خارج اصول؛ جلسه سی و نهم؛ اصل برائت؛ برائت عقلی؛ مطلب دوم؛ مستند برائت عقلی

جلسه ۳۹ – PDF

جلسه سی و نهم

اصل برائت – برائت عقلی – مطلب دوم: مستند برائت عقلی – وجه سوم – اشکال شهید صدر –  شرح رساله حقوق – حق حج – حق دوم : فرار از گناه

۱۴۰۴/۰۸/۲۱

 

خلاصه جلسه گذشته

عرض کردیم قبل از ورود به مباحث متعارف برائت که ناظر به برائت شرعی است، بیان مختصری پیرامون برائت عقلی ضروری است. گفتیم دو جهت در این زمینه مطرح می‌باشد: نخست پیشینه و تاریخچه برائت عقلی و دوم مستند برائت عقلی. مقصود از برائت عقلی، همان قاعده «قبح عقاب بلابیان» است.
این که چرا عقاب بلابیان قبیح است، وجوهی برای آن ذکر شده است. دو وجه در جلسه گذشته بیان و بررسی شد و اشکالات شهید صدر بر این دو وجه را مورد اشاره قرار دادیم. دو وجه دیگر باقی مانده است که به همراه اشکالی که شهید صدر بر آنها وارد نموده است.، بیان خواهیم کرد. آنگاه به بررسی نظر خود شهید صدر خواهیم پرداخت؛ زیرا روح اشکالات ایشان بر وجوه چهارگانه، امری واحد است، یعنی بر اساس و مبنایی واحد به این وجوه اشکال نموده و در نهایت، قبح عقاب بلابیان را انکار کرده و معتقد شده‌ که اصل اولی در جایی که احتمال تکلیف می‌دهیم، احتیاط است. ایشان به کلی برائت عقلی را منکر شده و معتقدند هر جا احتمال تکلیف داده شود، باید به آن تکلیف عمل نمود. ایشان البته از نظر شرعی، برائت را می‌پذیرند، اما از نظر عقلی می‌فرمایند: عقل حکم می‌کند که عمل به تکالیف محتمله لازم است. در واقع، این دیدگاه مبتنی بر این اصل است که هر جا احتمال تکلیف داده شود، بر مبنای «حق طاعت» و «حق مولویت ذاتی» خداوند، عمل به آن واجب است.

وجه سوم

وجه سوم از وجوهی که به عنوان مستند قاعده «قبح عقاب بلابیان» ذکر شده، از سوی محقق اصفهانی است. محقق اصفهانی می‌فرمایند: قبح عقاب بلابیان به عنوان یک حکم عقلی، از مصادیق حکم عقل به حسن عدل و قبح ظلم است. (البته این که خود محقق اصفهانی در باب حسن و قبح عقلی چه نظری دارند، وارد آن نمی‌شویم. ایشان معتقدند این حکم عقل عملی از «آراء محموده» است؛ یعنی از اموری است که عقلا در هر عصر و زمانی و از هر قوم و ملتی بر آن توافق دارند. ما وارد این مناقشه نمی‌شویم.)
ایشان معتقدند بر همین اساس، عقاب نمودن نسبت به تکلیف محتملی که بیانی درباره آن نرسیده، ظلم است. از نظر عقل، این عمل قبیح است زیرا ظلم است. به نظر محقق اصفهانی خداوند می‌تواند بنده‌ای را که از حد عبودیت خارج شده و تکلیفی که حجت بر او تمام شده را انجام نداده، عقاب نماید، چرا که مولویت، این اقتضا را دارد که خداوند بر بنده تکلیف کند و اگر او مخالفت نمود و تکلیف را ترک کرد، او را مورد مؤاخذه قرار دهد. اما در جایی که بیانی در کار نیست، یا به تعبیر دیگر، حجت بر او تمام نشده است، به صرف احتمال تکلیف، اگر عقاب نماید، ظلم است و مخالفت بنده با چنین تکلیفی مستلزم سرزنش و عقاب و ملامت نیست.
پس به نظر محقق اصفهانی، حکم به قبح عقاب بلابیان از مصادیق حکم عقل به قبح ظلم است. همانگونه که اشاره شد، فعلاً در اینجا کاری به تفسیر محقق اصفهانی از حکم عقل در این دو مورد (حسن عدل و قبح ظلم) نداریم.
این وجه با دو وجه پیشین، مشخصاً متفاوت است. محقق نایینی این حکم را بر اساس دیگری استوار نموده است.

اشکال شهیدصدر

شهید صدر به این وجه نیز اشکال کرده‌اند. اساس اشکال ایشان نیز مبتنی بر همان نکته‌ای است که به واسطه آن، هم به وجه اول اشکال کردند و هم به وجه دوم.
ایشان می‌فرمایند: این وجه در حقیقت مصادره به مطلوب است. البته در یک فرض؛ در یک صورت نیز این مسئله یک قضیه به شرط محمول می‌شود.
ایشان فرموده‌اند: تکلیف از دو حال خارج نیست: یا حجت بر تکلیف تمام است یا حجت بر تکلیف تمام نیست. منظور محقق اصفهانی از «حجت» و «حجیت» چیست؟ دو احتمال در اینجا وجود دارد:
احتمال اول: منظور از حجیت، «ما یصحح العقاب» است. یعنی وقتی می‌گویند حجت بر تکلیف تمام شده یا تمام نشده، مقصود چیزی است که عقاب را تصحیح می‌کند؛ چیزی که عقاب را توجیه می‌نماید. اگر این منظور باشد، «قضیه به شرط محمول» می‌شود؛ زیرا گفته می‌شود «عقاب بلابیان قبیح» یا «عقاب بلاحجة قبیح ». معنایش این است که عقاب کردن به چیزی که «ما یصحح العقاب» نیست، قبیح است. این، قضیه به شرط محمول است.
احتمال دوم: اگر منظور از حجیت، «علم» باشد. یعنی عقاب به چیزی که موجب علم نمی‌شود؛ عقاب بر چیزی که برای مکلف علم ایجاد نکرده است، فهو أَول الکلام این می‌شود مصادره. یعنی دلیل عین مدعاست.اصلاً ما در پی آن هستیم که ببینیم آیا علم برای اتیان به تکلیف لازم است یا خیر؟ در این صورت دلیل عین مدعا می‌گردد و این مصادره است. زیرا تکالیف احتمالی و تکالیفی که به آنها علم نداریم و در مورد آنها بیانی به ما نرسیده و صرفاً احتمال می‌دهیم که مولا ما را به آن مکلف کرده باشد، تمام بحث در مورد آنها این است که آیا انجام ندادن آن ظلم است یا خیر؟ اگر ما مولویت ذاتیه برای خداوند تبارک و تعالی قائل باشیم، این دیگر ظلم نیست. اگر مولا بر ترک تکلیف احتمالی عقاب کند، این دیگر ظلم نیست. پس دلیل عین مدعاست و این مصادره است.
سوال: اگر بگوید عقل ما اینطور می‎گوید، چطور مصادره به مطلوب است
استاد: ظلم به چه معناست؟ ظلم عبارت از سلب ذی‌حق از حق خودش است. بنابراین در درجه اول، آن حق باید شناخته شود تا ظلم معنا پیدا کند. وقتی می‌خواهیم حق را بشناسیم، می‎بینیم خدا حق مولویتش به گونه‌ای است که حتی اگر احتمال تکلیف از سوی عبد داده شود، اما تکلیف را اتیان نکند، این خروج از زی عبودیت است. … ما اساساً در همین مورد بحث داریم. بعداً می‌گوییم که اصلاً آیا چنین حقی ثابت است یا نه؟ آیا «حق الطاعه» ثابت است یا نه؟
انشاءالله اگر فرصت باشد در حد یک جلسه یا دو جلسه، بنیان اشکال‌های شهید صدر را به این چهار وجه مورد نقد و بررسی قرار می‎دهیم. زیرا اساس این اشکال‌ها، بر پایه همان نظریه «حق الطاعه» ایشان استوار است. اساس کلام شهید صدر در این اشکالاتی که به این چهار وجه وارد نموده‌اند، همان نظریه حق الطاعه است. این نظریه، اشکالات متعددی دارد که انشاءالله اگر روز شنبه به آن رسیدیم به آن خواهیم پرداخت.

شرح رساله حقوق

امام سجاد (علیه‌السلام) فرمودند: «وَ حَقُّ الْحَجِّ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُ وَفَادَةٌ إِلَى رَبِّكَ، وَ فِرَارٌ إِلَيْهِ مِنْ ذُنُوبِكَ.»
گفتیم اولین حق حج این است که انسان بداند که حج، درگاه ورود به سوی پروردگار است؛ میهمانی خداوند است؛ مرکبی است برای حرکت انسان به سوی خداوند. این مطلب را به اجمال توضیح دادیم.

حق دوم: فرار از گناه

دومین حق حج این است که بدانی حج، فرار از گناهان به سوی اوست: «فِرَارٌ إِلَيْهِ مِنْ ذُنُوبِكَ»
جلسه گذشته عرض کردیم که حج یک آمادگی‌های پیشینی لازم دارد، و در عین حال، همان‌ها نیز به واسطه خود حج تکمیل می‌شوند. کسی که به حج می‌رود، حتماً باید در لحظه لحظه اعمال حج، این آمادگی‌ها را در خود تقویت کند. وقتی امام سجاد می‌فرماید این (حج) درگاه به سوی خداوند است، یعنی از یک آمادگی برای او ایجاد شود. وقتی از قبل این آمادگی‌ها را برای خود ایجاد کند، حتماً توجه او در آن محل بیشتر می‌شود. ما به بخشی از این موارد اشاره کردیم.
اکنون حضرت می‌فرماید: حج، فرار به سوی خدا از گناهان توست. این یعنی چه؟ یعنی ما باید بدانیم حج مجموعه اعمالی است برای دور شدن از گناه؛ فرار و گریز از گناه.
امام رضا (علیه‌السلام) بر طبق روایتی که شیخ صدوق در علل الشرایع» نقل کرده، می‌فرماید: (مضمون تقریباً همان مضمون کلام امام سجاد(ع) است): « علَّةُ الحَجِّ الوِفادَةُ إلى اللّه ِ تعالى…»؛ می‌فرماید اگر کسی بپرسد که چرا حج واجب شده، گفته خواهد شد که (برای آن است) که با این ترتیب، وارد درگاه خداوند تبارک و تعالی می‎شویم. حج، وسیله‌ای برای ورود به پیشگاه حق تعالی است.« وطلب الزياده، والخروج من کل ما اقترف العبد تأئبا مما مضي، مستأنفا لما يستقبل، مع ما فيه من اخراج الأموال، وتعب الابدان، والاشتغال عن الأهل والولد، وحظر النفس عن اللذات، شاخصا في الحر والبرد، ثابتا علي ذالک دائما، مع الخضوع والاستعانه والتذلل»
حج در واقع: ورود به پیشگاه الهی و درگاه خداوند است. طلب زیاده یعنی درخواست فزونی در چه؟ اینکه ما از خداوند، لطف و نعمت بی‌حد و حصر او را طلب می‌کنیم. اینکه انسان از هر چیزی که بنده را در غل و زنجیر می‌کشد، گناهانی که انسان را محبوس کرده، قید و بندهایی که به دست و پای انسان بسته شده، از اینها خارج ‌شود؛ یعنی از آن قید و بندها و غل و زنجیرها بیرون می‌آید در حالی که توبه‌کننده است؛ قصد بازگشت به آن قید و بندها را ندارد. «تائبا مما مضی» یعنی دور شدن از آنچه که در گذشته بوده و «مستأنفا لما يستقبل» یعنی گویی می‌خواهد راه جدیدی، زندگی جدیدی، مسیر جدیدی را آغاز کند که در این مسیر، این کارها را انجام دهد.
آنگاه امام(ع) فرمود: «مِنْ إخْرَاجِ الْأَمْوَالِ»
«اخراج اموال»: اینکه مال خود را مصرف کند. و «تعب الابدان» بدن خود را به زحمت بیندازد. «اشتغال عن الاهل و الولد» خود را از اهل و عیال دور کند. «حظر النفس عن اللذات» نفس را از لذت‌ها برحذر دارد. «مَعَ مَا فِيهِ مِنْ إخْرَاجِ الْأَمْوَالِ وَ تَعَبِ الْأَبْدَانِ وَ الاشْتِغَالٍ عَنِ الْأَهْلِ وَ الْوَلَدِ وَ حَظْرِ النَّفْسِ عَنِ اللَّذَّاتِ»؛ «شاخصا في الحر و البرد»؛ «ثابتا علی ذلک دائما» مقصود این نیست که فقط در آن سفر حج این‌گونه باشد؛ بلکه بر این منش و رفتار در کل این سفر و این اعمال، ثابت باشد. «مع الخضوع و الاستکانة» همراه با خضوع و فروتنی (باید) تذلل داشته باشد (یعنی خود را از بخل و امثال این رذائل دور نماید). این مطالبی را که به حضورتان عرض کردم در مورد حق دوم حج است.
اینکه ما تنها بگوییم حق حج این است که به پیشگاه خداوند وارد می‌شویم، به تنهایی کافی نیست. ورود به پیشگاه و درگاه خداوند، بدون فرار از گناهان ممکن نیست. لذا یک بعد ایجابی دارد و یک بعد سلبی.
بعد ایجابی آن، حرکت به سوی خداوند است؛ یعنی اینکه ما بدانیم داریم به سوی خدا می‌رویم. بعد سلبی آن این است که بگوییم از شیطان دور می‌شویم. این دو با هم ملازم هستند. امکان ندارد به سوی خدا برویم، اما در عین حال با شیطان نیز مأنوس باشیم و اخلاق شیطانی داشته باشیم. اصلاً این امکان ندارد.
ما بسیار اوقات، خودمان را فریب می‌دهیم. یعنی از یک طرف می‌گوییم: خب، ما که الحمدلله کارهایمان را انجام می‌دهیم؛ نماز می‌خوانیم، روزه می‌گیریم، واجبات را انجام می‌دهیم، اما از طرف دیگر، گناه می‌کنیم و بنابر ادامه گناه داریم. این دو با هم جمع نمی‌شوند. این مانند آن است که انسان نردبانی گذاشته باشد تا برود بالای پشت‌بام، اما یک پله می‌رود بالا و وقتی گناه می‌کند، دوباره یک پله برمی‌گردد. همواره یک پله بالا می‌رود و یک پله پایین می‌آید. برای ورود به درگاه الهی، راه دیگری جز فرار از گناه نیست. و الا، ما در همین پله‌ها متوقف می‌شویم. زمانی چشم باز می‌کنیم و می‌بینیم در همان جای اول هستیم. حتی این خوشبینانه است. بدبینانه سقوط کردن در پرتگاه است. آنگاه امکان بیرون آمدن از پرتگاه را نداریم.
امام باقر علیه‌السلام در روایتی می‌فرماید: « مايعبأ بمن يؤم هذا البيت إذا لم يكن فيه ثلاث خصال: خلق بخالق به من صحبه، أو حلم يملك به غضبه، أو ورع يحجزه عن محارم الله.»
می‌فرماید: اگر کسی سه خصلت را نداشته باشد، حج برای او مفید نیست و به حال او کمکی نمی‌کند؛ یعنی بی‌اثر است.
معنای این سخن آن نیست که قبل از حج، این صفات را در خود فراهم کند، مسلماً قبل از حج، آمادگی‌هایی لازم است، اما توجه به این که ما باید با (انجام) حج، این خصلت‌ها را در خود ایجاد کنیم، بسیار مهم است. یعنی امام(ع) می‌خواهد بفرماید: اگر کسی این خصلت‌ها در او نباشد در حین سفر حج و حین اعمال حج، و بعد از آن، این خصلت‌ها در او پدید نیاید، کأنه حج او بی‌فایده است.
1. «خُلُقٍ يُخَالِقُ بِهِ مَنْ صَحِبَهُ»: اخلاق و روشی که با همراهان خود و با کسانی که با آنان رفیق هستند، همسفرانشان، یا کسانی که با آنان مصاحبت دارند، یعنی بتواند با آنها با خلق خوش مواجه شود. بداخلاقی و بد دهنی و کج‌خلقی و این موارد را کنار بگذارد. اگر کسی به حج برود و برگردد، یا در سفر حج با همراهان خود اینگونه رفتار کند، مشخص است که این حج در حال او تفاوتی نکرده است. سفرهای زیارتی نیز همین‌گونه است. گروهی جمع می‌شوند و به مشهد یا کربلا می‌روند، اما از اول تا آخر سفر با هم دعوا می‌کنند و بداخلاقی می‌نمایند. خب، مشخص است که این سفر فقط صورت (و ظاهر) دارد.
2. «حِلْمٍ يَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ»: بردباری و صبور بودن، به گونه‌ای که بتواند عصبانیت خود را کنترل کند. (اگر) بر سر کوچک‌ترین مسائلی با هم قهر کنند، در او کینه ایجاد شود و این (حالت) ادامه پیدا کند، مشخص است که این حج هیچ فایده‌ای برای حال او نداشته است.
3. «وَرَعٍ يَحْجُزُهُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ»: ورع و تقوا، به گونه‌ای که او را از محارم خداوند دور کند.
اگر این حالت‌ها در او پدید آمد، این حج برای او مفید خواهد بود. والا، مفید به حال او نخواهد بود.