جلسه نود و سوم
وجوب تخییری – اشکالات قول پنجم
۱۳۹۸/۱۰/۲۱
جدول محتوا
خلاصه بحث گذشته
قول پنجم در تصویر واجب حقیقی این است که «احدهما لابعینه مصداقاً» واجب شده است. به عبارت دیگر آنچه در واجب تخییری متعلق وجوب قرار گرفته «فرد علی سبیل البدلیه» است یا به تعبیر دیگر «فرد مردد».
تقریبا اساس این قول به ضمیمه استدلالی که محقق نایینی بر این قول اقامه کرده است بیان شد. اما در رابطه با اینکه فرد مردد یا فرد علی البدل متعلق وجوب قرار بگیرد اشکالاتی مطرح شده است که باید این اشکالات را بررسی کنیم تا مشخص شود که آیا این اشکالات وارد است یا خیر؟
اشکال اول (شیخ انصاری)
ایشان در مسئله بیع «صاع من صبرة» اشکالی را از قول برخی علما بیان کرده است. مثلا کسی از یک خرمن گندم، دو پیمانه یا سه پیمانه از این خرمن را معامله می کند. در اینصورت متعلق بیع و تملیک مردد است، کسی که میگوید: «بعتک صاعین من صبرة»، دو صاع که در این خرمن نظیر آن دهها مورد وجود دارد را معامله میکند. وقتی فروشنده میخواهد عینی را به ازاء یک مالی تملیک کند، از شرایط عوضین این است که هر دو معلوم باشند، هم عین و هم ثمنش هر دو باید معلوم و معین باشند. گاهی بایع میگوید: «بعتک هذا الصاع من الحنطه» مقدارش هم معلوم است و هم معین، مورد اشاره نیز قرار میگیرد، در مقابل یک ثمن معین که اشکالی ندارد. اما «صاع من صبره» اشکال دارد، زیرا متعلق بیع یک فرد مردد است، متعلق تملیک یک فرد مردد است که عبارت است از صاع یا صاعین و این در حالی است که این خرمن صد صاع گندم دارد که بایع یک صاع را مورد معامله قرار داده است و معلوم نیست که کدام صاع است و این همان فرد مردد است. لذا برخی در بیع «صاع من صبره» اشکال کردند. یعنی گفتند: فرد مردد وجود خارجی ندارد و چیزی که وجود خارجی ندارد تعلق ملکیت به آن ممتنع و محال است. الان شما میخواهید «صاع من صبره» را بفروشید، این «صاع من صبره» کجاست این یک عنوان است و تا زمانی که بایع این پیمانه را در خرمن نزند یک مفهوم کلی باقی میماند ولی وقتی این پیمانه را در خرمن زد و بالا آورد و گفت: این را می فروشم، وجود خارجی پیدا میکند و قابلیت تملیک و قابلیت اینکه متعلق بیع قرار بگیرد در آن پدید میآید.
به این دلیل برخی معتقدند که بیع «صاع من صبره» که وجود خارجی ندارد، از آنجا که امکان تعلق ملکیت به آن نیست، بیع آن محل اشکال است.
اگر این اشکال را در مانحن فیه تبیین کنیم این میشود که وجوب تخییری به چه چیزی تعلق میگیرد؟ به چیزی که وجود خارجی ندارد و چیزی که در خارج وجود خارجی نداشته باشد اثری بر آن مترتب نیست و غرض بر آن مترتب نمیشود. بنابراین اساساً نمیتوانیم واجب تخییری را به معنای تعلق وجوب به فرد مردد یا فرد علی سبیل البدل متعلق بدانیم.
پاسخ اشکال اول (شیخ انصاری)
شیخ انصاری در پاسخ به این اشکال میفرماید: ما باید بین صفات واقعی و امور اعتباری فرق بگذاریم. در صفات واقعی فرد مردد معنا ندارد. به عبارت دیگر اگر بخواهیم یک صفت واقعی را برای یک شئ بیان کنیم نمیتواند مردد باشد. در امور واقعیه فرد مردد نمیتواند متصف به یکی از امور واقعی باشد. اما در امور اعتباری چه اشکالی دارد؟ اعتبار «خفیف المؤونه» است. اعتبار همه چیزش به دست معتبِر است. وقتی کسی میتواند اصل ملکیت را اعتبار کند، موضوع و متعلقش را نیز میتواند اعتبار کند. کسی که میگوید: با این الفاظ یا با این افعال با جابجایی ثمن و مثمن چیزی به نام ملکیت پدید میآید. ملکیت تا به حال اضافه به زید داشت اما بعد از این بیع اضافه به عمر پیدا می کند. این یک اعتبار است وگرنه در عالم خارج چیزی عوض نمیشود، نه رنگ کتاب عوض میشود و نه شکل و شمایل فروشنده و خریدار عوض میشود. تا بحال اعتبار میشد این کتاب ملک زید است، از این به بعد اعتبار میشود که ملک عمر باشد. وقتی هم ملک عمر میشود اینطور نیست که سیمی از کتاب به عمر وصل شود. اینها همه اضافه اعتباری است. اگر اساس اعتبار به دست معتبِر است چه اشکالی دارد متعلق این امور اعتباری مثل ملکیت، یک فرد مردد باشد؟ ملکیت تعلق میگیرد به فرد مردد. ما با مسئله معلومیت کاری نداریم، او میگوید از باب اینکه فرد مردد نمیتواند در خارج موجود شود پس تعلق ملکیت به آن ممتنع است. پاسخ شیخ انصاری این است که چون ملیکت یک امر اعتباری است و اعتبار «خفیف المؤونه» است یعنی اعتبارش به دست معتبِر است، هیچ مانعی ندارد که معتبِر یک فرد مردد را متعلق ملکیت قرار دهد.
اشکال دوم (محقق خراسانی)
این اشکال را محقق خراسانی در حاشیه ای بر کفایه بیان کردهاند. زیرا خود محقق خراسانی در مواضعی از کفایه به قلم خودشان حواشی دارند که این اشکال آنجا بیان شده است.
محقق خراسانی میفرماید: درست است که صفات اعتباری متعلق به فرد مردد میشود. یعنی کأنه ادعای شیخ انصاری را قبول کرده است. زیرا پاسخ شیخ انصاری این بود که در امور اعتباری به جهت «خفیف المؤونه» بودن اشکالی ندارد چیزی مردد باشد. یعنی امور اعتباری متعلق شود به فرد مردد. محقق خراسانی کأنه این پاسخ شیخ انصاری را قبول کرده است لذا میگوید: صفات اعتباری اگر چه به فرد مردد متعلق میشود، اما یک اشکال دیگری اینجا وجود دارد.
محقق خراسانی میفرماید: نه تنها صفات اعتباری متعلق به فرد مردد میشود، بلکه ما ادعا میکنیم که صفات حقیقی نیز میتواند به فرد مردد متعلق شود. بعضی از امور حقیقی نیز میتواند متعلق به فرد مردد شود، مثل علم که یک صفت حقیقی است، یک صفتی است که قائم به نفس انسان است، جایی که انسان علم تفصیلی دارد تردیدی وجود ندارد، مثل اینکه علم دارم الان روز است اما گاهی انسان علم اجمالی به اشیاء دارد، یعنی انسان مردداً بین امرین علم دارد، علم دارد که یا این ظرف نجس است یا آن ظرف؟ یقین یک صفت حقیقی قائم به نفس انسان است اما در عین حال تردید در آن ممکن است. تمام موارد علم اجمالی اینطور است. پس کأنه محقق خراسانی می فرماید: ما بالاتر از ادعای شیخ انصاری را قائلیم. یعنی نه تنها در امور اعتباری، اعتبار میتواند متعلق به فرد مردد شود، در صفات حقیقی نیز مثل علم اجمالی ممکن است علم متعلق به فرد مردد شود، مثل علم اجمالی متعلق به نجاسة احدالانائین. ایشان میفرماید: این را قبول داریم، ولی در برخی از امور اعتباری امکان تعلق به فرد مردد نیست. از جمله امور اعتباری که ما با آن کار داریم و محل بحث ماست، بعث و امر کردن است. امر یعنی هل دادن اعتباری، هل دادن و تحریک دو نوع است، گاهی تکوینی است وگاهی اعتباری. گاهی شما دم درب می ایستی و با دستتان مباشرتا طرف را هل میدهی بیرون و بیرونش میکنی و گاهی به دیگری یا عبدت دستور میدهی که او را بیرون بیندازد. پس امر در واقع یک تحریک است، ولی تحریک اعتباری، حقیقت امر بعث است ولی بعث برای ایجاد داعی و انگیزه در مکلف است تا به آنچه که مطلوب آمر است عمل کند. هر کسی نمیتواند امر کند، کسی میتواند امر کند که یک رابطه عبودیت بین او و عبدش وجود دارد، او امر میکند. یعنی با امرش در آن شخصی که زیر دست او محسوب می شود انگیزه ایجاد میکند تا او بر طبق خواسته مافوقش عمل کند.
حال اگر این امر و این بعث را بشکافیم، این بعث و تحریک کردن و ایجاد داعی در افق نفس آمر تحقق پیدا میکند اوست که بعث و تحریک میکند. ولی سؤال این است که آیا در افق نفس آمر و دستور دهنده امکان اینکه اراده به فرد مردد یا علی البدل تعلق بگیرد وجود دارد یا خیر؟
گاهی اراده تعلق میگیرد به بیرون کردن آقای (الف) مولا دستور میدهد که آقای (الف) را بیرون کن و یک وقت اراده او متعلق میشود به اخراج شخص (ب) و دستور میدهد که او را بیرون کنند. اما آیا اراده به معنای شوق مؤکد محرک عضلات نسبت به فرد مردد میتواند متعلق شود؟ اراده او متعلق شود به این یا آن؟ محقق خراسانی میفرماید: چون فرد علی البدل «لاوجود له فی الخارج و لا واقع له اصلا» معنا ندارد که اراده به آن متعلق شود، اراده فقط متعلق به خارجیت میشود، به چیزهایی که واقعیت دارند. آن شوق محرک عضلات که موجب میشود این شخص حرکت کند و خودش این کار را انجام دهد یا اراده بعث کند، اراده تحریک کردن دیگران را داشته باشد، فقط به یک شئ خارجی تعلق پیدا میکند.لذا فرد علی البدل «لاتحقق فی الخارج حتی تتعلق به الارادة». میگوید: من در دلم، در افق نفسم، عزم پیدا کردم، شوق مؤکد پیدا کردم که فلان اتفاق بیفتد. خب آن چیست؟ «احدهما» از این اتاق بیرون انداخته شوند، «احدهمای غیر معین»، «فرد علی البدل» این یک چیز مبهم است. اصلا اراده نمیتواند به آن تعلق بگیرد
لذا اشکال دوم که محقق خراسانی فرمودند این است که همانطور که شیخ انصاری گفتند، در صفات اعتباری تعلق به فرد مردد مانعی ندارد بعلاوه در برخی از صفات حقیقی نیز منعی وجود ندارد که به مردد تعلق پیدا کند. یعنی حرف شیخ انصاری درست است اما یک مشکل دیگری وجود دارد و آن مشکل این است که بعث (تحریک و امر که حقیقتش بعث است،) از جمله امور اعتباری است که امکان تعلق به فرد مردد را ندارد. بعضی از امور اعتباری میتوانند متعلق به فرد مردد شوند، اما برخی از امور اعتباری مثل امر و بعث و زجر نمیتوانند به فرد مردد و علی البدل تعلق پیدا کنند. زیرا فرد علی البدل و مردد «لاوجود له فی الخارج و لاواقع له» لذا تعلق بعث به آن ممتنع است، تعلق اراده به آن ممتنع است.
بحث جلسه آینده
چند اشکال دیگر نسبت به قول پنجم وجود دارد که باید بیان و بررسی شود.
شعار و سيره امام حسين(ع) تسليم نشدن در برابر زورگويي است.
ديروز سوم شعبان مصادف با ولادت با سعادت امام حسين(ع) بود. امروز روز چهارم شعبان سالروز ولادت قمر بنيهاشم ابوالفضل العباس و فردا پنجم شعبان روز ولادت امام زين العابدين(ع) است.
ايام ولادت سه شخصيت اصلی حادثه کربلا در يک تقارن زيبا کنار هم قرار گرفته است. مسئلهای که به نظر ميرسد در مورد اين سه شخصيت بزرگ و الگو و اسوه برای همه مسلمين بلکه همه انسانها در طول تاريخ ميتوان مورد توجه قرار داد اين است که اين شخصيتها يعنی امام حسين(ع) و امام سجاد(ع) که معصوم بودند و حضرت قمر بنی هاشم که کالمعصوم بوده است از نظر فضائل انسانی در اوج بودند و به همين دليل ميتوانند الگو و اسوه برای همه انسانها باشند.
امروز قصد دارم به مطلبی اشاره کنم که در واقع شعار سيدالشهداء(ع)، قمر بنيهاشم(ع) و امام زينالعابدين(ع)، بلکه روش عملی آنها در طول زندگيشان بوده است. اين شعار و اين عمل به اندازهای اهميت دارد که ميتواند مورد پذيرش همه انسانها از هر مذهب و مکتب و ملتی قرار گيرد.
به طور کلی تعاليم اهل بيت و ائمه معصومين(عليهم السلام) اين ظرفيت را دارد که مخاطبان بسياری را در سراسر جهان از ملتها و اديان مختلف جذب کند؛ زيرا اين تعاليم مطابق فطرت انسانها است و به همين جهت مورد اقبال واقع ميشود.
شعاری که امام حسين(ع) در ميدان جنگ در لحظات آخر تکرار ميکنند مفهومی دارد که برای هر انسان آزادهای آشنا به نظر ميرسد؛ زيرا با فطرت او سازگار است. شعر و رجزی که حضرت سيد الشهداء(ع) در ميدان مبارزه ميخوانند يعنی «الْمَوْتُ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ الْعَارِ وَالْعَارُ أَوْلَي مِنْ دُخُولِ النَّارِ»، يک شعار و يک پرچمی است که هر ذهن و چشمی آن را ميپسندد. اينکه ميفرمايد: مرگ در نزد من سزاوارتر و شايسته تر است از تسليم شدن و ننگ زير بار ذلت رفتن و بعد ميفرمايد: مشکلات و مشقتها و تحمل ذلت ناشی از تسليم نشدن بهتر است از اينکه انسان گرفتار عذاب و قهر الهی شود. اين شعاری است که هر انسانی در مواجهه با آن، آنرا می پذيرد، زيرا مطابق فطرتش است.
تسليم در مقابل دشمنان هم برای آخرت انسان و هم برای دنيای انسان مضر است. اگر کسی در برابر دشمن درنده خود روحيه تسليم داشته باشد، هميشه تو سری خور است. هيچ ملتی حاضر نميشود عزت خودش را زير پا بگذارد و در برابر دشمن خويش تن به ذلت و تسليم دهد.
ميخواهم از اين مطلب استفاده کنم و بگويم: در دنيای کنونی بدون ترديد آمريکا قدرتی است که ميخواهد همه را تسليم کند و به ذلت درآورد و آقايی و سروری خود را از طريق اعمال زور، ارعاب، جنگ اقتصادی و روانی به اثبات برساند. نه تنها کشورهای عرب منطقه به نوعی در مقابل اين قدرت زورگوی ظالم کوتاه ميآيند بلکه کشورهای ديگر جهان نيز مرتبهای از تسليم در برابر آمريکا را پذيرفتهاند. در حاليکه دولتها اگر همه باهم به اين شعار عمل کنند که تسليم در برابر اين زورگوييها به نفع خودشان نيست، اگر شروع کنند به اينکه به اين ذلتها نبايد تن داد ، هم برای آينده خودشان و هم ملتهايشان مفيد است.
اين يک واقعيتی است که در دنيا الان بيشترين فشارها از ناحيه آمريکا عليه ملت ايران است.
درست است که در جامعه ما اشکالاتی وجود دارد و نارساييها و کمبودهايی مشاهده ميشود ولی علی رغم همه اين اشکالات، واقعا ملت ايران در برابر اين زورگوييها و فشارها تا به حال تسليم نشده و به فضل الهی در آينده هم تسليم نميشود. همه کارهايی که آنها انجام ميدهند برای اين است که ريشه اسلام حقيقی را از بين ببرند. برای اينکه مسلمين را وادار کنند به التزام به اسلامی که مزاحم منافع آنان نباشد. مسلمانان و شيعيان را تبديل کنند به موجودات آرامی که فقط ناظر چپاول و غارت و زورگويی آنها باشند و هيچ اعتراضی نکنند. امروزه اين رفتارهای غير متعارف و قرون وسطايی برای همه ملتها روشن شده، منتهی جرأت ايستادگی ندارند اما ملت ايران، نظام ايران و مسئولين ايران بر اساس آموزههای دينی و پشتوانه مردمی در برابر اين ظلم ها ايستادهاند. امروز بيمنطقترين، کودنترين و احمقترين انسانها به يک معنا بر دولت آمريکا مسلط شدهاند و هر از چند گاهی تصميمات غير عقلايی و خارج از عرف روابط بين الملل و خارج از قواعد بين المللی ميگيرند و عليرغم اينکه بعضاً در دنيا به آن اعتنا نميکنند، اما متأسفانه دولتمردان آمريکا به اين رفتارها ادامه ميدهند.
همين اقدامات اخير که انجام دادهاند که آخرينش همين اقدامی بود که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را به عنوان يک گروه تروريستی معرفی کرده واقعاً حکايت از نابخردی و پيروی از منطق توحش ميکند.
مسئله اين است که آنها گام به گام در صدد ايجاد فشار و تضييقات بر مردم ايران هستند که ما را تسليم کنند. خواسته آنها تسليم شدن ملت و انقلاب در برابر آنها است. همان چيزی که بنابر تعاليم سيدالشهداء(ع) بايد در برابرش ايستاد. آنها خواهان تسليم و ذلت هستند. ميخواهند ملت ايران تسليم و ذليل باشد. اما ملت يکپارچه در برابر آنها ايستادگی کرده و در آينده نيز ايستادگی خواهد کرد.
اين واقعاً عجيب است که رژيمی که خود به وجود آورندة گروههای تروريستی و حامی و پشتيبان اصلی تروريست هاست و اساساً يک دولت تروريست در همه ابعاد به شمار ميرود، يک نهاد مردمی و انقلابی و قانونی را تروريست مينامد.
بهترين داور در اين ظلم آشکار ملتهای منطقه هستند که با تمام وجود درک کردهاند که چه کسی از آنان در برابر تروريستهای خون آشام داعش دفاع کرده و کدام دولت پشتيبان اين جلاّدان بوده است.
اگر امروز همه ملت يک صدا ميگويند: ما سپاهی هستيم به اين معناست که ما از فرزندان غيور و ايثارگر خود در برابر زورگوييهای دولت تروريست آمريکا حمايت ميکنيم.
امروز لباس سبز لباس مقاومت در برابر سلطه ولباس ايثار و فدارکاری است که در جريان مقابله با داعش و نيز در جريان سيل اخير به خوبی خود را نشان داد.
به هر حال در شرايطی که ما مشکلات داخلی داريم و تهديدات بيرونی متوجه ماست که روز بروز هم در حال افزايش است، بهترين سلاح اتحاد يکپارچگی و همدلی با محوريت رهبری و اتکاء به توان داخلی است.
الان يک فرصتی فراهم شده که فضای همدلی را بيشتر کرده است. در همين حادثه سيل که خسارتهای زيادی داشت و هنوز برطرف نشده و اموال بسياری از مردم از بين رفته است، شما اوج همبستگي و همراهی را مشاهده ميکنيد. اين همبستگی و همدلی و همراهی مردم در حقيقت ارزشهايی است که جامعه را يک جامعه باصفا ميکند. وقتی کودک خردسال عيديهای خود را که برايش بسيار ارزشمند است به سيل زدهها ميدهد، اين يعنی پالايش جامعه و رشد جامعه به سوی کمال. جامعهای که روحيه کمک، ايثار، تعاون و همدلی در آن تقويت شود، يک جامعه الهی است، جامعهای که رنگ و بوی الهی دارد. به هرحال عليرغم اين مشکلات، فضای همدلی پيش آمده است. با اين تهديدی که رئيس جمهور ديوانه آمريکا کرد باز بستر اتحاد و همدلی در بين مردم فراهمتر شد، بين مسئولين و مردم، بالاخره همه مردم با سليقههای مختلف نشان دادند که وقتی پای دشمن خارجی به ميان بيايد همه باهم در برابر دشمن خارجی صف آرايی ميکنند تا به اين شعار و منطق امام حسين(ع) عمل کنند که ما اهل تسليم در برابر دشمن و پذيرش ذلت نيستيم. اين منطق ملت ايران است. در اين کشور آنقدر مشکلات وجود دارد که اگر همه با هم دست به دست هم دهيم و کينهها و کدورت را کنار بگذرايم و با همدلی تلاش کنيم که اين مشکلات را حل کنيم بازهم وقت کم داريم، باز انرژی کم داريم.
انشاءالله اين فرصت و اين فضا يعنی فضای همدلی و محبت، ايثار و تعاون و فضای اتحاد و همبستگی در برابر دشمنان و تهديدات آنها که ظرفيت بسيار خوبی است، به ما کمک کند برای حل مشکلات.
روز سوم شعبان روز پاسدار است. اين روز از اوائل انقلاب به عنوان روز پاسدار معرفی شد، زيرا امام حسين(ع) سمبل ايثار و فداکاری و گذشت و تسليم ناپذيری در برابر دشمن است. اينکه روزی مثل سوم شعبان به اين نام ناميده شده جهتش اين است سپاه پاسداران نماد فداکاری و ايثار و همدلی و تسليم نشدن و ايستادگی در برابر دشمن است. تهديد سپاه در واقع تهديد فضايل ملت ايران است، تهديد نمادهای دينی و انسانی ملت ايران است. زيرا پاسدار انقلاب اسلامی يعنی کسی که اين ويژگيها در او است و بايد باشد. به هر حال اميدوارم که همه ملت ايران، مسئولين، مخصوصاً روحانيت از اموری که به نوعی موجب اختلاف افکنی شود بپرهيزند.
اين روزها دستهايی در کار است که هر موضوعی را بهانه برای ايجاد اختلاف قرار دهند و از هر فرصتی استفاده کنند تا مردم را به مسئولين و بزرگان، سپاه و دولت بياعتماد و بدبين نمايند. الان گروههای بسياری از منافقين و سلطنت طلبها و شبکههای فارسی زبان در خارج از کشور همه باهم در اين هياهوهای داخلی فقط رصد ميکنند يک حفره و روزنهای پيدا کنند که از آن روزنه به آتش نزاع و اختلاف دامن بزنند و مخصوصاً مردم را نسبت به روحانيت بدبين کنند. ما بايد مراقب باشيم که در دام آنان نيفتيم و با هدايتهای رهبر معظم انقلاب و وحدت کلمه انشاءالله از اين مشکلات عبور کنيم. خداوند به حق صاحبان اين سه روز لطف خود را شامل حال همه ما بفرمايد.
نظرات