آیتالله سیدمجتبی نورمفیدی طی سخنانی در نشست علمی تبیین مکتب امام خمینی(س) با موضوع «مواجهات انتقادی امام خمینی(س) با علم اصول در دوره معاصر»، گفت: ناقد و منتقد باید از حداکثر صلاحیتها و توانمندیهای علمی برخوردار باشد. بسیاری از ناقدان و منتقدان از چنین صلاحیتی برخوردار نیستند و ما میتوانیم این ناتوانی را در آثار و سخنان آنان به وضوح ببینیم. امام در اوج توانمندی و صلاحیت علمی قرار داشتند و در هر دانشی به عنوان یک متخصص بزرگ و صاحبنظر وارد شدند.
لازم است ابتداءً سالروز ولادت باسعادت فاطمه زهرا(س) که چند روز از آن گذشته و همچنین سالروز ولادت امام(ره) را گرامی بدارم و اظهار خوشحالی کنم از تأسیس چنین مرکزی و تقدیر نمایم از زحمات دستاندرکاران این مجموعه، کسانی که برای تشکیل این جلسه تلاش کردند، مسئول محترم مؤسسه تنظیم و نشر آثار در قم، همکاران گرامی ایشان، و در رأس همه تولیت معظم مرقد امام(ره) و مؤسسه تنظیم و نشر، جناب مستطاب آیتالله آقای حاج سید حسن خمینی که حقاً و انصافاً برای ترویج اندیشههای امام تلاش کردند و میکنند و اقدامات خوب و مؤثری را ساماندهی کردهاند.
با توجه به محدویت وقت و فرصتی که این جلسه دارد، چندان برای من مجال مبسوط نسبت به آنچه میخواهم ارائه کنم فراهم نیست؛ اما ناچارم در همین فرصت کوتاه به صورت اجمالی به مواجهات انتقادی امام(ره) به علم اصول در دوره معاصر بپردازم.
رویکردهای چهارگانه امام(ره) در آثار علمی خویش
امام(ره) نسبت به دانشهایی که در آنها تدریس یا تألیف داشتند به ویژه علم اصول، چهار مواجهه و رویکرد دارند؛ اگر بخواهیم ورود ایشان به عرصه دانشهای مختلفی که در آن اثری تألیف کردهاند یا درسی داشتهاند را دستهبندی کنیم، یک مواجهه و رویکرد، رویکرد ایضاحی است؛ دوم، رویکرد انتقادی؛ سوم، رویکرد و مواجهه اصلاحی؛ چهارم، رویکرد و مواجهه ابداعی.
ایضاح و شرح و تفسیر آراء پیشینیان و صاحبان نظریه، کاری است که همگان در صدد آن هستند؛ حالا تا چه حدی از عهده این مهم برآیند، این بحث دیگری است. رویکرد و مواجهه انتقادی البته مراتب گوناگون دارد؛ نوع انتقاد و عمق و گستره آن متفاوت است. رویکرد و مواجهه انتقادی معمولاً مبنای اصلاح و ابداع است. برخی در رویکرد انتقادی در سطح متوقف میمانند؛ برخی تا حدی لایحههای زیرین نظریه و رأی را مورد بررسی قرار میدهند؛ برخی هم به عمق برای صید مبانی و صحت و سقم مبانی فرو میروند. اما کمتر از دل این مواجهه و رویکرد، اصلاح بیرون میآید؛ و کمتر از آن، ابداع. امام(ره) همه این چهار رویکرد را در اغلب آثار و تألیفات خود داشتهاند و این به وضوح قابل مشاهده و ردیابی است.
سخن من در این جلسه بر مواجهه دوم، یعنی مواجهه انتقادی متمرکز است؛ با مواجهه ایضاحی کاری ندارم؛ البته اصلاحات و ابداعات امام هم که برخاسته از این مواجهه است، خود یک مجال مستقلی را طلب میکند. بنابراین محور سخن من فقط این رویکرد و مواجهه است، آن هم در خصوص علم اصول.
مهمترین ویژگیهای رویکرد انتقادی امام(ره)
قبل از اینکه وارد محورهای این مواجهه انتقادی شوم، لازم میدانم به برجستهترین و مهمترین ویژگیهای رویکرد و مواجهه انتقادی امام نسبت به یک دانش یا مسائل یک دانش بپردازم؛ این ویژگیها منحصر به علم اصول نیست؛ شما در فقه هم این ویژگیها را ملاحظه میکنید؛ آنجایی که به تفسیر آیات مبادرت میکنند، این قابل مشاهده است. وقتی هم که در دریای فلسفه و عرفان وارد میشوند، باز هم ما این برجستگیها را میتوانیم به وضوح ببینیم.
پنج ویژگی و برجستگی در مواجهه و رویکرد انتقادی امام، صرف نظر از صلاحیتهای علمی و اخلاقی ایشان قابل ذکر است؛ چون اولین شرط انتقاد و نقد (صرف نظر از تفاوتهایی که این دو دارند و با مسامحه از کنار آن عبور کنیم) صلاحیت علمی و اخلاقی است. ناقد و منتقد باید از حداکثر صلاحیتها و توانمندیهای علمی برخوردار باشد. بسیاری از ناقدان و منتقدان از چنین صلاحیتی برخوردار نیستند و ما میتوانیم این ناتوانی را در آثار و سخنان آنان به وضوح ببینیم. امام در اوج توانمندی و صلاحیت علمی (که الان فرصت پرداختن به آنها نیست) قرار داشتند و در هر دانشی به عنوان یک متخصص بزرگ و صاحبنظر وارد شدند. بنابراین صرفنظر از این نکته که مربوط به ناقد میشود و یک شرط بسیار مهمی است، پنج برجستگی و ویژگی در مواجهه انتقادی امام خمینی قابل ذکر است.
۱. کلاننگری، نه خردنگری
هر یک از این محورها خود مستقلاً قابل بحث و بسط است و قابل استشهاد؛ ما میتوانیم شواهدی برای اینها ذکر کنیم ولی من ناچارم فهرستوار از این مطالب عبور کنم چون اینها مقدمه عرض من است. این کلاننگری هیچگاه امام را از خردنگری دور نکرده است؛ ما این کلاننگری را در بسیاری از اهل دانش نمیبینیم.
۲. پردازش فعال، نه منفعل
بسیاری در مقام نقد و انتقاد، اندیشه خود را وامدار دیگران هستند؛ پرسشهای خود را از دیگران وام میگیرند؛ نهایتاً با سرهمبندی و به قول بعضیها مثل تایپیست که حروف را کنار هم قرار میدهد، با قراردادن دادههای دیگران، انتقاد میکنند و یک نتیجهای میگیرند؛ این پردازش منفعلانه است. ولی امام در مواجهه با علوم و دانشها، پردازش فعالانه دارد؛ خود میاندیشد، خود پرسش مطرح میکند و خود نتیجه میگیرد. بسیاری، دادههای دیگران را با تغییر شکل عرضه میکنند. البته این معنایش آن نیست که امام خود این کار را نکرده؛ امام هم در مواردی با اخذ دادههای دیگران، مطالبی را فرموده و بن مایه سخن خود را از دیگران اخذ کرده است. اما مثلاً در کتاب بیع به وضوح میبینیم که خود اندیشه کرده، خود یک ساختار طراحی کرده، پرسش مطرح میکند و نتیجه میگیرد. این کار پردازش فعال است.
۳. انضباط و هماهنگی
بسیاری از رویکردهای منتقدانه نهتنها انضباط و هماهنگی لازم را ندارد بلکه گاهی گرفتار تناقض و تهافت میشود. اما در مورد امام میتوان انضباط و هماهنگی را در سراسر اندیشه و آراء وی مخصوصاً در بُعد نقد و انتقاد مشاهده کرد.
۴. پرداختن به مبانی و زیربناها
بسیاری از منتقدان بیشتر به بنا توجه میکنند و از مبانی غافلاند. امام به زیربناها توجه تام دارد؛ گاهی زیربنای یک رأی را تخریب میکند و گاهی مبانی را پیریزی و براساس آن مبانی، ساختمان و بنای جدید میسازد. شما در علم اصول و در بحث صحیح و اعم، در مشتق، در مقدمه واجب، در مبحث اجتماع امر و نهی، میتوانید شاهد این سخن من را دریابید.
۵. تمرکز بر مباحث دارای فایده
امام در هر دانشی با توجه به غایت و هدف آن دانش، مسائل را مورد سنجش قرار میدهد و وقتی با مسائلی مواجه میشود که از هدف و غایت و مقصد آن دانش دور هستند، فاصله میگیرد و صاحبان اثر و تألیف را به واسطه پرداختن بیش از حد به آنچه که نباید به آن بپردازند، مؤاخذه میکند.
این پنج مورد، مهمترین ویژگی رویکرد انتقادی امام است.
محورهای مواجهه انتقادی امام(ره) با علم اصول
در این جلسه من درصدد هستم در چند محور مواجهات انتقادی امام را نسبت به وضعیت موجود علم اصول ذکر کنم؛ تا ببینیم چقدر فرصت داریم و چند محور را میتوانیم بیان کنیم.
محور اول: زوائد علم اصول
برخی از انتقادات و نقدهای امام ساختاری و برخی دیگر روشی است. مهمترین مواجهه انتقادی امام(ره) با علم اصول در وضعیت کنونی این است که علم اصول گرفتار مسائل و مباحثی شده که به غایت از غایت اصول دور هستند. اساتید محترم مستحضر هستند و میدانند که امام در مواضع متعدد، در رساله اجتهاد و تقلید و به مناسبت در برخی از مباحث دیگر، تأکید میکنند که علم اصول فقه، مقدمه علم فقه و یک علم آلی است، نه استقلالی؛ هدف آن هم کشف قواعد استنباط و فهم احکام شرعی است. این مسیر علم اصول است. بنابراین اگر کسی از این نگاه آلی فاصله بگیرد و نگاه استقلالی کند و در آن غرق شود، به نظر ایشان تباه کردن عمر و دور شدن از این هدف است. فقه که به نظر ایشان قانون زندگی دنیا و آخرت است، باید مقصد کشف این اصول و قواعد باشد. لذا امام تصریح میکند که اگر در علم اصول بحثها کاربردی نباشد و در استنباط فقه اثر نداشته باشد، پرداختن به آن بیفایده است. در اوایل بحث قطع و ظن، برای قطع و ظن اقسامی ذکر میکنند؛ قطع و ظن موضوعی، قطع و ظن طریقی؛ برای هر یک هم اقسامی بیان کردهاند. امام میفرماید بسیاری از این اقسام «مجرد تصورات لا واقع لها»، بسیاری از این اقسام تصوراتی است که واقعیتی برای آن نمیتوان تصویر کرد. البته با اینکه امام این نقد را دارند، اما و در بعضی مواضع دیگر، بالاخره خود ایشان هم وارد بحث میشود و میگوید به دلیل تبعیت از مشایخ، ما این بحثها را مطرح میکنیم، ولی در بسیاری از این مباحث وارد نمیشوند.
امام در مورد یکی از آثار تلخ تورم علم اصول میفرماید: شاید یکی از عواملی که باعث شد اخباریها رویکرد انکار نسبت به علم اصول در پیش بگیرند که ایشان از آن تعبیر میکند به دیدگاه افراطی، این تطویلها و زوائد باشد. عبارت ایشان این است: «و يمكن أن يكون هذا التطويل مصدراً لطعن الأخباريين في تدوين مسائل اصول الفقه». ایشان در جایی میفرماید: اگر خوف اطاله کلام نبود، من همه مسائلی که از این قبیل است و هیچ نقشی در استنباط ندارد و در گذشته و حال درباره آن بحث شده را بیان میکردم. این مسائل در جایجای اصول ذکر شده و نمونه فراوان دارد.
حالا این رویکرد چرا مهم است و چرا میتواند تقویت شود و آغازی باشد برای بازگشت و بازسازی این دانش در راستای وظیفهای که برعهده دارد؟ آنچه مورد انکار و انتقاد امام است، ورود این زوائد (در حالی که هیچ نقشی در استنباط ندارد) به علم اصول است؛ هیچ کسی با توسعه علم اصول در راستای هدفی که برای آن وجود دارد، مخالف نیست. من چند نمونه مثال میزنم. واقعاً آیا الان وقت آن نیست که بعضی از این مسائل وارد دانش اصول شود در حالی که این اتفاق نیفتاده و اوقات به برخی از مسائل صرف میشود که به تعبیر امام(ره) هیچ نقشی در استنباط ندارد. ما الان با چالشهای جدی مواجه هستیم؛ چالشهایی نه فقط در عرصه پاسخ به مشکلات و معضلات دنیای امروز، بلکه حتی در استفاده از نصوص و منابع دینی برای پاسخ به پرسشهای گذشته. مهمترین منابع استنباطی ما قرآن و سنت است؛ الان یکی از مهمترین چالشها در برداشت از نصوص و متون دینی، همان است که با عنوان هرمنوتیک شهرت پیدا کرده؛ روشهای تفسیر متن بسیار متفاوت شده؛ سخن از تاریخی بودن تفسیر نصوص است؛ سخن از تأثیر قواعد تاریخی بر متون دینی و نصوص دینی است؛ از اینها باید در کجا بحث شود؟ ممکن است بخشی از اینها جنبه کلامی داشته باشد ولی قطعاً ابعاد برجستهای از اینها به دانش اصول مربوط است. ما اینها را کنار گذاشتهایم و درباره بعضی از امور که به تعبیر امام «مجرد تصورات لا واقع لها» بحث میکنیم. این یک معضل مهمی است که برگزاری این نشستها، تبیین این دیدگاه میتواند به حل آن کمک کند. البته برای اینکه قلوب دغدغهمندان در حوزه آرام بگیرد و نگران بههم ریختن و از دست دادن استوانههای علمی و پایههای فکری حوزه نباشند، باید عرض کنم که امام در این جهت متفرد نبود؛ پیش از امام، شخصیتهایی مثل مرحوم آقای بروجردی که در فقاهت ایشان تردید نبود؛ مرحوم علامه طباطبایی، شهید صدر، اینها بالاخره این دغدغهها را داشتهاند؛ بالاخره این حرکتهای انتقادی وقتی تبدیل به یک فرهنگ شود و ترویج شود، مبنایی میشود برای حرکتهای اصلاحی و ابداعی.
مثلاً الان بحث مقاصد شریعت مطرح است؛ من الان نمیخواهم راجعبه این موضوع سخن بگویم و داوری کنم. چند صباحی است که بحث مقاصد شریعت در حوزه مطرح است و موافقان و مخالفانی دارد؛ اما اگر قرار است ما رویکرد نفی یا اثبات را در پیش بگیریم، این باید یکجا بحث شود. من فقط در حد احتمال و امکان عرض میکنم که آیا اشکالی دارد که همانطور که اجماع بومیسازی شد، مقاصد هم بومیسازی شود؟ به تعبیر مرحوم شیخ « هم الاصل له و هو الاصل لهم»؛ به قول سید مرتضی طبق نقل علامه حلی، اهلسنت مبدع اجماع بودند، آن هم به خاطر داستانی که میدانید. مرحوم شیخ در رسائل میفرماید: اهلسنت اصل و اساس و پایه اجماع هستند؛ اجماع هم اصل و پایه برای آنها است. اما همین اجماع که از دید اهلسنت یک منبع مستقل در عرض کتاب و سنت برای استنباط حکم شرعی قلمداد میشود، به هر دلیل پا به دایره فقه شیعه گذاشت و تبدیل شد به یک منبع استنباط، منتها نه در عرض کتاب و سنت؛ یعنی بومیسازی شد. سؤال من این است که آیا امکان بومیسازی مقاصد هست یا نه؟ البته مقاصد با آن گستردگی که بعضی از اهلسنت روی آن تأکید میکنند، مسلماً صحیح نیست؛ به قول آقایان هرجومرج ایجاد میکند و اثری از فقه نمیماند؛ باعث اندراس فقه میشود. اما همان شرایطی که باعث شد اجماع را بومیسازی کنند، چهبسا امکان بومیسازی مقاصد را فراهم کند؛ من نمیگویم حتماً میشود بلکه میگویم امکان آن، قابل بررسی است.
یا مثلاً برخی از نظریات امام این ظرفیت را دارند که وارد علم اصول شوند و مورد بحث قرار بگیرند. وقتی این عرصهها و روزنهها در مقابل ما قرار دارد، ما به مسائلی بپردازیم که هیچ نقشی در استنباط ندارد؟ مثلاً نظریه زمان و مکان یکی از مهمترین و بدیعترین نظریاتی است که من تصور میکنم نه تا به حال درباره آن خوب بحث شده و نه انسجام و انضباط پیدا کرده است. یک کنگرهای برگزار شد و مقالاتی نوشته و سخنانی مطرح شد اما رها شد؛ بسیاری از نوشتهها و مقالات و سخنان که در آن ایام منتشر شد و الان هم موجود است، گرچه در مقام تفسیر این نظریه ارائه شد، اما تفسیر بما لایرضی صاحبه است؛ واقعاً گمان من این است که بسیاری از آنها از آن اندیشه بزرگ امام فاصله دارد. خود نظریه زمان و مکان قابلیت تبدیل شدن به قواعد اصولی متعدد را دارد؛ توسعه اصول که مطلوب است، عبارت است از قاعدهسازیهای متناسب با شرایط جدید برای استنباط احکامی که ما در دنیای جدید با آن مواجه هستیم. زمانی قواعد فقهیه از عدد انگشتان دست تجاوز نمیکرد، اما الان چند قاعده داریم؟ قواعد اصولی هم همینطور است؛ ما هر چه جلو آمدهایم، قواعد اصولی توسعه پیدا کرده و این توسعه نهتنها مذموم نیست بلکه یک ضرورت است.
یا نظریه مصلحت که واقعاً مسئله مهمی است؛ درباره مصلحت، ظرفیت تلاش علمی بسیاری وجود دارد. خود من حدود ۷۰ جلسه راجعبه قاعده مصلحت بحث داشتم. از کلمات امام(ره) هم برمیآید که ایشان نهتنها مصلحت را در عرصه کشف و استنباط حکم ثانوی یا اجرا و تطبیق حکم ثانوی، بلکه در استنباط حکم اولی هم (البته با یک چهارچوب معین و مشخص) دخیل میداند. این چقدر جای کار دارد؟! علم اصول باید متناسب با این نیازها توسعه پیدا کند. این محور اول بود.
اینها همه ابعاد مهم و کلان این محور در مواجهه است، و الا مواجهات خردتری هم در این رابطه قابل ذکر است.
محور دوم: خلط حقیقت و اعتبار
محور دوم از عرصه مواجهه انتقادی امام(ره) با علم اصول که یک انتقاد و نقد روشی است و شنیدهاید؛ خلط بین حقیقت و اعتبار یا تکوین و تشریع است و تعابیر مختلفی برای آن به کار رفته است. تسری روش فلسفی که مبتنی بر براهین عقلی است، به دایره علم اصول که بر روش عرفی و عقلایی استوار است. بین این دو (یعنی حقیقت و اعتبار) خلطهای زیادی صورت گرفته است. از محورهایی که امام در مسائل مختلف علم اصول آن را نقد میکند، همین محور است؛ از بحثهای مقدماتی تا آخر، در جایجای علم اصول میتوان برای آن نمونه ذکر کرد که امام از استدلالها و استنتاجهای کسانی مثل مرحوم آقای آخوند، مرحوم نائینی، محقق اصفهانی و بعضاً محقق عراقی، خرده گرفتهاند. مبنای این سخن هم روشن است؛ چون علم اصول، درصدد کشف قواعد استنباط و فهم حکم شرعی از نصوص دینی است. یعنی ما با خطابات شرعی مواجه هستیم و میخواهیم حکم شرعی را از آنها کشف کنیم. طبیعتاً این علم از نظر امام یک علم و دانش اعتباری است. قضایایی که در این دانش کنار هم قرار گرفته و مسائل آن همگی از امور اعتباری است. یعنی معانی تصوریه و تصدیقیهای که جز در ظرف عمل و وعاء ادراک ما، واقعیتی ندارد. برای همین است که ایشان تأکید میکند فقیه باید با محاورات عرفی مأنوس باشد. کسی که با محاورات عرفی مأنوس نباشد، نمیتواند فقیه خوبی باشد. ما نمونههای آن را در میان فقها داریم؛ کسانی که محاورات عرفی قویتر و فهم عرفی برتری داشتند و آنهایی که از این فهم عرفی فاصله داشتند، کاملاً تفاوتها و آثار این دو نگاه و رویکرد را میبینیم.
من اینجا چند نمونه یادداشت کردهام ولی فرصت نیست تا بخواهم به همه آنها بپردازم؛ چون هر یک از آنها توضیحی هم دارد. برای این محور شاید بیشترین نمونهها را بتوان ذکر کرد؛ چون مرحوم آقای آخوند در استدلالها از این روش فراوان استفاده کرده و همچنین مرحوم آقای نائینی و مرحوم اصفهانی، هرچند مرحوم نائینی کمتر از محقق اصفهانی این روش را به کار گرفته است. ولی این اشکالات را مطرح کردهاند. مثلاً در بحث تضاد بین احکام، در بحث اجتماع امر و نهی، کسانی که قائل به امتناع اجتماع امر و نهی شدهاند، چند مقدمه ذکر کردهاند؛ یکی از مقدماتی که آنها را منتهی به نظریه امتناع کرده، این است که احکام خمسه تکلیفیه با هم تضاد دارند. میگویند دو حکم که دو امر وجودیاند، قابل اجتماع نیستند اما قابل ارتفاعاند؛ خیلیها هم این را پذیرفتهاند. امام(ره) میفرماید در امور اعتباری تضاد معنا ندارد و همه چیز تابع اعتبار معتبر است؛ در باب اسباب و مسببات، در باب استصحاب. مثلاً در باب استصحاب بقای موضوع برای جریان استصحاب لازم است. مرحوم شیخ درباره اینکه چرا باید موضوع باقی باشد تا بتوان استصحاب کرد، میفرماید: برای اینکه نسبت مستصحب با موضوع، نسبت عرض و معروض است؛ و اگر بدون بقاء موضوع باز هم بخواهد مستصحب باقی باشد، اینجا دو حالت دارد. ایشان هر دو حالت را زیر سؤال میبرد و نتیجه میگیرد. امام همینجا این اشکال را میکنند که اساساً چرا میگویید نسبت بین مستصحب و موضوع، نسبت عرض است؟ این مربوط به امور واقعی است؛ در امور اعتباری چنین نسبتی وجود ندارد.
یا مثلاً در مورد مفاهیم و امور انتزاعیه میگویند رفع و جعل امور انتزاعی در عالم تکوین، تنها از طریق منشأ انتزاع ممکن است. از این خیلی استفاده شده است. اتفاقاً همین امروز در بحث فقه، به مناسبت (مسئله کاهش ارزش پول و ضمان یا عدم ضمان آن) ذکر ادله قائلین به ضمان این مطلب مطرح شد؛ بعضی از این ادله ناظر به موضوع یعنی پول است، اینکه ماهیت آن چیست و کارکرد آن کدام است و اوصاف آن چیست، در ادله مورد استفاده قرار گرفته؛ بعضی از ادله هم ناظر به عنوان اولی و بعضی ناظر به عنوان ثانوی است؛ ادله مختلف است. اینها نظر واحد ندارند؛ کسانی که قائل به لزوم جبران کاهش ارزش پول شدهاند، مبانی و انظارشان مختلف است. دستهای از قائلین به لزوم جبران کاهش ارزش پول، صاحبان نظریه قدرت خرید هستند که حقیقت پول را عبارت از قدرت خرید میدانند. اینها میگویند کسی که پول را گرفته (مثلاً قرض یا مهریه) در واقع ضامن آن قدرت خرید شده است. اشکالی که برخی به این دلیل کردهاند این است که قدرت خرید یک امر انتزاعی است، و مال خارجی به شمار نمیرود و تنها مثل همان اسکناس که مال خارجی است، برعهده میآید. بنابراین به عهده آمدن قدرت خرید معنا ندارد. ما الان پول حقیقی نداریم؛ الان هر چه پول داریم اعتباری است، حالا یا در قالب اسکناس یا در قالب اعداد که به آن میگویند پول الکترونیکی. اگر ما این را یک امر اعتباری دانستیم، ولو یک امر انتزاعی باشد، طبق مبنای امام اینطور نیست که رفع و جعل آن تنها از طریق منشأ انتزاع باشد؛ همه چیز در امور اعتباری تابع کیفیت اعتبار و جعل است. این خیلی در مسائل مختلف، هم در علم اصول و هم در علم فقه اثرگذار است.
من برای این محور ۷ـ۸ مورد و نمونه یادداشت کرده بودم که متأسفانه فرصت نیست همه آنها را ذکر کنم.
محور سوم: ایجاد محدودیت برای عرف
اما محور سوم که ناچارم به این محور اکتفا کنم و بحث را تمام کنم، ناظر به محدود کردن دخالت عرف در فهم خطابات شرعی است و همین نقد هم مبنای برخی اصلاحات از طرف امام و حتی ابداع شده، این هم یکی از مواجهات انتقادی ایشان است. کسی در دخالت عرف در فهم خطابات شرعی تردید ندارد؛ هیچ کسی نمیگوید ما عرف را کنار بگذاریم و تنها باید روی عقل تکیه کنیم. البته این غیر از محور دوم است که عرض کردم گاهی دقتهای عقلی راه پیدا کرده حتی در فهم خطابات، این غیر از آن محور است. بالاخره همه فیالجمله برای عرف نقش و تأثیرگذاری قائل هستند؛ اما قلمرو آن خیلی مهم است. امام قلمرو نقش عرف در فهم خطابات شرعی را توسعه داد. من دو سه نمونه در رابطه با این محور عرض میکنم.
مرحوم آقای آخوند، مرحوم نائینی و بعضی از اعاظم دیگر ادعا میکنند که عقلا مؤدای امارات را نازل منزله واقع میکنند؛ یا ظن را نازل منزله قطع میکنند؛ به نظر آنان درست است که انسان وقتی ظن به مطلبی پیدا میکند، احتمال خلاف میدهد و کشف او ناقص است، اما عقلا تتمیم کشف میکنند و میگویند این نازل منزله کشف تام است و آن احتمال خلاف را کنار میزنند. امام در این بحث به طور کلی تنزیل را رد میکند و میفرماید: یعنی چه؟ عُقلا و عرف این کارها را نمیکنند؛ کدام عرف و کدام یک از عُقلا در معاملات، در سیاسات، در همه جاهایی که به ظن اعتنا میکنند یا امثال و نظایر آن، در ذهنشان این است که دارند کشف ناقص را تتمیم میکنند؟ اینها در واقع بحثهای مدرسهای غیر ضرور است که وارد بررسیهای ما شده است. ایشان معتقد است عقلا طرق معتبری دارند و به آن اخذ میکنند؛ مثلاً در بحث خبر واحد میگوید بحث جایگزینی و تنزیل نیست؛ عقلا میبینند که اگر بخواهند به خبر واحد اخذ نکنند و به آن ترتیب اثر ندهند، اگر بخواهند به ظن اکتفا نکنند و به دنبال تحصیل علم و یقین باشند، زندگی آنها دچار اختلال میشود و نمیتوانند زندگی کنند. این باعث اخلال در امر زندگی آنها میشود و مشکلات و مصائبی را برای آنها ایجاد میکند. لذا اصلاً بحث تنزیل و امثال آن مطرح نیست.
یک نمونه و مورد دیگر که امام برای عرف سهم قائل است، تطبیق مفهوم بر مصداق است. مرحوم آقای آخوند، مرحوم نائینی و خود امام هم نظرشان این است که در مورد مفاهیم نظر عرف متبع است؛ اینکه مثلاً معنای غنا چیست؛ مگر یک جایی شارع دخالت کرده باشد. یا مثلاً معنای بلوغ چیست. یک جاهایی شارع معنای عرف را تحدید کرده یا قیودی کنار آن گذاشته است؛ اما اگر جایی شارع نظر خاصی در تحدید یا توسعه نداشته باشد، طبیعتاً نظر عرف ملاک و معیار است. اما در تطبیق مفهوم بر مصداق، هم آقای آخوند و هم مرحوم نائینی تصریح کردهاند که نظر عرف متبع نیست. امام میفرماید در تطبیق مفهوم بر مصداق هم نظر عرف متبع است؛ منتها نه عرف متسامح بلکه عرف دقیق؛ عرفی که نه به حد دقتهای عقلی میرسد و نه اهل تسامح است.
یکی از مهمترین مواردی که امام(ره) در آن به عرف توجه کردهاند (به نظر من این جهت مهم است، نگاه به عرف و توجه به این رویه عرفی در اینجا که آثار بسیار مهمی دارد) در مورد خطابات شرعی است. مشهور معتقدند خطابات شرعی به عدد افراد مکلفین منحل میشود؛ نظریه انحلال معروف است؛ یعنی أقیموا الصلاة به عنوان یک خطاب عام به عدد افراد مکلفین در عالم انحلال پیدا میکند؛ به تعداد انسانها، هر کسی هر شخصی یک خطابی دارد أقم الصلاة، أقم الصلاة، أقم الصلاة. نظریه انحلال در واقع به این معناست که هر شخص یک بعث یا زجری دارد؛ چون باید تکتک مکلفین منبعث از امر شوند یا منزجر از نهی شوند. این خودش منشأ تولید مشکلاتی شده است؛ در جاهای مختلف اشکالاتی ایجاد کرده، از جمله در مورد توجه خطاب به عاجز؛ کسی که قدرت ندارد، چطور میتوان او را مورد خطاب قرار داد؟ کسی که خداوند میداند عصیان میکند و علم دارد که او به تکلیف عمل نمیکند، چطور میتوان او را مورد خطاب قرار داد؟ در مورد کافر اگر بگوییم اینها مکلف به فروع هستند، چطور میتوان خطاب أقم الصلاة را متوجه کافر دانست؟ مهمتر از همه، در مبحث ضد و در جمع بین دو خطاب اهم و مهم، اگر ما دو خطاب داشتیم یکی به اهم و دیگری به مهم و اینها هم در کنار هم قرار بگیرند، چطور ممکن است اگر امر به اهم عصیان شد، خطاب به مهم گریبان آن شخص را بگیرد؟ آقایان دنبال ترتب رفتهاند و میخواهد مسئله را از راه ترتب حل کنند؛ اما امام با انتقاد از نظریه انحلال خطابات شرعی به عدد افراد مکلفین، نظریه خطاب قانونی را ابداع کردند. ایشان میگوید ما دو خطاب داریم؛ یک خطاب شخصی داریم و یک خطاب قانونی. خطاب قانونی چیست؟ خطاب قانونی همان خطابی است که قانونگذار متوجه جامعه و مردم میکند. وقتی قانونگذاران یک قانونی را تصویب میکنند؛ مخاطب این خطاب کیست؟ آیا در ذهن قانونگذار این است که تکتک افراد جامعه مخاطب به این خطاب هستند یا اینکه یک خطاب عمومی است؟ هدف در خطاب عمومی بعث و تحریک تکتک انسانها نیست بلکه هدف وضع قانون و اراده قانونگذاری است؛ همین که جمعیت قابل توجهی قابلیت انبعاث داشته باشند، برای صحت این خطاب کافی است، ولو یک عده زیادی منبعث نشوند؛ کافر، عاصی، عاجز، این خطاب اصلاً نمیتواند متوجه آنها شود. امام نظریه خطابات قانونی را از عرف اتخاذ کردهاند؛ یعنی دقیقاً همان رویهای که عرف در قانونگذاری داشتهاند، مدنظر ایشان بوده و از آنجا که خطابات شرعی را مطابق با محاورات عرفی میدانستند، فرمودند که این خطاب شخصی نیست تا بخواهد به عدد افراد مکلف انحلال پیدا کند. آن وقت شما ببینید این چقدر مشکلات را حل کرده است؛ مشکل توجه خطاب به عاجز، عاصی، کافر؛ در مسئله ترتب آن همه بحثها در ترتب صورت گرفته و بزرگان به دستوپا افتادند که در مورد توجه خطاب و کنار هم قرار گرفتن امر به اهم و مهم، چه کار کنند. این در عرصه اجتماعی هم آثار مهمی دارد؛ وقتی یک ریشه درست تبیین شود، تا انتها میآید و آن آثار را دارد. در بحث امر به معروف و نهی از منکر یک بحثی است که آیا وجوب امر به معروف و نهی از منکر مشروط و منوط به علم به قدرت است یا نه. امام علم به وجود قدرت را در وجوب امر به معروف و نهی از منکر شرط نمیداند. بله، اگر یقین داشته باشد که نمیتواند، این بحث دیگری است؛ آقایان میگویند در فرض شک در قدرت اصل برائت جاری میشود و تکلیف برداشته میشود. امام میفرماید: نه، تکلیف با شک برداشته نمیشود. نمونهها از این قبیل فراوان است.
محورها و موارد دیگری هم بود، اما فکر میکنم کافی باشد. واقعاً اعتقاد من این است و این را بدون هیج تعصبی عرض میکنم، بدون علقههای عاطفی که ما و همنسلان ما و شما به امام(ره) داریم و دارید عرض میکنم، امام اندیشمندی است که آراء او همچون صدف در اعماق دریای علم و دانش ایشان، نیازمند و صید و پردازش و عرضه است. اندیشمندی که انقلاب و ابعاد سیاسی ـ اجتماعی شخصیت او، بر بُعد علمی او سایه انداخت؛ البته باید امیدوار بود. این جلسات هرچند در مجموعه حوزه کم نیست و مخصوصاً در یکی دو سال اخیر این تلاش صورت گرفته؛ جناب آقای اسدپور هم دغدغه دارند راجعبه ترویج اندیشههای امام؛ خود مؤسسه هم این دغدغه را دارد؛ باید امیدوار بود و نباید ناامید شد؛ اگرچه عواملی دست به دست هم داده تا این آراء علمی کمفروغتر شود. اما باید خستگیناپذیر به این تلاشها ادامه داد، مخصوصاً برای اینکه این اندیشهها در قالب قواعد در علم اصول گنجانده شود و راهگشا باشد و مایه امیدواری جامعه و مردم باشد؛ انشاءالله این اتفاق میافتد و تلاشهایی که فضلای جوان و مؤلفان و مدرسان و اندیشمندان جوان دارند، باید با قوت بیشتر ادامه پیدا کند.
اگر اطاله کلام شد، من از همه عذرخواهی میکنم؛ انشاءالله خداوند روح بلند امام را از این مجلس و محفل، راضی قرار بدهد. اگر برکتی دارد، بهرهمند و انشاءالله مایه سرور ما در عالم برزخ و قیامت باشد. خداوند انشاءالله شر دشمنان اسلام و انقلاب را از سر مردم کوتاه کند و خدمتگزاران به اسلام و نظام، مقام معظم رهبری، مراجع معظم تقلید را در پناه خودش حفظ بفرماید.