جلسه سی و ششم-معنای عدالت- بررسی مسلک اول


دانلود-جلسه سی و ششم-PDF

معنای عدالت- بررسی مسلک اولجلسه سی و ششم
معنای عدالت- بررسی مسلک اول
۱۵/۰۶/۱۳۹۱

خلاصه جلسه گذشته:

بحث
در مسالک چهارگانه مربوط به معنای عدالت بود؛ دلیل مسلک اول را ذکر کردیم که دو
روایت بود و به استناد آن گفته شد عدالت عبارت است از عدم ظهور الفسق. ما پاسخ استدلال
به این دو روایت را بیان کردیم لذا دلیل اینکه معنای عدالت عبارت است از عدم ظهور
الفسق، تمام نیست.

اشکالات مسلک اول:

ضمن
اینکه ما دلیل این مسلک را ناتمام می­دانیم اشکالاتی هم به این مسلک داریم اگر
بخواهیم مجموعه­ی مطالبی را که در این رابطه ممکن است ذکر شود، دسته بندی کنیم سه
ایراد و اشکال به این مسلک وارد است:

اشکال
اول:

اولین
اشکال که مرحوم شیخ هم به آن اشاره فرموده این است که اگر ما عدالت را به معنای
عدم ظهور فسق بدانیم لازمه­اش آن است که وجود واقعی عدالت عین وجود ذهنی آن باشد
یعنی حقیقت عدالت همان چیزی باشد که در ذهن دیگران نسبت به شخص عادل ایجاد می­شود؛
وقتی که می­گوییم عدم ظهور الفسق یعنی عدم ظهور الفسق عند الغیر پس در واقع برای
عدالت یک تصور و وجود ذهنی پدید می­آید. اگر بگوییم عدالت عبارت است از عدم ظهور
الفسق لازمه­اش این است که حقیقت عدالت و واقعیت عدالت یا به تعبیر شیخ وجود واقعی
عدالت همان وجود ذهنی عدالت باشد و این با واقعی بودن فسق که ضد عدالت است، سازگار
نیست همه متفق­اند که فسق یک امر واقعی می­باشد و هیچ ربطی به ذهن ندارد؛ فسق گاهی
ظاهر می­شود و گاهی ظاهر نمی­شود اصلاً خود تفسیر عدالت به عدم ظهور الفسق شاهد خوبی
است بر اینکه فسق یک امر واقعی است چون می­گوید عدم ظهور الفسق یعنی فسق یک حقیقت
و واقعیتی دارد که چنانچه ظاهر نشود، عدالت محقق می­گردد.

پس
اگر فسق یک امر واقعی است عدالت هم که ضد آن است باید یک امر واقعی باشد و اگر ما
عدالت را به معنای عدم ظهور فسق بدانیم نتیجه­اش این است که وجود واقعی عدالت عین
وجود آن ذهنی بشود و دیگر واقعی نباشد و این صحیح نیست ممکن است گفته شود چه
اشکالی دارد که وجود واقعی عدالت عین وجود ذهنی آن باشد؟ پاسخ آن است که این با واقعی
بودن فسق که همه آن را قبول دارند، نمی­سازد. از خود این تعریف بدست می­آید فسق یک
امر واقعی می­باشد چون می­گوید عدم ظهور الفسق یعنی فسق به عنوان یک واقعیت موجود
نباید ظاهر شود. پس نمی­توان عدالت را به معنای عدم ظهور الفسق دانست.

به
عبارت دیگر
اگر ما عدالت را به معنای عدم ظهور فسق بدانیم لازمه­اش آن
است که وجود واقعی عدالت عین وجود ذهنی آن شود و این تالی فاسدی است که نمی­توان
به آن ملتزم شد چون ما به دنبال کشف حقیقت و واقعیت عدالت هستیم و می­خواهیم
ببینیم واقعیت و حقیقت عدالت چیست که طبق این مسلک واقعیت عدالت مساوی با عدم ظهور
الفسق است؛ این عدم ظهور الفسق چیست؟ آشکار نشدن و ظاهر نشدن فسق به چه معناست؟
یعنی اینکه فسق که یک واقعیتی هست برای دیگران برملا نشود و در تصور و ذهن دیگران
فسقی از این شخص دیده نشود پس عدم ظهور الفسق یعنی عدم ظهور فسق هذا الشخص عند
الغیر؛

اشکال
شیخ انصاری این است که ما به دنبال فهم حقیقت عدالت هستیم و می­خواهیم ببینیم این
حقیقت اما وقتی می­خواهند این واقعیت و حقیقت را به ما معرفی کنند خودش را معنی
نمی­کنند و می­گویند همین که شما فسق از کسی نبینی عدالت است. این تعبیر اشکال
دارد چون حقیقت عدالت را عبارت از این دانسته که شما بدی و فسق کسی نبینی یعنی همه
چیز دائر مدار تصور شده است و تصور همان وجود ذهنی می­باشد. آیا می­شود وجود واقعی
یک شیئی را مساوی با وجود ذهنی آن شیئ و تصورات دیگران قرار داد؟ مانند آنکه چند
نفر نسبت به یک شیئی جهل مرکب دارند و هر شخصی عن جهل از آن شیئ تصوری در ذهن خود
ساخته در حالی واقعیت آن شیئ مثلاً سنگ است حال آیا می­توان برای معرفی آن شیئ به
تصورات دیگران استناد کرد؟ اینجا نیز این چنین اشکالی وجود دارد.[۱]

اشکال
دوم:

اگر
ما عدالت را به معنای عدم ظهور الفسق بدانیم لازمه­ی آن این است که اگر کسی
حقیقتاً گنه کار است و خداوند می­داند او گنه کار است، در حالی که هیچ کس از گناه
او اطلاع ندارد این شخص واقعاً عادل باشد و در عین حال واقعاً فاسق هم باشد در
حالی که این معقول نیست. اما واقعاً فاسق است چون در پنهان گناه می­کند و خداوند
می­داند او گنه کار است ولی در همین حال که گناه انجام می­دهد کسی از او فسقی
ندیده و عدم ظهور الفسق محقق است لذا عادل هم هست. پس اگر قائل باشیم که عدم ظهور
الفسق همان عدالت است لازمه­اش آن است که این شخص واقعاً هم عادل باشد و هم واقعاً
فاسق باشد و این چیزی است که نمی­توان به آن ملتزم شد.

اشکال
سوم:

اساساً
بنابر آنچه از بعضی روایات و نصوص استفاده می­شود عدم ظهور فسق راهی برای معرفت
عدالت است نه خود عدالت مثل صحیحه ابن ابی یعفور (روایت مفصلی است که سابقاً آن
بیان کرده­ایم و بعداً هم نقل خواهیم کرد) طبق این روایت یکسری امور به عنوان طرق
شناخت عدالت فرد ذکر شده بعد در ادامه می­فرمایند: «و الدلالة علی ذلک کله …»
اینکه می­فرماید «والدلالة علی ذلک» دلالت بر عدالت به این است که … یعنی یک
چیزی داریم که دال است و یک چیزی داریم که مدلول است ( یک چیزی معرِّف است و یک
چیزی معرَّف) و مدلول و معرَّف همان حقیقت عدالت است. دال و علامت و نشانه و
معرِّف هم این امور است از جمله خواندن نماز، این نشان می­دهد این امور و این
افعال همه نشانه آن حقیقت است نه خود آن حقیقت پس مستفاد از روایات و نصوص این است
که عدم ظهور الفسق خود عدالت نیست بلکه معرِّف و دال و نشانه بر عدالت است و بین
دال و مدلول و معرِّف و معرَّف مغایرت وجود دارد. پس به واسطه این سه اشکال مسلک
اول قطعاً باطل است.

بحث جلسه آینده: اما
مسلک دوم یعنی اینکه عدالت عبارت از حسن ظاهر است مرحوم صاحب جواهر این مسلک را به
اکثر قدماء نسبت داده[۲]
و می­گوید: اکثر قدماء عدالت را عبارت از حسن ظاهر می­دانند که در جلسه آینده به بررسی این مسلک و اشکالات آن ان شاء الله
خواهیم پرداخت.

تذکر
اخلاقی: اثر وضعی آشکار کردن عیب دیگران

رسول
گرامی اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلّم می­فرمایند: «وَ كَانَ‏ فِي‏
الْمَدِينَةِ أَقْوَامٌ‏ لا عُيُوبَ لَهُمْ فَتَكَلَّمُوا فِي عُيُوبِ النَّاسِ، فَأَظْهَرَ
اللَّهُ لَهُمْ عُيُوباً، لَمْ يَزَالُوا يُعْرَفُونَ بِهَا إِلَى أَنْ مَاتُوا».[۳]

پیامبر(ص)
می­فرمایند در مدینه مردمی بودند که خودشان هیچ عیبی نداشتند (نمی­فرمایند عیبی
آشکار نداشتند بلکه می­فرمایند عیبی نداشتند) ولی از عیوب دیگران سخن می­گفتند و آن
را آشکار کرده و راجع به آن سخن می­گفتند؛ خداوند یک عیوبی از آنها آشکار کرد البته
اینکه خداوند عیوب آنها را آشکار کرد دو احتمال در آن وجود دارد: یک احتمال اینکه
بگوییم اینها اقوامی بودند که لا عیوب لهم واقعاً یعنی واقعاً عیبی نداشتند لکن
اظهر الله لهم عیوباً به این معنی است که احدث الله لهم عیوباً خداوند عیوبی را
برای آنها ایجاد کرد و منتشر شد احتمال دیگر اینکه لا عیوب لهم در نظر دیگران یعنی
در واقع عیب داشتند ولی این از نظر دیگران مخفی بود لکن خداوند عیوب آنها را آشکار
کرد در هر صورت نتیجه یکی است و آن آشکار شدن عیب در آنان بود که تا هنگام مرگ به
آن عیوب شناخته می­شدند یعنی و این آتش دامن آنها را گرفت.

این
مسئله، مسئله خیلی مهمی است واقعاً برادران دینی نسبت به هم یک حقوقی دارند که
متأسفانه در محیط متدینین این حقوق کمتر مورد توجه قرار می­گیرد مخصوصاً در بین
طلاب علوم دینی واقعاً در محیط طلبگی ما که باید یک محیط نمونه و متعالی و صاف و
با صفا و پاک باشد و یک محیطی که هر کسی از مردم در این محیط وارد می­شود احساس
امنیت و آرامش کند یعنی احساس کند که این محیط با سایر محیط­ها متفاوت است. ممکن
است در محیط­های دیگر حیثیت او مورد دستبرد قرار گیرد اما در محیطی که روحانیت و
طلاب در آن حضور دارند و در آن تنفس می­کنند باید یک فضایی که امن و آرام است و گویا
در یک فضای معنوی تنفس می­کند و احساس می­کند در آن فضا سر زنده و با نشاط است و
امنیت دارد. ولی ما متأسفانه به این حقوق و این امور کمتر توجه می­کنیم. اگر کسی
عیبی دارد بهترین هدیه آن است که به خود آن شخص عیبش را بگویید اما عیب جویی و
آشکار کردن عیوبی که دیگران اطلاع ندارند، قطعاً بدانید که این کار از کارهایی است
که در همین دنیا اثر وضعی آن این است که برای خود او این عیب پیش خواهد آمد.

از
این نوع گناهان کمتر دیده شده مانند این مسئله اثر وضعی این گونه داشته باشند.
وقتی می­گوییم که یک عملی اثر وضعی دارد یعنی یک ربط تکوینی بین عمل و نتیجه آن
وجود دارد که این در آخرت به صورت مجازات به یک شکلی و در دنیا به یک شکل دیگری می­باشد.
اثر وضعی اعمال بین مؤمن و غیر مؤمن فرق نمی­کند مانند بر به والدین و بدی در حق
والدین چه مؤمن و چه کافر اثرش را می­بیند مثلاً می­گویند اثر وضعی بد کردن به پدر
و مادر کوتاه شدن عمر است و شامل حال مؤممن و غیر مؤمن می­شود. این مسئله هم از آن
اموری است که آثاری وضعی دارد چنانچه در این روایت پیامبر خدا(ص) به اثر وضعی آن
اشاره فرموده­اند. خداوند إن شاء الله همه را از شر وساوس نفس حفظ بفرماید.

«والحمد لله رب العالمین»


[۱]. رسائل فقهیه، ج۲۳، رسالة العدالة، ص۹.

[۲]. جواهر، ج۱۳، ص۲۹۰.

[۳]. امالی صدوق، ص۴۴.