خارج اصول – جلسه سی و سوم – مباحث مقدماتی- مقدمه ششم:بررسی تبعیت وجوب مقدمه از ذی المقدمه در اطلاق و اشتراط- بررسی احتمال اول در کلام شیخ انصاری

جلسه ۳۳ – PDF

جلسه سی و سوم

مباحث مقدماتی- مقدمه ششم:بررسی تبعیت وجوب مقدمه از ذی المقدمه در اطلاق و اشتراط- بررسی احتمال اول در کلام شیخ انصاری

۱۳۹۶/۰۹/۲۹

 

خلاصه بحث گذشته

عرض کردیم در مقابل مشهور که قائل به تبعیت وجوب مقدمه از وجوب ذی المقدمه از حیث اطلاق و اشتراط می باشند، سه قول دیگر منکر این تبعیت می باشند.
قول اول، قول صاحب معالم بود که به نحوی انکار تبعیت کردند (علی ما نسب الیه).
قول دوم قول شیخ انصاری است که ایشان نیز(علی ما نسب الیه) انکارتبعیت کردند یعنی گفتند وجوب مقدمه تابع وجوب ذی المقدمه نیست. وجوب مقدمه همواره مقید به قید قصد توصل به ذی المقدمه است.
بعد از این که اصل این انتساب را مورد مناقشه قرار دادیم که اساسا کلام شیخ انصاری در مقام بیان مشروطیت وجوب مقدمه به شرط خاصی نیست؛ بلکه در واقع ایشان شرط عبادیت و راه تحقق عبادیت درمقدمه را بیان کردند. بعد از بررسی این مطلب(علی فرض صحت انتساب) باید این سخن را فی نفسه مورد بررسی قرار دهیم که بالاخره آیا وجوب مقدمه می تواند مشروط به شرط قصد توصل به ذی المقدمه شود یا خیر؟
عرض شد که در کلام شیخ انصاری سه احتمال است (که البته آن چه با کلام منقول از ایشان سازگارتر است، احتمال سوم است و ما در بدو امر همان را به عنوان تفاوت نظر صاحب معالم و شیخ انصاری ذکر کردیم) حال باید بر طبق هر سه احتمال این کلام را بررسی کنیم.

بررسی احتمال اول 

طبق احتمال اول خود وجوب مقید می شود به قصد توصل به ذی المقدمه. آن هم به نحو قضیه شرطیه. آیا این احتمال قابل قبول است یا خیر؟ ابتدا امکان این احتمال را ثبوتا باید بررسی کنیم. سپس وقتی ثبوتا ممکن بود در مرحله اثبات باید دلیلش را مورد بررسی قرار دهیم.لذا ابتدا باید دید ثبوتا این احتمال قابل پذیرش است.
احتمال اول این بود که کلام شیخ انصاری همان سخن صاحب معالم است با یک خصوصیت زائد. صاحب معالم فرمود: وجوب نصب سلم به عنوان مقدمه، مشروط است به اراده کون علی السطح، وجوب مقدمه مشروط به اراده ذی المقدمه است. شیخ انصاری نیز همین سخن را می گوید. ایشان می فرماید: مقدمه در صورتی واجب است که مکلف اراده ذی المقدمه را داشته باشد آن هم از طریق ذی المقدمه. اگر این اضافه را در قالب همان مثال بگوییم عبارت است از«یجب نصب السلم بشرط اراده الکون علی السطح من طریق نصب السلم» این اضافه همین «من طریق نصب سلم» است. یعنی شیخ انصاری می گوید: نردبان گذاشتن در صورتی واجب است که قصد بالای پشت بام رفتن باشد به اضافه این که رفتن به بالای پشت بام از همین طریق نصب نردبان باشد.

اشکال اول

عرض کردیم شیخ انصاری به صاحب معالم اشکال کردند.ایشان ابتدا مقدمه ای بیان کردند و آن این که به طور کلی مقید کردن وجوب یک شئ به اراده خود آن شئ محال است. فارغ از بحث مقدمه و ذی المقدمه فی نفسه اگر وجوب چیزی مقید شود به اراده خود آن چیز یا لغو است یا تحصیل حاصل. زیرا معنای مقید کردن وجوب یک شئ به اراده آن شئ این است که قبل از تعلق بعث و امر و وجوب، اراده حاصل است. اگر اراده به کاری محقق شده باشد دیگر وجوب و امر و بعث کارآیی خود را از دست می دهد و تحصیل حاصل است، امر و دستور دادن برای تحریک عبد به سوی  مطلوب است. اگر مولا به عبد خود دستور می¬دهد برو از بازار چیزی بخر و برای من بیاور، غرضش از امر کردن این است که عبد تحریک شود و برود آن چیزی که مولا می¬خواهد را برای او تهیه کند. فلسفه امر ودستور این است و الا اگر این امر نباشد عبد کاری را انجام نمی¬دهد و این امر است که او را وادار به کاری می کند. حال اگر عبد خودش قصد و اراده این کار را داشته باشد. یعنی قبل از این که مولا دستور بدهد خود عبد قصد رفتن به بازار جهت تهیه مطلوب مولا را داشته باشد، یعنی خود به خود حرکت در او حاصل است. در این صورت آیا امر و دستور به این عبدی که خودش متحرک شده است برای همان منظور لغو نیست؟ ممکن است بگویید تأکید است یا یاد آوری است، کاری با آن ها نداریم. منظور ما از امر، امر به منظور تحریک به سوی مطلوب، تحصیل حاصل است پس اگر اول اراده باشد و وجوب بخواهد مشروط به اراده باشد یعنی وجوب متاخر از اراده است و وجوب مقید به اراده آن شئ لغو است و تحصیل حاصل است. این دلیل شیخ انصاری بود برای عدم امکان تقید وجوب یک شئ به اراده همان شئ.
سپس شیخ انصاری در مقام اشکال به صاحب معالم از این مطلب استفاده کردند و گفتند: اگر وجوب یک شئ که مقدمیت دارد برای شئ دیگر، به اراده ذی المقدمه مقید شود نتیجه اش همان است که کانه وجوب شئ به اراده خود شئ مقیدشود. درست است که مقدمه یک چیز است و ذی المقدمه چیز دیگری است. در واقع به حسب ظاهر اگرما وجوب مقدمه را مقید کنیم به اراده ذی¬ المقدمه ربطی به این مطلبی که بیان شد ندارد. زیرا طبق این مطلب وجوب شئ نمی¬تواند مقید شود به اراده خود آن شئی؛ ولی اگر وجوب یک شئ مثل مقدمه مقید شود به اراده شئدیگر مثل ذی المقدمه اشکالی ندارد و این محذور پیش نمی آید. شیخ انصاری فرمودند همان محذور این جا نیز پیش می آید. زیرا بین اراده ذی المقدمه و اراده مقدمه ملازمه است و اگر ذی المقدمه اراده شود کانه مقدمه اراده شده است. پس مثل این می ماند که با یک واسطه به همان محذور بر می-گردیم. اگروجوب مقدمه را مقید کنیم به اراده ذی المقدمه، بازگشتش به اشتراط و تقید وجوب مقدمه است به اراده خود مقدمه. زیرا بین اراده ذی المقدمه و اراده مقدمه ملازمه است. اگر اراده به لازم شئ شود مثل این است کهاراده به خود آن شئ شده است. این اشکالی بود که شیخ انصاری به صاحب معالم کردند و بر اساس آن قصدداشتند بگویند،امکان ندارد وجوب شئ را مشروط به اراده ذی المقدمه کنیم، با این بیانی که گفته شد. یعنی نمی¬توانیم بگوییم:«یجب علیک نصب السلم ان اردت الکون علی السطح» نصب نردبان بر شما واجب است اگر اراده کنی رفتن به بالای پشت را.
لذا همین اشکالی که شیخ انصاری به صاحب معالم کردند(البته ما این اشکال را به صاحب معالم وارد ندانستیم و در آن مناقشه کردیم و گفتیم این اشکال واردنیست) به خود شیخ انصاری وارد است.
سخن شیخانصاری و مدعای ایشان همان مدعای صاحب معالم است:ایشان می فرمایند وجوب مقدمه مشروط و مقید به قصد توصل به مقدمه الی ذی المقدمه است. فرق این سخن با حرف صاحب معالم در این است که ایشان زائد بر اراده ذی المقدمه یک امر دیگر را نیز دخیل می داند.طبق نظر صاحب معالم «یجب نصب السلم اذا اردت الکون علی السطح» طبق نظر شیخ انصاری وجوب مقدمه به این نحو است «یجب نصب السلم اذا اردت الکون علی السطح من طریق نصب السلم» این تعبیر«من طریق نصب سلم» اضافه است.کانه طبق نظر شیخ انصاری وقتی قصد توصل به ذی المقدمه شرط می شود؛ در قصد توصل ما دو اراده داریم: ۱. اراده ذی المقدمه. ۲. اراده مقدمه.
پس در واقع طبق نظر صاحب معالم وجوب مقدمه مشروط به یک اراده شده که آن نیز اراده ذی المقدمه است. «یجب نصب السلم اذا اردت الکون علی السطح» وجوب مقدمه یعنی نصب نردبان مشروط شده به اراده ذی المقدمهیعنی «کون علی السطح»پس شرط عبارت است از یک اراده.  اما طبق نظر شیخ انصاری دو اراده داریم: اول؛ اراده ذی المقدمه (همان چیزی که صاحب معالم گفته است) و یک اضافه دیگر نیز دارد زیرا می فرماید: «اذا اردت الکون علی السطح من طریق نصب سلم» پس هم ذی المقدمه را باید اراده کند و هم مقدمه را؛ زیرا این خصوصیت «من طریق نصب السلم» جزیی از شرط است. یعنی وجوب مقدمه کانه مشروط شده به دو اراده هم اراده ذی المقدمه و هم مقدمه. لذا وقتی سخن شیخ انصاری را تحلیل می کنیم نتیجه اش این می شود که فی الواقع وجوب مقدمه طبق نظر ایشان مشروط به دو اراده شده است. یعنی کانه صاحب معالم وجوب مقدمه را مشروط کرده به یک اراده ولی وجوب مقدمه طبق نظر شیخ انصاری مشروط شدهبه دو اراده.
نتیجه این است که به هر حال شیخ انصاری همان مشکلی که صاحب معالم با او درگیر بود، خود ایشان با آن مواجه است. زیرا اگر وجوب مقدمه مثل «نصب سلم» مقید شود به اراده ذی المقدمه یعنی «کون علی السطح» تحصیل حاصل و لغو است. زیرا وقتی اراده به چیزی باشد، یعنی خودش متحرک شده  و حرکت کرده. شخصی که قصد انجام کاری را داشته باشد دیگرهلدادن او از طریق امر و بعث و دستور لغو و تحصیل حاصل است. این اشکال در کلام شیخ انصاری نیز وجود دارد. طبق نظر شیخ انصاری (با بیانی که شد) وجوب مشروط شده به اراده ذی المقدمه و اراده مقدمه زیرا شرط در ما نحن فیه دو اراده است. یعنی تا اراده ذی المقدمه نباشد وجوب نیست و تا اراده مقدمهنباشد وجوب نیست و این همان معنای شرط است. اذا انتفی الشرط انتفی المشروط اگر شرط نباشد مشروط نیز وجود ندارد تمام شروط همین گونه هستند اگر زید آمد اکرامش کن و اگر نیامد وجوب اکرام از بین می رود این جا نیز اگر اراده کون علی السطح باشد نصب سلم واجب می شود نصب نردبان در صورتی واجب است که قصد اراده رفتن به پشت بام باشد پس اول باید اراده رفتن به پشت بام بشود تا مقدمه واجب شود طبق نظر شیخ انصاری یک اراده نیز باید به مقدمه متعلق شود زیرا مطابق نظر شیخ انصاری «یجب نصب السلم اذا اردت الکون علی السطح» ولی من «طریق نصب السلم». «من طریق نصب السلم» مساوی با این است که باید مقدمه یعنی نصب سلم نیز اراده شود تا از طریق آن به بالای پشت بام برود. پس در هر حال وجوب مقدمه متاخر می شود از دو چیز هم اراده ذی المقدمه و هم اراده مقدمه. قبلا معلوم شد وجوب مقدمه اگر متاخر شود از اراده مقدمه فی نهایة الفساد. اگر وجوب یک شئ مشروط شود به اراده خود آن شئ به طریق اولی مشکل تحصیل حاصل و فساد پیش می آید. اگر وجوب مقدمه به اراده ذی المقدمه مشروط شود، به حسب ظاهر دو چیز هستند. اما می گوییم بین مقدمه و ذی المقدمه ملازمه است و در واقع بر می گردد به مقدمه؛ اما طبق بیان شیخ انصاری اصلا از اول و بدو امر و به حسب ظاهر نیز وجوب یک شئ مشروط شده به اراده خود شئ. زیرا طبق نظر شیخ انصاری قصد توصل به ذی المقدمه از طریق مقدمهپای دو اراده را وسط می کشد یکی اراده به مقدمه و یکی اراده به ذی المقدمه. کانه وجوب مقدمه مشروط به دو اراده است و مقدمه به شرطی واجب است که هم اراده مقدمه وجود داشته باشد و هم اراده خود ذی المقدمة. اگر این چنین باشد دیگر لازم نیست که از راه ملازمه بین اراده ذی المقدمه و اراده مقدمه مشکل را بیان کنیم. زیرا ظاهر بیان شیخ انصاری این است که وجوب مقدمه را مشروط کرده به اراده خودمقدمه و این به معنای ورود همان اشکالی است که شیخ انصاری به صاحب معالم کرده. البته بیان شده که ممکن نیست وجوب مقدمه مشروط شود به وجوب ذی المقدمه زیرا همان مشکل لغویت و تحصیل حاصل پیش می آید. این جا خیلی راحت می گوییم عبد خودش مقدمه را اراده کرده و واجب کردن مقدمه دیگر تحصیل حاصل است.
با توضیحاتی که داده شده روشن می شود که اشکلاتی که در بررسی کلام صاحب معالم بیان کردیم دیگر بر کلام شیخ انصاری وارد نمی شود. زیرا در آن بحث گفتیم اشکال شیخ انصاری به صاحب معالم وارد نیست اما اینجا دیگرنمی توانیم طبق این بیان  جلوی اشکالشیخ انصاری را به خودشان بگیریم. زیرا صاحب معالم وجوب مقدمه را مشروط کرده به اراده ذی المقدمه و می توانستیم جواب شیخ انصاری را رد کنیم اما این جا این راه بسته است زیرا اراده مقدمه نیز خودش یکی از اجزاء شرط است کانه شرط ما دو جزء دارد. کانه وجوب مقدمه مشروط شدهبه دو جزء؛ هم به اراده ذی المقدمه و هم به اراده مقدمه. اگر محذور و مشکل جزء اول شرط را بتوانیم بر طرف کنیم و اشکال را وارد ندانیم اما در مورد اشکالی که مربوط به شرط دوم است کاری از دستمان بر نمی¬آید. لذا احتمال اول کلام شیخ انصاری مبتلا به اشکالی است که خود ایشان به صاحب معالم کردند و سخن شیخ انصاری قابل قبول نیست

اشکال دوم

محقق خراسانی در اشکال به صاحب معالم فرمودند: به طور کلی اگر بخواهیم بین وجوب مقدمه و ذی المقدمه از حیث اطلاقو اشتراط تفکیک کنیم خلاف بداهت عقل است. بحث در این است که وجوب ذی المقدمه وجوب نفسی است، وجوب مقدمه وجوب غیری است.امکان ندارد وجوب نفسی که وجوبغیری از آنمتولد و مترشح می شود یا به تعبیر محقق خراسانی وجوب نفسی که علت وجوب غیری است مشروط باشد، اما معلولش که وجوب غیری است مطلق باشد. سنخیت بین علت و معلول و مقدمه و ذی المقدمه به عنوان این که کانه یکی علت برای دیگری است اقتضاء می کند از حیث اطلاق و اشتراط یکسان باشد. وجوب نفسی اگر مشروط به شرطی باشد قهرا معلول او و آن چه که از او مترشح شده یعنی وجوب غیری نیز باید مشروط باشد. این خاصیت دو چیزی است کهسنخ رابطه آنها سنخ رابطه علت و معلول است. لذا این اشکال به شیخ انصاری وارد است.
پس این که شیخ انصاری می فرمایند وجوب شئ همواره مشروط به قصد توصل به ذی المقدمه است قابل قبول نیست زیرا خلاف بداهت عقل است و معلول نمی تواند از علت تخلف کند امکان ندارد علت مطلق باشد ولی معلول مشروط باشد. لذا این اشکال نیز به شیخ انصاری طبق احتمال اول وارد است.

نهی از طمع 

امام کاظم(ع) در مقام موعظه و نصحیت به هشام فرمودند:
إيّاكَ و الطَّمَعَ، و علَيكَ باليَأسِ مِمّا في أيدِي الناسِ، و أمِتِ الطَّمَعَ مِن المَخلوقِينَ؛ فإنَّ الطَّمَعَ مِفتاحٌ لِلذُّلِّ، و اختِلاسُ العَقلِ، و اختِلاقُ المُرُوّاتِ، و تَدنِيسُ العِرضِ، و الذَّهابُ بِالعِلمِ
از طمع بپرهیزید و بر شما است که از آن چه که دراختیار دیگران است خودتان را مایوس کنید یعنی چشمتان به چیزی که در دست مردم است نباشد. از این که همسایه چه دارد این که دوست و برادر من چه دارد خودتا را مایوس کنید.
ما یک طمع ممدوح داریم، این که کسی طمع کند به علم و فضائل و مناقب این خوب است. مثل این که بگوید ای کاش من هم مانند برادرم دلم رقیق بود، ای کاش من نیز اهل مهربانی بودم ای کاش من هم اهل گذشت بودم. طمع به علم و فضائل و اخلاق حسن و ممدوح است. اما طمع به امور دنیوی اعم از موقعیت و جاه و مال و نعمت های دیگر آثار بسیار بدی دارد غیر از آن اضطراب و نگرانی اصلا مسیر زندگی انسان را به هم می ریزد. قانع بودن آثار زیادی دارد.
امام می فرماید: طمع از مخلوقات را در خود بمیران زیرا طمع کلید ذلت است. وقتی که انسان به یک مالی و چیزی طمع می کند برای رسیدن به آن خودش را خوار و ذلیل می کند. طمع کلید ذلت است و عقل انسان  را از بین می برد و جابجا می کند و مروت و جوان مردی انسان را از بین می برد و عرض و آبرو را از بین می برد.
امام چند اثر برای طمع ذکر کردند: ۱. مفتاح للذل ۲. اختلاس العقل ۳. اختلاق المروات ۴. تدنیس العرض ۵. ذهاب بالعلم.
زائل کننده عقل، علم، عزت، مروت، عرض؛ طمع این ها از بین می برد حال آیا انسان فهیم و عاقل با چیزی مانوس می شود که این ثمره ها را از انسان بگیرد و آن خسارت ها را به انسان بزند. واقعا کسی طمع را در خود بمیراند با حفظ این امور زندگی آرام و با نشاطی را دارد.
خداوند انشاء الله توفیق قطع طمع در زندگی را به ما بدهد.