بررسی ادله عدم اشتراط قدرت در تکلیف
۲۰/۱۲/۱۳۹۰
خلاصه جلسه گذشته:
بحث در بررسی ادله عدم
شرطیت قدرت در تکلیف بود. دو دلیل بر عدم شرطیت قدرت بیان شد؛ در دلیل اول گفته شد
ظاهر ادله و خطابات شرعیه مطلق است و هیچ تقییدی نسبت به خطابات شرعیه واقع نشده و
اگر قدرت، شرط تکلیف بود باید خطابات، مقید به قید قدرت میشد و چون دلیلی دال بر
تقیید وجود ندارد کشف از عدم اعتبار قدرت در تکلیف میشود. به این دلیل اشکالی شده
بود به این مضمون که خطابات شرعیه هم به دلیل نقلی و هم به دلیل عقلی تقیید شده
است؛ دلیل نقلی، آیه شریفه«لایکلف الله نفساً إلا و سعها» و «ما جعل علیکم فی
الدین من حرج» بود. در پاسخ به این اشکال معلوم شد که هیچ یک از این دو آیه خطابات
شرعیه را تقیید نمیکند پس وجود دلیل نقلی مبنی بر تقیید خطابات شرعیه به قدرت نفی
شد.
اما در مورد تقیید
خطابات به دلیل عقلی مستشکل این چنین گفت که اگر دلیل نقلی هم بر تقیید خطابات
مطلقه نداشته باشیم خود عقل این تقیید را درک میکند؛ چون همان گونه که عقل حکم به
قبح عقاب بلابیان میکند حکم به قبح عقاب مع العجز هم دارد؛ یعنی عقل میبیند اگر
کسی قادر به انجام کاری نباشد وادار کردن او به انجام آن کار و سپس عقاب او بخاطر
عدم اتیان قبیح است.
پاسخ از تقیید خطابات
به دلیل عقلی:
در رابطه با این اشکال؛
یعنی تقیید خطابات شرعیه به دلیل عقلی پاسخ این است که آنچه عقل حکم میکند قبح
عقاب مع العجز است نه قبح تکلیف مع العجز، اگر عقل میگفت تکلیف مع العجز قبیح است
حق با مستشکل بود و ما در رابطه با شرطیت قدرت به واسطه این حکم عقلی باید به
دنبال پاسخ دیگری میبودیم. اما طبق بیان مستشکل آن چه از دید عقل در فرض عجز نفی
شده عقاب است و نفی عقاب ملازمهای با نفی تکلیف ندارد؛ چون این مسئله با شمول
تکلیف نسبت به عاجزین هم سازگاری دارد. کسانی که قائل به شمول خطابات و تکالیف
نسبت به عاجزین و قادرین هستند معتقدند تکلیف شامل عاجزین هم میشود لکن عجز برای
آنها معذر است و مانع عقاب آنها میشود. حال اگر ما گفتیم تکالیف شامل عاجزین هم هست
اما عاجزین عقاب نمیشوند هیچ مشکلی پیش نمیآید؛ چون عقل حکم به قبح عقاب مع
العجز کرده که با تکلیف عاجزین هم سازگار است. لذا به نظر میرسد آنچه مستشکل به
عنوان تقیید خطابات شرعیه به دلیل عقلی ذکر کرده است صحیح نیست.
سؤال: درجه عدم
قدرت از ما لایطاق بالاتر است و وقتی عقل بگوید تکلیف بما لایطاق قبیح است به طریق
اولی تکلیف غیر قادر قبیح خواهد بود.
استاد: قبح
تکلیف بما لایطاق از حدیث رفع استفاده میشود و چنین قبحی از عقل فهمیده نمیشود تا
شما بگویید پس تکلیف به غیر قادر هم قبیح است پس همان گونه که تکلیف صبیان و
مجانین از نظر عقل قبیح نمیباشد و فقط قبح آنها بخاطر دلیل شرعی است تکلیف عاجز
هم عقلاً قبیح نمیباشد.
پس به طور کلی خطابات
شرعیه مطلق هستند و مقید به دلیلی که دال بر اعتبار قید قدرت باشد نشدهاند و نه
دلیل نقلی بر تقیید داریم و نه دلیل عقلی، لذا ظهور خطابات شرعیه در اطلاق، کشف از
عدم اعتبار قدرت میکند و شمول تکلیف نسبت به عاجزین را هم ثابت میکند.
بررسی دلیل دوم:
الف) عدم امکان تقیید
شرعی
دلیل دوم که امام(ره)
بر عدم شرطیت قدرت اقامه کردند این بود که اساساً امکان تقیید خطابات و تکالیف به
قدرت وجود ندارد نه به صورت تقیید شرعی و نه تقیید عقلی، اما عدم امکان تقیید شرعی
به دو وجه بود؛ وجه اول این بود که اگر شارع خطابات را مقید به قید قدرت کند لازمهاش
این است که در موارد شک در قدرت، اصالة البرائة جاری شود در حالی که فقهاء در
موارد شک در قدرت احتیاط میکنند پس جریان احتیاط در موارد شک در قدرت کاشف از عدم
شرطیت قدرت در خطابات و تکالیف شرعیه است لذا میتوان ادعا کرد که خطابات شرعیه
شامل عاجزین هم میشود.
اشکال به وجه اول:
اشکالی که به این وجه
شده این است که قیود تکلیف دو دسته میباشند؛ یک دسته از قیود تکلیف مربوط به اصل
تکلیف و دسته دیگر مربوط به امتثال تکلیف است. اگر در قید و شرطی که مربوط به اصل
تکلیف است شک حاصل شود مجرای اصالة البرائة است. مثل استطاعت که اگر کسی شک کند
استطاعت برای او حاصل شده یا نه، اصالة البرائة جاری میکند و تکلیف وجوب حج را از
خودش نفی میکند؛ چون استطاعت قیدی است مربوط به اصل تکلیف. اما اگر در مورد قیدی
که مربوط به امتثال تکلیف است شک حاصل شود مجرای اصالة الإحتیاط است. حال اگر میبینید
فقهاء در مورد شک در قدرت احتیاط کردهاند، به این خاطر است که قدرت قید امتثال
تکلیف است نه اصل تکلیف. لذا عدم جریان برائت یا به عبارت دیگر جریان اصالة الإحتیاط
در این موارد کشف از عدم شرطیت قدرت نمیکند.
پس محصل اشکال به وجه
اول این شد که شما از احتیاطی که فقهاء در موارد شک در قدرت دارند نمیتوانید کشف
کنید قدرت در تکالیف، معتبر نیست تا بخواهید نتیجه بگیرید که تکالیف شامل عاجزین
هم میشود؛ برای اینکه قدرت از قیود مربوط به امتثال تکلیف است نه اصل تکلیف و این
با استطاعت فرق میکند که از قیود مربوط به اصل تکلیف است و مجرای اصالة البرائة
است. لذا منافاتی بین این دو مورد نیست؛ چون اگر در مورد شک در استطاعت برائت جاری
میشود طبق قاعده است؛ چون از موارد شک در اصل تکلیف است و در مورد شک در قدرت هم
که فقهاء احتیاط کردهاند، باز هم طبق قاعده است؛ چون از موارد شک در امتثال تکلیف
است نه شک در اصل تکلیف، تا گفته شود در اینجا هم باید برائت جاری شود. پس اینکه
گفته شد از تقیید تکالیف به قدرت، تالی فاسد لازم میآید؛ چون در موارد شک در قدرت
هم مثل شک در استطاعت باید برائت جاری کرد در حالی که فقهاء فتوا دادهاند به
اینکه باید در موارد شک در قدرت احتیاط کرد صحیح نیست؛ چون شرطیت قدرت در اصل
تکلیف نیست که مجرای برائت باشد بلکه قدرت در امتثال تکلیف معتبر است که مجرای
احتیاط است و اصلاً ربطی به اصل تکلیف ندارد تا شما از جریان احتیاط در موارد شک
در قدرت نتیجه بگیرید که قدرت در اصل تکلیف معتبر نیست.
پاسخ:
به نظر ما این اشکال به وجه اول وارد نیست؛ چون موضوع بحث،
شرطیت قدرت در اصل تکلیف است. مشهور معتقدند قدرت شرط تکلیف است لذا میگویند
اصلاً تکلیف به عاجزین متوجه نمیشود، لکن امام(ره) در مقابل مشهور معتقدند قدرت
شرط تکلیف نیست و لذا به عاجزین هم متوجه میشود. در مسئله استطاعت که به عنوان
شرط شرعی تکلیف حج مطرح شده اگر کسی شک کند مستطیع است یا نه، اگر فحص و جستجو کند
و به نتیجه نرسد در این صورت طبق نظر مشهور به اصالة البرائة تمسک میکند و وجوب
حج را نفی میکند، قدرت هم مثل استطاعت است با این تفاوت که قدرت شرط عقلی است ولی
استطاعت شرط شرعی است وگرنه هیچ فرق دیگری بین این دو وجود ندارد. حال سؤال این
است که چرا مشهور در مورد قدرت قائل به احتیاط شدهاند؟ مستشکل میگفت اگر مشهور
در موارد شک در قدرت قائل به احتیاط شدهاند به این جهت است که قدرت شرط امتثال و
از قیود مربوط به امتثال تکلیف است نه از قیود مربوط به اصل تکلیف، در پاسخ میگوییم
این ادعا صحیح نیست؛ چون طبق نظر مشهور که شرط را به هیأت برمیگردانند اگر شک در
قید و شرطی حاصل شد این شک به خود مقید و مشروط سرایت میکند و در شک در مشروط،
اصالة البرائة جاری میشود.
حال سؤال این است که چرا در مورد قدرت میگویند باید اصالة
الإحتیاط جاری کرد؟ همان طور که در استطاعت اگر شک حاصل شود این شک به خود حج که
مشروط است سرایت میکند؛ یعنی شک میشود که اصلاً حج واجب شده یا نه، در این موارد
که شک در خود تکلیف پیدا شود اصالة البرائة جاری میشود، به همین نحو در مورد قدرت
هم همین مطلب گفته میشود، اگر قدرت شرط تکلیف باشد مثل استطاعت با شک در قدرت شک
در خود تکلیف پیدا میشود و شک در قید به مقید سرایت میکند و مقید هم مشکوک میشود
و قاعدتاً باید مجرای برائت باشد، در حالی که مشهور در موارد شک در قدرت احتیاط میکنند
که معلوم میشود قدرت شرط تکلیف نیست، پس اگر در صورت شک در شرطیت قدرت برای تکلیف
باید احتیاط کرد، کاشف از این است که قدرت شرط تکلیف نیست؛ چون اگر شرط تکلیف میبود
باید مثل موارد شک در استطاعت، برائت جاری میشد؛ چون فرق استطاعت و قدرت فقط در
شرعی بودن و عقلی بودن است وگرنه هیچ تفاوت دیگری با هم ندارند. ظاهر کلام مشهور
هم که سخن از شرطیت قدرت به میان میآورند، این است که قدرت شرط اصل تکلیف است نه امتثال
تکلیف؛ چون ظاهر بیان مشهور این است که کسی که قادر نیست اصلاً مکلف نیست؛ یعنی
تکلیف به او متوجه نشده است، کما اینکه اگر کسی مستطیع نباشد میگویند اصلاً حج بر
او واجب نیست. پس مشهور در مقام اثبات شرطیت قدرت نسبت به اصل تکلیف هستند و موضوع
بحث هم همین است و اینکه مستشکل میگوید قدرت از قیود مربوط به مقام امتثال تکلیف
است با ظاهر کلام مشهور ناسازگار است. حال اگر قدرت شرط اصل تکلیف باشد استدلال
این است که در فرض شک در قدرت باید برائت جاری شود در حالی که فقهاء احتیاط کردهاند.
پس محصل وجه اول؛ یعنی عدم امکان تقیید شرعی خطابات به قید
قدرت این است که اگر خطابات بخواهد مقید به قید قدرت شود شرعاً، منافات دارد با
قول فقهاء که در موارد شک در قدرت احتیاط کردهاند، پس اینکه مشهور در موارد شک در
قدرت احتیاط کردهاند نشان میدهد که قدرت از شرائط تکلیف نیست. مستشکل اشکال کرد
که اگر مشهور در موارد شک در قدرت احتیاط میکنند، بخاطر این است که قدرت از قیود
مربوط به مقام امتثال است لذا احتیاط مشهور کاشف از عدم شرطیت قدرت نیست. در پاسخ
عرض کردیم احتیاطی که مشهور در موارد شک در قدرت جاری میکنند کشف از عدم اعتبار
قدرت میکند؛ چون ظاهر کلام مشهور و قرائنی که وجود دارد دال بر این است که قدرت
شرط اصل تکلیف است و نمیخواهند بگویند قدرت قید امتثال تکلیف است لذا اشکال به
وجه اول وارد نیست.
بحث جلسه
آینده: بررسی وجه دوم عدم امکان تقیید شرعی خطابات به قید قدرت،
بحثی است که انشاء الله در جلسه آینده به آن خواهیم پرداخت.
«والحمد لله رب العالمین»
نظرات