جلسه ۶۶ – PDF

جلسه شصت و ششم 

5. حجیت خبر واحد – ادله حجیت خبر واحد –دلیل اول: کتاب – آیه نفر – سایر وجوه استدلال – وجه هفتم – وجه هشتم – بررسی وجه هفتم – شرح رساله حقوق – ۴. ترساندن خویش از نافرمانی

۱۴۰۳/۱۰/۱۹

خلاصه جلسه گذشته

گفتیم به طور کلی در مورد دلالت آیه نفر بر حجیت خبر واحد، وجوه و طرقی ذکر شده است. پنج طریق را ابتدائا بیان کردیم که اجمالا نسبت به چهار طریق آن اشکال شد. لذا نسبت به دلالت آیه بر حجیت خبر واحد اختلاف نظر وجود دارد. برخی قائل به این هستند که آیه نفر، بر حجیت خبر واحد دلالت می‎کند و برخی آن را انکار می‎کنند. کسانی هم که معتقدند دلالت دارد طرق و راه‎های مختلفی را ذکر کردند.
آخرین وجه و طریقی که بیان کردیم و وجه ششم استدلال محسوب می‎شود طریق محقق اصفهانی بود، عرض کردیم محقق اصفهانی با تکیه بر حجیت انذار که از «لعلهم یحذرون» استفاده می‏کنند، به نوعی دلالت این آیه را پذیرفته‎ و گفتند امکان دارد با این طریق ما قائل به این مطلب شویم.

وجه هفتم

سوالی که مطرح شد، این بود که آیا اساسا بدون تکیه بر «لعلهم یحذرون» و صرفا با اتکاء به «لینذروا» که وجوب انذار و حجیت آن را می‎رساند، می‎توانیم دلالت آیه بر حجیت خبر واحد را ثابت کنیم یا خیر؟ این یک سوال بود که قبلا هم مطرح شد و دیروز هم بیان شد. کسی بیاید ادعا کند که اصلا نیازی نیست ما به «لعلهم یحذرون» توجه کنیم، آیه فرموده «لولا نفر» (که گفتیم حالا اینها مدعی هستند دلالت بر وجوب نفر دارد که این هم محل بحث است، چون برخی معتقدند آیه حتی در مقام بیان وجوب نفر هم نیست، بلکه در مقام بیان نفی وجوب نفر جمیع است) و این دلالت می‎کند بر وجوب نفر، وجوب نفر غایتی دارد به نام تفقه «لیتفقهوا» تفقه غایتی دارد با عنوان انذار، «لینذورا قومهم» پس نفر واجب شده برای تفقه، تفقه واجب شده برای انذار، انذار هم مطلق است، می‎گوید «لینذورا قومهم» چه انذار مفید علم باشد و چه نباشد، اگر انذار واجب باشد اعم از اینکه مفید علم باشد یا نباشد، پس معلوم می‎شود انذار حجیت دارد؛ نمی‎شود انذار واجب باشد و حجت نباشد، اصلا انذار یعنی اخبار مع التخویف، اخبار به همراه ترساندن، بیم دادن، هشدار دادن، پس هر آنچه که بر این نوع خبر می‎تواند مترتب شود مربوط به مخاطب است، مربوط به شنونده است و الا چرا باید واجب باشد؟ انذار برای آن است که شما دیگران را بترسانید و هشدار دهید، بیم بدهید آن‎ها را، اگر این واجب باشد، پس هشدار دادن به دیگران، ترساندن به دیگران برای آنها حجت است، نمی‎شود از یک طرف بگوییم انذار واجب است اما برای دیگران حجت نیست، این دو را نمی‎توانیم تفکیک کنیم. اگر انذار حجت باشد به معنای حجیت خبر واحد است، زیرا انذار بر خبر هم صدق می‎کند. خبری که یک راوی می‎دهد حجت می‎شود. حالا ما با صرف نظر از اشکالی که قبلا گفتیم، این حرف را می‎زنیم، آن اشکال را قبلا جواب دادیم. چون کسی ممکن است بگوید راوی منذر نیست، منذر کسی است که خبرش همراه با تخویف باشد، شأن روایت متفاوت با شأن تخویف است، او می‎گوید فلانی این را گفت، لذا این اشکال مطرح بود که اصلا انذار شامل اخبار می‎شود، که محل بحث ما است. این را محقق خراسانی فرمود و پاسخ داده شد که بالاخره اخبار از معارف اعم از اخلاقیات و اعتقادیات و احکام به نوعی مشتمل بر تخویف است. بله حالا ممکن است بگوییم این آیه مطلق خبر واحد، یعنی آن اخباری که خارج از دایره مسائل دینی است را شامل نمی‏شود، برای آن باید برویم سراغ سیره عقلاء، ما الان در مورد آیه بحث می‏کنیم.
پس اینجا اگر کسی با این ترتیب پیش برود می‎تواند بگوید آیه دلالت بر حجیت خبر واحد دارد بدون اتکا به «لعلهم یحذرون» لذا طبق این راه نه از وجوب حذر استفاده کرده، کما فعله الشیخ و المحقق الخراسانی فی ثلاثه وجوه. البته خود آنها نیز اشکال کردند اما به هر حال این وجوهی که اینها نقل کردند مبتنی بر استفاده وجوب حذر از «لعلهم یحذرون» بود، اینجا دیگر نیازی به این نیست، به علاوه نیازی به این بیان محقق اصفهانی هم نیست، محقق اصفهانی نیز برای اثبات حجیت انذار به «لعلهم یحذرون» تکیه کرد و حجیت انذار را از «لعلهم یحذرون» استفاده کرد. منتهی به نظر ایشان «لعلهم یحذرون» دلالت بر وجوب حذر ندارد بلکه دلالت بر احتمال حذر دارد و حذر هم به معنای عقاب است و تحذر هم، منظور تحذر عملی است نه نفسانی، نه اینکه فقط من در قلبم خوف پیدا کنیم، نه عملا در من اثر بگذارد، عملا من به آن دستورات عمل کنم، اوامر الهی را اطاعت کنم و نواهی را ترک کنم؛ با این مقدمات گفتند «لعلهم یحذرون» دلالت بر حجیت انذار می‎کند. آن وقت حجیت انذار مطلق است، اطلاقش هم به حذر سرایت می‎کند. فقط یک اشکالی که جناب آقای مکاری هم کردند که به آن هم می‎رسیم، دیروز هم مفصل توضیح دادیم، نمی‎دانم ایشان قانع شدند یا خیر؟
به هر حال طبق این وجه نیازی به وجوب حذر که از «لعلهم یحذرون» استفاده می‎شود، نیست. بدون نیاز به آنچه که محقق اصفهانی گفتند، خود «لینذروا» دلالت بر حجیت خبر واحد می‎کند منتهی با توجه به اینکه انذار غایت تفقه است و تفقه غایت نفر است و اگر انذار واجب شد معلوم می‎شود که حجت هم هست و اگر انذار حجت شد خبر واحد نیز حجت می‎شود.

وجه هشتم

طبق این وجه چند پیش فرض باید داشته باشیم، یک عده می‎گویند باید وجوب حذر استفاده شود، یک عده می‎گویند وجوب حذر به تنهایی کافی نیست اطلاقش هم باید اثبات شود، یک عده هم یک قدم جلوتر رفتند و می‎گویند وجوب حذر و اطلاق حذر به تنهایی کافی نیست بلکه یک مطلب دیگر هم باید ثابت شود و آن اینکه انذار تنها یک فایده دارد و لاغیر و آن هم حذر عملی است. اگر فایده انذار منحصر نباشد و ما احتمال فوائد دیگری را بدهیم باز آیه دلالت بر حجیت خبر واحد ندارد. لذا این هم اگر ضمیمه شود ممکن است بتوان آن را به عنوان وجه دیگری برای استدلال تلقی کرد.
وجه هفتم این شد که هیچکدام از آن تکلفات لازم نیست نه لازم است که «لعل» را به معنای مطلوبیت بگیریم نه به معنای احتمال، لازم نیست حذررا درباره‎اش بحث کنیم که آیا عملی است یا نفسانی، لازم نیست بحث کنیم که این حذر تنها فایده انذار است یا غیر آن، هیچکدام از آنها لازم نیست؛ ما صرفا از راه وجوب انذار می‎خواهیم این را اثبات کنیم با این بیانی که گفتیم.
پس تفاوت این وجه با تمام وجوه قبلی مشخص است، تفاوتش روشن است و لازم نیست تک به تک توضیح دهیم.

بررسی وجه هفتم

حال آیا این وجه درست است یا خیر؟ یعنی بدون استفاده از «لعلهم یحذرون» می‎توانیم اثبات کنیم حجیت خبر را ؟ آیا اخبار از موضوعات را نیز حجت می‎کند یا فقط اخبار از احکام، را حجت می‎کند اعم از اخلاقی، اعتقادی و شرعی؟ اگر اخبار از موضوعات مشتمل بر تخویف باشد، مثلا یک وقت خبر می‎دهد این شیرین است، این زرد است، یک وقت اخبار از موضوعی است که حکایت می‎کند از ضررهایی که در این موضوع وجود دارد یا منافعی که در آن وجود دارد، به هر حال این به نوعی مشتمل بر انذار است. لذا هر چیزی که آمیختگی با انذار پیدا کند قهرا حجت می‎شود.
سوال:
استاد: معنایش این است، نه لازمه‎اش. اصلا انذار مساوی با تخویف است، مرادف است، بحث این است که انذار در مطلق اخبار نیست.

شرح رساله حقوق

تا اینجا گفتیم امام سجاد(ع) می‎فرمایند حق فرج این است که انسان مراقب باشد آن را در مسیر حرام قرار ندهد. برای این منظور نیز استعانت از چند امر را توصیه می‎کنند: ۱. غض البصر؛ ۲. کثرة ذکر الموت؛ ۳. التهدد لنفسک بالله.

۴. ترساندن خویش از نافرمانی

اینجا در ادامه می‎فرماید «و التخویف لها به» از یک جهت این می‎تواند ادامه آن امر سوم باشد. زیرا الفاظی مثل تهدید و تخویف و ارعاب و انذار اینها مرادف با هم هستند، ابتدا فرمود «و التهدد لنفسک بالله»، تهدید خویشتن به خداوند که گفتیم منظور تهدید خویشتن به کیفر الهی است، به مجازات و عقوبت الهی است، در صورتی که تخطی بکند از این مسیر و فرج را از آنچه که بر آن حلال نیست حفظ نکند.
«و التخویف لها به» ترساندن نفس بالله، این می‏تواند باز همان معنا را داشته باشد لکن با عبارت دیگر، ترساندن نفس، ارعاب نفس، بیم دادن نفس به خداوند یعنی به همان کیفرهای الهی به عقوبت الهی.
اما به نظر ما این نکته دیگری را می‎خواهد بگوید و تکرار نیست، صرفا تکثیر واژه‎ها و الفاظ نیست «و التخویف لها به» در واقع اشاره به بیم دادن، ترساندن نسبت به مخالفت با دستورات الهی است.
در راه سوم تهدید نفس و ترساندن نفس به کیفر است. این راه ترساندن نفس به مخالفت با دستورات الهی است، به معصیت، مثل این می‎ماند یک کسی را شما از جرم بترسانید و یک کسی را از مجازات بترسانید. تفاوت این دو تعبیر در اینجا این است در راه سوم در واقع ترساندن خویشتن نسبت به مجازات حرام است، تأمین شهوات از طریق نامشروع. در راه چهارم توجه دادن به خود این جرم، اینکه انسان بترساند خودش را از ارتکاب جرم. بله این دو با هم پیوند دارند. ارتکاب جرم ملازم با مجازات است، ارتکاب معصیت ملازم با عقوبت است، اما یکی سبب است و دیگری مسبب، در راه سوم می‎فرماید انسان خودش را هشدار دهد به عواقب این عمل، به نتایج و آثارش و عقوبتش، اما در راه چهارم هشدار می‎دهد به خود این جرم و معصیت و نافرمانی؛ یعنی به طور کلی انسان خودش را متوجه کند به اینکه اگر معصیت و نافرمانی خدا را بکند چه اتفاقی برایش می‎افتد؛ زشتی خود این جرم را یادآور شود. درست است که در هر دو بالله دارد «و التهدد لنفسک بالله»؛ «والتخویف لها به» یعنی «و التخویف لنفسک بالله» این هم همین است فقط تفاوتش در کلمه تهدد و تخویف است.
برای اینکه ما این را صرفا یک تکرار محسوب نکنیم باید بگوییم آنجایی که بحث تهدید است ناظر به نتایج و مسببات و عواقب این حرام است و وقتی می‎گوید «و التخویف لها به» ناظر به خود فعل، معصیت و گناه و حرام و جرم است و الا خود خدا که تخویف و تهدید ندارد؛ بالله یعنی بالعقوبات، به عقوبات خدا، در دومی «به» یعنی به معصیت خدا به مخالفت با خدا مخالفت و معصیت خداوند خودش زیان بار است و انسان باید به خودش هشدار دهد مخصوصا در رابطه با این معصیت.
ما راجع به این حرام گفتیم چه آثار دنیوی دارد و چه آثار اخروی دارد یعنی عقوبت‎های دنیوی و اخروی آن را بیان کردیم؛ اما خود معصیت خدا و نافرمانی خدا جای هشدار دادن دارد زیرا معصیت در واقع یعنی خروج از دایره بندگی، عاصی به کسی می‎گویند که نافرمانی می کند، خود نافرمانی صرف نظر از اینکه در چه موضوعی باشد، انسان را از محدوده بندگی خارج می کند، نافرمانی یعنی خروج از طاعت و پیروی، اگر کسی از دایره بندگی خارج شود چه مصیبت‎ها و مشکلاتی پیش می‎آید، ما این همه آیات و روایات داریم که نسبت به نافرمانی خداوند به طور عام هشدار داده است، ما باید اینها را برای خودمان یادآوری کنیم که اصلا نافرمانی خداوند چه آثار سوئی دارد، چه لطماتی به انسان می‎زند. در آیات مختلفی به این مطلب اشاره شده است، برخی از این آیات هم به صورت عام هم صورت خاص به معصیت های مختلف اشاره کرده است.
1. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْكُمُ الْبَيِّنَاتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» ؛ با یکدیگر از در صلح و آشتی در بیایید و از گامهای شیطان پیروین نکنید که دشمن آشکار شماست و اگر بعد از این همه نشانه های آشکار که خداوند برای شما فرو فرستاد لغزش کردید بدانید که خداوند حکیم است. یعنی از چنگال عدالت خداوند نمی‏توانید فرار کنید. این راجع به خود معصیت و نافرمانی است. بحث عذاب های اخروی در جای خودش که ما یک اشاره‎ای قبلا کردیم.
2. این آیه به خصوص عذاب دوزخ کاری ندارد. «وَالَّذِينَ كَسَبُوا السَّيِّئَاتِ جَزَاءُ سَيِّئَةٍ بِمِثْلِهَا وَتَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ مَا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ كَأَنَّمَا أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعًا مِنَ اللَّيْلِ مُظْلِمًا أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» اینکه در آتش قرار می‎گیرند روشن است اما نفس این گرفتاری های که در اثر معصیت پیدا می شود این مقصود است.
3. «قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَ عِلْمٍ عِنْدِي أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعًا وَلَا يُسْأَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ» یادآوری اینکه معصیت و نافرمانی خداوند چه بر سر انسان می‎آورد مخصوصا اینکه آغازی می شود برای انحطاط‎های بعدی این خیلی عجیب است که کسی که در دایره نافرمانی قرار بگیرد و از حیطه بندگی خدا خارج شود دیگر بعد از آن سقوطش به سرعت اتفاق می‏افتد. آن وقت در میان نافرمانی‏خدا این نافرمانی باز یک خصوصیتی دارد.

دیدگاهتان را بنویسید