خارج اصول – جلسه سی و ششم – ۵. حجیت خبر واحد – ادله حجیت خبر واحد –دلیل اول: کتاب – آیه نبأ – بررسی استدلال به مفهوم وصف – تقریب دوم مفهوم وصف و بررسی آن – استدلال به مفهوم شرط – تقریب اول (شیخ انصاری)

جلسه ۳۶ – PDF

جلسه سی و ششم 

۵. حجیت خبر واحد – ادله حجیت خبر واحد –دلیل اول: کتاب – آیه نبأ – بررسی استدلال به مفهوم وصف – تقریب دوم مفهوم وصف و بررسی آن – استدلال به مفهوم شرط – تقریب اول (شیخ انصاری)

۱۴۰۳/۰۸/۲۱

 

خلاصه جلسه گذشته

بحث در تقریب استدلال به آیه نبأ از طریق مفهوم وصف بود. عرض کردیم چند اشکال به این تقریب وارده شده، هر چند بعضی از این اشکالات قابل دفع است اما برخی به قوت خود باقی است.

تقریب دوم مفهوم وصف

برای استدلال به این آیه از راه مفهوم وصف یک تقریب دیگری هم در کلمات شیخ انصاری وجود دارد و همانطور که اشاره کردیم بعضی از بزرگان آن را به صورت یک تقریب مستقل ذکر کرده اند. اما با قطع نظر از اینکه این یک تقریب مستقل محسوب می‎شود یا تقریب دیگری برای مفهوم وصف به شمار می‎رود، باید ببینیم اصل این مطلب قابل قبول است یا خیر؟
خلاصه این تقریب آن است که اگر در جایی یک عنوان ذاتی موضوع برای حکم باشد دیگر جایی برای عنوان عرضی نیست، اما اگر عنوان عرضی موضوع قرار گرفت و متکلم به گونه‎ای سخن گفت که عنوان عرضی موضوع واقع شد، کشف از این می کند که عنوان ذاتی نزد متکلم مدخلیت ندارد. اینجا نیز ما یک عنوان ذاتی و یک عنوان عرضی داریم، ولی در آیه فقط عنوان عرضی بیان شده است معلوم می شود که عنوان ذاتی در حکم مدخلیت ندارد. این خلاصه حرف ایشان بود ولی نیاز به توضیح دارد:
اگر ما دو عنوان داشته باشیم که یکی از این دو ذاتی و دیگری عرضی، تا زمانی که عنوان ذاتی وجود دارد نوبت به عنوان عرضی نمی رسد، مثلا انسان یک عنوان ذاتی و عالم یک عنوان عرضی است. اگر متکلم گفت «اکرم انسانا عالما» اینجا انسان یک عنوان ذاتی عالم یک عنوان عرضی است، طبیعتا انسان مقدم بر عالم است، چون عنوان ذاتی مقدم بر عنوان عرضی است. روش عقلایی برای بیان مقصود این است که آنچه را که ملاک و معیار است مطرح شود. اگر عنوان ذاتی مد نظر است بگوید «اکرم انسانا» اگر عنوان عرضی مورد نظر است فقط بگوید «اکرم عالما» این یک طریقه و روش عقلایی در محاورات است.
حال اگر متکلم با اینکه عنوان ذاتی وجود دارد، عنوان ذاتی را کنار بگذارد و فقط عنوان عرضی را ذکر کند این حاکی از آن است که آنچه در اکرام مدخلیت دارد، همین عنوان عرضی است، اگر منظورش عنوان عالم باشد می‎گوید «اکرم عالما»، نمی گوید «اکرم انسانا عالما» یا نمی گوید «اکرم انسانا» بالاخره این عنوان عرضی را برجسته می‎کند، اگر هر دو را مطرح کند طبق قاعده عنوان ذاتی مقدم می شود بر عنوان عرضی.
این مطلب در ما نحن فیه اینگونه تطبیق می شود، خداوند تبارک و تعالی فرموده «إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» اینجا یک عنوان ذاتی و یک عنوان عرضی داریم، عنوان ذاتی عبارت است از خبر واحد، عنوان عرضی هم «فاسق» است حکم نیز لزوم تبین است «إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» به این معناست که اگر یک فاسق خبری بیاورد باید تبین شود، این معنایش این است که اگر عادل خبر آورد تبین واجب نیست.
پس وقتی عنوان «فاسق» ذکر شده ولی عنوان ذاتی که خبر واحد باشد ذکر نشده نشان می دهد که آنچه که مد نظر خداوند تبارک و تعالی است مسئله فسق است. می گوید اگر فاسق خبر آورد، تبین لازم است ولی اگر عادل خبر آورد تبین واجب نیست. این معنای حجیت خبر واحد است. همین قدر که ثابت شود خبر عادل وجوب تبین ندارد یعنی خیر عادل حجت است.

بررسی تقریب دوم مفهوم وصف

این بیان به نوعی می تواند یک تقریب دیگری از مفهوم وصف باشد، بالاخره درست است که کلمه وصف و موصوف جای خود را به عنوان ذاتی و عرضی داده ولی اینکه می گوید اگر عنوان عرضی منتفی شود، حکم هم منتفی می شود این همان انتفاء الحکم عند انتفاء الوصف است. الفاظ تغییر کرده و الا حقیقت این بیان همانطور که از سخنان شیخ انصاری بر می‎آید، در واقع بیان دیگری از مفهوم وصف است.
اگر هم بخواهیم این را به عنوان یک دلیل مستقل محسوب کنیم خیلی قابل اشکال نیست، از یک جهت می تواند به عنوان یک دلیل مستقل مطرح شود زیرا بحث وصف و انتفاء عند الانتفاء مطرح نیست بحث این است که عنوان ذاتی ملاک است یا عنوان عرضی، این خیلی مهم نیست که این مستقل است یا بیان دیگری از مفهوم وصف است.
به هر حال باتوجه به مطالبی که ما گفتیم به نظر می رسد این بیان هم مخدوش است.
اشکال این است که مستدل در واقع واحد بودن را عنوان ذاتی قرار داده و فاسق را عنوان عرضی. واحد بودن خبر عنوان ذاتی است در مقابل خبر متعدد. ولی به نظر می رسد که واحد بودن نیز یک عنوان عرضی است، این عنوان ذاتی نیست. زیرا خبر یا واحد است یا متعدد یا توسط فاسق آورده می شود یا توسط عادل. آنچه ذاتی است خود خبر است، خبر مثل انسان یک عنوان ذاتی است اما این عناوین عرضی را نیز می‎تواند داشته باشد، یکی عنوان واحد بودن، یکی عنوان فاسق بودن مخبر. اینها همه عناوین عرضی است. لذا نمی‎توانیم بگوییم وقتی عنوان ذاتی را نیاورده و عنوان عرضی را آورده پس معلوم می‎شود همه نظر متکلم به این عنوان عرضی است که اگر نبود وجوب تبین نیز منتفی می شود. این اشکالی است که نسبت به این بیان وارد است.
البته به این اشکال هم پاسخ داده شده که منظور شیخ انصاری از ذاتی، اینجا ذاتی باب برهان است نه ذاتی باب کلیات خمس. ذاتی باب کلیات خمس یعنی جنس و فصل، در اشکال کأنه ذاتی باب کلیات خمس مد نظر قرار گرفته که گفتند اینجا عنوان ذاتی، خبر است و واحد بودن و مخبر فاسق داشتن عنوان عرضی است، در حالیکه منظور، ذاتی باب کلیات خمس یعنی جنس و فصل نیست، بلکه منظور ذاتی باب برهان است. منظور از ذاتی باب برهان این است که اگر بخواهیم چیزی را بر آن حمل کنیم دیگر نیاز به تصور چیز دیگر نداریم. اینجا که گفته شده خبر یعنی ما یحتمل الصدق و الکذب، (چیزی که احتمال صدق و کذب در آن است) ذاتی است، منظور ذاتی باب برهان است، لذا جای این اشکال نیست که این عنوان یک عنوان عرضی است.
ولی با این همه وقتی مفهوم وصف را نپذیرفتیم، طبیعتا این هم قابل پذیرش نیست و بعضی از اشکالاتی که نسبت به بیان اول داشتیم اینجا نیز جریان دارد.
تا اینجا معلوم شد که آیه نبأ از طریق مفهوم وصف دلالت بر حجیت خبر واحد عادل ندارد.

استدلال به مفهوم شرط

طریق دوم برای اثبات حجیت خبر واحد مفهوم شرط است. البته همانطور که اشاره شد خود محقق خراسانی در حاشیه رسائل شش طریق برای اثبات حجیت خبر واحد به کمک آیه نبأ بیان کردند. مهمترین آنها مفهوم وصف و مفهوم شرط است. اگر فرصت بود به سایر طرق هم اشاره اجمالی خواهیم کرد ولی عمده همین دو تاست، مهفوم وصف و مفهوم شرط.
در مفهوم شرط بحث مفصل‎تر صورت گرفته، صرف نظر از اینکه مفهوم شرط معتبر باشد یا نباشد، خود اینکه چگونه این آیه از طریق مفهوم شرط می‏تواند حجیت خبر عادل را اثبات کند محل بحث است، یعنی در تقریر کیفیت دلالت آیه بر حجیت خبر عادل بر اساس مفهوم شرط اختلاف نظر وجود دارد به چند نوع و به چند گونه تقریر شده است.

تقریب اول (شیخ انصاری)

شیخ انصاری در رسائل به گونه‎ای این دلیل را تقریر کرده و سپس مورد اشکال قرار داده است. محقق خراسانی در کفایه هم به این تقریر اشکال کرده، شاگردان محقق خراسانی هم اشکالاتی مطرح کردند. ما باید این تقریر را ذکر کنیم تا معلوم شود اینها چه تفاوتی دارد، اینها مطالبی است که باید بیان شود. آیه این است «إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا». ادات شرط در این آیه به کار رفته است «إن» و «فاء» به عنوان ادات شرط ذکر شده‎اند. لذا جمله مشتمل بر ادات شرط است.
شرط عبارت است از مجی الفاسق بخبر الواحد، اینکه فاسق خبر بیاورد. جزاء عبارت است از وجوب تبین، ««إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا». این منطوق این آیه است، ولی یک مفهوم هم دارد، یک مصداقش این است که اگر فاسق خبر نیاورد تبین واجب نیست، این قطعا منظور نیست. یک مصداق دیگر این است که «ان جائکم عادل یا غیر فاسق بخبر لا یجب التبین» تبین واجب نیست، اگر عادل خبر آورد تبین واجب نیست. این همان حجیت خبر عادل است. لذا خبر عادل نیازی به تبین ندارد، می شود به آن ترتیب اثر دارد و اخذ کرد.

بحث جلسه آینده

شیخ انصاری می‎فرماید که اینجا در یک صورت یک ضمیمه‎ای لازم دارد یک مقدمه‎ای نیاز دارد. اگر وجوب تبین نفسی باشد ما نیاز به یک مقدمه‎ای داریم و آن اینکه لازمه عدم پذیرش خبر عادل این است که عادل اسوء حالا از فاسق باشد و این چیزی است که نمی‎توانیم به آن ملتزم شویم. این نکته‎ای که شیخ انصاری گفتند احتیاج به توضیح دارد که انشاء الله در جلسه بعد بررسی می‎کنیم.

برچسب‌ها:, , , , , , , , , , , , , , , , , ,