خارج اصول – جلسه بیستم – الوجوب موافقت التزامیه – مقام ثبوت – کلام امام خمینی                                

جلسه ۲۰ – PDF

جلسه بیستم 

وجوب موافقت التزامیه – مقام ثبوت – کلام امام خمینی                                

۱۴۰۲/۰۸/۰۹

   

وجوب موافقت التزامیه

در مورد موافقت التزامیه مطالبی به عنوان مقدمه و به منظور روشن تر شدن بحث ذکر شد. اکنون نوبت بحث از خود وجوب موافقت التزامیه است.

۱.مقام ثبوت

شیخ انصاری و محقق خراسانی که به این مسئله پرداخته‎اند بین مقام ثبوت و مقام اثبات تفکیک نکردند. یکسره سراغ ادله رفته‎اند که آیا ما دلیلی بر وجوب موافقت التزامیه داریم یا نداریم. اما امام خمینی ابتدائا بحث را در مقام ثبوت مطرح کردند و این به نظر مطلب مهمی است.
منظور از مقام ثبوت، امکان تعلق وجوب به موافقت التزامیه است. حال اینکه ما این وجوب را عقلی بدانیم یا شرعی، خیلی تأثیری ندارد زیرا ما گفتیم اگر وجوب موافقت التزامیه پذیرفته شود یک وجوب عقلی است. هر چند از کلمات برخی به دست می‏آید که مسئله را از منظر وجوب شرعی بررسی کردند. به هر حال عمده این است که معلوم شود که آیا اساسا امکان وجوب موافقت التزامیه وجود دارد یا خیر؟ یا عقل ما حکم به لزوم این موافقت کند یا شارع امر به لزوم موافقت التزامیه بکند.

کلام امام خمینی

امام خمینی ابتدائا بحث را در مقام ثبوت مطرح کردند و البته ادعا کردند که اساسا موافقت التزامیه نمی‏تواند متعلق وجوب واقع شود. امکان تعلق وجوب به موافقت قلبی، التزام قلبی، تسلیم قلبی وجود ندارد. چرا؟ ایشان می‏گوید معنا ندارد که ما بگوییم موافقت التزامیه واجب شده است؛ اصلا وجوب نمی‏تواند به آن متعلق شود.
ایشان یک بحث مفصلی مطرح کردند که می‏توان آن را به طور خلاصه در سه قسمت می‏توانیم بیان کرد.
۱. مقدماتی که ایشان بیان کردند.
۲. توضیح این مدعا و دلیل بر این مدعا.
۳. پاسخ به سه اشکالی که اینجا می‏تواند مطرح شود.

قسمت اول: مقدمات

مقدمه اول

در مقدمه اول اشاره‏ای به اقسام اصول اعتقادی و فروع شرعی می‏کنند. می‏گویند اصول اعتقادی بر چند قسم هستند یک قسم از آنها ثابتة بالبرهان القطعی، قسم دیگر ثابتة بضرورة الدین او المذهب؛ قسم سوم ثابتة بالنص او التواتر و قسم چهارم قد یحصل منها العلم او الاطمئنان، یعنی آن روایاتی که مفید علم یا اطمینان است. پس اصول اعتقادی گاهی با برهان قطعی ثابت می‏شود و گاهی با بداهت و ضرورتی که در دین یا مذهب است، یعنی یک امر آنقدر آشکار است که نیاز به دلیل ندارد. گاهی با نص قرآن یا روایت متواتر و گاهی با خبر واحدی که مفید علم یا اطمینان است یا خبر مستفیض، ثابت می‎شود.
فروع شرعی نیز چند قسمند: یک قسم با عقل ثابت می‏شوند؛ یک قسم به ضرورت دین ثابت می‏شوند؛ یک قسم به ضرورت مذهب ثابت می‏شوند و یک قسم با خبر متواتر یا نص یا اجماع و سرانجام قسمی که با ادله اجتهادی یا فقاهتی ثابت می‏شود، مثل اینکه یک خبر واحد یا اصل عملی برای ما یک حکم شرعی را ثابت می‏کند.

مقدمه دوم

به طور کلی اوصاف قلبی انسان تابع مبادی خاص خودش است و اگر آن مبادی و مقدمات محقق شود آن حالات نفسانی در انسان پدید می‏آید، مثلا حالت خشوع، حالت خوف، اگر در نفس انسان تحقق پیدا کند این تابع یک سری علل و اسباب خاص خودش است، مثلا فرض کنید اگر یک حیوان درنده‏ای وارد این اتاق شود به عنوان یک سبب خارجی و در نفس من نیز آن تصور و تصدیق خاص شکل بگیرد من حالت خوف پیدا می‏کنم. معنای این سخن این است که اگر اسباب و مبادی حاصل شدند تحقق اوصاف و حالات قلبی دیگر تابع اراده و اختیار انسان نیست، بلکه خود به خود پدید می‏آید و بدون اراده و اختیار این حالات در انسان شکل می‏گیرد، اینطور نیست که اینها حاصل شود و آن وقت انسان اراده کند که خائف باشد یا اراده نکند که خائف باشد، بلکه اتوماتیک وار وقتی آن اسباب حاصل می‏شود این حالات قلبی به دنبالش محقق می‎شود. اما افعال اختیاری اینطور نیست؛ مثلا می‏خواهیم از این کلاس بیرون برویم، مبادی تصوریه و تصدیقیه این فعل باید محقق شود بعد تازه انسان اراده کند، آن مبادی که حاصل شد، تصور فعل و تصور فائده و تصدیق به فائده و حصول شوق و رسیدن این شوق به مرحله مؤکد بودن انسان را از جا بلند می‏کند که از این اتاق بیرون رود. اراده یا شوق مؤکد است یا بعد از آن؛ شوق مؤکد پدید می‏آید؛ تا انسان اراده نکند هیچ فعل اختیاری از انسان سر نمی‏زند به خلاف افعال قلبی و جوانحی.

مقدمه سوم

التزام قلبی، پذیرش قلبی، تسلیم قلبی، اینها مربوط به اوصاف قلبی انسان هستند. همانطور که خوف و رجا، رضاع و خضوع و خشوع حالات قلبی هستند، باور قلبی نیز مربوط به قلب است، اینکه من یک مطلبی را بپذیریم و یا رد کنم؛این نیز مربوط می‏شود به حالات قلبی انسان.

قسمت دوم: بین مدعا

موافقت التزامیه با چیزی یک امر اختیاری نیست. ایشان مخصوصا در مقدمه دوم و سوم فرمود حالات قلبی انسان به طور قهری به دنبال آن مبادی تحقق پیدا می‏کند. یعنی اراده در آنها نقشی ندارد و التزام و تسلیم قلبی نیز یکی از حالات قلبی انسان است. پس التزام قلبی تابع اراده و اختیار انسان نیست، اراده انسان نقشی در آن ندارد اگر مقدمات و مبادی آن حاصل شود خود به خود موافقت التزامه تحقق پیدا می‏کند اگر آن مقدمات حاصل نشود مقدمات التزامیه تحقق پیدا نمی‏کند. بالاخره التزام و آن حالت پذیرش قلبی نسبت به احکام شرعی، نسبت به وجوب نماز جمعه، حرمت نماز جمعه و همه تکالیف شرعی، اساسا به اختیار انسان نیست، تابع اراده انسان نیست بلکه به دنبال مبادی و اسباب خاص خودش در نفس انسان حاصل می‏ شود و عامل دیگری در آن دخالت ندارد. اینطور نیست که من اراده کنم که التزام قلبی داشته باشم یا نداشته باشم، آن مبادی اگر پیدا شد، خود به خود حاصل می‏شود.
نتیجه این سخن این است که تعلق وجوب به موافقت التزامیه ممکن نیست. زیرا تعلق وجوب به امور غیر اختیاری محال است. اساسا وجوب و حرمت به چیزی تعلق می‏گیرد که مقدور انسان باشد یعنی انسان بتواند با اختیار و اراده آن را انجام دهد یا ترک کند. هر چیزی که در دایره اختیار انسان قرار بگیرد می‏تواند متعلق امر یا نهی باشد. اما اگر چیزی مقدور انسان نبود و از اختیار انسان خارج بود، دیگر معنا ندارد که انسان را امر به آن کنند یا از آن منع کنند. هیچ مولایی این کار را نمی‏تواند بکند، خدا نیز این کار را نمی‏تواند انجام دهد، خدا نمی‏تواند به انسان بگوید این کار را حتما انجام بده در حالی که اختیارش به دست انسان نیست یا بگوید این کار را حتما ترک کن در حالیکه آن کار اساسا تحت اختیار انسان نیست.
پس به نظر ایشان از آنجا که موافقت التزامیه امری است تابع مبادی و اسباب خودش و اراده و اختیار انسان در آن هیچ نقشی ندارد نمی‏تواند متعلق وجوب قرار بگیرد. و لذا وجوب موافقت التزامیه ممکن نیست. وقتی ممکن نیست دیگر معنا ندارد بگردیم که آیا در شرع دلیلی بر آن داریم یا نداریم؛ اصلا ممکن نیست که شارع این را واجب کند. چیزی که ممکن نیست شارع آن را واجب کند دیگر معنا ندارد در آیات و روایات دنبال دلیل بگردیم و ببینیم شارع آن را واجب کرده است یا نکرده.
ایشان می‏فرماید امور تشریعیه مثل امور تکوینیه هستند. مثلا در مورد آتش، یقینی است که آتش حار است «النار حارة» حال آیا شما می‏توانید با اراده و اختیار در نفس خودتان التزام پیدا کنید که آتش سرد است؟ اصلا قلب شما این توانایی را دارد که به سردی آتش باور پیدا کند (منظور باور قلبی است)؟ شما این توان را دارید که در قلب و نفستان التزام پیدا کنید، تسلیم قلبی، باور قلبی پیدا کنید به اینکه آتش سرد است، اصلا این شدنی است؟
امام خمینی می‏فرماید وقتی در امور تکوینی شما به چیزی یقین دارید نمی‏توانید التزام به ضدش را در قلبتان ایجاد کنید در احکام شرعی نیز همینطور است، در امور اعتقادی نیز همینطور است. وقتی شما یقین به حرمت نماز جمعه دارید اصلا توان دارید که التزام قلبی به وجوب نماز جمعه پیدا کنید؟ این مثل همان التزام قلبی به سردی آتش است در حالیکه یقین به گرمی آن دارید. اصلا این شدنی نیست زیرا التزام و موافقت قلبی ربطی به اراده و اختیار انسان ندارد؛ هر کدام یک مبادی دارد که اگر آن مبادی تحقق پیدا کرد این نیز حاصل می‏شود. این نیز قسمت دوم فرمایش ایشان

قسمت سوم: پاسخ به بعضی از اشکالات

دراین قسمت ایشان به چند اشکال پاسخ می‎دهد.

اشکال اول و پاسخ آن

اگر امور قلبی، التزام قلبی، باور قلبی، خارج از اختیار انسان است واراده در آن دخیل نیست پس چطور کفار با اینکه یقین داشتند به نبوت پیامبر و قلبا می‎دانستند که او پیامبر خداست اما در عین حال او را انکار کردند. خداوند می‎فرماید: «فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ آيَاتُنَا مُبْصِرَةً قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبِينٌ وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ»؛ اینها یقین داشتند به نبوت و صدق پیامبر، باور قلبی داشتند که او راست می‏گوید و پیامبر خدا ولی «جحدوا بها» او را انکار می‏کردند.
پس معلوم می‏شود ممکن است که انسان به چیزی باور داشته باشد ولی در باطن التزام قلبی نداشته باشد. شما که می‏گویید یقین و باور قلبی تابع اراده و اختیار نیست با این مسئله کفار چه می‏کنید؟ کفار قلبا یقین داشتند که محمد(ص) پیامبر خداست اما در عین حال نبوت او را انکار می‏کردند.
ایشان به این اشکال پاسخ می‎دهد که این «جحدوا بها» که در آیه قرآن آمده است، منظور «جحدوا بها قلبا» نیست بلکه منظور «جحدوا بها ظاهرا» است، انکار ظاهری می‏کردند، انکار لسانی می‏کردند و الا قلبا باور داشتند صدق پیامبر را می‏دانستند که او از طرف خدا مأمور شده است، این التزام قلبی در آنها بود، اما زبانا و ظاهرا انکار می‏کردند بر خلاف آن التزام قلبی. این اشکال در صورتی وارد بود و نقض محسوب می‏شد که جحدوا بها به معنای انکار قلبی باشد ولی حال که معلوم شد که کفار انکار لسانی و ظاهری داشتند این نمی‏تواند نقض بر آن سخن ما باشد.
پس ایشان تا اینجا اثبات کردند که امکان تعلق وجوب و امر به موافقت التزامیه وجود ندارد. ثبوتا ممکن نیست موافقت التزامیه متعلق امر خداوند یا حکم عقل قرار بگیرد. گفتیم فرقی نمی‏کند، این در کلام ایشان نیست ولی به طور کلی می‏گویند امکان تعلق وجوب به موافت التزامیه نیست.

بحث جلسه آینده

سپس ایشان می‎فرماید با این بیانی که ما داشتیم ضعف کلام سید فشارکی نیز آشکار می‏شود که در حقیقت این یک اشکال دیگر به این مبناست. یک اشکال نقض به عمل کفار است که شما می‏گویید این تابع اراده نیست پس چطور کفار با اراده بر خلاف آن یقین قلبی عمل می‏کردند؟ دوم مطلبی است که سید فشارکی گفته است که ایشان می‏گوید با توجه به این توضیحاتی که ما دادیم آن ضعف سخن سید فشارکی آشکار می‏شود.

 

برچسب‌ها:, , , , , , , , , , ,