جلسه پنجاه و ششم-معانی حرفیه – بررسی مسلک دوم (اشکال دوم)

دانلود-جلسه پنجاه و ششم-PDF

جلسه پنجاه و ششم

معانی حرفیه – بررسی مسلک دوم (اشکال دوم)

۱۳۹۱/۱۰/۳۰

 

خلاصه جلسه گذشته

بحث در بررسی مسلک دوم؛ یعنی مسلک مرحوم آخوند درباره معانی حرفیه بود، عرض شد مرحوم آخوند کلامشان متضمن دو بخش است، بخش اول، اشکال به مشهور بود که موضوع‏له حروف را خاص می‏دانند و بین معنای حرفی و معنای اسمی تفاوت قائل‏اند، بخش دوم، اصل مدعای ایشان است که می‏فرماید: فرقی بین معنای حرفی و معنای اسمی وجود ندارد نه در مقام وضع، نه در موضوع‏له و نه در مستعمل‏فیه و فقط فرق بین این دو مربوط به لحاظ آلیت و استقلالیت است و این لحاظ هم خارج از دائره موضوع‏له است. عرض کردیم نسبت به هر دو بخش کلام ایشان، جای تأمل وجود دارد، در مورد بخش اول اشکالی را عرض کردیم، در مورد بخش دوم؛ یعنی اصل مدعای ایشان در عدم فرق بین معانی حرفیه و اسمیه هم اشکالات متعددی وجود دارد که اشکال اول را که توسط محقق اصفهانی ایراد شده نقل و مورد بررسی قرار دادیم و معلوم شد که اشکال اول به ایشان وارد نیست.

اشکال دوم (محقق خویی)

ایشان در واقع دو نقض به مرحوم آخوند وارد کرده‏اند. مرحوم آخوند ملاک معنای اسمی را لحاظ استقلالی معنی و ملاک معنای حرفی را لحاظ آلی و غیر استقلالی دانستند، یعنی هر معنایی که استقلالاً مورد لحاظ قرار گیرد معنای اسمی است و هر معنایی که به صورت غیر استقلالی مورد لحاظ واقع شود معنای حرفی است، ایشان از هر دو طرف نقض وارد کردند؛ به این صورت که لازمه فرمایش مرحوم آخوند این است که بعضی از اسماء، حرف و بعضی از حروف، اسم باشند و برای هر دو مورد مثال ذکر کرده‏اند.

اما راجع به قسمت اول، یعنی اگر حرف مرحوم آخوند پذیرفته شود لازمه‏اش این است که بعضی از معانی اسمیه تبدیل به معانی حرفیه شوند؛ مثلاً می‏فرماید: در مواردی یک معنای اسمی طریقیت دارد نه موضوعیت مثل آنچه که در آیه شریفه «وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ» [۱] ؛ ایشان می‏فرماید: بر اساس این آیه تبیّن جنبه طریقیت دارد، یعنی تبیّن فجر، طریقیت دارد برای اینکه انسان یقین کند فجر واقع شده است پس تبیّن و علم و یقین موضوعیت ندارد بلکه طریقیت دارد لذا اگر انسان از طریقی علم پیدا کند که فجر طلوع کرده ولو تبین نباشد، کفایت می‏کند. اینکه می‏گوییم تبیّن، موضوعیت ندارد طبق یک نظر است، آنچه که مسلم است این است که منظور از تبیّن فجر، یقین به طلوع فجر است، اگر تبیّن طریقیت داشته باشد نه موضوعیت به این معنی است که خود تبیّن استقلال و اصالت ندارد و این نشان می‏دهد که صرف اینکه یک‏ لفظی از حروف باشد دلیل بر لحاظ آلی آن نمی‏شود، اگر ملاک در حرف و اسم بودن، لحاظ آلی و استقلالی باشد و معنی فی حد ذاته نه مستقل و نه غیر مستقل باشد پس باید هر چیزی که لحاظ در آن آلی است به عنوان معنای حرفی شناخته شود در حالی که یک نقض بر این مطلب همین مورد تبیّن در آیه مذکور است که لحاظ در آن آلی است ولی معنای حرفی نیست بلکه یک اسم است در حالی که طبق نظر مرحوم آخوند باید حرف باشد و در اینجا اسم تبدیل به حرف شود در حالی که قطعاً چنین چیزی باطل است.

از طرف دیگر هم آقای خویی نقض وارد کرده که لازمه فرمایش مرحوم آخوند این است که بعضی از حروف تبدیل به اسم شوند، یعنی اگر ملاک فرق بین اسماء و حروف فقط آلیت و استقلالیت لحاظ باشد پس باید بعضی از معانی حرفیه هم به معانی اسمیه تبدیل شوند از جمله در بعضی موارد ممکن است یک معنای حرفی جنبه استقلالی داشته باشد، یعنی مقصود بالذات باشد که اگر چیزی مقصود بالذات شد به عنوان اسم شناخته می‏شود و تبعی نیست در حالی که قطعاً معنای حرفی است ولی لحاظ آن آلی و تبعی نیست بلکه استقلالی است لذا این معنای حرفی باید بتواند تبدیل به اسم شود؛ مثلاً در بعضی مواقع، مخاطب هم موضوع و هم محمول را می‏شناسد، یعنی ذات موضوع و ذات محمول برای او معلوم است اما خصوصیت آنها برای او مجهول است؛ مثلاً می‏داند که زید آمده، یعنی به مجیء زید علم دارد، زید را می‏شناسد، محمول را هم که جاء باشد می‏داند و ارتباط و نسبت بین زید و مجیء را هم می‏داند و علم به مجیء زید دارد اما یک خصوصیتی را اطلاع ندارد و برای او مجهول است و آن این که زید با چه کسی آمده است؟ لذا سؤال می‏کند زید با چه کسی آمد و مخاطب پاسخ می‏دهد «مع عمروٍ». آنچه در این پاسخ مطرح شده خصوصیت معیت است، همه چیز برای زید معلوم است و سؤال از خصوصیت معیت شده و پاسخ هم از این خصوصیت داده شده است، پس معیت از یک طرف یک معنای حرفی است؛ چون قائم به غیر است اما در عین حال مقصود بالذات است و مقصود تبعی نیست به این دلیل که در پاسخ به او فقط گفته می‏شود «مع عمروٍ»، حتی اگر یک جمله کامل هم بگوید باز تأکید و مرکز ثقل پاسخ همین معیت است، طبق فرمایش مرحوم آخوند باید معیت که یک معنای حرفی است به یک اسم تبدیل شود، چون مقصود تبعی نیست بلکه مقصود بالذات است و آنچه در مقام پاسخ گفته می‏شود بر معیت تکیه دارد لذا باید این معنای حرفی که معیت باشد تبدیل به اسم شود در حالی که چنین چیزی امکان ندارد.

مرحوم آقای خویی در ادامه می‏فرماید: ما می‏توانیم بگوییم در بعضی موارد معنای حرفی مستقل است و لحاظ آن، آلی نیست و غالب موارد افاده و استفاده در نظر عرف از همین قسم است و در گفتگوها بیشترین تأکید روی همین قسم است که متکلم می‏خواهد یک خصوصیتی را بین موضوع و محمول برای مخاطب القاء کند. اکثر محاورات عرفیه بر بیان نسبت‏ها و ارتباط بین موضوع و محمول استوار است، یعنی علم به موضوع و محمول دارد اما نسبت بین آنها را نمی‏داند؛ مثلاً زید را می‏شناسد و معنای قیام را هم می‏داند ولی نسبت بین این دو را که یک معنای حرفی است و قائم به دو طرف است، نمی‏داند، پس باید گفته شود تمام مواردی که هدف گوینده بیان یک هوهویت و نسبت بین موضوع و محمول است به اسم تبدیل شوند، چون در این حال لحاظ و قصد، استقلالی است نه آلی؛ چون قصد متکلم این است که این معنی را به مخاطب افاده کند. در اینجا بیان نسبت بین موضوع و محمول مقصود بالذات است که اگر طبق نظر مرحوم آخوند ملاک معنای حرفی آلیت و ملاک معنای اسمی استقلالیت در قصد و لحاظ باشد پس باید تمام این معانی حرفیه تبدیل به اسم شوند چون این موارد قطعاً مقصود بالاستقلال و مقصود بالذات هستند نه مقصود بالتبع. [۲]

بررسی اشکال دوم

به نظر ما این اشکال وارد نیست چون:

اولاً: نقض به تبیّن که در آیه «وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ» [۳] وارد شده فقط بر مبنایی که برای تبیّن، طریقیت قائل است وارد می‏باشد و الا طبق مبنای کسانی که برای تبیّن، موضوعیت قائل‏اند این اشکال وارد نیست، اگر گفتیم تبیّن در آیه فوق موضوعیت دارد، در این صورت «من الفجر» بیان برای تبیّن است نه اینکه فجر واقعیتی باشد که ممکن است در بعضی موارد متبیّن شود و در بعضی موارد هم متبیّن نشود. امام (ره) قائل به این مبنا هستند لذا مقلدین ایشان در شب‏های مهتابی که آسمان صاف و مهتاب باشد و نور ماه آسمان را فرا گرفته باید کمی صبر کنند و بعد نماز صبح خود را بخوانند؛ چون تبیّن فجر در شب‏های مهتابی دیرتر صورت می‏گیرد.

ثانیاً: سلّمنا که تبیّن در این آیه، طریقیت داشته باشد باز هم نقض ایشان وارد نیست؛ چون مرحوم آقای خویی در واقع بین دو چیز؛ یعنی بین طریقیت و آلیت خلط کرده، یعنی گمان کرده اگر چیزی طریق بود لزوماً آلیت دارد و نمی‏تواند مورد لحاظ و قصد استقلالی قرار بگیرد، یعنی منافاتی ندارد چیزی طریقیت داشته باشد ولی لحاظ آن، استقلالی باشد؛ به عبارت دیگر طریقیت تبیّن برای طلوع فجر مربوط به یک مقام و استقلالیت لحاظ، مربوط به یک مقام دیگر است، طریقیت تبیّن برای طلوع فجر مربوط به مقام حکم است، یعنی تبیّن در حکم به نحو طریقیت مدخلیت دارد اما همین معنای طریقی در عین حال یک معنای اسمی است که لحاظ آن در مقام استعمال یک لحاظ استقلالی است، یعنی هم طریقی است و هم استقلالی.

مرحوم آخوند بین معنای اسمی و حرفی فرق گذاشتند به این بیان که معنای حرفی آن است که در مقام وضع و استعمال به صورت آلی لحاظ شود و معنای اسمی آن است که در مقام وضع و استعمال به صورت استقلالی لحاظ شود و این جهت کاری به مدخلیت یک چیزی به عنوان طریق در حکم ندارد. برای اینکه مسئله روشن‏تر شود می‏توان به قطع مثال زد و خود مرحوم آخوند هم در باب قطع فرمود: قطع بر دو قسم است؛ قطع طریقی و قطع موضوعی و خود قطع طریقی را هم بر دو قسم دانستند که یک قسم، قطع طریقی موضوعی بود که قطع با وصف طریقیت، موضوع حکم واقع می‏شود مثل اینکه گفته شود «إذا قطعت بوجوب الصلوة فتصدّق بدرهمٍ» که اینجا قطع به عنوان طریق به سوی واقع لحاظ شده اما در عین حال در موضوع حکم هم اخذ شده است لذا طریقیت با موضوعیت قابل جمع است. در ما نحن فیه هم طریقیت تبیّن برای طلوع فجر منافات با این ندارد که مقصود بالاستقلال باشد. طریقیت ملازمه با آلیت ندارد و اینها دو چیز جدا از هم هستند، یعنی می‏تواند چیزی طریق باشد ولی مقصود بالاستقلال هم باشد لذا نقض اول مرحوم آقای خویی به مرحوم آخوند وارد نیست.

در طرف دیگر نقض هم، مسئله از همین قرار است، مرحوم آقای خویی فرمود: لازمه فرمایش مرحوم آخوند این است که بعضی معانی حرفی به اسم تبدیل شوند مثل معیت که یک معنای حرفی است ولی در برخی مواقع مقصود بالذات است. این نقض هم وارد نیست به همان بیانی که در مورد نقض اول گفته شد؛ چون مقام افاده و مقام استعمال متفاوت است، تارةً یک معنایی مقصود بالذات برای متکلم است و می‏خواهد آن معنی را بفهماند اما گاهی بحث در این است که معنای حرفی در مقام وضع و استعمال چگونه لحاظ می‏شود. در مثال «جاء زیدٌ مع عمروٍ» که آقای خویی به عنوان نقض بر مرحوم آخوند ذکر کرد، درست است که مقصود اصلی متکلم در این جمله افاده یک خصوصیت برای مجیء است که زید با عمرو آمده است، پس افاده معنای معیت، مقصود بالذات است و متکلم در مقام افاده فقط می‏خواهد به مخاطب بفهماند که زید با عمرو آمده است اما خود معیت یک معنای حرفی است، وقتی می‏گوییم معیت یک معنای حرفی است به این معنی است که واقعیت معیت، ملحوظ بالاستقلال نیست، یعنی وقتی می‏خواهد معیت را استعمال کند نیاز به طرفین دارد و نمی‏تواند بدون طرفین استعمال کند، یعنی باید آمدن زید و عمرو و مقارنت آنها را لحاظ کند تا معنای معیت محقق شود، پس ضمن اینکه معنای معیت یک معنای حرفی و وابسته به غیر و ملحوظ بالغیر است و در مقام استعمال نمی‏تواند واقعیت معیت را بدون طرفین لحاظ کند اما این معیت در مقام افاده مقصود بالذات است و همه هدف متکلم این است که این معیت را به مخاطب خود القاء کند پس هیچ منافاتی بین این دو نیست که معیت هم ملحوظ بالغیر و آلی باشد و در عین حال مقصود بالذات هم باشد.

در موارد نسبت و هوهویت هم مطلب از همین قرار است، آن جایی که متکلم می‏خواهد نسبت بین موضوع و محمول را به مخاطب القاء کند، از یک طرف این نسبت یک معنای حرفی است؛ چون حقیقت نسبت، قائم به طرفین که موضوع و محمول است می‏باشد پس ملحوظ آلی است اما در عین حال در مقام افاده، مقصود بالذات است و هیچ منافاتی بین این دو نیست که چیزی مقصود بالذات باشد و در عین حال ملحوظ بالتبع و غیر استقلالی هم باشد؛ چون یکی مربوط به مقام افاده و دیگری مربوط به مقام وضع و استعمال است. پس مشکل اصلی مرحوم آقای خویی در مورد این دو نقض، خلط بین دو عنوان مقصود بالذات و ملحوظ بالاستقلال است در حالی که هر کدام از این دو مربوط به یک مقام است لذا اشکال دوم هم به مرحوم آخوند وارد نیست.

بحث جلسه آینده

اشکالات دیگری هم به نظریه مرحوم آخوند وارد شده که انشاء الله آنها را در جلسه آینده ذکر خواهیم کرد.

 


[۱] . بقره/۱۸۷.

[۲] . محاضرات، ج۱، ص۶۳ و ۶۴.

[۳] . بقره/۱۸۷.