جلسه چهارم
4. شهرت – ادله حجیت – بررسی دلیل چهارم – شرح رساله حقوق: آثار جسمی و روحی کم خوری و حد مجاز آن
۱۴۰۳/۰۶/۲۸
جدول محتوا
خلاصه جلسه گذشته
عرض کردیم برای حجیت شهرت فتوایی چند دلیل اقامه شده است. سه دلیل ذکر شد و مورد خدشه قرار گرفت. دلیل چهارم مقبوله عمربن حنظله بود. تقریب استدلال به این مقبوله بیان شد. مرفوعه زراره نیز به جهت قرابتی که در تقریب استدلال با مقبوله دارد، نقل شد. اکنون نوبت بررسی مقبوله عمربن حنظله و مرفوعه زراره است.
بررسی دلیل چهارم
نسبت به دلالت مقبوله عمر بن حنظله و مرفوعه زراره بر حجیت شهرت فتوایی اشکالاتی مطرح شده است. همانطور که اشاره کردم عده ای معتقدند این روایت اساسا دلالت بر حجیت شهرت فتوایی ندارد. اما یک عده آن را دال بر اعتبار شهرت فتوایی می دانند. اشکالاتی نسبت به این مقبوله شده است.
اشکال اول
این اشکال را شیخ انصاری و محقق خراسانی مطرح کرده اند، آن این است که این روایت ارتباطی به شهرت فتوایی ندارد بلکه منظور از شهرت در این جمله که «الَّذِي حَكَمَا بِهِ الْمُجْمَعَ عَلَيْهِ عِنْدَ أَصْحَابِكَ» و همچنین تعلیل مذکور در «فَإِنَّ الْمُجْمَعَ عَلَيْهِ لَا رَيْبَ فِيهِ» شهرت روایی است، یعنی درست است که منظور شهرت است، نه، اجماع و اتفاق، اما نه شهرت فتوایی بلکه شهرت روایی. زیرا اساسا پاسخ امام با این جمله شروع می شود که «يُنْظَرُ إِلَى مَا كَانَ مِنْ رِوَايَاتِهِمَا عَنَّا فِي ذَلِكَ»، اصلا اینجا بحث در دو روایت است و آن دو نفر هم که حکم کرده اند بر اساس روایت این را بیان کردند. امام فرموده که ببینید کدام یک از اینها روایتش مشهورتر است. پس شهرت وصف روایت است و امام که می گوید «فَإِنَّ الْمُجْمَعَ عَلَيْهِ لَا رَيْبَ فِيهِ» یعنی در آن روایتی که مشهورتر است ریبی وجود ندارد. مؤید این مطلب هم این است که اکثر علما از این روایت همین را برداشت کردند اکثرا از مجمع علیه شهرت روایی را استفاده کرده اند، شاهدش هم این است که در بحث از خبرین متعارضین وقتی نوبت به ذکر مرجحات می رسد شهرت روایی را به عنوان یکی از مرجحات آوردند و به همین روایت نیز استناد کردند، یعنی مستندشان برای اینکه شهرت روایی را به عنوان مرجح قبول کردند همین مقبوله عمربن حنظله است. پس اساسا مقبوله عمربن حنظله به شهرت فتوایی ارتباطی ندارد در حالیکه ما بحثمان در رابطه با حجیت فتوایی است.
بررسی اشکال اول
برخی این اشکال را قبول کردند لکن کثیری نیز به این اشکال پاسخ دادند.
اولا:
اگر در کلمات امام(ع) بعضی عبارات آمده که تأیید می کند که منظور از این شهرت، شهرت فتوایی است نه روایی. عبارت را دقت کنید، می گوید «يُنْظَرُ إِلَى مَا كَانَ مِنْ رِوَايَاتِهِمَا عَنَّا فِي ذَلِكَ الَّذِي حَكَمَا بِهِ» این تعبیر الذی حکما به، در واقع می خواهد بگوید آن دو فقیه به استناد ما کان من روایتنا هر کدام حکم کردند، الذی حکما به، یعنی یک حکمی این فقیه کرده و یک حکمی فقیه دیگر کرده است. به علاوه امام فرمود «يُؤْخَذُ بِهِ مِنْ حُكْمِنَا» می گوید اخذ می کند به سبب آن از حکم ما.
اخذ من حکمنا آیا با شهرت روایی سازگاری دارد؟ یک وقت صحبت از این است که خود روایت را ببینید کدام مشهور است؟ دو روایت است که این دو فقیه آمدند بر اساس این دو روایت حکم کردند اینجا می توانیم بگوییم آن روایتی که مشهورتر است ملاک قرار بگیرد، اما اینجا دارد می گوید الذی حکما به، می گوید فیؤخذ به من حکمنا، اگر فرض کنیم این دو روایت شهرت هم داشته باشند، اما آنچه که امام بیان کرده است از روی تقیه بوده و مشهور هم شده است، تعداد زیادی از روات این روایتی که تقیتا صادر شده را نقل کردند، اینجا شهرت روایی تحقق دارد، یک وقت ممکن است امام در یک جمعی تقیة یک مطلبی را فرموده باشند و راویان بسیاری هم آن را نقل کرده باشند، اینجا شهرت روایی تحقق دارد ولی آیا این می تواند مبین حکم واقعی و نظر واقعی امام باشد؟ قطعا اینطور نیست. اما اینجا نمی خواهد بگوید فقط ببینید کدام روایت مشهورتر است، می خواهد بگوید آنچه فقیه از مفاد یکی از این دو روایت استفاده کرده اگر مشهور باشد این لا ریب فیه، آن اگر مشهور باشد این نظر واقعی امام است.
پس مسئله مسئله شهرت روایی نیست، در خود این روایت دلیل و شاهد و قرینه وجود دارد که امام(ع) نظرشان به شهرت من حیث الفتوا است، شاهدش هم الذی حکما به و همچنین فیوخذ من حکمنا است.
مؤید: امام خمینی و برخی دیگر فرمودند) یؤید ذلک که در ادامه امام(ع) فرموده «وَ إِنَّمَا الْأُمُورُ ثَلَاثَةٌ أَمْرٌ بَيِّنٌ رُشْدُهُ فَيُتَّبَعُ وَ أَمْرٌ بَيِّنٌ غَيُّهُ فَيُجْتَنَبُ وَ أَمْرٌ مُشْكِلٌ يُرَدُّ عِلْمُهُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى رَسُولِه» اینکه امام بعدش فرموده، یک چیزی است، بین رشده، رشدش، هدایتش، درست بودنش، آشکار است، یک امری هم گمراهی و غی و ضلالتش آشکار است، آیا بین الرشد بودن و بین الغی بودن یا مشکل بودن از این جهت این مربوط به مضمون روایت است یا نقل روایت؟ مسلما به مضمون روایت مربوط است و الا شهرت در نقل چه ارتباطی دارد با این ذیلی که امام فرموده است؟ بالاخره وقتی امام می گوید امور سه قسم است یک ارتباطی با جمله قبل دارد، می گوید فان المجمع علیه لاریب فیه، بدانید امور بر سه قسم است و هر سه قسم را بیان کرده است، این سه قسم کردن امور مسلما مربوط به محتوا و مفاد روایت است و الا معنا ندارد که نقل روایت بین الغی باشد یا بین الرشد باشد یا امرش مشکل باشد، امام در واقع می خواهند بگوید اگر چیزی مشهور شد مجمع علیه شد این داخل در آن بین الرشد است.
پس این جمله در ذیل حدیث مسلما ارتباط با ما قبل دارد و این قابل انکار نیست و اعتبار و تناسب این جمله با ماقبل نیز تنها در صورتی معنا پیدا می کند که ما مجمع علیه و مشهور را به فتوا مرتبط بدانیم نه روایت.
ثانیا:
یک مشکل دیگری که اینجا وجود دارد و تأیید می کند که این شهرت فتوایی مد نظر است، این است که در تعلیل امام فرموده فأن المجمع علیه لاریب فیه و خود مستشکل نیز قبول دارد که منظور از مجمع علیه مشهور است یعنی کانه دارد می گوید فان المشهور لاریب فیه، این لاریب فیه با شهرت روایی سازگار است یا شهرت فتوایی؟ اگر بگوییم منظور شهرت روایی است معنایش این است که همین که یک چیزی نقلش از امام مشهور شد و راویان فراوانی آن را نقل کردند این دیگر لاریب فیه؛ آیا می توانیم این حرف را بزنیم؟ قطعا نمی توانیم زیرا بسیاری از روایت ها تقیة صادر شده و در مقام بیان حکم واقعی نبوده. پس لا ریب فیه را نمی توانیم صرفا مربوط بدانیم به شهرت روایی.
اما اگر شهرت فتوایی باشد مشکلی ندارد که امام بفرماید آنچه را که فتوای مشهور به آن تعلق گرفته لاریب فیه، حال اگر به نحو تام این را قبول نکنیم حداقل سزاوارتر است نسبت به شهرت روایی. شهرت فتوایی را می توانیم بگوییم لا ریب فیه ولی شهرت روایی را قطعا نمی توانیم بگوییم. زیرا آن ممکن است اساسا در مقام بیان حکم واقعی نباشد.
پس اشکال اول که شیخ انصاری و محقق خراسانی مطرح کردند قابل قبول نیست.
بحث جلسه آینده
چند اشکال دیگر مطرح است که در جلسه آینده بیان می کنیم
شرح رساله حقوق
خلاصه جلسه گذشته
حقی که موضوع بحث بود حق بطن بود، حق شکم ؛ امام فرمود و «و اما حق بطنک فان لاتجعله وعاء لقلیل من الحرام و لا لکثیر و ان تـقـتصد لـه فـی الحلال و لاتخرجه من حد التقویه الی حد التهوین …». حق بطن و شکم تو این است که آن را ظرف حرام قرار ندهی، چه کم و چه زیاد. این حق سلبی بود؛ اولا شکم را از حرام حفظ کنی، این را مفصل بیان کردیم.
یک حق دومی را نیز امام برای شکم ذکر کردند یک حق ایجابی که عبارت است از: «و ان تقتصد له فی الحلال»، میانه روی در حلال، فکر نکنید اگر از حرام اجتناب شود کافی است و حلال دیگر حد و مرز ندارد، خیر، حلال نیز در آن باید رعایت اعتدال و میانه روی شود. آن وقت خود امام (علیه السلام) اقتصاد در حلال را معنا کردند. میانه روی در رعایت حق شکم یعنی چه؟ و لا تخرجه من حد التقویه الی حد التهوین؛ میانه روی در حلال یعنی اینکه به اندازه ای که نیاز جسمی و بدنی به غذا وجود دارد، حد التقویه.
این یک امر کاملا روشنی است که بدن و جسم انسان نیاز به غذا و انواع آن دارد، اینکه قوت داشته باشد اینکه سالم باشد، از این حد پا را فراتر نگذارید، به حد تهوین برساند، حد تهوین یعنی حد حقارت و سقوط شخصیت و حد فروکاستن از شخصیت انسانی، به آنجا نرسانی. لذا ما بیان کردیم مرحله اول حفظ شکم از حرام است و مرحله دوم میانه روی در حلال؛ هم کم خوری بد است و هم پرخوری. کم خوری هم به حدی که به تقویت بدن لطمه بزند بد است.
آثارجسمی و روحی کم خوری و حد مجاز آن
گاهی ممکن است به ذهن بیاید که اگر این همه در روایات تأکید روی کم خوری شده پس ما هرچه کمتر بخوریم برای ما بهتر است ولو به ما آسیب بزند، نه اینطور نیست. مرز اعتدال هم در ناحیه کم خوری و هم در ناحیه پرخوری باید رعایت شود. اگر کسی کم خوری را به حدی برساند که جسمش گرفتار بیماری و مرض امثال اینها بشود این پسندیده نیست. ما قبلا هم اشاره کردیم که کم خوری موجب صفای فکر می شود.
روایتی در غرر آمده است که «من قل اکله صفا فکره»، صفای فکری، روشنی فکر، مستقیم بودن در فکر، این با قلت طعام پدید می آید، اینها آثار معنوی آن است، آثار جسمی کم خوری بماند، اینکه اگر کسی کم غذا بخورد خودش را حفظ می کند، آن روایت را خواندیم که « المَعِدَةُ بَيتُ كُلِّ داءٍ »، معده ظرف هر بیماری است، اینکه چه چیزی در این ریخته شود، از آنجا است که مواد مغذی انتشار به همه بدن پیدا می کند، خون می شود، آب می شود، فضولات می شود. امیر مومنان می فرماید کسی که کم خوراک است از بسیاری از بیماری ها دور می ماند، پس هم فایده جسمی دارد و هم روحی.
در یک روایت دیگری سخن از صفای قلب به واسطه کم خوری به میان آمده است. رسول گرامی اسلام می فرماید« من قلّ طعمه صحّ بدنه، وصفا قلبه» بعد می فرماید « و اشتاقته ملائکه» ملائکه به او اشتیاق پیدا می کنند چون نزدیک آنها می شود؛ انسانی که بعد مادی و جسمی خود را یک مقدار کنترل کند قرابت با فرشتگان پیدا می کند، فرشتگان به او مشتاق می شوند زیرا سنخیت با آنها پیدا می کند، صفای روحی و در عین حال آمادگی و استعداد برای همنشینی با فرشتگان.
از رسول خدا پرسیدند، «يا رَبِّ، مَا مِيراثُ الجُوعِ ؟ قال : الحِكْمَةُ ، وَحِفْظُ القَلْبِ» از رسول خدا پرسیدند گرسنگی چه ثمره ای دارد میراث گرسنگی چیست، حضرت فرمود حکمت، حکمت یعنی قدرتی که به واسطه آن انسان می تواند به حقیقت دست پیدا کند و حفظ القلب، البته نه این قلب مادی بلکه قلب و روح انسان را از وساوس شیطانی حفظ می کند.
صفای فکر، صفای قلب، اشتیاق ملائکه به او و سلطه بر نفس همه از آثار کم خوری است؛ حضرت علی می فرماید: «نعم العون على اسر النفس و کسر عادتها التجوع»، بهترین یاور بر اسیر کردن نفس و شکستن عادت کم خوری و گرسنگی است. اگر انسان بخواهد نفسش را کنترل کند و افسار نفس به دست او باشد اگر انسان می خواهد خود را از شر عادتهای زشت خلاص کند با کم خوری ممکن است. انسانی که زیاد بخورد هر روز قدرت روحی او ضعیف تر می شود مقاومتش کمتر می شود و آسیب پذیرتر می شود،شکننده تر می شود. ممکن است کسی بگوید خوردن چه ربطی به عادتهای زشت دارد؟ این خیلی نکته مهمی است، کسی که نتواند در مقابل طعام خویشتن داری کند و به محض اینکه چشمش به یک طعام لذیذ بیفتد، از حد بگذراند، این یعنی افسار نفسش رها شده و به دنبال خواسته نفس می رود طبیعتا این نفس هر روز قوی تر و سرکش تر می شود، اما اگر کسی در برابر این تمایلات ایستادگی کند، اگر مقاومت کند قدرتش بالاتر می رود و میتواند در سایر مواردی که عادتهای ناپسند دارد عادتهای ناپسند را از خودش دور کند، اینها همه آثار کم خوری است ولی دقت کنید این آثار کم خوری برای کدام کم خوری است؟ کم خوری اختیاری مضر به جسم هم آیا در این محدوده می گنجد؟ به نظر من نه، اینکه امام می فرماید اقتصاد در حلال و میانه روی در حلال داشته باشید یعنی لا تخرجه من حد التقویه، از حد تقویت خارج نکنید تا به حد تهوین برسانید. پس این یک جهت اقتصاد و میانه روی در حلال و کم خوری و آثاری که دارد.
از آن طرف نیز ما برای پر خوری یک سری آثار بیان کردیم مثل سقوط شخصیت، آماده شدن بستر برای شیطان و موارد دیگر.
نظرات