جلسه نهم
موضوع جزئی: مقدمه واجب- مباحث مقدماتی مقدمه چهارم- تقسیمات مقدمه(۱.مقدمات داخلیه وخارجیه)
۱۳۹۵/۰۷/۲۷
جدول محتوا
مروری بر جلسات گذشته
تا کنون در موضوع مقدمه واجب سه مطلب به عنوان مقدمه بیان شد.
مطلب اول این بود که آیا بحث مقدمه واجب یک مسئله اصولی است یا کلامی یا فقهی که به تفصیل درباره آن بحث شد و معلوم گردید که این مسئله یک مسئله اصولی است.
مطلب سوم این بود که آیا بحث از مقدمه واجب از مسائل عقلیه علم اصول است یا یک مسئله لفظی است که در این مورد نیز به تفصیل بحث کردیم و فروع و شقوق مختلف را بیان کردیم و گفتیم هر چند این مسئله در مباحث الفاظ مطرح شده اما این مسئله یک مسئله لفظی نیست. اگر هم این مسئله را یک مسئله عقلی به حساب بیاوریم دیگر از مستقلات عقلیه محسوب نمی-گردد بلکه از غیر مستقلات عقلیه می¬باشد. مثل سایر مباحث غیر مستقلات مانند مبحث ضد، مبحث اجزاء و امثال اینها.
مطلب دوم پیرامون محل نزاع بود که یک بخش و یک جهت از جهات محل نزاع مورد بررسی قرار گرفت؛ البته مطالب دیگری که در ادامه بیان می کنیم به نوعی به تبیین محل نزاع کمک می¬کنند.
مقدمه چهارم: تقسیمات مقدمه
مقدمه به اعتبارات مختلف، به اقسام مختلفی تقسیم می¬شود، لذا چند نوع تقسیم برای مقدمه بیان شده است.
تقسیم اول: مقدمه داخلیه و خارجیه
اولین تقسیمی که درمورد آن بحث می¬شود تقسیم مقدمه به داخلیه و خارجیه است.
در این مسئله در دو جهت بحث می کنیم:
جهت اول اینکه آیا اساسا این تقسیم یعنی تقسیم مقدمه به داخلی و خارجی صحیح می¬باشد یا خیر؟ به عبارت دیگر عنوان مقدمه بر مثل جزء که از مقدمات داخلیه است اطلاق می¬گردد یا خیر؟ یعنی آیا می¬توان گفت اجزاء یک شئ مقدمه آن شئ هستند یاخیر؟
جهت دوم اینکه کدام یک از این دو قسم داخل در محل نزاع می¬باشند؟آیا هر دو قسم داخل بحث مقدمه واجب می شوند یا فقط مقدمات خارجیه محل نزاع می باشند و مقدمه داخلیه از محل نزاع خارج است.
پس اصل صحت تقسیم و تعیین محدوده نزاع در مقدمه واجب از این حیث که آیا شامل هر دو قسم مقدمه، یعنی مقدمه داخلی و خارجی می¬شود یا اینکه فقط یک قسم را در بر می گیرد باید مورد بررسی قرار گیرد.
جهت اول: بررسی صحت تقسیم
اساسا تقسیم مقدمه به مقدمه داخلیه و خارجیه قابل قبول است یا خیر؟
جهت روشن شدن بحث ابتدا باید دید، منظور از مقدمه داخلیه و مقدمه خارجیه چیست؟
مقدمات داخلیه: مقدماتی هستند که قوام ماموربه و تقوم حقیقت ماموربه به آن¬ها است. به عبارت دیگر ماهیت ماموربه فقط به این امور تقوم پیدا می¬کند. مثلا نماز یک ماموربه شرعی است که دارای اجزایی است که با نیت شروع می¬شود و با سلام تمام می¬شود. این اجزاء، تشکیل دهنده ماهیت نماز می¬باشند و به این اعتبار به آنها مقدمه داخلیه گفته می¬شود.
منظور از اینکه می¬گوییم قوام ماموربه، به مقدمات داخلیه است، این است که اگر یکی از این اجزاء نباشند ماموربه تحقق پیدا نمی کند. مثلا شخصی را فرض کنید که نمازی را بدون تکبیرة الاحرام یا بدون سلام بخواند. در اینصورت دیگر نمی توان گفت او نماز قابل قبولی خوانده است. (البته همانطور که مشخص است بحث نسیان و فراموشی این اجزاء نیست) پس بحث در این است که این اجزاء با هم یک واحد اعتباری را تشکیل می¬دهند به نام نماز و خداوند امر را متعلق به این اجزاء کرده که همه به وحدت اعتباری یک عنوان پیدا کرده¬اند. حال اگر هر یک از این اجزا نباشند؛ آن ماهیت تحقق پیدا نمی کند.
پس مقدمه داخلیه یا مقدمات داخلیه مقدماتی هستند که بدون آنها ماهیت و حقیقت مامور به قوام پیدا نمی کند و این خصوصیت منطبق بر اجزاء و نفس جزء است. به عبارت دیگر وقتی شیئی ولو اعتبارا دارای اجزایی باشد چه در محیط شرع و چه در محیط عرف اگر اجزاء تشکیل دهنده آن شئ وجود نداشته باشند (آن هم با حیث با هم بودن اجزاء) قهرا آن ماهیت تحقق پیدا نخواهد کرد. تمام ماهیات مرکب شرعی این خصوصیت را دارند که اگر شارع مجموع اجزاء را با هم اعتبار کرده باشد و آنهارا تحت یک حقیقت قرار داده باشد، این اجزاء با هم نماز مامور به می شوند. پس مقدمات داخلیه عبارتند از اجزاء مامور به که همان مقدمات داخلیه هستند.
از توضیحاتی که بیان شد معلوم می¬گردد که مقدمات داخلیه در همه حال متعدد هستند، لذا نمی توان گفت که شیئی وجود دارد که مرکب است ولی یک جزء دارد؛ این امکان ندارد زیرا یک جزء داشتن مساوی با بسیط بودن است و در این¬صورت دیگر ترکیب معنایی ندارد. اما وقتی تعداد اجزاء از یک جزء بیشتر ¬شود آن¬وقت عنوان مرکب تحقق پیدا می¬کند.
مقدمات خارجی: عبارتند از اموری که ماهیت و حقیقت مامور به متقوم به آن¬ها نیست ولی در عین حال بدون آنها نیز ماهیت تحقق پیدا نمی¬کند، به عبارت دیگر اموری که داخل در ماهیت شیئ نیست ولی تحقق ماهیت بدون آن ممکن نیست. مثلا وضو شرط برای نماز است ولی جزء ماهیت نماز نیست، لکن نماز بدون وضو تحقق پیدا نمی¬کند. ماهیت و حقیقت مامور به متقوم به وضو نیست زیرا نماز عبارت است از ده جزء؛ اما همین ده جزء که مامور به است بدون این شرط یعنی وضو تحقق پیدا نمی-کند. البته مقدمه خارجیه اقسامی دارد که در جای خود از آن بحث می کنیم.
اشکال بر تقسیم
حال باید دید تقسیم مقدمه به این دو قسم صحیح است یا خیر و آیا اساسا بر اجزاء تشکیل دهند یک ماهیت می توان عنوان مقدمه اطلاق کرد؟ چیزی که ماهیت مامور به متقوم به آن است آیا عنوان مقدمه بر آن قابل انطباق است؟
ظاهر عنوان مقدمه این است که مقدمه مغایر با ذی المقدمه است و دو چیز می باشند و یک تغایری بین مقدمه و ذی المقدمه باید باشد. زیرا وقتی می گوییم مقدمه و ذی المقدمه؛ ظهور این تعبیر در این است که مقدمه چیزی غیر از ذی¬المقدمه است و یک تغایری بین اینها باید باشد و این مغایرت باید به نحوی باشد که این تقدم نیز حفظ شود. وقتی می¬گویید یک چیزی مقدمه چیز دیگری است هم دوئیت استفاده می¬شود و هم تقدم زمانی یکی بر دیگری.
مثلا وقتی می¬خواهید بالای پشت بام «کون علی السطح» که ذی المقدمه است بروید مقدمه¬اش نصب نردبان است. نصب نردبان جزء ماهیت کون علی السطح نیست بلکه خارج از ماهیت کون علی السطح است. پس نصب نردبان دارای یک حقیت مجزا است و کون علی السطح نیز یک حقیقت دیگر دارد. لذا تغایر بین این مقدمه و ذی المقدمه وجود دارد و از آن طرف نصب نردبان نیز تقدم بر ذی¬المقدمه دارد. لذا انسان ابتدا باید نردبان را نصب کند بعد بالای پشت بام برود.
اما در مورد جزء چطور می توانیم این تغایر را تصور کنیم؟ زیرا بین جزء شئ و خود شئ تغایری وجود ندارد به علاوه از نظر زمان نیز تقدیمی در کار نیست. لذا با نظر دقی باید گفت این تقسیم یعنی تقسیم مقدمه به داخلی و خارجی محل اشکال است و عنوان مقدمه فقط بر مثل نصب نردبان یا شرط منطبق می¬باشد ولی این عنوان بر اجزاء قابل انطباق نیست زیرا هیچ دوئیتی بین جزء و آن کل اعتباری وجود ندارد به علاوه، تقدمی که مقدمه نسبت به ذی¬المقدمه باید داشته باشد بین اجزاء و آن کل وجود ندارد. لذا نمی¬توانیم مقدمه داخلیه را حقیقتا مقدمه بدانیم.
این اشکالی است که در هدایة المسترشدین مطرح شده و محقق خراسانی هم در کفایه به آن اشاره کرده است. بر همین اساس بعضی نتیجه گرفتند که مقدمه داخلیه داخل در محل نزاع نیست که در جهت دوم بحث مطرح خواهیم کرد.
پاسخ محقق خراسانی
ایشان ضمن نقل این اشکال پاسخی هم به آن داده¬اند و به نوعی خواستند اصل تقسیم مقدمه به مقدمه داخلی و خارجی را تصحیح کنند.
ایشان می فرمایند: تغایر بین مقدمه و ذی المقدمه در مقدمه داخلی وجود دارد. زیرا تغایر لازم نیست تغایر حقیقی باشد. آنچه که لازم است اصل تغایر است هرچند این تغایر، تغایر اعتباری باشد. لذا اگر تغایر اعتباری وجود داشته باشد می¬توانیم یک جزء را مقدمه مرکب قرار دهیم. یعنی هر چند که جزء حقیقتا مغایر با کل نیست و کل متشکل از اجزاء است و از نظر وجود خارجی بین جزء و این مرکب تغایری وجود ندارد ولی اعتبارا با هم متفاوت هستند. زیرا مرکب عبارت است از اجزاء با یکدیگر« جزء به شرط الانضمام و الاجتماع» اما جزء یعنی یک جزء به تنهایی بدون حیثیت انضمام و اجتماع. پس مقدمه داخلی، یعنی اجزاء با ذی المقدمه، یعنی آن کل و مرکب مغایرند به تغایر اعتباری. یعنی درست است که حقیقتا یک چیز بیشتر نیستند اما از دو حیث به آن¬ها نگاه می شود، اگر جزء، بدون انضمام با سایر اجزاء لحاظ شود به آن مقدمه می گویند، اما اگر این جزء را به انضمام سایر اجزاء لحاظ کنیم به آن ذی المقدمه گفته می شود. پس تغایر حاصل شده است اما این تغایر یک تغایر اعتباری است.
اما مسئله تقدم زمانی که مستشکل مطرح کرده نیز اصلا لازم نیست بین مقدمه و ذی المقدمه وجود داشته باشد بلکه فقط اصل تغایر لازم است که بالاعتبار حاصل می شود.
حق در مسئله
گاهی صرفا قصد جعل عنوان و اصطلاح را داریم؛ در این¬صورت می¬توانیم با این حیثیات و اعتباریات آنها را از هم جدا کنیم. ولی واقعش این است که اساسا اگر به عنوان مقدمه نگاه کنیم و مقدمه و ذی المقدمه را کنار هم قرار دهیم عنوان مقدمیت وقتی انطباق بر چیزی پیدا می کند که آن شی وجودا مقدم بر ذی المقدمه باشد. وقتی می¬گوییم یک چیز مقدمه چیز دیگری است یعنی وجودی بر شئ دیگر مقدمیت دارد. لذا باید دو وجود باشند که یکی نسبت به دیگری تقدم وجودی پیدا کند. لذا اگر ملاک این باشد قطعا نمی¬توانیم جزء و مرکب را دو وجود بدانیم. این¬ها یک شئ هستند و شئ نمی¬تواند بر خودش مقدم شود. از طرفی جزء به تنهایی اساسا چیزی نیست و عنوان جزء بر آن منطبق نمی¬شود بلکه وقتی عنوان جزء بر آن منطبق می شود که منضم به بقیه اجزاء شود و یک مجموعه را تشکیل دهند. لذا اینکه بگوییم بین جزء و مرکب تغایر اعتباری وجود دارد و همین تغایر برای اطلاق مقدمه کافی است به نظر می¬رسد سخن تمامی نباشد. به عبارت دیگر اینکه بگوییم یکی بدون انضمام و یکی مع الانضمام مد نظر است و از نظر وجودی جزء بدون انضمام تقدم بر جزء مع الانضمام دارد صحیح نیست، بلکه این صرف اعتبار است و این اعتبار باعث تقدیم یکی بر دیگری نیست.
توضیح مطلب این است که
یک نکته را باید مورد توجه قرار داد و آن اینکه مرکبات تارة در مرکبات حقیقی ملاحظه می¬شوند و اخری در مرکبات غیرحقیقی.
مرکبات حقیقی: مرکبات حقیقی گاهی در عالم ماهیت ملاحظه می شوند مثل ترکیب نوع از جنس و فصل مانند ماهیت انسان که یک مرکب حقیقی است ولی یک مرکب ماهوی که مرکب از جنس و فصل است که عبارتند از حیوان و ناطق. گاهی هم در عالم وجود ملاحظه می شوند مثل ماده و صورت. هر چیزی که حقیقتا مرکب از یک ماده و یک صورت است یک مرکب حقیقی می باشد. باتوجه به نکته ای که بیان شد قطعا در این نوع از مرکبات نمی¬توانیم بگوییم جنس، مقدمه نوع است یا ماده مقدمه یک وجود خارجی است. زیرا این ماده یا جنس تقدم وجودی بر خود آن مرکب ندارند، ماده حقیقتا نسبت به آن شئ مرکب از ماده و صورت مقدمیت ندارد. صورت هم همین¬طور. این¬ دو وقتی که با هم جمع می شوند یک وجودی تعین پیدا می کند.
مرکبات غیر حقیقی: مرکبات غیرحقیقی یعنی مرکبی که از فعل و اعتبار انسان بوجود می آید که بر دو قسم می باشند: مرکب صناعتی و مرکب اعتباری
مرکب صناعتی: مرکباتی است که در عالم خارج با دخالت بشر یا طبیعت تحقق پیدا می کند. مثل اینکه انسان اجزایی را کنار هم قرار می¬دهد و مدرسه تشکیل می¬شود و هر چیزی که بشر درست می کند یک مرکب غیر حقیقی است ولی به دست بشر بوجود آمده است یعنی شخصی بوده یک معتبری بوده که این اجزاء را بگونه ای کنار هم قرار بدهد که مرکبی از آن بوجود بیاید.
مرکب اعتباری: مثل نماز؛ این مرکبات در واقع از اعتبار و انضمام امور متعدد با یکدیگر بوجود آمدند یعنی باید ده جزء کنار هم قرار بگیرد تا مرکبی به نام نماز تحقق پیدا کند.
پس به طور کلی ما یک مرکب حقیقی داریم و یک مرکب غیرحقیقی مرکب حقیقی تارة به لحاظ ماهیت اشیاء است اخری به لحاظ وجود. گاهی مرکب از جنس و فصل ترکیب پیدا می کند و گاهی از ماده و صورت. جنس و فصل اجزاء عقلی هستند و ماده و صورت اجزاء خارجی. ولی در هرصورت مرکب است یکی وجود مرکب و دیگری ماهیت مرکب.
مرکبات غیرحقیقی هم بر دو قسم هستند: گاهی صناعی هستند و به دخالت بشر این مرکب غیر حقیقی خارجا ایجاد می شود. گاهی این مرکبات غیرحقیقی اعتباری هستند و صرفا با اعتبار اجزاء کنار هم قرار می¬گیرند و با هم یک مرکب را تشکیل می-دهند.
حال می¬خواهیم ببینیم می توانیم بر همه این اجزاء عنوان مقدمه را اطلاق کنیم یا خیر؟
در همه این اجزایی که بیان شد چه اجزاء تحلیلی عقلی در مرکبات حقیقی که عبارت بودند از جنس و فصل آیا می توانیم بگوییم مقدمه ماهیت انسان هستند؛ جنس مقدمه محسوب می شود برای انسان. می گوییم انسان مرکب از حیوان و ناطق است یکی جنس است و یکی فصل آیا جنس را می توانیم بگوییم مقدمه است و انسان ذی المقدمه آیا ماده را می¬توانیم بگوییم مقدمه است و آن وجود مادی را بگوییم ذی المقدمه؟ این مشکل است.
در مرکبات غیرحقیقی نیز مطلب از همین قرار است. این مدرسه را در نظر بگیرد درست است یک مرکب غیرحقیقی است ولی این مدرسه از اجزایی تشکیل شده است، آیا می توانیم بر دیوار اطلاق مقدمه کنیم و بگوییم دیوار مقدمه است و مدرسه ذی-المقدمه؟ در مرکبات اعتباری هم همینطور؛ اگر ما دو جزء را کنار هم قرار دهیم و یک شئ را اعتبار کنیم و بگوییم روزه عبارت است از این سه جزء آیا می¬توانیم بگوییم این اجزاء مقدمه هستند؟ عرض کردیم به طور کلی مشکل است بخواهیم عنوان مقدمه به معنای گفته شده را بر اجزاء در این مرکبات اطلاق کنیم. پس در این جهت مشکل است بتوانیم تقسیم مقدمه به معنای اینکه وجودیکه متوقف بر دیگری باشد را به داخلی و خارجی بپذیریم. لذا اطلاق عنوان مقدمیت به این معنا محل اشکال است. مطلب دیگری باقی مانده که فردا عرض خواهیم کرد.
نظرات