جلسه سی- طرق ثبوت عدالت

جلسه ۳۰ – PDF

جلسه سی

طرق ثبوت عدالت

۱۳۹۱/۰۸/۱۶

            

در مورد طریق هفتم از طرق ثبوت عدالت عرض کردیم در چهار مقام بحث می¬کنیم؛ مقام اول درباره معنای حسن ظاهر بود که بحث آن گذشت.

مقام دوم: اصل کاشفیت و طریقیت حسن ظاهر

مقام دوم درباره اصل کاشفیت و طریقیت حسن ظاهر است فی الجملة البته حدود کاشفیت یا به عبارت دیگر تعبدی بودن یا غیر تعبدی بودن آن باید در مقامات بعدی پیگیری شود آنچه اینجا در این مقام مورد بحث قرار می¬گیرد اصل کاشفیت حسن ظاهر از عدالت است.
به طور کلی همانطور که سابقاً اشاره شد بحث از طریقیت حسن ظاهر در فرضی مطرح است که عدالت را غیر از حسن ظاهر معنی کنیم اعم از اینکه بگوییم عدالت یک ملکه است یا بگوییم به معنای استقامت عملی است و یا معنای دیگری دارد. اما اگر کسی بگوید عدالت هی حسن الظاهر یعنی اصلاً عدالت به معنای حسن ظاهر است آن وقت دیگر بحث از کاشفیت حسن ظاهر از عدالت معنی ندارد و دیگر حسن ظاهر طریق محسوب نمی¬شود بلکه خود عدالت است. البته این مسئله قائل هم دارد یعنی به اکثر قدماء نسبت داده شده که قدماء عدالت را عبارت از حسن ظاهر می¬دانند.
پس فرض بحث ما معلوم شد یعنی از آنجا که ما برای عدالت یک معنای دیگری قائل هستیم (اینکه معنایش چیست را بعداً بحث خواهیم کرد.) الآن می¬خواهیم ببینیم آیا حسن ظاهر کاشف از آن معنی و مفهوم و حقیقت محسوب می¬شود یا نه؟ البته باید به این مطلب نیز اشاره کرد که ممکن است به نوعی تفسیر ما از مسئله عدالت در پذیرش طریقیت و کاشفیت حسن ظاهر از عدالت تأثیر داشته باشد. این بحثی است که باید بعد از بررسی مفهوم عدالت درباره آن بحث شود مثلاً لعل کسی ادعا کند عدالت عبارت از یک ملکه نفسانی می¬باشد که صاحب ملکه به اعتبار آن قدرت بر ترک گناه و اتیان به واجبات دارد اما حسن ظاهر کاشف از ملکه نمی¬تواند باشد؛ ملکه چگونه می¬خواهد کشف شود؟ این بحث در جای خودش إن شاء الله بحث خواهد شد.
پس معلوم شد که بحث ما در این مقام در اصل کاشفیت حسن ظاهر از عدالت است.
بر طریقیت و کاشفیت حسن ظاهر از عدالت به چند دلیل استناد شده است:

دلیل اول: تسالم و اتفاق اصحاب

اولین دلیل تسالم و اتفاق اصحاب است البته مراد اجماع نیست بلکه تسالم و پذیرش اصحاب نسبت به این امر می¬باشد یعنی اصحاب همگی قبول دارند که حسن ظاهر طریق است و کاشف از عدالت است.
بررسی دلیل اول: این دلیل قابل اعتماد نیست برای اینکه تسالم حجیت ندارد اگر اجماع بود از این باب که کاشف رأی معصوم می¬باشد حجیت دارد اما تسالم اصحاب فی نفسه نمی¬تواند مستند یک حکم شرعی قرار بگیرد لذا اتفاق اصحاب مطلقا حجت نیست بلکه اتفاقی که کاشف از رأی معصوم باشد، حجت است.

دلیل دوم

این یک بیان و برهان و استدلالی است که بعضی ذکر کره¬اند و آن اینکه اگر حسن ظاهر را به عنوان طریق کشف عدالت نپذیریم اساساً دیگر کشف عدالت ممکن نیست ولو از طریق معاشرت چون حتی کسی که نماز می¬خواند و یک عبادتی را انجام می¬دهد این احتمال در مورد او وجود دارد که این عبادتی که انجام می¬دهد ریاءً و خالی از قصد قربت باشد اگر کسی اتیان به واجب کند و ما حسن ظاهر را نپذیریم، حتی نمی¬توانیم بگوییم که هذا المکلف اتی بالواجب چون ممکن است این واجبی که او انجام داده بدون قصد قربت باشد. پس اگر حسن ظاهر را به عنوان کاشف عدالت ندانیم آن وقت دیگر هیچ راهی برای کشف عدالت نیست البته طبیعتاً این استدلال بیشتر بر این مبنی استوار است که ما عدالت را عبارت از ملکه بدانیم؛ برای اینکه این محذور پیش نیاید و کشف عدالت مقدور باشد و احراز عدالت یک امر غیر قابل دسترس نباشد باید حسن ظاهر را به عنوان یک طریق و کاشف بپذیریم. پس لولا هذا الطریق لانسدّ باب ثبوت العدالة که در این صورت در کثیری از موارد دچار مشکل خواهیم شد مانند باب شهادات، امامت جماعت، حدود، قضاوت و بسیاری از امور دیگر و این تالی فاسدی است که بر این مسئله مترتب است. برای جلوگیری از این تالی فاسد که هیچ کسی نمی¬تواند به آن ملتزم شود، چاره-ای نیست جز اینکه بپذیریم که حسن ظاهر کاشف از عدالت می¬باشد.
به عبارت دیگر: در واقع این دلیل یک قیاس استثنائی می¬باشد:
مقدمه اول: لو لم یکن حسن الظاهر کاشفاً عن العدالة لأنسدّ باب ثبوت عدالة.
مقدمه دوم: لکن انسداد باب کشف عدالت باطل است چون توالی فاسدة دارد.
نتیجه: پس نتیجه آنکه حسن ظاهر کاشف از عدالت است.
دلیل دوم مجموعاً قابل قبول می¬باشد.

دلیل سوم: روایات

روایاتی وجود دارد که دلالت بر این می¬کند که، عدالت از طریق حسن ظاهر قابل استکشاف است.
این روایات همگی در باب ۴۱ از ابواب الشهادات در کتاب وسائل الشیعة وارد شده است بعضی از این روایات بر مدعی دلالت دارند و برخی دلالت ندارد یا سند آن دچار مشکل می¬باشد:

روایت اول: صحیحه عبدالله بن مغیره

«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) رَجُلٌ طَلَّقَ امْرَأَتَهُ وَ أَشْهَدَ شَاهِدَيْنِ نَاصِبِيَّيْنِ».
کسی هست که زنش را طلاق داده و دو شاهد ناصبی را به شهادت گرفته سؤال این است که آیا این طلاق صحیح است؟ آیا شهادت دو ناصبی بر طلاق مورد قبول است؟
«قَالَ كُلُّ مَنْ وُلِدَ عَلَى الْفِطْرَةِ وَ عُرِفَ بِالصَّلَاحِ فِي نَفْسِهِ جَازَتْ شَهَادَتُهُ.» هر کسی که بر فطرت اسلام متولد شود و به صلاح شناخته شود، شهادتش جائز است.

بررسی روایت اول

از حیث سند: این روایت سنداً مورد قبول است چون صحیحة است.
از حیث دلالت: از نظر دلالت آیا دلالت بر اینکه حسن ظاهر کاشف از عدالت هست، می¬کند؟ تعبیر عرف بالصلاح یعنی به صلاح شناخته شود که این همان حسن ظاهر است؛ اگر کسی عرف بالصلاح و شهادتش قبول می¬شود یعنی عادل است ولو کان ناصبیاً اینجا ما کاری به بخش اول نداریم عمده این بخش دوم می¬باشد که معروفیت به صلاح همان حسن ظاهر است که اگر حسن ظاهر داشته باشد کاشف از عدالت او است.

روایت دوم: مرسلة یونس بن عبدالرحمن

«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْبَيِّنَةِ إِذَا أُقِيمَتْ عَلَى‏ الْحَقِّ أَ يَحِلُّ لِلْقَاضِي أَنْ يَقْضِيَ بِقَوْلِ الْبَيِّنَةِ فَقَالَ خَمْسَةُ أَشْيَاءَ يَجِبُ عَلَى النَّاسِ الْأَخْذُ فِيهَا بِظَاهِرِ الْحُكْمِ الْوِلَايَاتُ وَ الْمَنَاكِحُ وَ الذَّبَائِحُ وَ الشَّهَادَاتُ وَ الْأَنْسَابُ فَإِذَا كَانَ ظَاهِرُ الرَّجُلِ ظَاهِراً مَأْمُوناً جَازَتْ شَهَادَتُهُ وَ لَا يُسْأَلُ عَنْ بَاطِنِهِ».
طبق این روایت راوی از امام(ع) سؤال می¬کند که اگر بینة قائم شود آیا قاضی می¬تواند بر اساس بینة حکم کند یا نه؟ حضرت در جواب می¬فرمایند: پنج چیز است که بر مردم لازم است به ظاهر اخذ کنند: در مورد ولایات، مناکح (ادعای زوجیت)، ذبائح (مذکی)، شهادات، انساب که در این پنج موضوع واجب است به ظاهر اخذ کنند آن وقت در ادامه حضرت می¬فرماید: «فَإِذَا كَانَ ظَاهِرُ الرَّجُلِ ظَاهِراً مَأْمُوناً» اگر کسی ظاهراً مأمون در دین و دنیا باشد «جَازَتْ شَهَادَتُهُ وَ لَا يُسْأَلُ عَنْ بَاطِنِهِ.» شهادت جائز است. این همان حسن ظاهر است و اگر کسی حسن ظاهر داشت معلوم می¬شود عادل است چون می¬گوید شهادتش مورد قبول است.

بررسی روایت دوم

از حیث دلالت: از نظر دلالت مشکلی ندارد.
از حیث سند: از نظر سند قابل قبول نیست چون مرسلة می¬باشد؛ در سند این روایت می¬گوید که یونس بن عبدالرحمن عن بعض رجاله لذا به خاطر ارسال سند این روایت قابل قبول نیست.

روایت سوم: صحیحه ابن ابی یعفور

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع بِمَ تُعْرَفُ عَدَالَةُ الرَّجُلِ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ حَتَّى تُقْبَلَ شَهَادَتُهُ لَهُمْ وَ عَلَيْهِمْ» به چه چیزی عدالت یک نفر بین مسلمین شناخته می¬شود تا جایی که شهادت او به نفع دیگران یا بر علیه دیگران مورد قبول واقع شود؟ «فَقَالَ(ع) أَنْ تَعْرِفُوهُ بِالسَّتْرِ وَ الْعَفَافِ (وَ كَفِّ الْبَطْنِ) وَ الْفَرْجِ وَ الْيَدِ وَ اللِّسَانِ وَ يُعْرَفُ بِاجْتِنَابِ الْكَبَائِرِ» اینکه شما شخص را به ستر و عفاف بشناسید و اینکه شما او را به عنوان کسی که در دستش و در زبانش و فرجش پاکدامن است بشناسید و همچنین به اجتناب از گناهان کبیرة بشناسید. که در مورد کبائر می¬فرماید: «الَّتِي أَوْعَدَ اللَّهُ عَلَيْهَا النَّارَ مِنْ شُرْبِ الْخَمْرِ وَ الزِّنَا وَ الرِّبَا وَ عُقُوقِ الْوَالِدَيْنِ وَ الْفِرَارِ مِنَ الزَّحْفِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ وَ الدَّلَالَةُ عَلَى ذَلِكَ كُلِّهِ أَنْ يَكُونَ سَاتِراً لِجَمِيعِ عُيُوبِهِ حَتَّى يَحْرُمَ عَلَى الْمُسْلِمِينَ مَا وَرَاءَ ذَلِكَ مِنْ عَثَرَاتِهِ وَ عُيُوبِهِ وَ تَفْتِيشُ مَا وَرَاءَ ذَلِكَ وَ يَجِبُ عَلَيْهِمْ تَزْكِيَتُهُ وَ إِظْهَارُ عَدَالَتِهِ فِي النَّاسِ وَ يَكُونُ مِنْهُ التَّعَاهُدُ لِلصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ … الی آخر الحدیث».
در این روایت عدالت ابتدائاً معنی شده که «أَنْ تَعْرِفُوهُ بِالسَّتْرِ وَ الْعَفَافِ (وَ كَفِّ الْبَطْنِ) وَ الْفَرْجِ وَ الْيَدِ وَ اللِّسَانِ وَ يُعْرَفُ بِاجْتِنَابِ الْكَبَائِرِ»اینها دو چیز است یکی سلبی است و دیگری ایجابی که البته ما با این بخش کاری نداریم به اینکه این چه معنایی برای عدالت می¬کند؛ عمده ادامه روایت که فرموده «الدَّلَالَةُ عَلَى ذَلِكَ كُلِّهِ» یعنی دلالت بر اینکه او اهل اجتناب کبائر است و نشانه اینکه او اهل نماز و روزه و عبادات است این است که «أَنْ يَكُونَ سَاتِراً لِجَمِيعِ عُيُوبِهِ» جمیع عیوبش را بپوشاند؛ بعد به دنبال این جمله می¬فرماید: کسی که اینگونه است و ساتر عیوب و لغزشهایش است بر سایر مسلمین هم حرام است تفتیش از عیوب او بکنند و آنچه که او می¬پوشاند را آشکار کنند و اگر در برابر سؤال از آن شخص واقع شدند «يَجِبُ عَلَيْهِمْ تَزْكِيَتُه» واجب است او را تزکیه کنند و عدالت او را اظهار کنند.
آنچه که از این روایت استفاده می¬شود این است که حسن ظاهر کشف از عدالت می¬کند همین مقدار که لغزشهایش را می-پوشاند این کشف می¬کند از عدالتش؛ نباید تفتیش کنید مسائل او را بلکه عدالت او را اظهار کنید و او را تزکیه نمایید.

بررسی روایت سوم

از حیث سند و دلالت: این روایت هم سنداً و هم دلالتاً قابل قبول است و به این روایت بر کاشفیت حسن ظاهر از عدالت می¬توان استدلال کرد.
تا اینجا سه روایت را بیان کرده¬ایم که از این روایات دو روایت قابل قبول و اتکا بود و یک روایت ولو دلالتاً خوب است ولی سنداً مشکل داشت.
بحث جلسه آینده: در مورد روایت چهارم از دلیل سوم بر کاشفیت حسن ظاهر از عدالت خواهد بود.