جلسه سی و دوم
طرق ثبوت عدالت
۱۳۹۱/۰۹/۱۱
جدول محتوا
خلاصه جلسه گذشته
بحث در طریق هفتم از طرق ثبوت عدالت یعنی حسن ظاهر بود؛ در این رابطه گفته شد که ما در چهار مقام بحث می¬کنیم:
مقام اول درباره معنای حسن ظاهر بود که معنای حسن ظاهر این شد که شخص به عنوان کسی که اوامر و نواهی و واجبات و محرمات شرعی را رعایت می¬کند شناخته شود. مقام دوم درباره طریقیت حسن ظاهر و کاشفیت آن از عدالت بود که آیا حسن ظاهر کاشف از عدالت هست یا خیر که سه دلیل در این رابطه اقامه شد یکی تسالم اصحاب بود که مورد قبول واقع نشد. دلیل دوم یک قیاس استثنائی بود که مورد قبول واقع شد و آن را پذیرفتیم دلیل سوم هم بعضی روایات بود که استدلال به بعضی از آن روایات مورد پذیرش واقع شد و استدلال به برخی دیگر پذیرفته نشد.
پس در مورد حسن ظاهر تا اینجا ما در دو مقام بحث کردیم و دو مقام دیگر باقی مانده است یکی اینکه آیا معاشرت در کاشفیت حسن ظاهر از عدالت اعتبار دارد یا نه و مقام چهارم اینکه آیا حسن ظاهر کاشف حقیقی و وجدانی از عدالت است یعنی اگر ما علم یا اطمینان پیدا کنیم از طریق حسن ظاهر به عدالت آن وقت عدالت ثابت می¬شود ولی اگر علم یا اطمینان پیدا نشود عدالت ثابت نمی¬شود یا آنکه حسن ظاهر یک کاشف تعبدی می¬باشد یعنی که همین که کسی حسن ظاهر داشت عادل محسوب می¬شود چه ما علم و اطمینان به عدالت او داشته باشیم و چه نداشته باشیم پس این دو مقام از بحث حسن ظاهر باقی مانده که باید مورد بررسی قرار دهیم.
مقام سوم: اعتبار معاشرت در کاشفیت حسن ظاهر
آیا معاشرت در کاشفیت حسن ظاهر معتبر است یا نه؟ گفته شد که حسن ظاهر عبارت است از اینکه ببینیم شخص به واجبات عمل و محرمات را ترک می¬کند و عیوبش را هم می¬پوشاند و اصل کاشفیت حسن ظاهر از عدالت هم ثابت شد اما سؤال این است که برای این منظور معاشرت و انس و ارتباط و نشست و برخاست و مجالست و حشر و نشر لازم است یا نه؟
اینجا می¬توان حسن ظاهر را به دو صورت تصویر کرد: گاهی شخصی را در جماعات مسلمین می¬بینیم ولی اهل انزوا می¬باشد و با هیچ کسی ارتباطی ندارد و گاهی شخصی است که با مؤمنین دیگر حشر و نشر دارد در هر دو صورت حسن ظاهر هست و عیبی از این دو فرد ندیده¬ایم حتی شخص منزوی عیب و نقص در اعمال او دیده نمی¬شود لکن بحث این است که آیا حسن ظاهری که به وسیله معاشرت معلوم می¬شود، کاشف از عدالت است یا مطلق حسن ظاهر ولو هیچ معاشرتی هم نباشد؟ پس در مقام سوم بحث این است که حسن ظاهر آیا مطلقا کشف از عدالت می¬کند ولو اینکه هیچ معاشرتی هم در کار نباشد یا حسن ظاهر به شرطی مثبت عدالت و طریق برای ثبوت عدالت است که با انس و معاشرت به حسن ظاهر شخص پی برده شود؟ از این مسئله تعبیر می¬کنند به اینکه آیا معاشرت در حسن ظاهر اعتبار دارد یا ندارد آیا معاشرت در کاشفیت حسن ظاهر اعتبار دارد یا ندارد؟ در این رابطه دو قول و دو نظر وجود دارد:
نظریه اول: اعتبار معاشرت
بعضی معتقدند معاشرت و نشست و برخاست در کاشفیت حسن ظاهر معتبر است و بعضی می¬گویند معاشرت معتبر نیست یعنی ضرورتی ندارد و مطلقا حسن ظاهر کاشف از عدالت است اما کسانی که قائلند به اعتبار معاشرت در حسن ظاهر چند دلیل بر مدعای خود اقامه کرده¬اند که اگر این ادله تمام باشد طبیعتاً بدون معاشرت و به صرف اینکه کسی که ظاهراً اهل رعایت حلال و حرام است و عیوب خودش را می¬پوشاند عدالت ثابت نمی¬شود.
دلیل اول: روایات
از بعضی روایات استفاده می¬شود که معاشرت در کاشفیت حسن ظاهر از عدالت اعتبار دارد. از جمله:
موثقة سماعة بن مهران «عن ابی عبدالله (ع) قال: من عامل الناس فلم یظلمهم و حدثهم فلم یکذبهم و وعدهم فلم یخلفهم کان ممن حرمت غیبته و کملت مروئته و ظهر عدله و وجبت اخوته» کسی که با مردم تعامل و ارتباط داشته باشد و در این تعامل و ارتباط به کسی ظلم نکند و همچنین به آنها مطالبی را می¬گوید ولی دروغ به آنها نمی¬گوید و به آنها وعده¬ای می¬دهد ولی خلف وعده نمی¬کند چنین شخصی غیبتش حرام است و مروت او کامل است و عدالت او آشکار و اخوت و برادری او واجب است یعنی حقوقی که برادر دینی بر برادر دینی دارد رعایتش در مورد چنین شخصی لازم است.
بر طبق این روایت آشکار شدن و ظهور عدالت متفرع بر اموری شده: ارتباط داشته باشد و ظلم نکند و سخن که می¬گوید دروغ نگوید و وعده که می¬دهد خلف وعده نکند که در صورت تحقق آنها ظهر عدله پس ثابت شدن عدالت متفرع بر این است که در ارتباط و معاشرت با مردم رعایت حلال و حرام را بکند لذا معلوم می¬شود که معاشرت در کشف عدالت معتبر است.
البته ممکن است به این روایت بر طریقیت خود معاشرت نسبت به عدالت استدلال شود هر چند بحث ما الآن در استدلال به این روایت مبنی بر این است که معاشرت کاشف از حسن ظاهر و حسن ظاهر کاشف از عدالت است. پس ما فعلاً به آن جهت یعنی طریقیت خود معاشرت کاری نداریم و می¬خواهیم ببینیم که خود معاشرت در حسن ظاهر اعتبار دارد یا ندارد.
بررسی دلیل اول
به نظر می¬رسد این روایت دلالت بر مدعا ندارد چون آنچه که از این موثقه استفاده می¬شود این است که چنانچه کسی با مردم تعامل داشته باشد و ظلم نکند و اهل گفتگوی با مردم باشد ولی دروغ نگوید و اگر وعده¬ای به مردم می¬دهد خلف وعده نکند آنگاه عادل محسوب می¬شود نه اینکه این امور فی نفسه مطلوب بوده و موضوعیت داشته باشند. اگر لسان روایت این بود «العدالة عبارة عن امور: منها فلان و فلان» آن وقت می¬توانستیم بگوییم که این امور موضوعیت دارد ولی لسان روایت این است که اگر کسی این کارها را انجام داد ظهر عدله عدالتش آشکار و ظاهر می¬شود. اگر این افعال از او سر نزد، معنایش این نیست که اگر این افعال از او سر نزد یعنی کاری با دیگران نداشته باشد و وعده¬ای نکند یا اساساً سخن نگوید این عادل نیست؛ ببینید گاهی می¬گویند اگر کسی این کار را انجام دهد انسان فاسقی است ولی معنای این روایت این نیست که اگر کسی اهل تعامل و سخن گفتن و وعده دادن نبود، لم یکن عادلاً پس موثقه به هیچ وجه دلالت بر اعتبار معاشرت در عدالت ندارد بلکه می¬گوید اگر کسی اهل معاشرت بود، عدالت او به این است که در معاشرتش این امور را رعایت کند ولی اگر کسی اهل معاشرت نبود، دیگر این شامل او نمی¬شود.
سؤال: منظور روایت این است که شخصی که این امور از او صادر شود عدالتش برای ما ثابت می¬شود ولی کسی که این امور از او صادر نشده ما پی به عدالتش نخواهیم برد.
استاد: از کجای روایت استفاده می¬شود که کسی که این امور را انجام ندهد لم یثبت عدله؟ مگر اینکه مفهوم شرط را حجت بدانید؛ شما از طریق مفهوم شرط این مطلب را استفاده می¬کنید و می¬گویید که مضمون روایت این است که اگر کسی این کارها را داد و آن مشکلات را به بار نیاورد فظهر عدله. نهایت کلام شما این است که با استفاده از مفهوم شرط بگویید إن لم تعامل مع الناس و لم یحدثهم و لم یوعدهم فلم یظهر عدله» این مبتنی بر این است که شما مفهوم شرط را حجت بدانید و گرنه چنین چیزی از این روایت استفاده نمی¬شود. استفاده مفهوم شرط و حجیت آن چنانچه در جای خودش بحث شده در جایی است که علیت شرط برای جزاء علیت منحصره باشد اما اگر علیت منحصره نبود اصلاً شرط مفهومی ندارد یعنی مفهومش حجت نیست و اینجا این شرط برای این جزاء علیت منحصره ندارد.
پس بطور کلی این موثقه دلالت بر اعتبار معاشرت در حسن ظاهر نمی¬کند لذا نسبت این موثقه با روایات دیگر در حقیقت یک نسبت مشخصی است؛ ما روایاتی داشتیم که دلالت بر کاشفیت حسن ظاهر از عدالت می¬کرد این موثقه با آن روایات قابل جمع است به این بیان که طبق روایات سابق الذکر صرف حسن ظاهر کاشف از عدالت دانسته شده اگرچه معاشرتی هم در کار نباشد یعنی مطلق حسن ظاهر را کاشف از عدالت دانستند یعنی اگر کسی اهل انزوا بود و حسن ظاهر داشت این کشف از عدالت او می¬کند. طبق این موثقه هم اگر کسی اهل ارتباط و معاشرت باشد ولی ظلم و دروغ و خلف وعده نکند عادل محسوب می¬شود که این به معنای آن نیست که برای کشف عدالت حتماً باید معاشرت داشته باشد. طبق آن روایات انسانی که حسن ظاهر دارد چه معاشرت داشته باشد یا نداشته باشد، عادل محسوب می¬شود این موثقه مقید آن اطلاقات نیست. طبق این موثقه اگر کسی اهل معاشرت باشد باید این امور را رعایت کند و از آن حصر عدالت در حسن ظاهرِ مستکشف از معاشرت، استفاده نمی¬شود. این موثقه نمی¬خواهد بگوید عدالت فقط در مورد کسی ثابت است که معاشرت داشته باشد و اهل ظلم و دروغ و خلف وعده نباشد یعنی نمی¬خواهد بگوید این شخص عادل است و غیر او عادل نیست بلکه یکی از را¬ه¬های ثبوت عدالت در مورد کسانی که اهل معاشرت هستند، این است ولی راه¬های دیگری نیز برای کشف عدالت وجود دارند از جمله حضور در جماعات مسلمین و داشتن حسن ظاهر و همین مقدار که کسی عیوبش را بپوشاند و ظاهرش هم اهل عمل به تکالیف دینی باشد.
دلیل دوم
اساساً ستر عیوب و پوشاندن اشکالات که مقوم معنای حسن ظاهر است در جایی محقق می¬شود که عیبی در معرض آشکار شدن باشد و مکلف آن را بپوشاند؛ ما می¬گوییم حسن ظاهر به این معناست که شخص عیوب خود را بپوشاند اینکه می¬گوییم عیوب خود را بپوشاند این در واقع لازمه¬اش آن است که این عیوب قابل آشکار شدن باشد و بپوشاند. مثل اینکه می¬گوییم این شخص نابینا می¬باشد یعنی این شخص قابلیت بینایی داشته ولی الآن به خاطر مشکلاتی نابینا شده و هیچ وقت به مانند دیوار نابینا گفته نمی¬شود. عیوب انسان فقط در صورت معاشرت و ارتباط با دیگران قابلیت ظهور و آشکار شدن دارد پس در درون معنای حسن ظاهر اعتبار معاشرت نهفته است وقتی می¬گوییم حسن ظاهر یعنی ستر العیوب که پوشاندن عیوب در صورتی معنی دارد که با دیگران ارتباط داشته باشد و وقتی این ارتباط با دیگران نباشد دیگر ستر عیوب معنی ندارد. پس اساساً در معنای حسن ظاهر این رکن تحقق دارد و معاشرت در دل معنای حسن ظاهر نهفته است که با دقت در معنای حسن ظاهر می¬توان فهمید، معاشرت در کاشفیت حسن ظاهر از عدالت معتبر است.
بررسی دلیل دوم
این دلیل هم به نظر می¬رسد ناتمام است چون درست است که ستر عیوب به معنای پوشاندن ضعف¬ها و نواقص در صورتی معنی دارد که عیوب و نواقص قابل آشکار شدن باشد ولی این آشکار شدن لزوماً در فرض معاشرت تحقق ندارد همین که کسی در اجتماعات مسلمین حاضر شود و کسی از او عیب و ضعف و نقصی نبیند کافی است ولو آنکه اهل معاشرت نباشد. توجه داشته باشید که بحث در مورد کسی نیست که مجهول مطلق است بلکه بحث در مورد کسی است که در جماعات حضور دارد. حسن ظاهر به این محقق نمی¬شود که انسان تجسس کند و باید حتماً معاشرت داشته باشد که جوانب زندگی شخص را بداند لذا از این حیث به هیچ وجه معاشرت اعتبار ندارد. پس ما قبول داریم ستر العیوب در واقع باید در جایی فرض شود که عیوب قابل ظهور و آشکار شدن باشد و شخص آنها را بپوشاند اما ظهور عیب و نقص لزوماً در پرتو معاشرت محقق نمی¬شود به نفس حضور در جماعات مسلمین هم این پوشاندن هم محقق است.
نتیجه
نتیجه کلی که بعد از بررسی این دو دلیل می¬توان در مقام سوم گرفت این است که حسن ظاهر کاشف از عدالت است و این کاشفیت از عدالت هم متوقف بر معاشرت نیست البته ممکن است گاهی حسن ظاهر با معاشرت ثابت شود و گاهی ممکن است به شیاع شناخته شود و این مشکلی ایجاد نمی¬کند چنانچه ممکن است کسی از صحیحه ابن ابی یعفور این استفاده را بکند ولی طرق مختلفی برای ثبوت حسن ظاهر وجود دارد لذا معاشرت اعتبار ندارد.
بحث جلسه آینده
بحث در مقام چهارم خواهد بود.
نظرات