جلسه چهل و یکم
مسأله بیست و یکم- بررسی احتساب اداء الدین من المؤونه- قول اول
۱۳۹۵/۱۰/۱۲
جدول محتوا
Toggleمسأله بیست و یکم
توضیح مسأله ۲۱
لکن این مسأله یک ذیلی دارد: «و أمّا الدين الحاصل من الاستقراض عن وليّ الأمر من مال الخمس المعبّر عنه بدستگردان فلا يعدّ من المؤونة حتّى لو أدّاه في سنة الربح، أو كان زمان أدائه في تلك السنة و أدّاه، بل يجب تخميس الجميع ثمّ أداؤه من المخمّس، أو أداؤه و احتسابه حين أداء الخمس و ردّ خمسه»
اینجا بحث در دِینی است که در اثر دستگردان پیدا شده است. این مسأله الان مرسوم است. کسی خمس مالش را محاسبه میکند و مثلاً یک میلیون تومان بدهکار میشود ولی الآن نمیتواند این مبلغ را بپردازد یا اینکه نمیخواهد بپردازد، با مجتهد یا وکیل او دستگردان میکند؛ وقتی دستگردان میکند معنای آن این است که این شخص خمس خود را به مجتهد و ولیامر پرداخته لکن مجتهد به او قرض داده است. پس این شخص به تکلیف شرعی عمل کرده است و این تکلیف را امتثال کرده ولی به ولیامر مدیون شده است. این هم دِین است و باید پرداخته شود. سؤال این است که آیا دینی که بابت دستگردان به عهده اوست و باید به ولی امر بپردازد آیا این هم جزء مؤونه محسوب میشود یا خیر؟
امام (ره) میفرماید این جزء مؤونه نیست «فلا یعدّ من المؤونة»؛ حتی اگر زمان اداء آن دین همان سال ربح باشد، باز جزء مؤونه محسوب نمیشود بلکه بدون اینکه این مقدار را استثناء کند باید خمس مجموع مال را محاسبه کند و بپردازد. این هم در حقیقت یک فرع دیگری است که ان شاء الله بعد از اتمام قسمت اول مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
سوال: دین غیر قهری کدام است؟
استاد: غیر قهری این است که گفته « و کذا الحاصل بالاستقراض و النسیئه». یعنی ایشان دو صورت گفته است، مطلق دین اعم از قهری و غیر قهری. قهری را ابتدا بیان کرده و «کذا الحاصل بالاستقراض و النسیئه و غیر ذلک» غیر قهری است. یعنی دینی است که اختیاراً گرفته و حالا باید آن را پرداخت کند.
نکته
استاد: آنجا اصل دِین اختیاری است، اینجا اصل دین اختیاری نیست. این شخص از ابتدا نرفته که پولی از کسی بگیرد. سبب دین اختیاری است ولی دین قهری است. در مورد نسیه و استقراض اصل دین اختیاری است و با اختیار خودش رفته پولی را از کسی گرفته و خودش را مدیون کرده است. به عبارت دیگر اینجا بیواسطه مدیون شده و آنجا با واسطه مدیون شده است. سبب را اختیاراً محقق کرده است، و وقتی سبب محقق شد قهراً مسبب هم می آید. ولی اینجا دیگر ما سبب و مسبب نداریم. بلکه این شخص رفته پول گرفته لذا دین اختیاری است اما آنجا دین اختیاری نیست بلکه سبب الدین اختیاری است. پس فرق بین این ها کاملاً واضح است. یک وقت میگوییم الدین القهری و یک وقت میگوییم الدین الاختیاری. الدین القهری معنایش این است که این دین قهراً و ناچاراً آمده هر چند سبب این دِین قهری نیست، بلکه اختیاری است یعنی ما اینجا یک سبب داریم و یک مسبب. سبب چه بوده است؟ مثلاً اینکه با سنگ، شیشه خانه همسایه را شکسته، این مسأله خودش دین نیست و یک فعل است ولی چون در شرع داریم که «مَن اتلف مال الغیر فهو له ضامن» پس قهراً به خاطر این کارش مدیون میشود. مدیون شدن او قهری است. هر چند سبب الدین اختیاری است. اما در فرض استقراض و نسیه اصل دین اختیاری است یعنی اختیاراً رفته و جنسی را خریده یا از کسی قرض گرفته تا بعداً پول آن را بدهد.
اقوال در مسأله
قول اول (صاحب جواهر)
صاحب جواهر بین دیون سابقه و دیون متجدّده تفصیل داده است. به نظر ایشان اداء دیون سابقه مطلقا جزء مؤونه محسوب میشود. یعنی چه دیون سابقه بر اساس احتیاج و نیاز محقق شده باشد و چه بدون احتیاج و نیاز محقق شده باشد. همین که الان باید این دین را بپردازد و لزوم وفاء دارد، این موجب میشود که بگوییم جزء مؤونه است. مثلاً سال گذشته پولی برای هزینههای جاری زندگی قرض کرده مانند خوراک و پوشاک و …؛ یعنی قرضی که کرده برای رفع نیاز و حاجت بوده که امسال باید آن را بپردازد و لذا جزء مؤونه است. ولی اگر سال گذشته قرض کرده اما نه برای رفع نیازهای عادی زندگی بلکه خواسته تا مقداری دست او باز باشد و هیچ نیازی هم برای خوراک و پوشاک نداشته است. این قرض هم امسال چون باید پرداخت شود جزء مؤونه ها محسوب میشود لذا ایشان میفرماید دیون سابقه مطلقا جزء مؤونه است.
اما دیون متجدده یا به تعبیر دیگر مقارنه، به شرط اینکه برای رفع نیاز حادث شده باشد یعدّ من المؤونة. منظور از دیون متجدده آنچنان که خود ایشان فرموده دیونی است که بعد از گذشت سال ربح و سنه ربح محقق میشود، میفرماید اینجا احتیاج شرط است. پس تفصیل بین دیون سابقه و دیون متجدده است.
در دیون سابقه احتیاج و عدم احتیاج ملاک نیست و مطلقا جزء مؤونه محسوب میشوند اما دیون متجدده مشروط به اینکه نیاز به آن داشته باشد، یعدّ من المؤونة.
عبارت ایشان این است: « لكن يعتبر في ذلك اي اروش الجنايات و قيم المتلفات و في الديون و في النذور و الكفارات و نحوها سبقها او مقارنتها لحول الربح مع الحاجة، بل قد لا تعتبر الحاجة في الدين السابق مثلا» میفرماید در اروش جنایات و قیم متلفات و نیز سایر دیون و همچنین در نذور و کفارات و امثال ذلک، سبق یا مقارنت معتبر است. «سبقها او مقارنتها لحول الربح مع الحاجة»؛ مسأله احتیاج ملاک است، ایشان در ادامه اضراب میکند و میفرماید بلکه حاجت در دین سابق معتبر نیست. چرا؟ «لصيرورة وفائه بعد شغل الذمة به من الحاجة» درست است که این دین سابقاً محقق شده و این شخص سابقاً مدیون شده و آن موقع نیز نیاز نداشته است؛ اما چون الان واجب الوفاء است و لزوم وفاء دارد، مؤونه او محسوب میشود، چون حاجت او است. «و ان لم يكن اصله كذلك» اگر چه اصل آن مورد نیاز نباشد ولی الان باید بدهد و لذا حاجت شده است. «دون المتجدد منها»؛ اما دین متجدد و جدید؛ «بعد مضي الحول»؛ جزء مؤونه محسوب نمیشود. «فانه لا يزاحم الخمس في ربح ذلك العام الماضي» این مزاحم با خمس در سود سال گذشته نیست.
ملاحظه شد که صاحب جواهر یک ملاک برای تفصیل ارائه داده است و میگوید دین سابق و دین مقارن یا جدید. در دین سابق مطلقا جزء مؤونه است. هر دینی که سابقاً محقق شده ولو لم یکن اصله للحاجة. اما دینی که جدید است به شرطی میتواند آن را جزء مؤونه قرار دهد که حاجت به آن داشته باشد. این قول محل اشکال قرار گرفته و مرحوم شیخ انصاری به ایشان اشکال کرده است.