جلسه صد و بیست و سوم
5. حجیت خبر واحد – قلمرو حجیت خبر واحد – جهت چهارم – مطلب اول: بررسی حجیت خبر واحد در امور اعتقادی – ادله عدم حجیت – بررسی دلیل اول – دلیل دوم – بررسی دلیل دوم – دلیل سوم و بررسی آن – قول دوم: حجیت مطلقا – بررسی قول دوم – قول سوم: تفصیل – حق در مسئله – شرح رساله حقوق – حق نماز – مؤلفه های خضوع قلبی
۱۴۰۴/۰۳/۰۷
جدول محتوا
خلاصه جلسه گذشته
بحث در قلمرو حجیت خبر واحد بود. عرض کردیم بحث از قلمرو ابعاد متعددی دارد. ما تارتاً میتوانیم به صورت کلی پیرامون حجیت خبر واحد در غیر احکام و موضوعات دارای اثر شرعی بحث کنیم، و اخری میتوانیم هر یک از این ابعاد را مستقلاً مورد ارزیابی قرار دهیم. لکن اگر بخواهیم هر دو را مورد بررسی قرار دهیم و از هر دو زاویه بحث کنیم، موجب تکرار است. از آنجا که دلایل مشترک وجود دارد، ما راه دوم را انتخاب کردیم و در مورد بعضی از ابعاد مثل حجیت خبر واحد در امور اعتقادی، حجیت خبر واحد در روایات تفسیری، حجیت خبر واحد در موضوعات بررسیهایی خواهیم داشت.
بعد اول که اشاره کردیم مربوط به مسائل اعتقادی است. بحث در این است که آیا خبر واحد در امور اعتقادی حجت است یا نه؟ گفتیم سه قول در مسئله وجود دارد. قول اول، قول به عدم حجیت مطلقا است. دلیل اول این قول را گفتیم. دلیل اول این بود که امور اعتقادی نیازمند علم و معرفت و یقین است و خبر واحد مفید ظن و گمان است. فوقش این است که این ظن و گمان بخصوص توسط شارع معتبر دانسته شده، اما هیچگاه علم و یقین و معرفت حاصل نمیکند. این دلیل اول است.
بررسی دلیل اول
اشکال
اشکال این است که درست است که خبر واحد مفید یقین و علم و جزم نیست، لکن نازل منزله علم است. یعنی ادله حجیت خبر واحد اقتضا میکند که اگر ثقهای خبری برای ما آورد، ما این را کالعلم بدانیم. معنای حجیت و اعتبار خبر واحد «نزله منزلة العلم» این را قائم مقام و جانشین و خلیفه علم بدان. بنابراین، کانه ما با خبر واحد علم پیدا میکنیم. حالا یک علم تعبدی، نه وجدانی. پس آنچه که شرط است برای امور اعتقادی اینجا حاصل است. ما با خبر واحد علم تعبدی پیدا میکنیم به امور، و این مشکلی و مانعی ندارد.
پاسخ
این اشکال وارد نیست؛ چون:
اولا: در امور اعتقادی علم حقیقی و وجدانی لازم است. در امور اعتقادی معرفت و جزم لازم است. یعنی انسان باید به نوعی یقین و جزم و معرفت پیدا کند به مبدأ و معاد. اینکه مثلاً یک ظنی به طور خاص جانشین علم شده، این در امور اعتقادی کفایت نمیکند. البته ناگفته نماند که جزم و یقین و معرفت در اصول عقاید لازم است. در اصل مبدأ، توحید، در معاد، در نبوت، اما در جزئیات مربوط به معاد بخصوص و برخی از جزئیات مربوط به نبوت و بعضی از امور دیگر، باور قلبی لازم است، نه یقین و جزم. لذا همانطور که حالا خواهیم گفت، خبر واحد در جزئیات مربوط به امور اعتقادی که نیازمند یقین و جزم و معرفت به آن معنا نیست، میتواند حجت باشد. چون آن ایمان و باور قلبی با خبر حاصل میشود. این حالا بعداً بیشتر توضیح میدهیم. پس این اشکال بر دلیل اول وارد نیست.
ثانیا: در ضمن بررسی دلیل و در قالب اشکال اول مطرح شد که مسائل اعتقادی دو دسته است. یک دسته از مسائل اعتقادی مثل مبدا و معاد نیازمند معرفت و یقین و جزم هستند. برخی دیگر از امور اعتقادی یعنی جزئیات چه بسا نیازمند تسلیم و انقیاد باشند؛ یک ایمان قلبی میخواهد، ولو معرفت حاصل نشود ولو یقین و جزم به معنای مصطلح محقق نشده باشد. دلیل اول میتواند عدم حجیت خبر را در دسته اول از امور اعتقادی ثابت کند، اما با این دلیل نمیتوان عدم حجیت خبر را در دسته دوم ثابت کرد.
دلیل دوم
دلیل دوم قائلین به عدم حجیت خبر واحد در امور اعتقادی مطلقا، این است که بر اساس ادله حجیت خبر واحد، خبر واحد تنها در اموری که مربوط به عمل باشد حجیت دارد، اما اگر یک چیزی از جنس عمل نباشد، مثلاً از جنس اعتقاد باشد یا از جنس نقل یک واقعه باشد، و به عبارت دیگر هر چیزی که از دایره عمل مکلف خارج باشد، مشمول ادله حجیت خبر واحد نیست. امور اعتقادی هم اینگونه است. امور اعتقادی به عمل مربوط نمیشود، بلکه به اعتقاد و باور انسان مرتبط است، و لذا ادله حجیت شامل آن نمیشود.
بررسی دلیل دوم
این دلیل محل اشکال است، چون مقتضای ادله حجیت خبر واحد این نیست. ما بعداً به مناسبت اشاره میکنیم و قبلاً هم گفتیم که اغلب ادله حجیت خبر فی الجمله ناظر به عمل نیستند. ما از این ادله استفاده نمیکنیم که تنها در جایی که خبر به عمل مرتبط باشد حجت است سیره عقلا بر این نیست که تنها بر اخباری اثر مترتب کنند که به عمل مربوط باشد؛ در بسیاری از امور، عقلا اینچنین عمل میکنند.
در روایات هم که با تواتر اجمالی ثابت شد، چنین چیزی مشاهده نمیشود. و ادعای اینکه قدر متیقن از خبر جایی است که به عمل مربوط باشد به یک حکم شرعی یا یک موضوع دارای اثر شرعی، مرتبط باشد قابل قبول نیست.
دلیل سوم و بررسی آن
البته یک دلیل سومی هم میتوان ذکر کرد که به نظر ما بازگشت به دلیل دوم میکند، و آن اینکه مفاد ادله حجیت خبر، لزوم ترتیب اثر بر عمل است. یعنی وقتی این ادله خبر واحد را حجت میکنند، معنای حجیت خبر این است که آثار مربوطه را بر این خبر مترتب کن. حالا هر خبری یک اثری بر آن مترتب میشود. میگوید این آثار را بر آن مترتب کن. این معنا فرقی با دلیل دوم ندارد. وجوب ترتیب اثر بر عمل هیچ فرقی ندارد با دلیل دوم که بر اساس آن خبر اختصاص پیدا میکند به عمل مکلف. حالا یا مستقیماً بگوییم این خبر به عمل مربوط است، یا بگوییم معنایش این است که خبر واحد ما را متعبد به ترتیب اثر بر عمل میکند. لذا همان اشکالاتی که به دلیل دوم وارد بود، به این دلیل هم وارد است. و اساساً بعید نیست که دلیل سوم تعبیر دیگری از دلیل دوم باشد.
قول دوم: حجیت خبر واحدمطلقا
قول دیگر حجیت خبر واحد مطلقا است به این معنا که خبر واحد هم در اصول اعتقادات و هم در جزئیات مربوط به این اصول حجت است. دلایلی که برای این قول میتوان ذکر کرد همان ادلهای است که خبر واحد را حجت قرار داده، چون اقتضا میکند که هر امری توسط مخبر ثقه نقل شود معتبر دانسته شود، حجت شود، اعم از اینکه آن یک امر اعتقادی کلی و اصلی باشد یا یک امر اعتقادی جزئی چه مربوط به اصل معاد باشد، چه مربوط به جزئیات معاد باشد، فرقی نمیکند. به مقتضای ادله حجیت خبر واحد، همه اینها حجت و معتبر میشود. مهمترین دلیلی که میتوانیم برای این قول ذکر کنیم این است.
بررسی قول دوم
اما این دلیل جای اشکال دارد. مهمترین مشکل همان است که قبلاً گفتیم که در اصول اعتقادات آنچه لازم است یقین، جزم و معرفت است. در اصول اعتقادات، تقلید جایز نیست؛ معرفت و یقین هم میتواند از راه استدلال عقلی باشد یا به طریق دیگر. در رسالههای عملی هم دیدید که میگویند تقلید در اصول دین جایز نیست. اینکه میگویند تقلید جایز نیست، معنایش این نیست که حتماً شخص با استدلال عقلی به این امور برسد. مهم، یقین داشتن و جزم است. کسی ممکن است با استدلال عقلی به اصول دین معتقد شود، کسی هم ممکن است بدون طی آن مقدمات به طریقی یقین و جزم پیدا کند به اصول اعتقادات؛ باور قلبی و ایمان قلبی پیدا کند. تقلید یعنی اینکه باور قلبی و ایمان قلبی نداشته باشد، و میگوید چون فلانی گفته، من هم به معاد معتقد میشوم. این جایز نیست. تقلید به این معنا جایز نیست، اما این معنایش این نیست که حتماً باید با استدلال عقلی باشد. مهم، جزم و یقین و اعتقاد است که اگر حاصل شود، مورد قبول است.
لکن آیا ما میتوانیم خبر واحد را که قطعاً مفید جزم و یقین نیست، جایگزین یک امر یقینآور قرار دهیم؟ این اصلاً امکان ندارد. خبر واحد که مفید ظن است، لکن این ظن توسط شارع حجت قرار داده شده است. چیزی که مفید ظن است، هیچگاه یقینآور نیست. بله، اگر یک خبری با یک قرائن قطعی همراه بود که موجب حصول یقین شود، طبیعتاً این از دایره بحث ما خارج میشود. بحث ما در خبر واحدی است که محفوف به چنین قرائنی نیست. پس این دلیل که مقتضای ادله حجیت خبر واحد این است که خبر واحد در امور اعتقادی حجت نباشد قابل قبول نیست.
بله، ما این را قبول داریم که ادله حجیت خبر واحد میتواند موجب تسلیم و انقیاد و ایمان قلبی شود، ولو آن معرفت حاصل نشود مثلا به ما میگویند: بعضی اخبار راجع به جزئیات مواقف در یوم الحشر وارد شده؛ من هم هیچ راهی، طریقی، دلیل عقلی بر این امور ندارم. استدلال عقلی نمیتوانم بر پل صراط بکنم. اما اگر روایتی این را برای من با جزئیاتش بیان کند، این میتواند موجب تسلیم و انقیاد بشود و همین کافی است.
پس ادله حجیت خبر واحد میتواند اعتبار خبر را در جزئیات ثابت کند، چون در مورد جزئیات، معرفت و برهان عقلی و استدلال و یقین لازم نیست و ظن هم باشد، کفایت میکند. منتها این یک ظنی است که برای من تسلیم و انقیاد میآورد.
قول سوم: تفصیل
تفصیل بین اعتبار و حجیت خبر در اصول اعتقادات مثل مبدأ و معاد و نبوت که نیازمند جزم و یقین و معرفت است، و بین حجیت خبر واحد در جزئیاتی که اشاره کردیم.
دلیل
دلیل این قول هم از لابه لای مطالبی که ما در بررسی قول اول و دوم گفتیم، معلوم میشود دلیل این است که ما در اثبات مبدأ و معاد و نبوت به عنوان اصول اعتقادات دینی، به معرفت و یقین و جزم نیاز داریم و این با خبر واحد، ولو از ناحیه ثقه، حاصل نمیشود. حال اگر یک کسی یقین و معرفت برایش حاصل شود، این یک بحث دیگر است. اما معرفت با نقل یک نفر حاصل نمیشود. نهایتش همان ایمان قلبی و انقیاد و تسلیم است.
پس در این امور، خبر واحد هیچگاه نمیتواند نقش چیزی را ایفا کند که موجب علم و یقین شود. در جزئیات و آنجا معرفت و یقین و جزم لازم نیست، بلکه تسلیم و انقیاد و باور قلبی کفایت میکند، خبر واحد این نقش را میتواند ایفا کند. اینجا پای علم و یقین در کار نیست. خبر واحد با اینکه یک اماره ظنیه است ولی میتواند برای ما آن انقیاد و تسلیم را نسبت به این جزئیات حاصل بکند.
حق در مسئله
حق در این مسئله تبعاً لبعض الاعلام مثل محقق خویی، تفصیل بین این دو دسته از روایات اعتقادی است. هرچند برخی از بزرگان مثل مرحوم علامه طباطبایی به طور کلی روایات اعتقادی را حجت نمیداند. حالا خواهیم گفت، ایشان روایت تفسیری را هم حجت نمیداند، به طور کلی، هر روایتی که از دایره حکم شرعی و موضوع دارای اثر شرعی بیرون باشد، حجت نمیداند. تبعاً لاساتیدشان مثل محقق نائینی و دیگران.
شرح رساله حقوق
امام سجاد (علیه السلام) بعد از بیان دو حق نماز فرمود: «وقتی که اینها معلوم شد، سزاوار است که تو در برابر خدا اینچنین باشی.» جملات و فقرات بعدی اگر بخواهد در دو کلمه خلاصه شود، میشود خضوع قلبی و جوانحی و نیز خضوع جوارحی. کسی که حقیقت نماز را بداند، نماز را بشناسد، بداند نماز مرکبی است برای رسیدن به خداوند تبارک و تعالی، و کسی خودش را در این جایگاه ببیند، باید در قلبش خاضع باشد.
مؤلفه های خضوع قلبی
ایشان کأنه خضوع او را شرح میکند. اینکه ما باید در نماز خضوع جوانحی و قلبی داشته باشیم، یعنی چه؟
۱. احساس حقارت
«ان تقوم فیها مقام الذلیل» خوار، کوچک، هیچ، ذلیل، یعنی اینکه انسان احساس کند هیچ است. ذلت یعنی اینکه خودش را در مقابل خداوند خوار ببیند، کوچک ببیند، حقیر ببیند، هیچ ببیند.
۲. رغبت به خداوند
«الراغب»، رغبت به سوی خدا دارد؛ یعنی کانه شیفته خداوند است.
۳. خوف
«الراهب، الخائف»، انسان در برابر خداوند خودش را راهب ببیند. راهب یا رهب یا رهبانیت به چه معناست؟ در دنبال آن هم مسئله خوف را مطرح کرده است. خوف به معنای ترس است. رهب یا رهبانیت به چه معناست؟ در آن هم معنای ترس نهفته است. اینها با هم چه فرقی دارند؟
رهبانیت یا به اصطلاح رهب، بنابر نظر اهل لغت یعنی یک خوف طولانی و مستمر. راهب یعنی کسی که دائماً در حال خوف است. راغب اصفهانی «رهب» را به معنای ترس همراه با اضطراب معنا کرده است. اما در برخی از کتابها «رهب» به معنای خشیت آمده است. مرحوم علامه طباطبایی هم در تفسیر المیزان، رهبانیت را از همین ریشه به معنای خشیت دانسته است.
کأنه اینجا امام (ع) میفرماید: نمازگزار باید در مقابل خداوند خوف و خشیت داشته باشد؛ هم خوف، هم خشیت.
خوف به چه معناست؟ خشیت به چه معناست؟ بالاخره بین اینها فرق است. اگر رهب را به معنای خشیت گرفتیم، پس خوف چیست؟
خوف حالت اضطرابی است که در انسان نسبت به تحقق یک ضرر مشکوک و محتمل، پدید میآید. خوف این است، الان کسی مثلاً نگران و مضطرب باشد به خاطر از دست دادن مالش، سلامتیاش، موقعیتش، کارش. نسبت به یک ضرر محتمل و مشکوک که با دیدن علائمی از وقوع آن در آینده به وجود میآید، دچار اضطراب میشود و آرامش خود را از دست میدهد. این را میگویند خوف. انسان باید در برابر خداوند خوف داشته باشد؛ یعنی نگران و مضطرب وقوع یک ضرر برای خود در قیامت باشد، خودش را ایمن نبیند اگر انسان احتمال بدهد یک بیماری دارد، همیشه اضطراب دارد، ناآرام است، نگران است که چه میشود. انسان نمازگزار موقع نماز باید در برابر خداوند خائف باشد؛ یعنی چنین حالتی داشته باشد.
۴. خشیت
مرحوم علامه «رهب» را به معنای خشیت دانستند. خشیت یک نوع ترس است، اما ترس همراه با تعظیم و بزرگداشت که این بر مبنای علم و آگاهی از چیزی است که نسبت به آن خشیت پیدا کرده است. اگر ما عظمت خداوند را درک کنیم و به واسطه این عظمت ترسی در ما پیدا شود، خشیت است. همانند ترسی که یک کسی از ابهت دیگری در دلش ایجاد میشود. همیشه ترس از این نیست که به انسان یک ضرری برسد. ترس و نگرانی از وارد شدن ضرر میشود خوف. این یک نوع دیگری از ترس است؛ حالتی است که انسان در برابر یک مقام عالیرتبه و بزرگ پیدا میکند. اگر فرض کنید یک موقعیتی پیش بیاید که ما یکباره در مقابل امام زمان(ع) قرار بگیریم. با آن عظمت، خود به خود یک حالت ترسی بر ما مستولی میشود. آن را میگویند خشیت. خشیت، ترسی است که به نوعی با مراقبت نفس همراه است؛ مواظب است یک وقت دست از پا خطا نکند. دیدید، یک وقتهایی آدم در مقابل دیگران، هرچه حالا موقعیت و منزلت شخص بالاتر باشد، میخواهد کارهایش را درست انجام دهد، اشتباه نکند، خطا نکند. این هم نوعی ترس است.
پس نمازگزار باید در برابر خداوند ذلیل باشد، راغب باشد، راهب باشد؛ یعنی یک ترس همراه با مراقبت که با بزرگداشت و تعظیم همراه است، و خائف باشد؛ یعنی یک ترسی از واقع شدن یک ضرری برای او در آینده.