت اینکه فرموده «معروفاً فی الدین و والورع» خود معروفیت موضوعیت ندارد بلکه معروفیت و اشتهار طریق است برای حقیقت عدالت یعنی کسی که عادل است طبیعتاً یک راه کشف حقیقت او اشتهار به عدالت است مثل اینکه شما یک طبیب حاذق را می¬خواهید بشناسید که آیا حاذق است یا نه، اشتهار به حاذق بودن خودش یک طریق است اینجا نیز این گونه است و عدالت نفس ورع از محارم الهی است و ورع و پرهیز از محرمات الهی یک امر حقیقی و واقعی است ولی معروفیت طریق برای کشف آن حقیقت است.
لذا شیخ انصاری مدعی است ظاهر کلام شیخ مفید این است که عدالت عبارت است از استقامت فعلیه که ناشی از ملکه باشد کسی که در مقام عمل و فعل استقامت دارد مراقب است و این ناشی از آن ملکه¬ای است که در وجود اوست لذا می¬فرماید اگر کسی گناه کبیره نکند ولی این عدم ارتکاب کبیره ناشی از ملکه نباشد بلکه برایش پیش نیامده که آن کار را انجام دهد این شخص عادل محسوب نمی¬شود مثل بچه¬ای که تازه بالغ شده شش ماه گذشته و اصلاً پیش نیامده که گناه کبیره کند این عدم ارتکاب گناه کبیره ناشی از ملکه عدالت نیست این برای این است که برایش اتفاق نیفتاده که چنین کاری را انجام دهد لذا ما نمی¬توانیم بگوییم که آن شخص عادل است.
طبق این احتمال یا باید بگوییم منظور شیخ مفید از عدالت همان ملکه است یا باید بگوییم منظور همان استقامت فعلیه است که ناشی از ملکه می¬باشد و خود شیخ قائل به آن است چنانچه بعداً خواهیم گفت که حقیقت عدالت از جنس عمل و رفتار است و مرحوم شیخ می¬خواهد بگوید انسان استقامت فعلیه داشته باشد ولی منشأ آن باید ملکه باشد نه صرف اینکه واجباتش را انجام داده و حرامی هم مرتکب نشود ولو هنوز به حدی نرسیده که برایش ملکه شده باشد. این عمل ناشی از ملکه نیست و لذا هر عدم ارتکاب گناه کبیره حکایت از عدالت نمی¬کند بلکه وقتی که ناشی از ملکه باشد آن وقت عدالت است.
پس در عبارت شیخ مفید دو احتمال وجود دارد یک احتمال اینکه عدالت همان حسن ظاهر باشد و احتمال دوم اینکه به معنای ملکه یا استقامت فعلیه ناشی از ملکه است.
3- شیخ طوسی می¬فرماید «العدالة فی الشریعة هو من کان عدلاً فی دینه عدلاً فی مروئته عدلاً فی احکامه». شیخ طوسی توضیح می¬دهد که منظور از این سه چیست؛ عدل در دین این است که مسلمان باشد و اسباب فسق در او مشاهده نشود عدل در مروئت یعنی از اموری که باعث سقوط مروت می¬باشد، اجتناب کند مثلاً در وسط خیابان بایستد و چیزی بخورد این خلاف شرع نیست خلاف مروت است یا مثلاً یک لباس رنگی خاصی بپوشد. عدل در احکام هم یعنی اینکه بالغ عاقل باشد.
حال اینکه آیا اساساً عدل این سه قسم هست یا نیست از بحث ما خارج است. ما فعلاً با عدل در دین کار داریم؛ اینکه عدل در دین چیست. عدل در دین یعنی در دینش درست باشد مسلمان باشد و گناه مرتکب نشود.
4- ابن ادریس عدل را به همین معنی که شیخ طوسی گفته، تفسیر کرده با این تفاوت که در عدل در دین فرموده «الا یخل بواجب ولا یرتکب قبیحاً» عدل در دین را به اینکه به واجبی اخلال نکند و مرتکب قبیح نشود تفسیر کرده است.
5- ابن حمزه در وسیله عدالت را این گونه معنی کرده «العدالة فی الدین الاجتناب من الکبائر و من الاصرار علی الصغائر» اجتناب از کبائر و همچنین اجتناب از اصرار بر صغائر.
6- علامه حلی می¬فرماید «العدالة کیفیة راسخة فی النفس تبعث علی ملازمة التقوی و تحصل بالامتناع من الکبائر و من الاصرار علی الصغائر» در عبارت دیگر این گونه دارد «تبعث علی ملازمة التقوی و المروئة» در این عبارت، علامه «و المروئة» هم در آخرش دارد. شبیه این را در مختلف و قواعد هم فرموده است.
این عبارت مرحوم علامه حلی پس از او مشهور شده و در بین متأخرین عمدتاً همین تعریف را بیان کرده¬اند. حال اگر به عبارت مرحوم سید و امام توجه کنیم متوجه می¬شویم ریشه عبارت این دو بزرگوار از تعبیر مرحوم علامه است.
7- شیخ انصاری عدالت را این گونه معنی کرده «العدالة فی کلام الشارع الاستقامة و الاستقامة المطلقة فی نظرالشارع هو الاستقامة علی جادة الشرع و العدم المیل منها» عدالت عبارت است از استقامت و استقامت مطلقه در نظر شارع عبارت است از استقامت در جاده شرع و استقامت در جاده شرع یعنی انحراف پیدا نکند (این طرف و آن طرف نرود). پس طبق نظر شیخ انصاری حقیقت عدالت، استقامت عملی و فعلی است ناشی از ملکه باشد.
8- مرحوم سید هم عدالت را در مسئله بیست و سوم عروة این گونه بیان کرده¬اند «العدالة عبارة عن ملکة إتیان الواجبات و ترک المحرمات».
9- امام(ره) فرموده¬اند عدالت عبارت است از «ملکةٌ راسخةٌ باعثة علی ملازمة التقوی من ترک المحرمات و فعل الواجبات».
10- آقای خوئی عدالت را این گونه بیان فرموده «الاستقامة فی جادة الشرع و عدم الجور و الانحراف عنها یمیناً و شمالاً».
دسته بندی عبارات فقهاء
ما اینجا ده عبارت از عبارات فقها و بزرگان را ارائه کردیم که البته مجموع عبارات فقها در این مقام در چهار مسلک قابل دسته بندی است:
مسلک اول
عدالت همان عدم ظهور فسق است؛ ابن جنید اسلام را ذکر کرده ولی اسلام خصوصیتی ندارد یعنی اسلام مفروغ عنه است در همه این مسالک مسلمان بودن مفروغ عنه گرفته شده لذا در واقع مسلک اول مسلک عدم ظهور فسق یعنی کسی که فسق او آشکار نشود و عیوبش مستور باشد؛ طبق این مسلک اکثر مسلمانان عادل هستند چون فسق مسلمانان کمتر آشکار می¬شود.
مسلک دوم
عدالت همان حسن ظاهر است. صاحب جواهر این قول را به اکثر قدما نسبت داده است.
عدالت به معنای حسن ظاهر یعنی اینکه شخصی معروف به خیر و صلاح و امثال آن بوده و مطیع اوامر و نواهی شرعی باشد به حسب ظاهر خوب. این مبنا ما دیگر نمی¬توانیم حکم به عدالت اکثر مسلمین کنیم چون حسن ظاهر به این معنی که معروف به خیر و صلاح باشد، کمتر معلوم می¬گردد.
مسلک سوم
استقامت عملی و فعلی است به این معنی که مجرد اجتناب از معاصی اعم از کبیرة و صغیرة یا مجرد اجتناب از خصوص کبائر عبارت از عدالت است پس اینجا عدالت در واقع استقامت عملی و فعلی می¬شود این استقامت عملی و فعلی ممکن است به نحو مطلق یعنی چه ناشی از ملکه باشد چه نباشد و یا به نحو خاص که استقامت عملیه ناشی از ملکه به عنوان حقیقت عدالت شناخته شود، مد نظر باشد.
این دو احتمال در ذیل این مسلک سوم هست اینکه یک وقت بگوییم العدالة هو استقامة العملیة مطلقا یا بگوییم العدالة هو استقامة العملیة الناشئة عن الملکة. ولی احتمال دوم در واقع بازگشت به مسلک چهارم می¬کند.
مسلک چهارم
این مسلک که مسلک مشهور بین متأخرین است این است که عدالت عبارت از کیفیت نفسانیه است که در نفس رسوخ کرده و باعث بر ملازمت تقوا و مروت شده است. البته تعبیر به هیئت راسخه یا کیفیت نفسانیه یا ملکه یا حالت کرده¬اند. آن حالتی که باعث اتیان واجب و ترک حرام شود.
پس مجموعاً چهار مسلک در بحث عدالت وجود دارد و آن عبارات دهگانه¬ای که خواندیم همه آن عبارات در قالب یکی از این چهار مسلک جای می¬گیرد؛ بعضی می¬گویند عدالت ملکه است و بعضی می¬گویند عدالت عبارت است از استقامت فعلی و عملی بعضی معتقدند عدالت عدم ظهور فسق و بعضی معتقدند عدالت حسن ظاهر است حال اگر ما این دو را یکی بدانیم همچنانکه بعضی گفته¬اند که بین حسن ظاهر و عدم ظهور الفسق فرقی نیست و این دو به یک چیز بر می¬گردد اگر این دو را هم یکی بدانیم مجموعاً سه مسلک می¬شود.
بحث جلسه آینده: بحث در این خواهد بود که آیا این استقامت فعلی بدون ملکه می¬شود یا نه همراه ملکه است که استقامت فعلی معنی پیدا می¬کند؟ و بعد ما باید بررسی کنیم و ببینیم که کدام یک از این چهار مسلک حق است.
نظرات