اثر عمل بر علم

قال رسول الله(ص): «مَن عَمِلَ بِما يَعلَمُ وَرَّثَهُ اللَّهُ عِلمَ ما لَم يَعلَم[۱]»؛

کسی که عمل کند به آنچه که می‎داند، خداوند علم و دانش آن چرا که نمی‎داند را نیز به او عطا می‎کند.

البته این روایت با تعابیری نظیر همین عبارت با تفاوت‎های جزیی از حضرت علی (علیه السلام)، امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) نقل شده است.

بر طبق این روایت کسی که به دانسته‎های خودش عمل کند این آمادگی و استعداد و زمینه را پیدا می‎کند که خداوند نسبت به آنچه که نمی‎داند نیز به او آگاهی دهد. البته این از ویژگی‎های علم الهی است. اگر کسی علم دین و علم خداشناسی و احکام شرعی و اخلاق الهی را تحصیل کند، به میزانی که به این آگاهی و علم پایبندی داشته باشد، خداوند نور دانش و معرفت و آگاهی را بر سایر جنبه‎های مخفی و مجهول نیز می‎تاباند و نسبت به آنها آگاهی پیدا می‎کند. این ویژگی در سایر علوم نیست، شاید در اکثر علوم تجربی و طبیعی این ویژگی وجود ندارد، البته مثلا یک طبیب یا دانشمندی که به مضرات یک چیزی آگاهی دارد اگر به آن عمل نکند قهرا آن مضرات گریبان او را می‏گیرد، اگر عالم و دانشمندی مثلا کشف کرده که برای حفظ صحت بدن لازم است فلان کار را انجام دهد یا از فلان کار اجتناب کند، حال اگر او خودش به این عمل نکند طبیعتا آن آثار و مضراتی که پیش بینی کرده دامن‎گیر او خواهد شد یا در حیطه علوم انسانی اگر دانشمندی به قواعدی پی برده که در سقوط جوامع مؤثر است، اما عمل و رفتار خودش بر خلاف دانسته‎های خودش باشد قهرا این مواجه می‎شود با آن آفت‎ها و آسیب‎هایی که خودش پیش بینی کرده، در این حد در همه علوم وجود دارد، چه در علوم طبیعی و تجربی و چه در علوم انسانی هر یک از دانشمندان اگر بر خلاف دانسته‎های خودشان و علم خودشان عمل کنند، طبیعتا آثارش دامن‎گیر آنها خواهد شد یا اگر به آن عمل کنند از منافعش بهره‎مند می‎شوند اما اینکه عمل به دانسته‎ها در سایر علوم موجب تابیده شدن نور علم به زوایای مخفی و پوشیده آن علم شود، در چنین عرصه‎هایی وجود ندارد، این خصوصیت در علوم الهی و دینی است که اگر عالم اهل عمل باشد به آنچه که می‎داند خداوند تبارک و تعالی به او چیزهایی که نمی‎داند نیز عطا می‎کند و این آمادگی و ظرفیت و استعداد در او پدید می‎آید که به او عطا شود، «أَلْعِلْمُ نُورٌ یقْذِفُهُ اللّه فِی قَلْبِ مَنْ یشآء»[۲] به همین معناست. یعنی اگر ظرف روح سالم باشد، ظرف روح از آلودگی‎ها پاک باشد این پاکی و طهارت روحی خودش زمینه را برای کشف بعضی از حقایق فراهم می‏کند و خداوند این عنایت را به عالم عامل خواهد داشت که بهره‎مند شود از فیض الهی و افاضه الهی او را در مسیر روشنایی و نور قرار بدهد.

اینکه امیرالمومنین علیه السلام می‎فرماید: «عِلمُ المُنافِقِ في لِسانِهِ  و عِلمُ المُؤمِنِ في عَمَلِهِ»[۳]؛ کسی که به علمش عمل نکند منافق است، از این روایت اینچنین بر می‎آید که اگر کسی به علمش عمل نکند منافق است. منافق یک اصطلاح خاصی است که بر کسانی که اهل دین و ایمان نیستند اما تظاهر به دینداری و ایمان می‎کنند اطلاق می‎شود اما عالم بی عمل طبق این بیان یکی از مصادیق منافق است. نفاق ابعاد و جلوه‎های مختلف دارد و یکی از تجلیات نفاق این است که انسان به علمش عمل نکند، عالم دین به علمش عمل نکند، کسی که به احکام شرعی و اخلاق الهی واقف است و از اینها مطلع است اگر بر اساس دانسته‎های خودش عمل نکند منافق محسوب می‎شود، حال اگر به معنای اصطلاحی واقعا منافق هم نباشد، حکما ملحق به منافق مصطلح است و کثیری از آن آثار و اموری که برای نفاق و منافق گفته شده است برای چنین انسانی نیز وجود دارد. کسی که دعوت به خیر می‏کند اما خودش اهل شر است کسی که دعوت به صبر می‎کند ولی اهل بی‎تابی است، کسی که دعوت به احسان می‎کند اما خودش اهل امساک است، کسی که دعوت به سماحت و سعه صدر می‎کند ولی خودش گرفتار ضیق صدر است، چه نام دیگری غیر از نفاق می‎توانیم برای این رفتار قرار دهیم، بالاخره این مطالبی که می‎خوانیم چه در بعد احکام و چه در حیطه اعتقادات و چه در جهت اخلاقیات، باید خودمان به آن عامل شویم، اگر عمل کنیم، اگر اخلاقمان اخلاق الهی شود و رنگ و بوی الهی پیدا کند (حال اخلاق الهی به معنای حقیقتی که خیلی با آن فاصله داریم) رنگ و بوی الهی پیدا کنیم، بالاترین جلوه اخلاق شیطانی استکبار و خود برتر بینی و اینها است، این حالت استکبار در ما از بین برود و متواضع شویم، حقیقتا خودمان را چیزی ندانیم، بعضی تظاهر به تواضع می‎کنند اما در درون آنها حالت استکباری در حال طغیان و فوران است، این همه ما روایات می‎خوانیم در رابطه با خویشتن داری و صبر و مدارا، عفو و گذشت، زدودن دل‎ها از کینه و حسادت، بالاخره درصدی دل ما باید رنگ و بوی اینها را پیدا کند، اگر اینچنین شد آنوقت خداوند راه‎های جدید باز می‎کند «اورثه الله علم ما لا یعلم» این فرمایش رسول گرامی اسلام و حضرت علی و سایر ائمه معصومین(ع) است که ما اگر به دانسته‎ها و آنچه می‏دانیم عمل کنیم خداوند این نور را بر نقاط تاریک می‎افکند و حقایقی برای ما کشف می‎شود، حجاب‎ها کنار می‎رود و ما می‎بینیم آنچه را که باید ببینیم. توقع نباید داشته باشیم که با پر کردن ذهنمان از اصطلاحات و فرمول‎ها و استدلال‎ها راه و مسیر برای ما روشن شود. اگر اینطور شد آن وقت من حیث لا یحتسب خداوند تبارک و تعالی ما را راهبری می‎کند. راهنمایی می‏کند، در بزنگاه‎ها و دو راهی‎های تحیر و بر سر دو راهی‎های سعادت و شقاوت و جایی که غبار بر می‎خیزد و ما نمی‎توانیم تمییز دهیم که حق و باطل چیست، نمی‎توانیم تمییز دهیم راه کدام است و چاه کدام؟ آنجا خداوند نور می‎تاباند بر مسیر و ما راه را تشخیص می‎دهیم و حق را از باطل تشخیص می‎دهیم. «وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لایحْتَسِبُ»[۴] حال این رزق فقط رزق مادی نیست، اینطور نیست که بگوییم اگر کسی تقوای الهی پیشه کند حتما گشایش مادی در زندگی او پیدا می‎شود؛ نه، «و من یتق الله یجعل له مخرجا» یعنی در بن بست‎ها در گرفتاری‎ها و در جاهایی که واقعا همه درها و راه‎ها به حسب ظاهر بسته است و انسان نمی‎داند باید چه کند یک محل فرار و خروجی برای انسان قرار می‎دهد، «من حیث لا یحتسب» رزق و روزی معنوی به سوی انسان سرازیر می‎شود.

اینکه حضرت علی (علیه السلام) می‎فرماید «عِلمُ المُنافِقِ في لِسانِهِ و عِلمُ المُؤمِنِ في عَمَلِهِ» علم مومن در عملش است، یعنی اگر می‏خواهیم ببینیم شخصی چه مقدار عالم است، وزن مومن با میزان پایبندی عملی به آگاهی‎ها و دانسته‎های اوست، لذا هرچه انسان بیشتر بداند مسئولیتش بیشتر است، حال وضع خودم را عرض می‎کنم، وضع ما قطعا از خیلی از مردم عادی سنگین‎تر و سخت تر است، اگر آنها عمل نمی‎کنند یا گاهی مثلا به برخی از امور پایبند نیستند، خیلی‏ها نمی‎دانند، اما ما که می‎دانیم، بعضی از اوقات عمل نمی‎کنیم، این خیلی سخت و سنگین است و اگر هم به همه آنچه که می‎دانیم نمی‎توانیم عمل کنیم، تلاشمان و سعی‎مان و همت‎مان این باشد که به دانسته‎های خودمان عمل کنیم و این کار سخت و مشکلی است. وقتی می‎گوییم غیبت به معنای اکل لحم میته است این باید برای ما مجسم شود، ما باید این برایمان عیان شود که غیبت اگر به مثابه اکل میته برادر مومن است، اینقدر در ما تنفر ایجاد کند که این کار را نکنیم، اما آیا این تنفر از غیبت در ما وجود دارد یا نسبت به آن اشتها و اشتیاق داریم؟ معلوم می‎شود که به آن پی نبردیم.

اگر معصومین، اهل عصمت چه پیامبران و چه معصومین، فکر گناه هم به ذهنشان خطور نمی‏کند به خاطر این است که حقیقت گناه برایشان روشن است، آنها به یقین رسیدند، مثل اینکه هیچ وقت به ذهن ما خطور نمی‎کند که سم بخوریم. اینقدر این زشت و تنفر آمیز است هیچ وقت چنین فکری به ذهن ما نمی‏رسد. این در رابطه با همه گناهان برای اهل عصمت وجود دارد.

به هر حال انشاء الله ما بتوانیم با عمل به آگاهی‎های خودمان یا حداقل تلاش برای پایبندی به دانسته‎های خودمان این زمینه را در خودمان تقویت کنیم که خداوند علم ما لم یعلم را به ما عنایت و عطا کند و آن نوری را که باید بر حقایق پوشیده و پنهان این عالم بتاباند تا ما این حقایق برایمان کشف و آشکار شود تابیده شود و آن مخرجی که در بن بست‎ها و تحیرها و سرگردانی‎ها می‎تواند ما را از آن مشکلات خارج کند برایمان فراهم شود.

[۱] الفصول المختارة من العیون و المحاسن، جلد۱،  صفحه۱۰۷

[۲] مصباح الشریعة، ص ۱۶

[۳] غرر الحكم : ۶۲۸۸ ، ۶۲۸۹

[۴] سوره طلاق، آیات ۲ و ۳.