جلسه سی و چهارم
مقدمات – مقدمه دهم: تقسیم اصول عملیه به محرزه و غیر محرزه – جمع بندی فرق بین اصول محرزه و غیر محرزه – بررسی احتمالات هفت گانه – بررسی احتمال پنجم – بررسی احتمال ششم – بررسی احتمال هفتم – حق در مسئله – شرح رساله حقوق – حق اول – شرط لازم حج – امام سجاد(ع) و حج
۱۴۰۴/۰۸/۰۷
جدول محتوا
ادامه بررسی احتمالات هفت گانه
بحث در مورد احتمالات و وجوهی است که در تفاوت میان اصول محرزه و غیرمحرزه بیان شده است. البته این که آیا تمامی این موارد در کلمات محقق نائینی موجود است یا خیر، مطلب دیگری است. به هر حال چهار احتمال مورد بررسی قرار گرفت.
بررسی احتمال پنجم
احتمال پنجم این است که اصل محرز، اصلی است که اقتضای جری عملی در آن اعتبار شده، و اصل غیرمحرز آن است که اقتضای جری عملی در آن اعتبار نشده است.
این بیان و این احتمال نیز محل اشکال میباشد. همانگونه که پیش از این نیز بیان شد، اساساً مقصود از جری عملی و تطبیق عمل بر مودی روشن نیست که آیا فعل مکلف در اینجا مورد نظر است یا منظور، وجوب تطبیق عمل بر مؤدی است؟
اگر منظور فعل مکلف باشد، که بطلانش روشن است، معنی ندارد که این فعل اعتبار شود. جری عملی به معنای آن که مکلف این کار را انجام دهد اساساً معنا ندارد در دایره جعل شارع قرار گیرد. شارع چه چیزی را میخواهد تعبد کند اینجا؟ آن کار، مربوط به مکلف است و ارتباطی به شارع ندارد. پس تطبیق عملی یا جری عملی طبق این احتمال، صحیح نیست.
اگر هم منظور، وجوب جری عملی است، این به همان احتمال اول یا دوم بازمیگردد؛ همان که محقق عراقی فرمود، امر طریقی به سوی واقع است. طبق احتمال دوم کأنه امر به ترتیب آثار علم و یقین میکند، نه آن که او را متعبد به خود یقین نماید. امر به ترتیب اثر یقین و علم؛ همانطور که در احتمال اول گفتیم. اشکالش معلوم شد.
پس این که بگوییم اصل محرز، اصلی است که در آن بنا بر جری عملی گذاشته میشود، و اصل غیرمحرزه اصلی است که این بنا و این تطبیق در آن نیست لذا این برمیگردد به همان چیزی که در احتمال اول گفتیم.
بررسی احتمال ششم
احتمال ششم این است که اصل محرز، اصلی است که در آن بنای عملی بر ثبوت واقع است. اما اصل غیرمحرز، اصلی است که در آن جری و بنای عملی بر یکی از دو طرف شک است. این احتمال کاری به واقع ندارد؛ میگوید به یکی از دو طرف شک عمل کن؛ بنا را بر عمل به یکی از دو طرف شک بگذار. مثلاً در برائت، بنای عملی بر نفی تکلیف است و در احتیاط، بنای عملی بر ثبوت تکلیف است. بالاخره یکی از دو طرف شک مورد توجه قرار میگیرد.
این احتمال نیز یا به احتمال اول برمیگردد، یا به احتمال دوم؛ از این دو حال خارج نیست. در احتمال اول گفته شد که در اصول محرزه، امر طریقی به ترتیب آثار علم و یقین وجود دارد؛ یعنی کأنه به ما میگویند شما آثار یقین را بار کن، اما در اصل غیرمحرز چنین نیست. این احتمال برمیگردد به احتمال اول.
بنای عملی بر ثبوت واقع، ممکن است منظور این باشد که اگر یقین داشتی، چه آثاری مترتب میکردی؟ حالا که یقین نداری و مثلاً استصحاب میکنی، همان آثار را اینجا نیز مترتب کن. این یک وجه است که بگوییم ماهیت احتمال ششم، چیزی غیر از احتمال اول نیست، منتها با تعبیر دیگری بیان شده؛ عبارتش تغییر کرده، اما حقیقتش همان است. اگر اینگونه باشد، همان اشکالی که در احتمال اول گفته شد، اینجا نیز وجود دارد.
وجه دوم این است که این احتمال برمیگردد به احتمال دوم. احتمال دوم این بود که اصول محرزه، آن دسته از اصولی است که در آنها همه آثار مترتب میشود، و اصل غیرمحرز اصلی است که بعضی از آثار بر آن مترتب میشود.
در اینجا نیز چه بسا بگوییم این در واقع همان احتمال دوم است؛ اینکه میگوید در اصول محرزه، بنای عملی بر ثبوت واقع گذاشته میشود، یعنی اگر واقع برای ما روشن بود همه آثارش مترتب میشد، و در اصول غیرمحرزه فقط بنابر یکی از دو طرف شک گذاشته میشود. اگر اینگونه باشد، یعنی اینکه دیگر نمیتوانی همه آثار را مترتب کنید بلکه بعضی از آثار را مترتب کنید. پس این نیز یک وجه مستقل محسوب نمیشود.
بررسی احتمال هفتم
احتمال هفتم این بود که به طور کلی در اصول عملیه (چه محرزه و چه غیرمحرزه)، تطبیق عملی و جری عملی لحاظ نشود؛ یعنی جری عملی جعل نشده، بلکه بنای عملی بر یکی از دو طرف شک جعل شده است. آنگاه فرق اصل محرز با اصل غیرمحرز این میشود که در اصل محرز، آثار واقع برای یکی از دو طرف شک جعل شده، اما در اصل غیرمحرز این جعل نشده است.
این احتمال نیز یا برمیگردد به احتمال دوم (که در احتمال دوم اصلاً جری عملی و اینها مطرح نیست) یا برمیگردد به احتمال اول.
نتیجه گیری
از مجموع این احتمالات هفتگانه ملاحظه فرمودید که بعضی اساساً احتمال مستقلی محسوب نمیشوند.
احتمال هفتم به احتمال دوم بازمیگردد.
احتمال ششم ممکن است به احتمال اول برگردد یا به احتمال دوم برگردد؛ پس احتمال ششم نیز یک وجه مستقل محسوب نمیشود.
احتمال پنجم خودش یک اشکال اساسی دارد که اصلاً تطبیق و جری عملی محصلی ندارد، چون طبق یک فرض، فعل مکلف است و طبق فرض دیگر، به احتمال اول بازمیگردد (همان امر طریقی به ترتیب آثار یقین)؛ پس احتمال پنجم نیز منتفی میشود.
احتمال چهارم (که قبلاً بررسی شد) اینکه در اصل محرز دو تعبد وجود دارد و در اصل غیرمحرزه یک تعبد وجود دارد نیز اگرچه به طور کلی میتواند وجه مستقلی باشد، اما اشکال آن نیز بیان شد.
سه احتمال دیگر باقی میماند.
احتمال سوم این بود که در اصل محرز، تنزیل صورت میگیرد؛ یعنی کأنه گفته شده نزله منزلة العلم، منتها با این بیان که این کاشف نیست، فقط از حیث جری عملی، آن را نازل منزله علم قرار بده. مثل این میماند که به شخصی بگویند: «أنت عالم لا من حیث الکاشفیه بل من حیث اقتضاء الجری العملی» یعنی خودت را به منزله عالم بدان، اما نه از این باب که این علم تو کاشف است، حالا که خودت را به منزله عالم قرار دادی، پس این علم تو کاشفیت دارد؟ نه. اگر عالم بودی چه میکردی؟ قطعاً عمل میکردی به علم خود؛ حالا هم به علمت عمل کن.
این نیز اگرچه وجه مستقلی است، اما مردود است؛ زیرا تنزیل واقعاً قابل اثبات نیست و ادله دلالت بر تنزیل ندارند.
دو احتمال اصلی باقی میماند:
اول اینکه اصل محرز، اصلی است که در آن، امر به ترتب آثار یقین میشود (امر طریقی به ترتیب آثار یقین). اصل غیرمحرز نیز اصلی است که فقط یک حکم ظاهری در آن وجود دارد (حالا یا ترخیص، یا ایجاب، یا لزوم) اما دیگر امر به ترتیب آثار یقین در آن نیست.
گفتیم این همان احتمالی است که محقق عراقی بیان کرده است، لکن مشکل آن این است که ما از ادله نمیتوانیم این معنا را استفاده کنیم. از دلیل استصحاب که میگوید: «لا تنقض الیقین بالشک»، استفاده نمیشود که امر طریقی به ترتیب آثار یقین میکند.
بررسی احتمالات مطرحشده در تمایز بین اصول محرزه و غیرمحرزه نشان میدهد که از میان گزینههای مختلف، احتمال دوم از قوت بیشتری برخوردار است. بر این اساس، اصل محرز به اصلی اطلاق میشود که تمام آثار واقع بر آن بار میگردد، در حالی که اصل غیرمحرز اصلی است که تنها برخی از آثار بر آن مترتب میشود.
به نظر میرسد این تعریف در مقایسه با سایر تعابیر و تعاریف از این دو اصل، از اشکالات کمتری برخوردار بوده و بتوان بدان ملتزم شد.
هذا تمام الکلام فی المقدمة العاشره
تا کنون ده مقدمه از مقدمات بحث اصول عملیه بیان شد، که یک یا دو مقدمه دیگر باقی مانده است، انشاءالله پس از ارائه آنها وارد بحث برائت خواهیم شد.
شرح رساله حقوق
امروز بحث رساله حقوق را پی میگیریم و به حق الحج میپردازیم. البته در برخی نسخهها حق این عبادت و در برخی دیگر پس از حق نماز به حق روزه پرداخته شده است.
این کلام نورانی امام سجاد (علیه السلام) را خواندیم که در مورد حق حج فرمودند: « و حق الحج أن تَعْلَمَ أَنَّهُ وِفَادَةٌ إِلَى رَبِّكَ وَ فِرَارٌ الیه مِنْ ذُنُوبِكَ وَ فِيهِ قَبُولُ تَوْبَتِكَ وَ قَضَاءُ الْفَرِيضَةِ الَّتِي أَوْجَبَهَا اللَّهُ تَعَالَى عَلَيْكَ».
در جلسه گذشته توضیح اجمالی درباره این فراز ارائه شد و اکنون به شرح مختصر هر یک از این عبارات میپردازیم.
حق اول
نخستین حق حج این است که بدانی حج، وسیلهای است برای ورود به درگاه پروردگارت «وِفَادَةٌ إِلَى رَبِّكَ» این تعبیر در برخی نسخهها «وقادة» آمده است. گویا حج، درگاهی برای ورود به محضر خداوند تبارک و تعالی است؛ گویی مدخلی است، ضیافتی است برای آنکه انسان به آستان پروردگار وارد شود.
نظیر این تعبیر را در مورد نماز نیز داشتیم که آن نیز «وِفَادَةٌ إِلَى ربک» خوانده شده است. این حاکی از شباهتی بین حج و نماز است. اما این که حج، آستان ورود به محضر خداوند متعال است، به چه معناست؟ مگر نه آنکه همه عبادات برای خدا انجام میشود و همگی برای تقرب به حق تعالی هستند؟ با این حال، در مورد برخی عبادات خاص مانند نماز و حج، این تعبیر «وِفَادَةٌ إِلَى اللَّهِ» به کار رفته، یعنی کأنه که این عبادات، انسان را مستقیماً در آستان قدس ربوبی قرار میدهند. لذا در مورد نماز تأکید شد که انسان برای ورود به آن محضر باید خشوع داشته باشد، این را باید بدانی که با این عمل در چه موقعیت والایی قرار میگیری.
شرط لازم حج
امام علی بن موسی الرضا (علیه آلاف التحیة والثناء) در بیانی درباره حج به چند مطلب اشاره میفرمایند که نشان میدهد انسان باید آگاه باشد که به درگاه قدس ربوبی وارد میشود. حضرت میفرمایند: « وَ إِنَّمَا أُمِرُوا بِالْإِحْرَامِ لِيَخْشَعُوا قَبْلَ دُخُولِهِمْ حَرَمَ اللَّهِ وَ أَمْنَهُ وَ لِئَلَّا يَلْهُوا وَ يَشْتَغِلُوا بِشَيْءٍ مِنْ أُمُورِ الدُّنْيَا وَ زِينَتِهَا وَ لَذَّاتِهَا وَ يَكُونُوا جَادِّينَ فِيمَا هُمْ فِيهِ قَاصِدِينَ نَحْوَهُ مُقْبِلِينَ عَلَيْهِ بِكُلِّيَّتِهِمْ مَعَ مَا فِيهِ مِنَ التَّعْظِيمِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِبَيْتِهِ وَ التَّذَلُّلِ لِأَنْفُسِهِمْ عِنْدَ قَصْدِهِمْ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ وِفَادَتِهِمْ إِلَيْهِ رَاجِينَ ثَوَابَهُ رَاهِبِينَ مِنْ عِقَابِهِ مَاضِينَ نَحْوَهُ مُقْبِلِينَ إِلَيْهِ بِالذُّلِّ وَ الِاسْتِكَانَةِ وَ الْخُضُوعِ.» .
حضرت به نکته بسیار مهمی اشاره میکنند تا انسان را متوجه سازند که به کجا میرود. این تعبیر «وِفَادَتهمْ إِلَيْهِ» در کلام علی بن موسی الرضا (ع) نیز وارد شده است. ایشان میفرمایند انسان باید پیش از ورود به حرم امن الهی، خاشع باشد و تواضع کند. این خشوع و اعراض از اشتغال به امور دنیا و زینتها و لذتهای آن، شرط لازم برای آن است که فرد با جدیت و کوشش تمام، به سوی آن هدفی که او را به این سفر واداشته، روی آورده و با تمام وجود به آن بپردازد.
در درجه اول باید «ان یخشع لله» باید خشوع داشت؛ زیرا انسانی که خشوع نداشته باشد، به این حقیقتها دست نمییابد. کسی که نفهمد به کجا و برای چه منظوری رفته است، هرگز به این حقایق دست پیدا نمیکند. امور دیگری نیز در احرام وجود دارد، مانند بزرگداشت خداوند، بزرگداشت بیت الله، و تواضع و خضوع هنگامی که قصد بیت الله و رویآوردن به سوی او کردند، اینها همه باید محقق شود.
ریشه ایجاد این حالت در انسان این است که خود را ناچیز ببیند. اگر بخواهد به این حقیقت دست یابد، باید دنیا و لذات آن را ناچیز و بیمقدار بپندارد. خضوع و خشوع داشته باشد و خود را کوچک ببیند. اگر انسان خود را در برابر خداوند تبارک و تعالی خاضع، خاشع و حقیر فرض کند، بسیاری از مشکلاتش حل خواهد شد. هرچه این احساس ناچیزی در برابر خدا بیشتر باشد، زودتر به این هدف رسیده و بیشتر او را در وصول به این مقصود یاری میکند.
اگر ذهن انسان در هنگام طواف، مشغول امور دنیا باشد، طبیعتاً هیچ اثری بر آن مترتب نخواهد شد. اگر انسان از قبل از ورود به میقات تا زمانی که اعمال حج به پایان میرسد، آماده نباشد و نداند که در چه موقعیتی است، در برابر کیست و هدف از این سفر چیست، هیچ بهرهای از این سفر نخواهد برد. کسی که ذهنش دائماً مشغول اموری است که راهزن انسان هستند، طبیعتاً به این مرتبه از آگاهی و معرفت نرسیده و بهرهای نخواهد داشت. این نکته مهمی است. اینکه حضرت میفرماید: «حق الحج أن تعلم أنه وفادة إلى ربک»، یعنی این که بدانی این، درگاه ورود به آستان حق تعالی است. هرگاه انسان بخواهد وارد مهمانی یا ضیافتی شود، هرچه آمادگی و توجهش بیشتر باشد، بهرهاش از آن مهمانی بیشتر خواهد بود.
نکته مهم و لطیف اینجاست که انسان هم باید از پیش آماده باشد و هم در حین عمل. پیش از آنکه به حج رود، باید بداند که این آستان حق تعالی، درگاه ورود اوست؛ یعنی این عمل حج، درگاه ورود او به آستان حق تعالی است. پس باید خشوع داشته باشد و بداند به کجا میرود.
امام سجاد(ع) و حج
حدیثی بسیار طولانی از امام سجاد (علیه السلام) وجود دارد که خواندنی است. در آن حدیث، حضرت تک تک اجزا و اعمال حج را نام برده و در مورد هر یک از آنها از شخصی سؤال میکنند: آیا وقتی این کار را میکردی، به این توجه داشتی؟ داستان این است که در یکی از سفرها، هنگامی که امام سجاد (ع) از حج بازمیگشت، شخصی به نام شَبلی به استقبال ایشان آمد. حضرت در اولین مواجهه از او پرسیدند: آیا به حج رفتهای؟ گفت: بله، من حج رفتم. سپس فرمودند: برای حج به میقات رفتی؟ لباس دوخته را از تن درآوردی؟ غسل کردی؟ گفت: بله. امام فرمودند: وقتی وارد میقات شدی نیت کردی پس از پوشیدن لباس احرام، یا پس از درآوردن این لباس که لباس گناه را از تن بیرون آوری و لباس اطاعت و فرمانبرداری خدا را به تن کنی؟ گفت: نه ای پسر رسول الله! این قصد در ذهنم نبود. لباسم را درآوردم و لباس [احرام] پوشیدم، اما اینکه همزمان با این، نیت کنم که لباس گناه را دور بیندازم و لباس اطاعت بر تن کنم، این در ذهنم نبود. … همینگونه به صورت جزء به جزء این سؤالات را ادامه دادند. سپس حضرت سؤال کردند: وقتی لباس دوخته را از تن درآوردی، آیا در نیتت این بود که لباس ریا و نفاق به تن نکنی و به تن نداشته باشی؟ گفت: نه ای پسر رسول الله! باز وقتی غسل میکردی، آیا چنین نیتی داشتی؟ و تک تک اعمال را سؤال کردند که آیا چنین نیتی داشتی؟ او میگفت: نه.
ملاحظه میفرمایید که ما در اینجا با دو گونه آمادگی مواجهیم: آمادگی که باید پیش از حج باشد، و آمادگی که در حین حج باید حفظ شود. این موضوع نیاز به توضیح بیشتری دارد که انشاءالله در جلسه آینده به آن خواهیم پرداخت.