آیا تنها اهرم تغییر و هدایت فرهنگ در جامعه، روحانیون هستند، یعنی نقش و تأثیر روحانی در فرهنگ یک جامعه به چه میزان است؟
اینکه ما بخواهیم روحانیت را تنها محور هدایت فرهنگی بدانیم به یک معنا قابل قبول است و به یک معنا خير، من تعبیر می کنم به جای این چیزی که شما فرمودید اینکه: روحانیت محور هدایت فرهنگ است اما تنها ابزار هدایت و تنها جریان فرهنگ ساز نیست. تأثیر فرهنگی و فرهنگ سازی روحانیت به دو طریق است، گاهی مستقیم و گاهی غیرمستقیم است. با توجه به وظیفه ذاتی روحانیت که همان ادامه مسیر رسالت انبیا است و سوق دادن مردم به سوی مقصد اعلای انسانیت و کمالات انسانی، یعنی همان کاری که انبیا داشتند و به همین جهت وارثان انبیا نامیده شدند. بهرحال اگر قرار باشد به سوی این مقصد مردم هدایت بشوند، احتیاج به یک مقدماتی است. این مقدمات هم در بعد نظری است هم در ساحت عملی، آشنایی با معارف الهی و معارف دینی
طريق خاصی دارد، کسی که می خواهد مردم را هدایت کند به سوی آن مقصد باید با این معارف آشنا باشد.
معارف اسلامی و دینی چه حیطه ای را شامل می ما به نام شود، روحانیت در کجای آن قرار دارد؟
طبیعتا روحانیت در بستری تحصیل می کنند که این معارف را کسب می کنند، حالا من وقتی می گویم معارف الهی و دینی البته یک معنای عامی از آن را در نظر می گیرم که شامل اعتقادات، احکام و اخلاقیات می شود یعنی همه جهات و ابعاد را در برمی گیرد. بنابراین روحانیت با توجه به اینکه میخواهد نقشه راه را به مردم نشان دهد باید از این نقشه هم مطلع باشد. وانگهی در حوزه های علوم دینی بناست چنین نقشه ای تهیه شده و ارائه شود، لذا از جهت نظری این بستر در مسیری که روحانیت قرار دارند فراهم است، اما این به تنهایی کافی نیست، چون در کنار این روحانیت باید قوه محرکه و عامل هم موجود باشد. یعنی در بُعد عملی هم خودش طی طریق کرده و اهل سیر و سلوک در این مسیر باشد. بر این اساس ما می توانیم بگوییم روحانیت محور هدایت فرهنگی است و مقصد در هدایت فرهنگی راماسعادت انسان و کمالات انسانی می دانیم.
از همین رو عقیده دارید که روحانیت نقشی محوری کم و با دوام و اساسی را بازی می کند؟
بدیهی است در این مسیر روحانیت نقش محوری دارد، این را از دیگران نمی شود انتظار داشت اگر هم انتظار داریم من این که دارم عرض می کنم صنف روحانیت به تنهایی مقصودم نیست، کسی که این معارف را اخذ کرده باشد و بدان عمل کرده باشد، صلاحیت هدایت فرهنگی دارد. روحانیت به این جهت که وظیفه ذاتی آن تحصیل معارف و عمل به این معارف و ارائه آنها به مردم است نقش محوری دارد، این همان تأثیر مستقیم است. تأثیر غیرمستقیم آن به این است که جریانات مولد فرهنگ، فرهنگ سازان، هادیان فرهنگی در ساحتهای مختلف فرهنگ آنها اگر تحت تأثیر این هدایت قرار بگیرند قهرا آنها هم در حوزه های کاری خودشان می توانند هدایت صحیح داشته باشند، لذا من معتقدم روحانیت هم نقش محوری دارد در هدایت فرهنگی البته به شرطها و شروطها، یعنی این مطلق نیست. البته هر روحانی را من نمی گویم، من روحانیت اصیل و با آن مشخصاتی که عرض کردم را می گویم نقش محوری دارد و تأثیرگذاری مستقیم و بی واسطه بر عموم مردم می تواند داشته باشد و تأثیرگذاری غیرمستقیم به این معنا که در حوزه های مختلف فرهنگ انسان هایی را تربیت کند که متخصصین هر حوزه در ظل تربیت روحانیت قرار بگیرند.
کارآمدی روحانیون در عرصه فرهنگ زمانه را کافی می دانید، آیا در نهادینه کردن فرهنگ مذهبی موفق بوده و هستند؟
کارآمدی روحانیت در فرهنگ زمانه و موفقیت روحانیت یک وقت نظرتان به واقعیت عینی و خارجی است و آنچه تا به حال اتفاق افتاده ایک وقت است، یک وقت منظور این است که آیا اصلا این توانمندی وجود دارد یا نه؟ ببینید در بُعد اول به نظر من مقتضی برای توفیق و موفقیت روحانیت فراهم است ولی شرط دارد، اگر روحانیت بخواهد موفق بشود در حقیقت در دو جهت، علاوه بر آن مسئولیت های اصلی که خودش دارد باید در هر دو جهت تلاش کند یکی در جهت درک محتوایی از زمان و زمانه و تحولات عصر، یکی آشنایی با قالب هایی که در این دوران وجود دارد، اگر در درک معارف الهی، روحانی جامعیت داشته باشد و تک بُعد نشود و برداشت کاریکاتوری و بخشی و جزئی از معارف اسلامی نداشته باشد. اگر بخواهم مثال بزنم برای یک روحانی صاحب برداشت جامع در دوره های اخیر می توانم از شهید مطهری مثال بزنم، علت اینکه امام(س) شهید مطهری را تأیید مطلق کرد واقعا این بود که مطهری مجموعه معارف را نظام مند دید و بین اجزای این نظام معرفتی یک پیوند منطقی برقرار کرد و توانست این مجموعه نظام مند را به خوبی ارائه بدهد. یک بخشی از معارف را بی جهت برجسته نکرد به ضرر یک بخش دیگر، واقعا این مهم ترین ویژگی شهید مطهری است که در هر زمینه ای که وارد می شود آدم حس می کند که این در آن نظام معرفتی قابل تعریف است، تناقض بین ابعاد مختلف فکری آقای مطهری کمتر آدم با آن مواجه می شود، علاوه براین شناخت، ماهیت تحولات زمان خیلی مهم بود.
این نکته را می توانید مفصل تر توضیح دهید یعنی به نام چه و به چه معناست؟
بله، في المثل الان بعضی ها فکر می کنند به روز شدن به این است که فقط با ابزارها آشنا بشوند، لذا شما می بینید از ابزارهای جدید بهره می گیرند اما موفقیت نصیبشان نمی شود، چون اساسا ماهیت این زمان راه مناسبات حاکم بر این زمان را تحولات این دوره را درک نکرده اند درک تحولات هر زمان مقدم بر استفاده از ابراز آن زمان است، مشکل اصلی این است اگر روحانیت بخواهد موفق باشد این توانمندی را دارد. از نظر معارف ماهیچ کمبودی نداریم، با قاطعیت هم عرض می کنم، ولی شرطش این است که این معارف را ممزوج کنیم با شناخت زمان و زمانه، شناخت زمان خودش یک مفهوم عمیقی دارد، العالم به زمانه لاتهجم عليه اللوابس، این زمان به اینکه الان فقط ببینیم مثلا مردم با چی سفر می کنند، کجا می روند، درست است مناسبات پیچیده جوامع تغییر کرده، ماهیت روابط انسانی، ماهیت مناسبات اقتصادی و ماهیت مناسبات سیاسی تغییر کرده است. موضوع علوم و مخصوصا محور علوم انسانی، خیلی با گذشته متفاوت شده است، در واقع درک این مسئله خیلی مهم است و ما به نظرم در این زمینه خیلی مشکل داریم. اما بخش دیگر آیا واقعا این توفیق بوده یا نه، من می توانم بگویم یک بخشی از روحانیت این توفیق را داشته اما بخشی نه، یعنی در مجموع مشکلات زیادی وجود دارد در هر سه بعد، یعنی بخشی از اشکالات ناشی از نقص معرفتی نظام مند است، بخشی از روحانیت نتوانستند این تحولات را بشناسند و بخشی هم از این ابزار بهره مند نبودند.
نظرات