سخنرانی آیت الله سید مجتبی نورمفیدی با موضوع روش تبدیل گزاره های فقهی به هنجارهای اجتماعی در سیره امام خمینی (ره)

 

سخنرانی آیت الله سید مجتبی نورمفیدی در نشست علمی «روش تبدیل گزاره‌های فقهی به هنجارهای اجتماعی در سیره امام خمینی (ره) پیش از انقلاب» - سال 1404

دبیر جلسه: ضمن عرض خیر مقدم به استاد محترم آیت الله سید مجتبی نورمفیدی و اعزه‎ای که در محضرشان هستیم، در آستانه سالگرد رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی(ره)، تبیین اندیشه‌های ایشان، به ویژه در عرصه فقه، می‌تواند یکی از موضوعات مهم و تأثیرگذار باشد. یکشنبه‌های روش تاکنون ۴۵ جلسه برگزار کرده که عمدتاً به موضوعات مربوط به روش فقه معاصر پرداخته است. در فصل بهار از این مجموعه نشست‌ها، روش‌های تبدیل گزاره‌های فقهی و هنجارهای اجتماعی بیشتر مورد بحث و گفتگو بوده است.
در این نشست موضوع «روش تبدیل گزاره‌های فقهی به هنجارهای اجتماعی در سیره امام خمینی که از محضر آیت الله نورمفیدی استفاده خواهیم کرد. این نشست به مقطع پیش از انقلاب اختصاص دارد» مقطعی که بنیادهای فکری مرحوم امام نضج و نظم گرفت و زمینه را برای پیاده‌سازی فقه در جامعه فراهم نمود. این نکته را باید یادآوری کنم که دوستانی که در محضرشان هستیم و دوستانی که در فضای مجازی ما را دنبال می‌کنند، چنانچه سوالی در رابطه با موضوع و مباحث مطروحه اگر به ذهن‌شان رسید، به ما منتقل کنند. انشاءالله در انتهای بحث از محضر ارائه‌کننده محترم خواهیم پرسید. بدون فوت وقت، از محضر آیت الله نورمفیدی استفاده می‌کنیم.
آیت الله سید مجتبی نورمفیدی: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین، و اللعن علی اعدائهم اجمعین.
با توجه به فرصت محدودی که در نظر گرفته شده، ناچارم به صورت فشرده و خلاصه عرایضم را تقدیم بکنم.

چند نکته

قبل از اینکه وارد بحث شوم، لازم است به چند نکته اجمالاً اشاره می‌نمایم.
نکته اول: روش‌های هنجارسازی ارزش‌ها یا ایده ها با قطع نظر از ارزشگذاری خود ایده‌ها و ارزش‌ها، بعضا مشترک است؛ یعنی اعم از اینکه یک ایده یا ارزش از دید ما مثبت باشد و به معنای واقعی کلمه ارزش محسوب شود یا از دید ما ارزش نباشد یا نباشد، روش‌های تبدیل ایده‌ها به هنجارها چه بسا مشترک باشند. آنچه که می‌تواند آنها را از هم متمایز کند، صرف نظر از خود ایده‎ها، ارزش‌هایی است که بر هنجارسازی حاکم هستند. ما وقتی از روش امام در هنجار سازی اجتماعی سخن می‌گوییم، بدیهی است که مشخصه و مؤلفه‌ای دارد که آن را از برخی هنجار سازی‎های دیگر ممتاز می‌کند، و آن اینکه این روش‌ها خود از ارزش‌هایی پیروی می‎کند.
نکته دوم: اختلاط روش‌ها و عوامل هنجارسازی و درهم تنیدگی آنها تا حدی اجتناب‌ناپذیر است. لذا من از همین ابتدا عرض می‌کنم که نسبت به بعضی از این موارد که می‌خواهم ذکر بکنم، ممکن است برخی گمان کنند این‌ها روش نیست، اما من از منظری می‌توانم همه این‌ها را به نوعی روش محسوب نمایم.
نکته سوم: برخی از این‌ موارد ممکن است به نظر مخاطب از مقدمات بعیده بحث محسوب شود، لکن اگر ما برای هنجارسازی سه ضلع تصور کنیم، هنجارساز، هنجارپذیر و خود هنجار یا آن ایده و ارزشی که قرار است تبدیل به هنجار شود، بخش مهمی از آن که با بحث ما هم ارتباط دارد، به خود هنجارساز مربوط است. شخصیت هنجارساز، یا به تعبیر برخی هنجارگذار، در تبدیل ایده‌ها و گزاره‌ها به هنجارهای اجتماعی بسیار اثرگذار است و پرداختن به صلاحیت‎ها و شایستگی‎های او جزئی از مباحث به شمار می‎رود. لذا گمان نشود که بعضی از این امور که در این جلسه به آن پرداخته می‌شود، از مقدمات بعیده است؛ جون اینها در فرآیند هنجارسازی حتماً دخالت دارند و باید به آن پرداخته شود.

ضرورت هنجار سازی

در مورد تعریف هنجار و ضرورت هنجارسازی و دیگر لازم نیست بحث شود. این‌ها در جای خود بیان شده‌اند. این یک امر بدیهی است که هر ایده‌ای یا ارزشی، مخصوصاً از ناحیه کسانی که آرمان‌های بزرگی دارند، نمی‌تواند در حد یک مطلوب ذهنی باقی بماند، بلکه باید تبدیل به یک رفتار اجتماعی شود، یک قاعده‌ای که در سطح جامعه تداوم پیدا کند و تبدیل به هنجار شود. لذا شخصیتی مثل امام خمینی، با ویژگیهایی که داشت نمی‏توانست اقدام به هنجار سازی نکند. امام برای روحانیت یک مأموریت بسیار گسترده‎ای قائل بود و در یک نگاه عمیق‌تر و وسیع‌تر، اساسا رهبران الهی و انبیاء، نمی‌توانند از اندیشه هنجارسازی جدا شوند. اصلاً پایه و اساس دعوت انبیاء هنجارسازی است و اینکه مطلوب‌ها و ایده‌های خود و دعوت الهی را، تبدیل به هنجارهای اجتماعی کنند. لذا این یک وظیفه قطعی و یک ضرورت است. بدیهی است امام هم به عنوان یک رهبر، یک روحانی، یک تربیت‌شده مکتب اهل بیت و حوزه‌های علمیه، باید به این مهم توجه داشته باشد.
بحث ما امروز عمدتاً درباره یک ضلع از این اضلاع سه‌گانه یعنی «هنجارساز» یا «هنجارگذار» است لذا سخنم را درباره این ضلع مطرح می‌کنم و فعلا کاری به «هنجار» و «هنجارپذیر» ندارم. گرچه در لابه‌لای بحث چه بسا پیرامون ارتباطی هم با این دو ضلع ایجاد شود.

عناوین کلی بحث پیرامون «هنجار ساز»

در رابطه با ضلع اول، یعنی هنجارساز، که در این بحث، منظور امام (رحمة الله علیه) است من به چهار بخش می‌خواهم بپردازم:
بخش اول: مربوط به صلاحیت‌های امام به عنوان یک هنجارساز است.
بخش دوم: ویژگی‌های شخصیتی او.
بخش سوم: اقدامات، اقدامات هم در دو قسمت، به عنوان «اقدامات اولیه» و «اقدامات ثانویه»، انشاءالله تبیین خواهد شد.
حالا تا چه حدی فرصت باشد که به اینها بپردازم، باید ببینیم چقدر وقت اجازه می‌دهد.

۱. صلاحیت ها

صلاحیت‌های هنجارساز، بدون تردید یکی از مباحث مهم هنجارسازی اجتماعی است. صلاحیت‌های امام هم از جهت علمی و هم از جهت عملی بر همگان روشن است و جای بحث ندارد. ما خیلی روی این معطل نشویم.
امام (رحمة الله علیه) در محیط تربیتی خانوادگی صلاحیت‌ها و امتیازاتی را کسب کرده و نزد معلمان و استادان در حوزه‌های علمیه هم از نظر علمی به عنوان شخصیتی جامع الاطراف شناخته می‎شود. در فقه و کلام و فلسفه و تفسیر و عرفان، به گونه‌ای که سرآمد است و هیچ تردیدی در جایگاه علمی ایشان نیست. من دیگر جزئیات را لازم نیست بگویم؛ همه شما از آن آگاه هستید.
از نظر عملی هم این‌چنین بود و به جهت قدس و تقوا زبانزد بود. داستان‌هایی که از مراقبت‌ها و مراعات‌های امام حتی در سنین جوانی نقل می‌کنند، بعضاً شگفت‌انگیز است. چه دوستانی که با ایشان معاشرت داشتند، چه اساتیدشان، همه بر این مطلب اتفاق نظر دارند. کمالات علمی و عملی امام قابل مقایسه با بزرگان حوزه‌های علمیه در زمان‌های گذشته است. این از جهت صلاحیت‌ها.

۲. ویژگی های شخصیتی

از جهت ویژگی‌های شخصیتی هم چند ویژگی در طول زندگی ایشان برجسته است. از ابتدا، قبل از ورود در مبارزه و نهضت و در کوران حوادث و بعد از انقلاب تا زمان رحلت، این‌ هم گمان می‌کنم که چندان نیاز به توضیح ندارد و من سریع از آن عبور می‎کنم.
1. اولین ویژگی، باور عمیق قلبی به آنچه می‌گفت و امید به تأثیرگذاری بود. کسی که می‌خواهد یک ایده‌ای را تبدیل به یک هنجار اجتماعی کند، در درجه اول خودش باید عمیقاً به آن معتقد باشد، و امام این باور قلبی را داشت. مصمم و قاطع بود و در سخت‎ترین شرایط هم، هیچ تردیدی برای او در مبارزه پیش نیامد. این داستان را حتما شنیده‎اید که آن شبی که ایشان را از قم به تهران می‌بردند، در مسیر مأمورین ماشین را به سمت دریاچه نمک بردند و برای اینکه ایشان را بترساننند از اینکه می‌خواهند او را سر به نیست کنند. امام خود فرموده که: والله آن‌ها ترسیدند و من نترسیدم. شجاعت، مصمم بودن، و باور عمیق قلبی به اینکه این یک تکلیف است و باید انجام شود، از ویژگیهای برجسته ایشان بود.
2. استقامت در هدف و صبوری؛ این یکی دیگر از ویژگی‌های امام است استقامت و صبوری از ویژگی‎های انبیا است. «ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا…». این ویژگی از جنس ویژگیهای رهبران الهی و انبیا است؛ برای اینکه اصل پیام و دعوت و ایده‌ای که قرار بود تبدیل به هنجار شود، مأخوذ از دستورات الهی، قرآن و نهج‌البلاغه بود. بالاخره کسی که در این محیط تربیت می‌شود باید استقامت داشته باشد. خصوصیت در مواقع مختلف خود را نشان داده است. زمان از دست دادن فرزندشان مرحوم حاج آقا مصطفی، که امام او را امید آینده اسلام می‎دانست. در تبعید و مخاطرات دیگر هم خود اهل صبر و استقامت بود و هم دیگران به صبر و استقامت دعوت می‎کرد. این از ویژگی‌های منحصر به فرد ایشان است. کسانی که با ایشان مأنوس بودند، می‏گویند در اوج مشکلات ما وقتی چهره امام را می‌دیدیم، کاملا مصمم به نظر می‏رسید.
من یادم هست یک وقتی مرحوم آقای طاهری خرم‌آبادی که ما خدمتشان مکاسب می‌خواندیم. نقل می‌کردند که در کوران مشکلات و حوادث مربوط به سال‌های اولیه انقلاب، یعنی سال ۴۲ ما به امام عرض کردیم: هرچه تلاش می‌کنیم ذهنمان متمرکز نمی‌شود. نمی‌توانیم درس بخوانیم، مطالعه کنیم. امام به ما می‌فرمود که: من وقتی سر مطالعه می‌نشینم، انگار هیچ چیزی غیر از این کتاب و این موضوع در عالم وجود ندارد. این یک قدرت خارق‌العاده می‌خواهد که چنین آرام و صبور باشد.
3. پرهیز از دوگانگی در رفتار و عمل، و در یک کلمه، صداقت. این‌ خصوصیت واقعاً برای کسی که یک ایده یا ارزشی را بخواهد تبدیل به یک هنجار کند، خیلی مهم است. صداقت از ویژگی‌های امام بود و ما این را در مقاطع مختلف قبل و بعد از انقلاب دیدیم. هیچ‌وقت با مردم رفتار غیرصادقانه نداشت و همیشه هم این را به مسئولین تذکر می‌دادند. می‌گفتند: هر کاری می‌خواهید بکنید، ولو الان نمی‌توانید به مردم بگویید، ولی جوری انجام دهید که اگر یک روزی مجبور شدید برای مردم توضیح دهید، بتوانید این کار را بکنید؛ نه اینکه هیچ موقع نتوانید توضیح دهید.
4. پرهیز از وابستگی و تعلقات خانوادگی و دوری از منافع شخصی، چه مادی، چه معنوی. حالا منافع همیشه مادی نیست؛ گاهی منافع معنوی است: اعتبار، آبرو، احترام اجتماعی.
این‌ها ویژگی‌های شخصیتی امام بود که از این هم من عبور می‌کنم.

۳. اقدامات

اقدامات امام، که دو قسمت دارد: اقدامات اولیه و اقدامات ثانویه.

الف. اقدامات اولیه

یکی از مهمترین اقدامات اولیه اقداماتی است که منجر به تولید هنجار می‌شود.

۱. اصلاح و تولید برخی گزاره‎های کلامی و فقهی

ما یک مرحله‌ای داریم که گزاره‌ها باید تبدیل به هنجار اجتماعی شود. اما خود این گزاره‌ها که قرار است تبدیل به هنجار شود، بسیار مهم است.
پرسش مهم در این رابطه این است که آیا امام گزاره‌های موجود را تبدیل به هنجار اجتماعی کرد یا در صدد تولید و اصلاح برخی گزاره‌ها برآمد؟ برخی فقها، گزاره‌های معروف و مشهور کلامی و فقهی را به نوعی هنجارسازی کرده‎اند. ما کمتر عالمان بزرگی را سراغ نداریم که اصلاً به فکر هنجارسازی نبوده باشند، لکن وسعت محیط اجتماعی مورد نظر آنان خیلی متفاوت بوده. یک عده‌ای، هنجارسازی را فقط در یک محله یا در یک شهر یا در یک استان دنبال می‌کردند. هنجارسازی‌های فقهای پیشین اغلب بر مبنای گزاره‌های مشهور فقهی انجام شده و شاید آن‌گونه که امام به فکر هنجارسازی زیربنایی افتاد تا از بن جامعه را متحول کند، کمتر سابقه داشته است.
یکی از وجوه تمایز امام با دیگران همین است که به دنبال هنجارسازی برای گزاره‌هایی بود که واقعا زیر ساخت تحول جامعه معحسوب می‎شود. اینها خیلی فرق می‎کند. ایشان به این منظور، هم در برخی گزاره‌های کلامی و هم در بعضی گزاره‌های فقهی، اصلاحاتی انجام داد. اینکه برخی از گزاره‌های فقهی مبانی کلامی‌ دارد، بحثی ندارد و روشن است. من خیلی نمی‌خواهم وارد این بحث شوم لکن امام با یک جامعه‌‎ای مواجه کرد که بعضی بنیان های فکری متدینین آن هم مشکل داشت. برخی گزاره‌های کلامی لازم بود شخم زده شود، لازم بود این گزاره‌ها اصلاح شود. مثلاً تفکیک بین جهان‌بینی الهی و توحیدی با جهان بینی مادی، جایگاه انسان در عالم هستی، انسان‌شناسی، اینکه اصلاً این انسان کیست؟ چیست؟ رابطه و نسبت بین توحید و حکومت اسلامی. این‌ها تماما شاهد دارد که امام در آن مبانی نظر داشت. حالا یا مبانی فلسفی یا کلامی، مثلا به نظر ایشان بین توحید و حکومت اسلامی ملازمه‌ای برقرار است، یا مسئله پیوند دین و سیاست، حضور دین در ساحت‌های مختلف، جامعیت دین، جاودانگی دین، جهانی بودن دین، اینکه این دین خاتم همه ادیان است، یا در مسئله امامت و اینکه امتداد امامت در عصر غیبت ثبوت ولایت برای فقیه است. امام این‌ها را یا در برخی صحبت‌ها یا پیام‌ها، بی‌واسطه یا باواسطه از طریق شاگردان و حلقه‌های درسی، سعی می‌کردند منتقل کنند. اصلاح برخی از قضایایی که در ذهن عامه و جامعه وجود داشت، این‌ها از مهم‌ترین گام‎ها برای هنجارسازی بود. بدون اصلاح این‌ها، کار پیش نمی‎رفت. این در مورد گزاره‌های کلامی.
در مورد گزاره‌های فقهی، نیز همین دو نوع مواجهه را ما از امام می‌بینیم: هم اصلاح برخی گزاره‌های فقهی مشهور و هم تولید برخی گزاره‌های فقهی برای اینکه مطلب عینی‌تر شود و صرفا ادعا نباشد، مثلا می‎زنم؛ وجوب تقیه یکی از گزاره‌های فقهی ماست. همه هم به آن قائل هستند. از وجوب تقیه مواردی استثنا شده که تحت عنوان مستثنیات تقیه از آن نام می‌برند و تقیه در آن‌ها جائز نیست. امام دایره مستثنیات تقیه را توسعه داد. اینکه می‌گوییم دایره را توسعه داد، یکی از ا ین موارد این است: این‌طور نیست که تقیه برای هر کسی در هر شرایطی واجب باشد. مثلا اگر یک شخصیت اجتماعی مهمی مانند یک مرجع تقلید بخواهد تقیه کند چون او را وادار کرده‎اند یک کاری بکند، این معلوم است که بازتاب عمل او و کار او چه خواهد بود و چه اثری دارد. ایشان می‌گوید: اهمیت اجتماعی تقیه‌کننده باید در نظر گرفته شود. یا مثلاً در مورد ضروریات دین یا آنجایی که اساس اسلام در خطر است، دیگر ضرر جانی و امثال آن اهمیتی ندارد. خیلی‎ها با شعار تقیه و بر اساس این گزاره فقهی از ورود به دایره مبارزه و نهضت خودداری می‌کردند. امام مرزهای این گزاره فقهی را جابه‌جا کرد.
یا مثلاً در مورد حیل ربا که معروف هم هست به امام با آن مخالفت کردند و دلیلشان هم این است که درست است که مسئله ظلم در مورد ربا حکمت است، نه علت، اما این از آن حکمت‌هایی است که نمی‌توان آن را نادیده‌ گرفت. به هر حال کار اول برای اینکه این گزاره‎ها تبدیل به هنجار شود، می‌بایست این گزاره‌ها اصلاح شود.
بخشی از گزاره‌های فقهی را هم امام تولید کردند و مسئله فقط اصلاح نبود؛ از جمله لزوم تصدی دین نسبت به حکومت. مسئله حکومت از مسائل بسیار مهم است. اینکه حکومت یک امری است که از دین قابل جدا شدن نیست. به نظر ایشان حکومت فلسفه عملی فقه در تمام ابعاد آن است. این گزاره یعنی لزوم تشکیل حکومت و اینکه حکومت چگونه باید باشد، حاکم چه شرایطی، باید داشته باشد و …، مجموعه‌ای از گزاره‌های فقهی بود که امام بخشی از آنها را در بحث ولایت فقیه مطرح کردند. اگر بخواهیم مثال بزنیم، مثال زیاد است، ولی فرصت کم است. یا در مورد امر به معروف و نهی از منکر، به عنوان یک فریضه، همه آن را گفته‌اند: چون بها تقام الفرائض؛ لکن اینکه مثلاً برای امر به معروف و نهی از منکر، در برخی مواقع اقدام جمعی لازم است. یعنی یک وقت امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یک وظیفه فردی برای مکلفین مطرح می‎شود به این معنا که بر هر مکلفی واجب است که امر به معروف و نهی از منکر بکند، اما امام می‌گفت:گاهی این فریضه نیازمند اجتماع یک عده‌ای است که در این صورت، باید آن عده اقدام کند. یعنی به عنوان یک عمل جمعی. این ارتقاء فقه است. امام با نگاهی که داشتند، فقه را از ساحت فرد و فردیت ارتقا دادند به ساحت اجتماع و فقه اجتماعی را پررنگ کردند. این یک نمونه‌اش که می‌گوید: امر به معروف و نهی از منکر چه بسا وظیفه جمع باشد. حالا این جمع ممکن است اهالی یک شهر باشند یا یک ملت یا حتی یک امت؛ امت اسلامی. امام بعضی جاها این را به عنوان تکلیف برای امت اسلامی ذکر می‌کند.
یا مثلاً در مورد احتمال تأثیر امر به معروف و نهی از منکر، و مهم‌تر اینکه منکر به معنای واقعی کلمه چیست و اولویت‌ها در منکر کدام است؟ آنوقت این‌ها را هم در کتاب‌های فتوایی و هم در مواجهاتی که با رژیم شاه داشتند، را مکرر مطرح کردند؛ اینکه قوانین اسلام نقض می‎شود، نقض قوانین اسلام، حیف و میل بیت‌المال، این‌ها از همان سال ۴۱ به بعد، چه در سخنرانی‎ها و پیام‏ها و چه نامه‌هایی که مثلاً به خود شاه نوشته‌اند، مطرح شده است، ایشان یکی دو تا نامه به شاه دارند. در جریان انجمن‌های ایالتی و ولایتی در سال ۱۳۴۱، در نامه‌ای که ابتدا او را نصیحت کرده‌اند، بعد تهدید، یا در پیامی که به علمای تهران داده‌اند، می‌گوید: اصول اسلام در خطر است. قرآن و مذهب در خطر است. با این احتمال، تقیه حرام است و اظهار حقایق واجب، ولو بلغ ما بلغ. این جابه‌جایی مرزهای این گزاره‌ها است.
پس در تولید گزاره فقهی، آن هم در اموری که اگر تبدیل به یک هنجار می‌شد و عمومیت پیدا می‌کرد، نتیجه‌اش معلوم بود که این اتفاق هم افتاد.

۲. کادر سازی

یکی دیگر از اقدامات اولیه امام، کادر سازی بود که این هم در حلقه‌های درسی صورت گرفت. ایشان طیف وسیعی از شاگردان را تربیت کردند. بزرگانی که بعدها خودشان حاملان ایده‌ها و ارزش‌هایی بودند که امام پایه گذار در آنها بودند و طبیعتاً سهم مؤثری در هنجارسازی داشتند.

ب. اقدامات ثانویه

تا اینجا در مورد صلاحیت‌ها، ویژگی‌ها و اقدامات اولیه امام برای هنجارسازی نکاتی را عرض کردیم. اما من خیلی فشرده بیان کردم و شواهد و نمونه‌هایی که می‎خواستم ذکر بکنم، باقی ماند و تنها چهارچوب کلی بحث را ارائه دادم که تناسب حفظ بشود و از فرصت کوتاه نهایت استفاده بشود. لذا اول صلاحیت‌ها را بیان کردم. امام یک ایده‌ای دارد. وقتی می‎خواهد آن راتبدیل به یک هنجار اجتماعی کند و نتیجه‌اش بشود تغییر؛ چون قرار نیست که آن مطلوب‌ها در ذهن بماند و اثر نداشته باشد. هر تغییری نیازمند یک هنجارسازی است و لذا لازم بود این صلاحیت‌ها را کسب کنند. آنگاه درباره ویژگی‌ها خیلی کوتاه مطالبی را عرض کردم.
ایشان سپس اقدامات اولیه‌ای را سامان دادند. این‌ها در واقع همه تمهید برای هنجارسازی محسوب می‎شود. هنجارسازی یک فرایند طولانی‌مدت است، زمان می‌برد، کند است. ما اطلاعات تاریخی نداریم که دقیقا از چه زمانی اقدام عملی برای اینکه این‌ها را تبدیل به یک حرکت و رفتار عمومی کند، آغاز شد، اما قرائن و شواهد نشان می‌دهد که از همان اوائل دهه ۴۰ وارد این عرصه شدند. البته پیش از آن هم کارهایی صورت گرفته بود؛ مثلاً یک نامه‌ای از امام در سال ۱۳۲۳ بعد از سقوط رضاخان، نقل شده که در آن از همه می‌خواهد که برای خدا قیام کنید و الا فردی بدتر از رضاخان بر آنان مسلط می‌شود. حالا این نامه را من خودم ندیدم، اما این نقل شده است پس از آن موقع این دعوت بوده. حالا ولی هنوز اقداماتی برای هنجارسازی به صورت عمومی صورت نگرفته است. از اوائل دهه ۴۰، این اقدامات به صورت علنی و رسمی شروع شد. اینکه من از این بخش به عنوان اقدامات ثانویه تعبیر می‌کنم، از این مطلب غافل نیستم که بعضی از این‌ها ممکن است روش نباشد. اصلاً در اینکه هنجارسازی یک روش است یا فرآیند؛ ما نمی‌خواهیم وارد آن بشویم. به هر حال ایشان چندین کار یا تاکتیک یا روش در هنجارسازی داشتند.
اینجا به نظر می‎رسد که توصیه‎ای داشته باشم مبنی بر اینکه گزاره‌های فقهی مرتبط با این بحث احصاء شود. اینکه چه گزاره‌های فقهی از سوی امام در نظر گرفته شد برای هنجارسازی، این‌ خودش به نظر من مطلب خوبی است که فهرستی از گزاره‌های فقهی که تبدیل به هنجار اجتماعی شد، تهیه شود. منظور هم فقط آن‌هایی نیست که صریحاً در نوشته‌ها یا گفته های امام بیان شده؛ چون ممکن است بعضی از این‌ها بیان نشده باشد، ولی قطعاً جزء گزاره‌هایی است که ممکن است تبدیل به هنجار اجتماعی شده باشد.
در این بخش چند محور عرض می‌کنم که چه بسا بتوان دقیق‌تر آنها را مرتب‌سازی کرده، ولی من بدون ملاحظه ترتیب‌ها ذکر می‌کنم.
1. در درجه اول امام با هنجارپذیران و مخاطبان خود همراهی و همدردی کردند، و این ممکن نبود جز اینکه دردها را بشناسند. یعنی شناسایی درد و ناهنجاری‌ها. شما برای اینکه بخواهید یک ناهنجاری را از بین ببرید و یک ایده، ارزش یا گزاره مطلوبی را تبدیل به هنجار کنید، قبل از هر چیز باید ناهنجاری‌ها را بشناسید، دردها را بشناسید و به مخاطبان بفهمانید که شما با آن‌ها همدردی دارید و آنچه که به دنبالش هستید به نفع آن‌هاست. یعنی سودمندی به حال مخاطبان را به آن‌ها القا کنید. امام در این جهت بی‌نظیر بود؛ در اینکه هم دردها را بفهمد و دست روی نقاط حساس جامعه بگذارد؛ مثلاً آن موقع یکی از مهم‌ترین مشکلات مسئله فقر و غنا بود. شکاف فقیر و غنی، البته ایشان تا آخر هم بر آن تأکید داشتند. اینکه چرا باید در یک کشوری یا مملکتی که این همه ثروت دارد، باید این اتفاقات بیفتد. این مسئله مهمی برای هنجارسازی بود. بالاخره باید ملت این را درک می‎کرد که درد اصلی او چیست. من از این‌ها به سرعت عبور می‌کنم که وقت را هم رعایت کنم.
2. امام برای انتقال پیام از روش بلاغ مبین استفاده می‌کردند. بلاغ مبین مسئله‏ای است که ما در مورد قرآن مشاهده می‎کنیم. قرآن کتاب مبین است. در مورد پیامبر هم این را داریم. آشکار بودن و روشن بودن پیام در عین سادگی و روان بودن. بسیار اثرگذار است. بحث‌های علمی امام، طبیعتاً دست‌انداز فنی دارد؛ بالاخره بحث علمی است. در همه بحث‌های علمی پیچیدگی و تعقيد وجود دارد، ذات بحث علمی این است. امام آن‌جا که با مردم سخن می‌گویند، ضمن اینکه بسیار محکم و متقن است، کاملاً روان، ساده و بدون تعقيد می‎باشد به گونه‎ای که آن روستایی کم‌سواد و کم‌اطلاع در عمق روستا نیز عمق پیام امام را درک می‌کرد. این نکته مهمی است. حتی من می‌خواهم بگویم گاهی مطالب عرفانی را هم که در سخنرانی‌های عمومی مطرح می‏کردند با ادبیات روان و ساده بود. این خیلی مهم است که انتقال پیام، محکم و اقناعی، ساده، روشن، صریح و بدون هیچ پیچیدگی باشد.
3. امام برای هنجارسازی به قشر جوان توجه ویژه داشتند. همان وقت‌‎ها که از ایشان می‎پرسیدند سربازان شما کجا هستند؟ می‌گفتند: همین هایی هستند که در گهواره هستند، توجه ویژه به نسل جوان که پرانرژی، امیدوار به آینده، متحرک و بی‌باک و شجاع است. این مسئله در همه ادوار، مخصوصاً در اوان فعالیت‎های ایشان همیشه مدنظر بوده است.
دیگر از اینجا به بعد مطالب را فهرست وار مطرح می‎کنم.
4. یکی دیگر از کارهای مهم امام این بود که با نخبگان و گروه‌های مرجع ارتباط مؤثری را سامان دادند. حالا من یک نمونه‌ را ذکر می‎کنم. در همان اوائل، امام توسط شاگردانشان نامه‌هایی را برای علمای بلاد ارسال می‎کردند. غیر از اینکه در سطح مراجع ملاقات داشتند، نشست‌هایی داشتند و گاهی بانی این نشست‌ها بودند و سعی می‌کردند آن‌ها را همراه کنند. ایشان نامه‌هایی را می‌نوشتند و برای علمای بلاد و شهرستان‌ها می‎فرستادند. در این نامه‌ها که من بعضی از آن‌ها را شفاهی شنیده‌ام یا کتبی بوده و در جایی منعکس شده، سعی امام این بود که آن‌ها را متوجه اوضاع خطیر آن روز کنند. اینکه باید حرکت کنند. این تعبیر که به خاطر دنیای خودتان هم که شده، یک حرکتی بکنید، نقل شده. به هر حال، ارتباط با نخبگان، گروه‌های مرجع و علمای بلاد یا حتی شخصیت‌های مؤثری از غیر روحانیون یکی از اقدامات امام بود.
5. توجه به مخالفان هنجارسازی و سعی بر همراه کردن آنان و در غیر این صورت بایکوت کردن آنها از دیگر اقدامات ایشان است. بالاخره یک عده‌ای بودند که در برابر روند هنجارسازی امام مقاومت می‌کردند. این دسته هم درون حوزه بودند، هم بیرون حوزه. حالا دیگر من نمی‌خواهم جریان‌شناسی کنم و یک به یک شرح دهم که چه کسانی، چه مقاومت‌هایی در برابر این هنجارسازی داشتند؟ در درون حوزه، افراد مختلف بودند. بیرون حوزه هم گروه‌های مختلف بودند. امام نسبت به جریانات درونی و بیرونی حوزه موضع داشت و نسبت به آن‌ها هم نصیحت می‎کرد و هم تهدید می‎نمود و هشدار می‌داد. مثلاً یک گروهی را به عنوان علمای درباری معرفی می‎کرد و به مردم گوشزد می‎کرد چه موضعی در برابر آن‌ها داشته باشند. این‌ها در برابر این هنجارسازی مقاومت و ایستادگی می‌کردند. حالا یا علنی یا غیرعلنی، به انواع مختلف، به صورت تألیف کتاب، نوشتن مقاله و … . امام می‌دانست که این موانع را باید از سر راه بردارد یا همراه کند نفس توجه به این گروه‎ها به عنوان مانع هنجارسازی بسیار مهم است.
6. امام به گزاره‌ها یا ارزش‌ها یا ایده‌هایی که در صدد هنجارسازی برای آن‌ها بر آمده بودند، بعد جهانی و بین‌المللی دادند؛ به عبارت دیگر آنها را محصور در خواست‌های یک مردم یک منطقه جغرافیایی نکردند، هرچند این هم بود، اما من می‌خواهم بگویم ارزش‎ها و گزاره‎های مورد نظر ایشان دو بخش داشت. یک بخش مربوط به خواسته‌های مردم یک منطقه جغرافیایی به نام ایران، این‌ها معلوم است که در چه قالب و چه عنوانی مطرح شده. یک بخشی از این‌ها بعد بین‌المللی داشت. مربوط به امت اسلامی بود. مسئله اسرائیل از اموری بود که از همان اول امام راجع به آن موضع داشت، به خاطر مضرات و آثار سوء این غده سرطانی و به همین دلیل مردم مسلمان و سران کشورهای اسلامی را مخاطب قرار می‏داد. البته اینکه آیا این گزاره‌ها و ایده‌ها تبدیل به هنجارهای منطقه‌ای یا جهانی شد یا نه، من معقتدم بخشی از آنها و قدر مسلم در یک مقطعی اینگونه شد. هنجارها ممکن است در سطح یک کشور، یک ملت باشد یا ممکن است میان افراد یک منطقه باشد یا در سطح جهانی باشد. حالا اینکه تا چه حد مقتضی برای دوام این هنجارها باشد، ممکن است بررسی کنیم یک به یک آن هنجارها را و ببینیم یک چیزهایی اوایل انقلاب هنجار بود، ولی الان متأسفانه دیگر هنجار اجتماعی نیست. این به حسب قاعده هم ممکن است همین‌طور باشد. این‌طور نیست که یک چیزی که هنجار شد، تا ابد بماند؛ رفتارهای اجتماعی و عمومی در دوره‌های مختلف تغییر می‌کند. این هم همین‌طور، بدون تردید بخشی از آن ایده‌ها و ارزش‌ها یا گزاره‌هایی که مدنظر امام بود؛ مثل نفی ظلم، نفی سلطه، مبارزه با استکبار، این‌ها در یک مقطعی حداقل می‌توانیم بگوییم در میان امت اسلامی تبدیل به یک رفتار فراگیر شد. حالا اکنون در چه وضعیتی است، این یک بحث دیگری است.
7. یکی از روش‌های مهم امام در هنجارسازی، تقویت همبستگی اجتماعی بود. ایشان با هر چیزی که موجب تضعیف همدلی و همبستگی اجتماعی بود مقابله می‎کرد. نمونه و شاهد هم برای این نکته فراوان است ولی دیگر فرصت برای بیان آن نیست.
آنچه بیان شد ابزارها، روش‌ها و اسباب و عوامل هنجارسازی است که هم به لحاظ علمی هم ثابت شده است. امام تحصیلات آکادمیک امروزی نداشت. یعنی نرفته بود مثلا علوم اجتماعی را بخواند و تحصیل کند. اما اقدامات ایشان اغلب منطبق بر همان اموری است که اکنون در مراکز آکادمیک معیار و میزان تحلیل‌ها و بررسی‌های هنجارسازی است.
آنچه بیان شد مربوط به یک ضلع از اضلاع سه‌گانه هنجارسازی و ناظر به مقطع پیش از انقلاب است. اما این پرسش را می‌توان مطرح کرد که آیا واقعاً هنجارسازی از موضع قدرت آسان‌تر است یا بدون آن؟ هنجارسازی با حکومت آسان‌تر است یا بدون آن؟ این پرسشی است که پاسخ به آن مشکل است. از یک منظر ممکن است گمان شود که طبیعتاً کسی که در موقعیت اپوزیسیون قرار می‌گیرد، مخصوصاً اگر زمینه فراهم باشد، راحت‌تر می‌تواند یک ایده یا ارزش را تبدیل به یک هنجار اجتماعی کند. منظورم موج‌های آنی و سریع نیست. یک وقت ممکن است یک هنجار موقت داشته باشیم، هرچند خصوصیت دوام در ذات هنجار نهفته است ولی می توان این مسئله را مطرح کرد که آیا هنجارهای موقت ممکن است پیش بیاید یا حتی یک هنجار طولانی‌تر؟ با این حال نمی‏توان انکار کرد ابزارها و روش‌هایی که امام پیش از انقلاب برای هنجارسازی در اختیار داشته، محدودتر از روش‌هایی بوده که بعد از انقلاب برای هنجارسازی داشته‌اند؛ مثلا یکی از مهم‌ترین روش‌های هنجارسازی از طریق قدرت و حکومت، قانون‌گذاری است. کسی که در مسند قدرت است می‌تواند قانون‌گذاری کند. قانون‌گذاری سهم مؤثری در هنجارسازی دارد. این ابزار قبل از انقلاب نبود، بعد از انقلاب و استقرار حکومت این امکان شد.
علیرغم این نکته جای آن پرسش هست که واقعاً کدام یک مشکل‌تر است؟ کدام یک مؤثرتر است؟ کدام زودتر به نتیجه می‌رسد؟ آیا هنجارسازی‌هایی که یک هنجارساز در مسیر رسیدن به قدرت انجام می‌دهد یا بعد از رسیدن به قدرت؟ این هم خودش یک بحثی دارد. اما با همه این‌ها، کار امام کار دشواری بوده است. صرف نظر از این مقایسه، کاری که امام قبل از انقلاب برای هنجارسازی با صبر، استقامت، حوصله، پیش برد، بسیار کار مشکلی بود و من معتقدم آن اقدامات منتج به هنجارهای اجتماعی شد؛ ناهنجاری‌ها تغییر کرد. البته جای این بحث و پرسش هست که ما برای حفظ هنجارهای اجتماعی چه باید بکنیم. گزاره‌های فقهی با آن روش‎ها تبدیل به هنجارهای اجتماعی شد. ولی برای بقای این هنجارها چه باید کرد؟ آیا روش حدوث هنجار و روش باقی ماندن هنجار یکی است یا نه؟ به هر حال چند موضوع برای بحث به نظرم فراهم شده که به آن باید پرداخته شود.
از حوصله و صبر همه شما؛ عزیزانی که در جلسه حاضر هستید و همچنین کسانی که در فضای مجازی ما را دنبال کردند و وقت‌شان را گرفتیم، عذرخواهی می‌کنم. امیدوارم که به بزرگواری خودتان ببخشید. من در خدمت‌تان هستم.

 

سخنرانی آیت الله سید مجتبی نورمفیدی در نشست علمی «روش تبدیل گزاره‌های فقهی به هنجارهای اجتماعی در سیره امام خمینی (ره) پیش از انقلاب» - سال 1404

دبیر جلسه: خیلی متشکر از حضرت آیت‌الله نورمفیدی به‌خاطر بیانات ارزشمندشان.
دوستانی که در جلسه هستند، اگر سؤالی دارند ما خدمتشان هستیم. بفرمایید.

پرسش: سپاسگزارم از فرمایشات حضرت عالی. بحث دشواری بود که تاکنون یا مطرح نشده بود یا من خاطرم نیست جایی مطرح شده باشد. اصل موضوع یک موضوع نو آورانه‎ای بود که توسط جناب عالی ارائه شد. دو پرسش دارم پیرامون فرمایشات شما.
یکی اینکه، با توجه به ارتباط و همنشینی شما با یاران مرحوم امام در پیش از انقلاب (که حالا موضوع بحث ما هم همین است) و بیت مرحوم امام، این پرسش پیش می‌آید که روش‌هایی که حضرت عالی فرمودید تحت عنوان اقدامات ثانویه، این‌ها با برنامه‌ریزی مرحوم امام صورت گرفته بود؛ یعنی ایشان اوقاتی را قبل از اقداماتشان به این اختصاص می‎دادند که به اصطلاح نقشه راه را طراحی کنند، یا طبق آیه شریفه قرآن: « تقوموا لله مثنى وفردى ثم تتفكروا »، یا اینکه در مسیر پیش می‌آمدند و حالا تدبیراتی انجام می‌دادند. من در خاطراتی که از یاران ایشان خواندم، جایی برنخوردم که مثلاً ایشان یک جلسه‌ای بگیرند که بیایند فکر کنند مثلاً به ترتیب چه اقداماتی را باید انجام دهند. همیشه سخن از این بوده که ایشان اقداماتی را انجام می‌دادند. مثلاً نامه‌نگاری به علمای بلاد، که توسط ایشان انجام می‌شد. پیرامون مسئله فلسطین دغدغه داشتند. ولی حالا مجموعه این‌ها را می‌خواستم ببینم، ایشان به عنوان یک پلن کلی مدنظرشان بوده یا نه؟

آیت الله سید مجتبی نورمفیدی: من به نظرم منافاتی بین اینها نیست. خیلی کوتاه و خلاصه عرض کنم. قطعاً مقصد از اول برای ایشان روشن بوده. اینکه حالا به آن مقصد می‌رسند یا نه، برایشان مهم نبود. تکلیفی احساس کردند که به هر حال در درجه اول جلوی انحرافات و نقض قوانین اسلام، تضییع بیت المال، به تاراج رفتن آبروی مسلمین و … را بگیرند. به حسب مواردی که پیش می آمد احساس تکلیف می کردند و این کار را می‌کردند. ایده حکومت و اینکه اسلام، بدون حکومت نمی‌تواند به مقصد اصلی خودش برسد. این هم در ذهن ایشان بوده و برای رسیدن به آن مقصد تلاش کردند. منتها اینکه یک پلن به قول شما، یک نقشه حاوی جزئیات و برنامه مرحله به مرحله، را از پیش تدوین کرده باشند. گمان نمی‌کنم این‌چنین بوده. طبیعتاً روش‌های متعارفی که هم از گذشته مرسوم بود، هم در آن موقع مدنظر بود، به کار گرفته شد. مهم این است: مثلاً یک کسی می‌رود سراغ نخبگان فقط. امام می‌دانستند که این کافی نیست بلکه باید یک حرکت عمومی شکل بگیرد. این هم محصول تجربه‌های تاریخی بود. این که به جوانان باید تکیه کند. مثلاً یکی از روش‌هایی که برای هنجارسازی لازم است، اسطوره‌سازی است. قرآن اسطوره معرفی کرده. امام هم که در محضر قرآن بوده، اسطوره معرفی می‌کند. اسطوره‌هایی غیر از امیرالمؤمنین(ع) امام حسین(ع) ایشان، مدرس را برجسته می‎کند. این اسطوره‌سازی است. امام ننشسته برنامه ریزی کند.که من اسطوره‌سازی کنم. این برنامه به صورت نانوشته دنبال شده است. مدرس، یک شخصیتی بوده که باید به نظر ایشان برجسته می‎شد. پس به یک معنا در سطح کلان حتماً اینطور بوده که ایشان یک مقصدی در نظر داشته و این حرکت را شروع کرده‌اند. اما اینکه از اول برنامه‌ای برای یک یک مسائل داشته باشند، این را نمی‌توانیم شواهدی بر آن پیدا کنیم. به حسب موقعیت‌هایی که پیش می‌آمد، تصمیم می‌گرفتند. البته آن ویژگی‌های شخصیتی و آن صلاحیت‌ها و البته الطاف و امداد الهی هم بالاخره کمک ایشان بوده است.

پرسش: یک پرسش دیگر هم من خدمت شما دارم. یک نکته مهمی حضرت عالی در تبیین اقدامات ثانویه فرمودید؛ هم نکته ابتدایی‌تان بود، هم نکته پایانی‌تان بود: تقویت همبستگی اجتماعی، همراهی و همدردی با مخاطبان و هنجار پذیران؛ ما از مرحوم امام هر دو طرف قضیه را شنیدیم و شواهد پیرامونش وجود دارد. یکی اینکه گاهی ایشان احساس وظیفه می‌کردند پیرامون مسئله‌ای و به احدی توجه نمی‌کردند که حالا نتیجه‌اش چه باشد. ایشان هم بارها فرموده بودند: ما مأمور به وظیفه‌ایم، نه نتیجه. از طرف دیگر، یک تفاوت مهمی که بین ایشان و برخی شاگردانشان مثل مرحوم آقای مطهری، مرحوم آقای بهشتی با برخی افراد دیگر مطرح می‌شود، این است که آنها سعی در آگاه کردن مردم و جلب همراهی مردم هم داشتند. حالا می‌گویم برای هر دو طرف هم شواهدی نقل می‌شود. مثلاً فرض کنید (می‌خواهم یک استفاده هم از بحث خودمان داشته باشیم) در مورد بحث الزام به حجاب که در کشور وجود دارد و برخی مخالف هستند، فکر می‌کنید امام اگر حضور داشتندچه می‌کردند؟ و فتواى ایشان هم همین است که حجاب باید رعایت شود در جامعه اسلامی. آیا ایشان توجهی نمی‌کردند به برخی مخالفت‌ها و عمل به شریعت می‌کردند یا اینکه صبر می‌کردند تا زمینه‌هایی فراهم شود و بالاخره اکثریت معتنا به با ایشان همراهی کنند، بعد اقدام کنند؟

آیت الله سید مجتبی نورمفیدی: شما که خودتان مستحضر هستید ما راجع به الزام به حجاب یک بحثی داشتیم که در حال چاپ است، آن سر جای خود که از لحاظ نظری اصلاً الزام مشروعیت دارد یا نه، ولی دریافت من به صورت کلی این است، که امام ضمن اینکه تأکید بر اجرای احکام شرعی داشت و واقعاً سستی و تسامح را در مورد آن نمی‌پذیرفت، اما در عین حال واقعیت‌های اجتماعی را هم در نظر می‌گرفت. ما هر دو جهت را شنیده‌ایم. این نشان می‌دهد ملاحظه شرایط برای تصمیم گیری مهم است. مثلا راجع به حکم رجم، مرحوم آقای اردبیلی می‌گفتند که ما خدمت امام رفتیم، گفتیم: اجرای این حکم این تبعات و این مشکلات را دارد. امام فرمودند که این کار را نکنید. حال اگر یک حکم شرعی به حسب برخی عوارض و عناوین ثانویه متوقف شود، این معناش این است که خدایی نکرده نسبت به حکم شرعی مثلاً مسامحه یا بی‌توجهی صورت گرفته؟ از آن طرف هم می‌بینیم در یک حد کمتر از این، امام یک برخورد شدیدی داشته‌اند. این بستگی به شرایط دارد. نمی‌توان به صورت مطلق پاسخ داد. یک کسی مانند امام که مخصوصاً به مصالح عمومی جامعه، مصلحت اسلام، مصلحت مسلمین توجه جدی داشتند، این ها را به هم در نظر می‎گرفت و نظر خود را بر اساس مصالح اعم اعلام می‎کرد. هم‌بستگی اجتماعی هم از این قبیل است. یعنی وحدت و هم‌بستگی، فی نفسه مورد توجه است، ولی نه تا این حد که منجر به ترک مثلا یکی از ضروریات اسلام شود، یا اساس اسلام در خطر قرار گیرد. اینکه مثلاً به خاطر هم‌بستگی اجتماعی از یک اصلی از اصول اسلام دست بردارد؛ نه، هیچ‌وقت این کار را نمی‌کند. این به حسب شرایط و ظروف متفاوت است.
پرسش: عرض کنم که من اصلاً فکر می‌کنم که ماجرا برعکس است. امام با هنجارسازی مخالف بوده تا پیروزی انقلاب. اصلاً آنچه که شما فرمودید، همه در واقع مصداق تلاش برای پیروزی است. یعنی انسجام و حرکتی که به حکومت برسد. ولی ایشان دنبال هنجار سازی برای هیچ حکم فقهی نبوده‎اند.

آیت الله سید مجتبی نورمفیدی: صبر کنید، همین‌جا، من یک سؤال از شما بپرسم؛ امام با هنجارسازی مخالف بوده؟

پرسش: بله مخالف بودند.

آیت الله سید مجتبی نورمفیدی: آیا امام می‌توانست بدون اینکه آن گزاره‎ها را تبدیل به هنجار کند، حکومت تشکیل دهد؟ مخصوصا اینکه ایشان از اول روششان با روش گروههای مبارز فرق داشت و دنبال حرکت مردمی بود.
سؤال من این است: آیا کسی مثل ایشان می‌تواند بهترین‌های ایده‎هایش را در ذهنش نگه دارد یا به دنبال آن است که به یک باور و رفتار عمومی در جامعه تبدیل شود؟ امام اگر پیروز هم نمی‌شد، همین که عموم جامعه این کنش‌ها و واکنش‌ها را در آن مسیری که ایشان می‌خواستند، از خود نشان می‎دادند، اما به مرحله‎ای از مقصد خود رسیده بود. اگر یک کسی که پرچم دین‌داری در دست دارد و مردم را به دین، دعوت می‎کند، باید اهداف خود را هرچند در بخشی از جامعه رواج بدهد هم باور ذهنی بشود، هم تبدیل به یک رفتار عمومی بشود. (حالا من نمی‌دانم اصلاً اصطلاح هنجارهای ذهنی درست است یا نه) این اصلاً قابل انکار نیست.

پرسش: تصور من از حرکت حضرت امام این است که یک دال مرکزی بیشتر ندارد و آن هم حکومت است. قبل از انقلاب در قالب شاه باید برود خودش را نشان می‌دهد، بعد از انقلاب در قالب حفظ نظام، اوجب واجبات است. اگر دو شاخص بخواهید ذکر کنید، امام قبل از انقلاب، (یعنی بعد از ۴۱، البته قبل از آن یعنی قبل زمان آقای بروجردی هم تحلیل من همین است.) به یک چیز فکر می‌کند، حکومت، و هر چیزی که مانع بشود یا سرعت را کند کند، جلوی آن می‌ایستد یا حداقل همراهی نمی‌کند. حتی اگر آن هم امر دینی باشد. یعنی اگر کسی بخواهد بیاید نماز جماعتی برپا کند که آن نماز جماعت انقلاب اسلامی را یک سال به تأخیر بیندازد، امام با آن نماز جماعت همراهی نمی‌کند.

آیت الله سید مجتبی نورمفیدی: این چه ربطی به آن مطلب دارد؟

پرسش: این یعنی ایشان هنجارسازی نمی‌کند، بلکه فقط برای یک چیز هنجارسازی می‌کند، آن هم مبارزه است. نشانه‎هایش هم یکی اینکه ایشان خیلی تلاش می‌کند که وحدت را اول در حوزه پیاده کند. عامل اصلی آوردن آقای بروجردی به قم، امام است. این را تقریباً همه کسانی که در ماجرا بودند گفته‌اند: آقای مطهری، آقای منتظری. ولی تلاش‌های اصلی را امام انجام داده‌اند. بعد از رحلت آقای بروجردی هم ایشان اولین کاری که می‌کنند – نمی‌دانم کدام مقدم و کدام مؤخر است – حرفشان این است: کسی مرجع نشود، یک نفر مرجع بشود. میروند سراغ آقای خوانساری. کسی با آن‌ها همکاری نمی‌کند، همراهی نمی‌کند. آقای میلانی را به هر حال، نمی‌دانم اول به آقای میلانی می‌گویند یا بعد به آقای…

آیت الله سید مجتبی نورمفیدی: ببخشید، چون فرصت کم است، بروید سر اصل مطلب. این‌ها محل بحث نیست. از این‌ها یک نتایج دیگری هم می‌شود گرفت. این‌ها ربطی به آن مدعای شما ندارد.

پرسش: مدعای بنده این است: ایشان بعداً با انجمن حجتیه همراهی نکرده‌اند. بعد از مدتی هم گفته‌اند: پول هم به آن‌ها ندهید. یک وجوهاتی خرج می‌کردند، آن را هم اجازه نداده بودند، ولی علنی حرف نزده‌اند. این نکته مهمی است. امام برای ایجاد وحدت با هیچ‌کس قبل از انقلاب مرزکشی نکرده‌اند. با هیچ‌کس. انجمن حجتیه، ملی‌گراها، دکتر شریعتی، ماجرای شهید جاوید، ماجرای آقای سید محمد روحانی، همه این‌ها دعوا درست کرده‌اند در جامعه. امام حرف نزده و سکوت کرده‌اند. پشت پرده گاهی گفته‌اند: حرف نزنید. گاهی هیچی نگفته‌اند. برای آقای شریعتی به امام تسلیت می‌گویند، امام هیچی نمی‌گوید، می‌گوید: دست شما درد نکند، تسلیت گفتید. شهید جاوید که دیگر کل قم را به آشوب کشیده، امام هم حرف نمی‌زند. در قضیه شهید جاوید مسئله امام حسین است، ولی ایشان چیزی نمی‌گوید، اما بعد از انقلاب خط‌کشی می‌کند، با همه چرا؟ چون به یک چیز فکر می‌کند: پیروزی انقلاب. انجمن حجتیه چه کار داشت می‌کرد؟ با بهایی ها مبارزه می‌کرد. کار بدی نمی‌کرد، ولی امام می‌گفتند: دارد کار ما را خراب می‌کند، عقب می‌اندازد. این به نظر من خیلی مهم است. امام یک مؤسسه درست نکرده، یک مجله چاپ نکرده، یک نهاد درست نکرده. کاری که هر مرجعی می‌کند؛ هر مرجعی یک تشکیلات درست می‎کند، یک مدرسه‌ای می‌سازد. آقای شریعتمداری دارالتبلیغ درست کرده، آقای گلپایگانی دارالقرآن درست کرده. امام هیچ‌کدام از این‌ها را ندارد. آدم نداشت، پول نداشت، ایده نداشت؟ همه اینها بود. شاید بهترش هم بود. شاید آن‌هایی که دور و بر امام بودند خیلی خوش‌فکرتر از دور و بری های مثلاً مرحوم آقای گلپایگانی بودند، لااقل. ولی امام این کارها را نکرده. به نظر من چیزی که خیلی مهم است، چیزی که می‌فرمودند: وحدت کلمه، این وحدت کلمه را قبل از انقلاب فقط در راستای مبارزه در نظر گرفته‌اند.
یک خاطره‌ای هم مرحوم آقای فردوسی که امام جمعه طبس بودند، نقل کرده‌اند که آقای بنی‌صدر آمده بود نجف. بعد گفته بود که: من این آقایان را دیدم، هیچ‌کدام چیزی نمی‌دانند، فقط سید باقر صدر کمی بلد است. بعد می‌گفت که ما به او گفتیم که: سیستانی هم … ، گفت نه، همه آخوندا مثل هم هستند. … بعد ما او را قانع کردیم برای دیدن آقای سیستانی و آقای سیستانی چند نقد به کتاب‌های آقای بنی‌صدر کرد. آقای بنی‌صدر آخرش گفت که من یک کتابی نوشتم که هنوز منتشر نشده است. این را شما بخوانید.
بعد آقای سیستانی یک مطلبی از کتاب ایشان پیدا می‌کند، می‌برد پیش امام (جزئیات در کتاب شیعه که آقای مختاری چاپ می‌کند، شماره یک آمده) که بر اساس آن وی می‎گوید: که فردا که ما پیروز شدیم، این آخوند را کنار می‎گذاریم و خودمان می‌آییم بالا. بعد امام آنجا می‌گوید که: من این را می‌شناسم و می‌دانم چنین چیزی در فکرش است، ولی ما الان فقط باید به مبارزه فکر کنیم. به علاوه شاید اصلاح شد. دعا می‌کنیم، اصلاح بشود. از این‌ مواردزیاد هست. جزئیات به‌خصوص وحدت مرجعیتی که امام به آن خیلی معتقد است. تلاش برای آوردن آقای بروجردی و بعد … و سکوت؛ ایشان در بسیاری از کارها با آقای بروجردی همراه نبود، ولی حرف نزد. در ماجرای فدائیان اسلام که امام انقدر اذیت شد، حرف نزد. حالا دیگر خانه آقای بروجردی نرفت، ولی سکوت کرد. چون آن خط برایش مهم بود لذا من فکر می‌کنم امام قبل از انقلاب، نظرش این بود که هر کار دیگری که مانع هدف اصلی است، همراهی نکند و مخالفت هم ندارد که بگوید: “آقا، چرا این کار را می‌کنید؟” مانع انجمن حجتیه نیست، ولی کمک هم نمی‌کند. در حالی که انجمن حجتیه، گسترده‌ترین نهادی است که در ایران شکل گرفته و کار مذهبی کرده و تشکیلات داشته.
آیت الله نورمفیدی: به نظر من اینجا چند مسئله خلط شده؛ اینکه امام قبل از انقلاب فقط برایش حکومت مهم بود، بله، مبارزه با فسادهای رژیم و پرداختن به ریشه به جای شاخ و برگ، مورد نظر ایشان بود. امام در بحث‌های علمی خود «قطع مادة الفساد» یا «حسم مادة الفساد» را زیاد بکار می‎برد. امام یک نگاه عمیق به مسائل داشته‌اند. در مواجهه با رژیم پهلوی معتقد بودند باید «حسم مادة ‌الفساد» شود. این‌طور هم نبود که بگوید: او باید برود و من حاکم شویم. اوائل با نصیحت شروع کرد. می‌گوید: من به شاه، من نصیحت می‌کنم … . در نامه‌هایی که نوشته، اولین نامه‌ای که در مسئله انجمن‌های ایالتی و ولایتی به شاه نوشته، تعبیر اعلیحضرت به کار برده و از او تقاضا می‌کند که: این کاری که علم کرده را لغو بکنید. این ضربه می‌زند به شما. و الا ما مثلاً مجبور می‌شویم، فلان کار را بکنیم. امام یک تفاوت اساسی با دیگران داشت و آن اینکه به ریشه و ماده امور می‌پرداخت. در رابطه با رژیم همین‌طور بود. به علاوه چرا امام هیچ‌وقت اجازه مبارزه مسلحانه نداد؟ در حالیکه بعضی از آقایان فتوا هم دادند برای ترور و مثلاً کشتن بعضی از عوامل رژیم. طبیعتاً این هم می‎توانست یک اقدام مهمی باشد مرحله‌ای یک کاری بود که کمک می‌کرد. ولی امام هیچ‌وقت این را اجازه ندادند. چون ریشه‌ای به مسئله نگاه می‌کرد، می‌گفت: تا ملت عوض نشوند، تا عموم مردم تغییر نکنند، هیچ اتفاقی نمی‌افتد. اتفاقاً بسیاری از این‌ها را که شما فرمودید، موید، عرض بنده است که امام به شدت به دنبال هنجارسازی بود. اگر به دنبال هنجارسازی نبود، با مبارزه مسلحانه موافقت می‌کرد. اگر به دنبال هنجارسازی نبود، بعضی از این کارهایی که دیگران می‌کردند را انجام می‌داد. این بدین جهت است که این کارها پرداختن به شاخ و برگ بود. او همه انرژی‌اش را معطوف کرد به اصلاح ریشه. لذا، این‌ها که شما فرمودید قابل جمع است، یعنی هیچ منافاتی ندارد. اینکه به هر چه که به وحدت آسیب می‌زد، در آن موقع نپردازد تا این همبستگی حفظ شود و این یکی از روش‎های هنجارسازی او بود. بالاخره اگر مسئله اصلی ایشان مسئله مبارزه و حکومت بوده، قطعا این بدون رهاسازی محقق نمی شد. اما اینکه بعد از انقلاب چطور این‌ها تبدیل به مسئله شد، این‌ حالا بحث‌های دیگری دارد که باید مورد به مورد ریشه‎ها و اسباب آن پرداخت و مخصوصا رفتار افراد و گروهها مورد بررسی قرار گیرد.

یک پیشنهاد

در اینکه بخش‌هایی از دین و فقه قبل از انقلاب به صورت هنجار، یعنی رفتار متعارف در بین مردم بوده است، تردیدی نیست. اما سؤال به صورت مشخص این است که قبل از انقلاب، امام کدام بخش از بخش‌های احکام فقهی را که در بین مردم هنجار نبود را مطرح کردند، تا اینکه تبدیل به هنجار شود اون بخش مغفول‌مانده فقه که در جامعه هنجار نبود امام بانی هنجار سازی آن شد، چیست؟ پیشنهاد می‎کنم این مسئله مورد بررسی قرارگیرد و این گزاره ها احصا شود.
بخشی از کاری که امام کردند، تطبیق بود؛ یعنی آن گزاره‎ها از قبل مطرح بود، ولی امام آنها را بر شرایط زمانی خود تطبیق کرد مثلا وجوب مبارزه با ظلم، یک گزاره نه تنها دینی بلکه عقلی و مشترک بین همه ملل و نحل بوده است. حتی خود رژیم پهلوی هم شعار مبارزه‌ با ظلم می‌داد. لکن امام این را بر رژیم تطبیق کرد. در منابر و محافل جامعه دینی، ظالم فقط یزید بود که امام حسین را سر برید. گویا در طول تاریخ دیگر یزیدی نیامده و نیست. یکی از کارهای مهم امام تطبیق گزاره‌های روشن و واضح بود بر شرایط؛ مثل تطبیق وجوب مبارزه با ظلم بر رژیم پهلوی. این یک مرحله است. این شجاعت را خیلی‌ها نداشتند.
اما بخشی از گزاره‌های که امام آنها را اصلاح یا تولید کرد چه گزاره‌های کلامی، چه فقهی مثل اینکه اسلام از سیاست جدا نیست. پیوند دین و سیاست، هم مبانی کلامی و هم گزاره‌های فقهی منبعث آن احصا شود. به هر حال آن موقع در اذهان اینطور بود که هر کسی از سیاست کنار بود محترم‌تر و زاهدتر شمرده می‎شود ولی امام این را اصلاح کرد.
دبیر جلسه: خیلی متشکر. استفاده کردیم از فرمایشات آیت‌الله نورمفیدی و سروران معظم. انشاءالله که مجموعه بحث‌ها مفید واقع شده باشد و روح مرحوم امام را هم در این ایام که سالگرد رحلت ایشان است، خداوند انشاءالله متعالی بگرداند.