جلسه بیستم
مقدمات – مقدمه نهم: تقدم امارات بر اصول عملیه –ملاک تقدیم امارات – قول دوم: ورود – تقریب اول و بررسی آن – تقریب دوم
۱۴۰۴/۰۷/۱۹
جدول محتوا
قول دوم: ورود
تا اینجا درباره ملاک تقدیم امارات بر اصول، علی وجه التعارض و التخصیص سخن گفتیم و هم خود این ملاک را توضیح و آن را مورد بررسی قرار دادیم. نتیجه این شد که این وجه و این ملاک قابل قبول نیست.
ملاک دیگری که برای تقدیم امارات بر اصول ذکر شده، ورود است. برخی معتقدند امارات بر اصول عملیه وارد هستند. گفتیم ورود به این معناست که دلیل وارد، موضوع دلیل مورود را مرتفع میکند، منتها این خروج بالتعبد است نه حقیقی و تکوینی. یعنی دلیل وارد به گونهای در دلیل مورود دخالت و تصرف میکند که فردی را از موضوع دلیل مورود خارج و موضوع آن را مرتفع میکند. این یک توضیح اجمالی از ورود است.
حالا اینکه چگونه دلیل وارد موضوع دلیل مورود را برطرف میکند، سه تقریب برایش ذکر شده. یعنی خود این ملاک ورود سه تقریب دارد. حالا ما باید هر سه تقریب را ذکر کنیم و مورد بررسی قرار دهیم. این سه تقریب در عبارات محقق نائینی هم بیان شده است.
این سه تقریب در یک جهت با هم مشترک هستند و آن اینکه هر سه درصدد تبیین ورود ادله امارات بر ادله اصول عملیه هستند. اما در عین حال با هم تفاوت هم دارند. اینکه چگونه یک دلیلی وارد بر دلیل دیگر است، میتواند به انحاء مختلف تصویر شود. حالا ما این سه تقریب را اینجا بیان میکنیم، بعد یک به یک اینها را مورد بررسی قرار میدهیم.
تقریب اول
وقتی میگوییم ادله اصول عملیه بر ادله امارات وارد هستند، به خاطر این است که مثلاً در دلیل اصالة الحلیه یا اصالة البرائة آمده است که «کُلُّ شَیْءٍ لَکَ حَلالٌ حَتَّی تَعْلَمَ أَنَّهُ حَرامٌ بعینه». یا در دلیل استصحاب آمده: «لا تَنْقُضُ الْیَقِینَ بِالشَّکِّ بل انقضه بیقین آخر». در هر دو دلیل، کلمه «علم» و «یقین» وارد شده. «حَتَّی تَعْلَمَ»، این هم میگوید: «بِالْیَقِینِ الْآخَرِ». هم در دلیل اصل برائت و هم در دلیل استصحاب، اصول عملیه حجت شدهاند، لکن تا زمانی که علم و یقین در مقابل آن پدید نیاید. مثلاً اصالة الطهاره به استناد «کُلُّ شَیْءٍ لَکَ طاهِرٌ» یا اصالة الحلیه به استناد «کُلُّ شَیْءٍ لَکَ حَلالٌ»؛ هر دو اصل برای ما حجت میشوند منتها حجیت آن تا چه زمانی است؟ «حَتَّی تَعْلَمَ أَنَّهُ حَرامٌ» یا « انقضه بِیقِینِ آخَرِ». این چیزی که غایت حجیت و اعتبار اصالة الطهاره، اصالة الحلیه، استصحاب است، حصول علم و یقین به خلاف است.
منظور از این علم و یقین چیست؟ آیا منظور یقین وجدانی است؟ آیا منظور علم وجدانی است یا یک معنای عامی دارد؟ یعنی مثلاً دلیل اصالة الحلیه میگوید: همه چیز برای تو حلال است تا یقین وجدانی پیدا کنی به حرام؟ یا استصحاب میگوید تا زمانی که یقین قطعی و وجدانی دیگر حاصل نشده است، بنا را بر یقین سابق بگذار؟ اگر به یقین وجدانی بخواهد گره بخورد، تعارض پیش میآید که ما آن را نفی کردیم. ما گفتیم اینجا تعارض پیش نمیآید. پس منظور از این یقین و علم در ادله اصول عملیه، حجیت است «حَتَّی تَعْلَمَ أَنَّهُ حَرامٌ» یعنی حتی تقوم الحجة علی حرمته. در آن یکی هم میگوید: «بل انقضه بحجة اخری» تا حجتی بر خلاف آن نیست، به همان یقین سابق اخذ کنید.
پس اگر گفته میشود ادله امارات وارد بر ادله اصول عملیه هستند، بدین معناست که دلیل اصل حلیت وارد بر دلیل استصحاب است یعنی «کُلُّ شَیْءٍ لَکَ حَلالٌ حَتَّی تَعْلَمَ أَنَّهُ حَرامٌ» نسبت به خبر واحد مورود است؛ یعنی دلیل حجیت خبر واحد وارد بر «کُلُّ شَیْءٍ لَکَ حَلالٌ حَتَّی تَعْلَمَ أَنَّهُ حَرامٌ» است. چون موضوع آن را از بین میبرد. وارد بر آن است؛ چون در «حَتَّی تَعْلَمَ»، علم به معنای علم وجدانی نیست. بلکه یقینی که حجت باشد، معتبر باشد؛ علمی که حجت باشد.
سوال:
استاد: وقتی وارد بر آن است، یعنی موضوع دلیل مورود را از بین میبرد. خود به خود آن دلیل کنار میرود.
ان قلت: اگر شما «تَعْلَمَ» یا «یَقین» را در این دو دلیل به «حجت» تفسیر کنید و بگویید منظور علم و یقین حقیقی نیست؛ در مورد اصول عملیه هم همینطور است. شما درصدد هستید بگویید دلیل اماره بر دلیل اصل وارد است و موضوع آن را از بین میبرد؛ چون مسئله را دایر مدار حجیت کرده است، همان علمی که ما به آن میگوییم حجت، یقینی که به آن میگوییم حجت. ولی مسئله این است که در ناحیه اصل عملی نیز همینطور است. اصل عملی نیز نتیجهاش هرچه باشد حجت است. اگر این هر دو حجت باشند، شما چرا اماره را مقدم میکنید بر اصل عملی؟! لقائل ان یقول که اصل عملی بر اماره مقدم میشود.
خلاصه، اگر شما علم و یقین را به حجیت تفسیر کنید، سؤال پیش میآید که اینجا چه بسا ما عکس آن را ادعا کنیم و بگوییم اصل مقدم بر اماره و وارد بر آن است.
قلت: یک فرقی بین دلیل اصل و دلیل اماره وجود دارد که مانع تقدیم اصل بر اماره میشود. فرق این است که در دلیل اماره غایتی ذکر نشده اما در دلیل اصل، غایت ذکر شده است. مثلاً در دلیل اصالة الحلیه این چنین آمده: «کُلُّ شَیْءٍ لَکَ حَلالٌ حَتَّی تَعْلَمَ أَنَّهُ حَرامٌ». حکم به حلیت همه چیز میشود تا زمانی که علم پیدا شود به خلاف آن؛ یک حجتی بر خلاف آن پیدا شود. ولی این غایت در دلیل اماره وجود ندارد. مثلاً یک امارهای قائم میشود بر اینکه خبر حجت است «خَبَرُ الْوَاحِدِ حُجَّةٌ». ولی این هیچ قید و غایتی برایش ذکر نشده است. نگفتند حجة تا زمان پیدا شدن یک اصل، یا تا زمان پیدا شدن مثلاً… هیچ غایتی برای آن ذکر نشده. لذا اصل نمیتواند حاکم و وارد بر اماره باشد؛ چون اماره از ابتدا هیچ قید و محدودیتی در کنارش نبوده است. بنابراین اماره که میآید، موضوع اصل عملی را از بین میبرد.
بررسی تقریب اول
به حسب ظاهر، این تقریب مشکل فنی ندارد؛ یعنی لولا ظواهر ادله، ما میگفتیم این قابل قبول است؛ تنها مشکل آن این است که علم و یقین در ادله اصول عملیه به معنای حجیت دانسته شده نه به معنای قطع و یقین وجدانی.
ما قبلاً هم به یک مناسبتی اگر خاطرتان باشد، اشاره کردیم که تفسیر واژه علم و یقین به حجیت خلاف ظاهر ادله است. این با ظواهر ادله سازگار نیست. الان ما چطور مثلاً «کُلُّ شَیْءٍ ذَلِکَ حَلالٌ حَتَّی تَعْلَمَ أَنَّهُ حَرامٌ» را حمل بر حجیت بکنیم؟ بگوییم «کُلُّ شَیْءٍ لَکَ حَلالٌ»…
سوال: در عرف به چیزی اطلاق می شود که معلوم باشد ولی منظور علم صد در صد نیست.
استاد: دو تا بحث است. (در این دو دلیل و در مواردی که وجود دارد بالاخره این را ما قرینه و شاهد بگیریم.) بالاخره این علم و یقین اینجا به معنای حجیت است یا خیر؟ … ظاهر دلیل باید ببینیم چه اقتضایی دارد. «کُلُّ شَیْءٍ لَکَ حَلالٌ حَتَّی تَعْلَمَ أَنَّهُ حَرامٌ». «حَتَّی تَعْلَمَ» اگر حمل بر حجیت شود، این خلاف ظاهر هست یا نه؟… خیلی خب، ما الان مشغول بررسی این هستیم … نه، ما الان بر اساس تقریب اول بحث میکنیم… در تقریب دوم یقین و علم را حمل بر همان یقین عرفی میکنند… اینکه سه تقریب محقق نائینی اینجا ذکر کرده به علت همین تفاوتهاست.
بر اساس تقریب اول، علم و یقین حمل شده بر معنای حجیت. این را هم که شما قبول دارید که حجیت بر خلاف ظاهر ادله است. این که ما بگوییم «کُلُّ شَیْءٍ لَکَ حَلالٌ حَتَّی تَعْلَمَ» یعنی حتی تقوم الحجة، این مشکل است. اینکه بخواهیم اینها را حمل بر این معانی بکنیم، این واقعاً مشکل است و قابل پذیرش نیست.
سوال:
استاد: اتفاقاً در ان قلت همین اشکال مطرح شد. میگوید «کُلُّ شَیْءٍ لَکَ حَلالٌ حَتَّی تَعْلَمَ أَنَّهُ حَرامٌ». این دلیل، دلیل اصل عملی است، دلیل اصالة الحلیه است، دلیل اصالة البرائه است. اینها آمدند گفتند «حَتَّی تَعْلَمَ» به معنای حتی تقوم الحجة است. اصلاً علم و یقین که بعضاً در ادله امارات و بعضاً در ادله اصول عملیه ذکر شده است؛ را میگویند به معنای حجیت و عدم حجیت است. این را ما قبلاً هم گفتیم، در اشکالی که نسبت به شمول ادله امارات یا عدم آن نسبت به اصول عملیه داشتیم مثل استصحاب، آنجا این را مطرح کردیم.
سوال: اینها قواعد فقهیه نیستند؟
استاد: شما اگر در حلیت و حرمت چیزی شک کنی یعنی چه؟ مثلاً این وجوب اجتناب دارد یا ندارد؟ این حرام است یا حرام نیست؟ شما در شبهات تحریمیه میگویید اصالة الحلیه جاری میشود. اصالة الحلیه در واقع یک جلوهای از اصالة البرائة است… بله، برائت شرعی در مقابل برائت عقلی که قبح عقاب بلابیان است. … بله، ما یک اشاره اجمالی کردیم، در تفسیر معنای حکومت گفتیم، چند تفسیر است، حرف مرحوم شیخ را یک اشاره اجمالی کردیم و رد شدیم. الان میخواهیم ببینیم آن معیارهایی که ما برای ورود و حکومت و امثال اینها ذکر کردیم، اینجا منطبق است یا نیست؟
تقریب دوم
در تقریب دوم نیز مسئله ورود مطرح است، منتها به جای اینکه در معنای «تَعْلَمَ» و «یَقین آخر» تصرف صورت بگیرد، در مورد متعلق علم، تصرف صورت میگیرد. گفت «حَتَّی تَعْلَمَ أَنَّهُ حَرامٌ»، ما میآییم در معنای حرام تصرف میکنیم. یعنی میگوییم اینجا منظور از حرام ای حرام واقعی او حرام ظاهری؟ میگوید: هر چیزی برای تو حلال است تا زمانی که یقین به حرمت پیدا کنی، یک وقت انسان یقین پیدا میکند به حرمت واقعی، یک وقت یقین به حرمت ظاهری پیدا میکند. حال اینجا «حَتَّی تَعْلَمَ أَنَّهُ حَرامٌ» هم حرام واقعی را در بر میگیرد و هم حرام ظاهری. آن «یَقین آخر» هم همینطور: « بل انقضه بقین آخر» یعنی یک یقین حقیقی یا یقین ظاهری به حرام واقعی پیدا کنی یا آن را با این نقض کنی.
سوال: یقین که واقعی و ظاهری ندارد
استاد: معنای یقین واقعی یعنی یقین به حکم واقعی. وقتی میگوید «حَتَّی تَعْلَمَ» یا «انْقُضْه بِیَقِینِ آخَرِ»، بالاخره در هر دو عنوان علم و یقین ذکر شده است، لکن این یقین و علم یک متعلقی دارد. یک حکم واقعی پشت سر این وجود دارد. بدون این که ما این را منحصر در یک جهت خاص کنیم، میگوییم اینجا منظور از یقین، یقین به حکم واقعی و حکم ظاهری هر دو است.
در این صورت معنا چه میشود و چطور در ما نحن فیه ورود تحقق پیدا میکند؟ معنا این است: «کُلُّ شَیْءٍ لَکَ حَلالٌ حَتَّی تَعْلَمَ أَنَّهُ حَرامٌ بعینه» یعنی حتی تعلم انه حرام واقعاً او ظاهراً. این حرمت را اعم از واقعی و ظاهری. اگر این کار را کردیم، اینجا دیگر ورود مسلّم است و ادله امارات بر اصول عملیه وارد خواهند بود.
البته این جای بحث دارد و ما فعلاً تصویر دوم ایشان را بیان میکنیم که دلیل «کُلُّ شَیْءٍ لَکَ حَلالٌ» میگوید هر چیزی برای تو حلال است تا یقین پیدا کنی به حرمت ظاهری یا واقعی. البته این تقریب یک دنبالهای دارد که بیان خواهیم کرد.
تقریباً دو یا سه تا اشکال اینجا وارد است که تأملی بفرمایید. انشاء الله اشکالات این را فردا عرض میکنیم.