جلسه چهل و سوم
5 . حجیت خبر واحد – ادله حجیت خبر واحد –دلیل اول: کتاب – آیه نبأ – اشکال دوم – بررسی اشکال دوم – پاسخ محقق خراسانی
۱۴۰۳/۰۹/۰۴
جدول محتوا
خلاصه جلسه گذشته
بحث در استدلال به آیه نبأ برای حجیت خبر واحد بود. تا اینجا در مورد مفهوم شرط و چگونگی استدلال به آن برای اثبات مدعا یک اشکال را از شیخ انصاری نقل کردیم که در واقع اشکال اول بود. این اشکال معطوف به جهت اقتضا در این آیه بود، به این معنا که آیا اساسا اقتضای مفهوم شرط در آیه وجود دارد یا خیر؟ شیخ انصاری فرمودند ما اگر کبرای حجیت مفهوم شرط را هم بپذیریم این آیه دلالت بر حجیت خبر واحد ندارد. زیرا اصلا مفهوم ندارد یا سالبه به انتفاء موضوع است. دلیلش این است که شرط مذکور در این آیه، شرط محقق موضوع است مثل «ان رزقت ولدا فاختنه» و اگر این چنین باشد جمله شرطیه مفهوم ندارد.
چندین جلسه در مورد این اشکال بحث شد؛ محقق خراسانی پاسخ دادند، پاسخ محقق خراسانی مورد اشکال اعاظم واقع شد ما اهم مسائلی که به این اشکال و پاسخ محقق خراسانی مربوط را بیان کردیم، نتیجه این شد که این اشکال وارد است.
اشکال دوم
اشکال دوم به جهت و حیثیت مانع مربوط است. یعنی در این آیه مانعی وجود دارد که نمیگذارد مفهوم داشته باشد. این اشکال را نیز شیخ انصاری نقل کرده و فرموده قابل جواب نیست، لکن اصل آن در کلمات سید مرتضی و شیخ طوسی مطرح شده است. پس اصل اشکال از قدیم الایام مطرح بوده و به همین جهت محقق خراسانی این اشکال را در کفایه ذکر کرده و به آن پاسخ داده است. لذا اشکال دوم نیز مثل اشکال اول، هم شیخ انصاری آن را مطرح کرده و هم محقق خراسانی آن را پاسخ داده است.
باید ببینیم اشکال چیست و پاسخ محقق خراسانی چیست و بعد ببینیم دیگران در مورد این اشکال و پاسخ چه نظری را مطرح کردند؟
آیه مشتمل بر تعلیل و علتی است که برای وجوب تبین ذکر شده، میفرماید «إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ» قسمت اول یعنی جمله شرطیه را که کرارا شنیدید، اما در ادامه امر به تبین، میفرماید تبین کنید زیرا اگر این کار را نکنید ممکن است از روی جهالت با قومی برخورد کنید و بعد وقتی آگاه شدید از کار خود نادم و پشیمان شوید، یعنی میخواهد بگوید باید تبین کنید که مبادا از روی جهالت کاری کنید که موجب پشیمانی شما شود.
البته اشکال مبتنی بر این است که « أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ» علت وجوب تبین باشد زیرا احتمالات دیگری نیز اینجا وجود دارد که در ادامه بیان میکنیم، نه اینکه حکمت باشد یا مفعول باشد.
به هر حال این علت معنایش این است که تا زمانی که علم پیدا نکردی، احتمال اصابت القوم بجهالة وجود دارد، جهالت در مقابل علم و به معنای عدم العلم است، اگر انسان تبین کند و آگاه شود و اطلاع پیدا کند طبیعتا برخوردی که مستلزم پشیمانی است نخواهد کرد. بله اگر آگاه نباشد و از روی جهالت برخورد کند چه بسا موجب ندامت شود. پس علت وجوب تبین این است که چنین اتفاقی نیفتد.
سوال این است که آیا اگر عادل خبری بیاورد این نگرانی تمام میشود؟ به عبارت دیگر آیا خبر عادل مفید علم است که این ثمره بر آن مترتب نشود؟ خبر عادل نیز مانند خبر فاسق مسلما علم و یقین نمیآورد. لذا به اعتبار این علت ما در مورد خبر عادل نیز باید تبین کنیم، «أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَة» یعنی تا زمانی که علم ندارید باید تبین کنید. این علت معمم است، تعمیم میدهد حکم را در جایی که علم نباشد، لذا شامل خبر عادل هم میشود.
در ادامه میفرماید: بین این تعلیل و مفهوم آیه تعارض و ناسازگاری است. مفهوم آیه اقتضاء میکند تبین در مورد خبر عادل لازم نیست، مفهوم آیه این است که اگر عادل خبر آورد تبین لازم نیست. تعلیل اقتضاء میکند که تبین لازم است. تعلیل میگوید فرقی نمیکند خبر چه از ناحیه عادل باشد و چه از ناحیه فاسق، چون مفید علم نیست باید تبین شود، برای اینکه آن مشکل پیش نیاید، اما مفهوم آیه اقتضاء میکند خبر عادل تبین لازم ندارد.
سوال:
استاد: چه کسی گفته مفید علم است؟ عدالت مستلزم یقین نیست، فوقش این است که به قول شیخ انصاری وثوق و اطمینان حاصل میکند. بعلاوه ما اشکال مستشکل را بیان میکنیم و الا بعضی میگویند که خبر عادل علم نمیآورد ولی اطمینان آور است و اطمینان همان یقین عرفی است و این چیزی است که بعدا ذکر خواهیم کرد.
پس بین تعلیل مذکور در آیه و بین مفهوم آیه تعارض وجود دارد. تعلیل میگوید کاری نباید بکنید که از روی جهالت با قومی برخورد کنید، معنای این سخن آن است که هر خبری که میخواهید به آن عمل کنید، باید علم و آگاهی پیدا کنید و تا زمانی که علم و آگاهی نداشته باشید نمیتوانید به آن خیر عمل کنید. این تعارض چگونه قابل حل است؟ مستشکل میگوید:
اولا: در تعارض بین تعلیل و مفهوم، تعلیل مقدم بر مفهوم است و مفهوم را کنار میزند، به دو جهت:
1. این منطوق و آن مفهوم است و منطوق ظهورش اقوی از مفهوم است، منطوق دلالتش قویتر است.
2. تعلیل است و چیزی که در مقام تعلیل بیان شده، قویتر است از غیر آن. یک جمله شرطیه قبلش آمده و مفهومش با این علت تعارض پیدا کرده است و تعلیل ظهورش قویتر از غیر خودش است.
ثانیا: اگر بخواهیم مفهوم را بر تعلیل مقدم کنیم یک تالی فاسد دارد و آن اینکه تعلیل باید تخصیص بخورد. در حالیکه تعلیل اباء از تخصیص دارد. تعلیل معنایش این است، هر خبری که مفید علم نیست به آن عمل نکنید، اعم از اینکه مخبر عادل باشد یا غیر عادل؛ اگر بخواهیم مفهوم را مقدم کنیم، نتیجهاش این میشود که اصابة قوم بجهاله اگر ناشی از خبر عادل باشد اشکالی ندارد در حالیکه لسان «أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ» اباء از تخصصیص دارد.
پس به ملاحظه این نکاتی که گفته شد، ما باید تعلیل را مقدم بر مفهوم کنیم، زیرا مقدم داشتن مفهوم چنین محذورات و مشکلاتی دارد.
سوال:
استاد: مستشکل میگوید لسان تعلیل اباء از تخصیص دارد. میگوید مسئله اصابة القوم بجهالة و بعد ندامت و پشیمانی، یک چیزی است که باید به کلی مراقب بود، پرهیز کرد، نمیشود گفت که اشکال ندارد، اگر یک وقت با یک قومی برخورد کردید که ناشی از خبر عادل بود، این اشکال ندارد حال اگر بعدش پشیمان اشکالی ندارد. شدید این لسان اباء از تخصیص دارد.
سوال:
استاد: اگر شما قبول کردید که این علت است،… .علت مخصص نیست بلکه معمم است مثل این میماند که «لاتأکل الرمان لانه حامض»؛ نمی شود گفت که این حامض بودن فقط علت برای رمان است، این معنایش این است که هر چیز که ترش باشد نباید بخوری، علت اصلا خصوصیتش این است و الا اسمش علت نیست؛ نمیتوانیم اینجا «أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ» را فقط منحصر در خبر فاسق کنیم نه اصابه قوم بجهاله و بعد ندامت بعد از آن به هر طریقی حاصل شود، این نباید اتفاق بیفتد.
بررسی اشکال دوم
پاسخ محقق خراسانی
محقق خراسانی در کفایه از این اشکال پاسخ دادند. ایشان میگوید این اشکال در صورتی وارد است که ما جهالت را به معنای عدم العلم بگیریم، در حالیکه جهالت اینجا به معنای سفاهت است، «أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ» یعنی ان تصیبوا قوما بسفاهة و تصبحوا علی ما فعلتم نادمین. اگر ما جهالت را در مقابل عدم العلم ندانیم، بلکه به معنای سفاهت بدانیم، این اختصاص به خبر فاسق پیدا میکند، دیگر شامل خبر عادل نمیشود، لذا عمومیت تعلیل، نسبت به خبر عادل کنار میرود. زیرا عدم العلم هم در خبر عادل است و هم در خبر فاسق، یعنی همانطوری که خبر فاسق موجب علم نیست، خبر عادل نیز موجب علم نیست. اما در مورد سفاهت این طور نیست؛ خبر فاسق منجر به یک اقدام سفیهانه میشود ولی خبر عادل منجر به اقدام سفیهانه نیست. یعنی اگر ما خبر فاسق را بشنویم و تبین نکنیم و به آن عمل کنیم، این یک اقدام سفیهانه است. چون عرف این را یک اقدام سفیهانه میداند؛ میگوید تو نمیدانستی این فاسق است ولی به حرفش ترتیب اثر دادی، نمیدانستی این آدم دروغ گویی است ولی به حرفش توجه کردی، ترتیب اثر دادن به خبر فاسق و تفحص و تبین نکردن از آن یک کار سفیهانه است، ولی در مورد عادل اینطور نیست، کسی که دروغ نمیگوید و ثقه است، اگر شما یک خبری از او بشنوید و بعد یک کاری بکنید، این از نظر عرف یک اقدام عقلایی است، کسی شما را سرزنش نمیکند که چرا رفتی به حرف او عمل کردی؛ اگر هم بگوید میگویید این یک آدم عادلی بود و یک خبری آورد و من هم ترتیب اثر دادم.
پس ما اگر جهالت را به معنای سفاهت بگیریم، این علت اصلا شامل خبر عادل نمیشود و تعارض بین مفهوم آیه و تعلیل از بین میرود، تعلیل دیگر عام نیست که بخواهد خبر عادل را نیز در بر بگیرد و بعد منجر به تعارض شود. فقط یک نکته اینجا باقی می ماند تا این اشکال و جواب اشکال تمام شود.
اینجا در ادامه و برای تکمیل پاسخ محقق خراسانی مطلبی توسط محقق نایینی اضافه شده است یعنی محقق نایینی اینجا یک ان قلت و قلتی را آورده که با ضمیمه آن به این پاسخ، جواب کاملتر می شود
ان قلت: اگر ما جهالت را در مقابل علم ندانیم و به معنای عدم العلم نباشد، بلکه به معنای سفاهت باشد، معنایش این است که اصحاب پیامبر که آماده میشدند تا طبق خبر ولید سراغ بنی المصطلق بروند و آنها را مجازات کنند، داشتند یک کار سفیهانه انجام میدادند. یعنی اصحاب پیامبر و پیامبر(ص) نعوذبالله دست به کار سفیهانه میزنند؟ زیرا اگر جهالت را به معنای سفاهت بگیریم یعنی اینکه خدا کأنه به اینها میفرماید به خبر فاسق اعتماد نکنید تا مبادا کار سفیهانهای بکنید، حال عدم علم و آگاهی عیبی ندارد، ولی کار سفیهانه پسندیده نیست که بخواهد خطاب به پیامبر و اصحاب پیامبر داشته باشد. لذا جهالت نمیتواند به معنای سفاهت باشد.
قلت: اینجا اگر سخن از اقدام سفیهانه به میان آمده به خاطر این است که اینها از فسق ولید اطلاع نداشتند و فکر میکردند که ولید انسان صادقی است و خداوند به این سبب میخواهد آنها را بر فسق ولید آگاه کند نه اینکه اینها کار سفیهانهای بکنند. این بیان در واقع نشان میدهد که اینها از فسق ولید اطلاع نداشتند و الان میخواهند به این سبب اطلاع پیدا کنند.
محقق نیز برای توضیح این مطلب نکتهای را فرموده، اینها همه برای توضیح این احتمالی است که گفته شد که جهالت را حمل بر سفاهت کنیم. ایشان میگوید: گاهی اوقات وقتی پای یک امر مهمی در میان باشدۀ مثل حفظ آبرو یا جان، اقدام، با اخبار یک آدمی که خیلی راستگو هم نیست یک امر عقلایی محسوب میشود، شما الان مثلا اینجا نشستید یک کسی که میدانید انسان فاسقی است بیاید بگوید یک نفر دم در، در حال موت است یا کسی در حال خفه کردن اوست، شما قطعا میروید ببیبنید جریان چیست. یعنی عقلا در مورد اخبار مهمه اقدام میکنند، ولو اینکه خبر را یک فاسق بیاورد در این داستان نیز چون کار مهمی بود، اینها میخواستند آماده شوند بروند با آنها برخورد کنند، به این معنا که ولید گفته بود که اینها میخواستند من را بکشند و با مسلمانان بجنگند، مسلمانها نیز چون خبر مهمی بوده میخواستند اقدام متقابل کنند، لذا ایشان میفرماید اگر ما در امور مهمه با خبر یک فاسق دست به اقدام بزنیم این اقدام سفیهانه نیست.
بحث جلسه آینده
اشکال را ملاحظه کردید، پاسخ آن را ملاحظه کردید، بررسی آن مانده است.
نظرات