آیت الله سید مجتبی نورمفیدی در گفتگوی اختصاصی با نشریه فقه معاصر: دخالت زمان و مکان در نصوص مرتبط با فقه هنر، بسیار جدی است

آیت الله سید مجتبی نورمفیدی: امروزه پرسش‌های عمیقی در حوزه فیلم و سینما به‌عنوان یکی از مصادیق هنر مطرح می‌شود که نیازمند بررسی ویژه است. امروزه سؤالات فقط در این حد نیست که آیا می‌توان چهره زن یا پوشش زن را به‌گونه‌ای که در موازین شرعی منطبق نیست، نشان داد یا نه؟ مثلاً مرد می‌تواند زن را گریم کند و برعکس یا نه؟ سؤالات فراتر از این‌هاست. این چالش‌ها باید در فقه هنر و فلسفه فقه هنر مورد بررسی قرار گیرد.

 

 

اشاره: به نظر می‌رسد فقه‌های نوپدید در دو دهه گذشته رشد فزاینده‌ای را تجربه می‌کنند. دانش‌پژوهان فقه تقریباً در یک توافق نانوشته قرار گرفته‌اند که باید به مسائل امروز بشر، از منظر دانش فقه، پاسخ دهند. یکی از مهم‌ترین اموری که برای تشکیل یک باب فقهی نوپدید و امکان حل مسائل آن لازم است، ایجاد قواعد فقهی اختصاصی آن دانش است. دررابطه‌با قواعد اختصاصی فقه هنر با آیت‌ﷲ سید مجتبی نورمفیدی، استاد درس خارج فقه و اصول حوزه عملیه قم و نویسنده کتب متعدد در فقه معاصر گفتگو کردیم. رئیس پژوهشگاه فقه معاصر اما بیشتر به توضیح پیرامون هنر و تعریف دقیق فقه هنر پرداخت. او البته در پایان نکاتی را پیرامون قواعد اختصاصی فقه هنر و رویکرد کلی به این قواعد در حل مسائل فقه هنر بیان کرد. مشروح گفتگو با این استاد درس خارج حوزه عملیه قم، از نگاه شما می‌گذرد:

فقه هنر چیست و تفاوت آن با فقه‌های مشابه، نظیر فقه رسانه، فقط ارتباطات و فقه فضای مجازی، در چه اموری است؟

آیت الله سید مجتبی نورمفیدی: برای تعریف فقه هنر، ابتدا باید خود هنر را بشناسیم. تعریف فقه که معلوم است؛ اما هنر مفهومی است که اختلاف وسیعی در مورد این مفهوم وجود دارد و از مفاهیمی است که شاید تعریف آن سهل و ممتنع باشد. از کسانی که هنر را به یک حالت و وصف درونی یا یک دانش و علم یا یک اثری که انسان آن را ایجاد می‌کند تعریف کرده‌اند گرفته کسانی که اختلاف را در هدفمند بودن یا غیرهدفمند بودن آن انگاشته‌اند؛ یعنی در مقوله هنر از چند بعد اختلاف است. بعضی هنر را یک دانش می‌دانند. برخی هنر را یک حالت نفسانی می‌پندارند. برخی هنر را به‌عنوان یک فعل و عملی که از انسان صادر می‌شود می‌انگارند؛ لذا تعریف فقه هنر بر اساس تعاریف مختلف هنر نتایج مختلفی خواهد داشت. اگر گفتیم هنر از جنس دانش و معرفت است اصلاً جای این بحث هست که فقه هنر به‌عنوان فقهی که مبین حکم رفتارهای مکلفین در عرصه‌های مختلف است، آیا می‌تواند درصدد بیان حکم یک جنبه‌ای از بشر باشد که در حوزه معرفت و دانش قرار می‌گیرد یا خیر؟ لذا باید دید که آیا نسبت به نفس دانش، موضعی می‌توان اتخاذ کرد یا نه؟

یا مثلاً اگر هنر را یک حالت درونی دانستیم آیا اساساً فقه، نسبت به افعال جوانحی می‌تواند موضعی داشته باشد یا فقط مربوط به اعمال جوانحی است؟ لذا با اختلافی که در تعریف هنر وجود دارد، تعریف دقیق فقه هنر مشکل است مگر این‌که یک قدر مشترک از این تعریف‌ها بگیریم یا بر یکی از لوازم و آثار هنر متمرکز بشویم و توافق کنیم و سپس فقه هنر را تعریف نماییم. علاوه بر اینکه اساساً هنر مدرن کاملاً از هنر سنتی و اصیل متمایز شده است. اصل این مسئله قابل‌انکار نیست که هنر همزاد بشر است و انسان فطرتاً زیبایی را دوست دارد و خداوند متعال هم بر این امر صحه گذاشته است: «إن ﷲ جمیل و یحب الجمال» لذا اگر بگوییم هنر همزاد بشر است و بشر همواره سعی کرده آثاری را از خودش به یادگار بگذارد که زیباترین‌ها باشد؛ حال در قالب شعر یا موسیقی یا بعضی از نثرها یا کشیدن نقاشی یا ساختن مجسمه‌ها، حرف گزافی نگفته‌ایم. این یک امری است که پیشینه بسیار درازی دارد و لذا همزاد بشر است. همین‌الان هم وقتی باستان‌شناس‌ها از جستجوی مربوط به زمان‌های دور سخن می‌گویند، شاید موردی نباشد که در کنار کشف یک اثر مربوط به انسان و زندگی انسان در گذشته، یک اثر هنری پیدا نکنند، مثل ابعاد هنری در لباس و پوشش و ظروف و زینت‌هایی که استفاده می‌کرده‌اند.

شاید بتوان گفت در دنیای جدید، هنر مدرن متفاوت شده و شعبه‌های خاصی پیدا کرده و رنگ و بوی خاصی در آن مشاهده می‌شود. مثلاً برخی از دانشمندان غربی در دوره‌ای تأکید بر این مطلب داشتند که اساساً هنر چیزی است که به‌کلی از اغراض دینی و اخلاقی خالی باشد؛ یعنی همان نظریه هنر برای هنر که برخی قائل هستند. این حرف وقتی کنار حرف ابن‌سینا در اشارات قرار داده شود که می‌گوید فایده هنر این است که نفس اماره را به نفس مطمئنه تبدیل کند و هنری چیزی است که باعث می‌شود خیالات انسان به سمت خیال‌های قدسی سوق داده شود و از توهمات نفسانی بیرون بیاید آن‌وقت معلوم می‌شود که بین این دو نگاه فاصله زیادی وجود دارد.

در برخی از اندیشمندان اسلامی فراتر از این را هم می‌بینیم؛ یعنی یک‌جهت گیری‌های خاصی که می‌تواند مبین یک ویژگی یا وصفی برای هنر باشد. غرض از اشاره به این مطلب این بود که در تعریف هنر، با طیف وسیعی از دیدگاه‌ها و اندیشه‌ها مواجهیم که اگر بر اساس این اختلاف انظار و آرا، بخواهیم فقه هنر را تعریف کنیم باید به‌موازات تعاریفی که برای هنر شده است، فقه هنر را هم مورد تعریف قرار دهیم؛ اما با قطع‌نظر از این نکته‌ای که اشاره کردم و با صرف‌نظر از اینکه هنر باید از طریق بیان اجزای مفهومی شناخته شود یا از راه لوازم و آثار آن یا تلفیقی از این دو، درهرصورت، برای اینکه بتوانیم موضع فقه را دراین‌رابطه معلوم کنیم، بنا را بر این می‌گذاریم که هنر جلوه‌ای از حالات درونی انسان است که به‌صورت یک فعل بروز پیدا می‌کند.

باتوجه‌به این مقدمات و اختلافاتی که وجود دارد اگر بخواهیم یک تعریف اجمالی در حد شرح الاسم بیان کنیم به‌گونه‌ای که مایزی بین این فقه و سایر فقه‌های مضاف ایجاد شود، باید بگوییم فقه هنر عبارت است از حکم مربوط به هر فعلی از افعال مکلفین و کنش‌های آن‌ها که به‌نوعی مربوط به یک اثر نسبتاً فوق‌العاده و زیبا و چه‌بسا خارق عادت باشد. چون هنر در ذات خودش این جنبه زیبایی را ولو به‌حسب ادعا دارد. این ویژگی قابل‌انکار نیست که اثر هنری، اثری است که مکلف در قالب سخن یا فعل با ابزار یا بدون ابزار، ایجاد می‌کند. این به‌نوعی متمایز از سخن‌ها و رفتارها و کنش‌های عادی مردمان است. اگر شعری می‌گوید، طبیعتاً واجد زیبایی است ولو زیبایی دارای مراتب است. ایجاد موسیقی یا ساخت مجسمه و سایر شعبه‌های هنر که در دنیای جدید ایجادشده نیز همه واجد یک نوع زیبایی هستند.

درهرصورت ما می‌خواهیم بدانیم در نگاه فقه و از موضع شریعت که مبین احکام رفتارهای مکلفین است این آثار و کنش‌ها در ابعاد مختلف دارای چه حکمی است. البته با این تعریف، فقه هنر از سایر فقه‌های مضافی که در سؤال بیان شد، کاملاً متمایز می‌شود. ما هنر را اگر به معنای عام در نظر بگیریم، ممکن است خودش را در پوشیدن یک لباس نشان بدهد؛ یعنی اگر کسی یک ذوق و سلیقه خاصی در پوشیدن لباس به خرج بدهد ما نمی‌گوییم یک اثر هنری خلق کرده است. ممکن است در فقه رسانه، در حوزه ارتباطات یا در فضای مجازی، ذوق و سلیقه خاصی به خرج بدهید و از این ابزار استفاده کنید. این همان هنر به معنای عام است.

مثلاً ممکن است کسی در رسانه، برای اثرگذاری بیشتر، چه در تبلیغات و چه در بیان اخبار یا معرفی یک کتاب و امثال‌ذلک، از یک ذوق و سلیقه خاصی استفاده کند که طبیعتاً مخاطب بیشتری جذب می‌کند. یک معلم که سر کلاس درس می‌دهد ممکن است شیوه کلاس‌داری او جذاب باشد یا شیوه سخنرانی یک سخنران، مخاطب را میخکوب می‌کند؛ لذا هنر در تاروپود همه ابعاد زندگی بشر می‌تواند قرار بگیرد لکن وقتی از هنر سخن می‌گوییم هنر به معنای خاص و اصطلاح هنر است که باعث می‌شود کسی که اثری خلق کرده است را به‌عنوان خالق آن اثر هنری شناخته و او را متصف به هنرمند کنند؛ لذا به معلمی که به‌صورت جذاب کلاس‌داری می‌کند هنرمند نمی‌گویند. ولو ممکن است بگویند مطالب را هنرمندانه القا می‌کند؛ ولی به او هنرمند نمی‌گویند؛ لذا فقه هنر کاملاً متمایز از برخی از فقه‌های مضاف مذکور در سؤال است و خود هنر طبیعتاً در ضمن همه این فعالیت‌ها و کنش‌های انسان می‌تواند حضور داشته باشد.

البته هنر به معنای عام هم می‌تواند موضوع بررسی‌های فقهی قرار بگیرد؛ ولی در این سؤال، مقصود، هنر به معنای خاص است. معنای عامی که اشاره شد هرچند در حوزه‌های دیگر هم مورداستفاده قرار بگیرد نمی‌تواند منظور سؤال باشد.

توجه به این نکته ضروری است که خود فقه هنر ولو بنده تلاش کردم یک تعریف اجمالی از آن ارائه بدهم؛ اما ابهامات زیادی از حیث موضوع‌شناسی در آن وجود دارد و برای اینکه ما بتوانیم به مقوله هنر به‌عنوان یک مضاف‌الیه فقه، به‌درستی توجه و عنایت کنیم، در گام اول باید تلاش کرد خیلی از این ابهاماتی که در این مسئله وجود دارد را برطرف کنیم.

وقتی صحبت از فقه هنر پیش می‌آید اولین چیزی که به ذهن یک پژوهشگر در حوزه فقه می‌آید این است که پیشینه آن را در کتاب‌های فقهی، از حیث موضوعات، پرسش‌ها و مسائل جستجو کند. ادله را ببیند و موضوعاتی از قبیل نقاشی و تصویر ذی‌روح یا غیر ذی‌روح و مسئله غنا و موسیقی و آلات موسیقی را مورد بررسی قرار دهد. بعد به مسئله نمایش می‌رسیم که به شکل بسیط در گذشته مطرح بوده است، در قالب اموری مانند تشبه رجال به نساء و برعکس یا مسئله اختلاط؛ اما مقوله هنر حتی در همین موضوعاتی که پیشینه و سابقه دارد کاملاً با گذشته متفاوت شده است. مثلاً موسیقی و غنا واقعاً متحول شده است. پرسش‌هایی که در این روزگار در این موارد مطرح است، کاملاً متفاوت شده است. اینکه برای تنظیم شبکه مسائل بر اساس فقه هنر در ابعاد مختلف، صرفاً به همان سؤالات بسیط که در گذشته مطرح بوده اکتفا کنیم و بخواهیم از همان‌ها پاسخ مسائل جدید را بدهیم، چندان مثمرثمر نیست. نوع نوشته‌ها و مسائلی که دررابطه‌با هنر مطرح می‌شود با رویکرد به همان سؤالات بسیط گذشته است؛ درحالی‌که اگر بخواهد یک کار جدی در مقوله فقه هنر صورت بگیرد در درجه اول ابهام‌زدایی از هنر و شعب مختلف آن، شناخت موضوعات و احصاء پرسش‌ها ضروری به نظر می‌رسد.

امروزه پرسش‌های عمیقی در حوزه فیلم و سینما به‌عنوان یکی از مصادیق هنر مطرح می‌شود که نیازمند بررسی ویژه است. امروزه سؤالات فقط در این حد نیست که آیا می‌توان چهره زن یا پوشش زن را به‌گونه‌ای که در موازین شرعی منطبق نیست، نشان داد یا نه؟ مثلاً مرد می‌تواند زن را گریم کند و برعکس یا نه؟ سؤالات فراتر از این‌هاست. این چالش‌ها باید در فقه هنر و فلسفه فقه هنر مورد بررسی قرار گیرد.

به چند نمونه از پرسش‌های و چالش‌های جدید فقه هنر اشاره بفرمایید.

آیت الله سید مجتبی نورمفیدی: هنر سینما از اهمیت زیادی برخوردار است و حق این هنر اقتضا می‌کند که وقتی زندگی یک زن و شوهر را در داخل خانه نشان می‌دهد، طبیعتاً زن در مقابل شوهر نباید حجاب داشته باشد یا باید یک روابط خاص عاطفی بین آن‌ها وجود داشته باشد. یا برای اینکه سرانجام یک نمایش و یا یک فیلم و داستان به‌خوبی اثرگذار باشد ناچاریم برخی از ابعاد یک شخصیت منفی را نشان بدهیم که برخی از آنها ممکن است غیرشرعی یا غیراخلاقی باشد. آیا چنین کاری از حیث فقهی جایز است؟

این سؤال فراتر از سؤال‌های بسیط گذشته است. بیان این نمونه برای این بود که مسائلی که هنرمندان با آن مواجه هستند خیلی فراتر از گذشته است و محتاج یک گفتگو و مفاهمه بیشتر و درک مشترکی از موضوعات است تا بتواند مثمرثمر باشد. منظور بنده این نیست که مسیر زندگی بشر به هر سمت‌وسویی می‌رود ما هم منفعلانه به همان سمت‌وسو حرکت کنیم؛ زیرا در این صورت بعد از مدتی اثری از فقه و احکام شرعی باقی نمی‌ماند؛ بلکه منظورم این است که باید یک مفاهمه و درک متقابل وجود داشته باشد و موضوعات تخصصی کاملاً شناخته شود و با نگاه بسیط به این موضوعات ورود نشود.

در فقه هنر، به این موضوعات باید توجه شود.

قواعد اختصاصی فقه هنر، چه قواعدی هستند؟ چند قاعده را نام ببرید؟

آیت الله سید مجتبی نورمفیدی: ما در حوزه قواعد فقهی، دستمان برای استفاده از قواعد در حوزه فقه هنر چندان خالی نیست. عرض بنده این است که ادله ما، آیات و روایات، اگر بازخوانی و بازبینی بشود خیلی به ما کمک می‌کند. من گاهی احساس می‌کنم برخی در صحبت‌ها و نوشته‌هایشان اصرار دارند فقط باید به سراغ قواعد برویم. بله قواعد در بسیاری از موارد قابل‌استفاده است. قواعدی مثل حرمت اعانه بر اثم یا قاعده نفی سبیل یا قاعده الزام و امثال‌ذلک، قواعدی است که کارایی آنها در تمام فقه‌های مضاف، پررنگ است؛ اما از عمومات و اطلاقات و ادلة خاصه‌ای که برای حرمت بخشی از جنبه‌های هنری، مورد استناد قرار گرفته نباید غافل شد.

مثلاً در بحث غنا یا موسیقی یا مجسمه‌سازی و نقاشی، مرحوم شیخ متعرض برخی از انظار مثل نظر محقق سبزواری می‌شود که در مورد برخی از روایاتی که به غنا و امثال‌ذلک پرداخته می‌گوید بعید نیست آنها را بر موضوع خاصی که در آن زمان بوده است حمل کنیم؛ لذا این ادله بیشتر ناظر به وجوهی بوده که در آن زمان مورداستفاده قرار می‌گرفته است. یا خود مرحوم امام در بحث مجسمه‌سازی می‌گویند ممنوعیت این مسئله به این جهت بوده که در آن زمان مجسمه‌ها مورد پرستش قرار می‌گرفتند. توجه به اینکه ادله در آن ظرف صادرشده و نظر به آن شرایط بوده خیلی می‌تواند برای ما راهگشا باشد. من نمی‌خواهم بگویم هر دلیلی که یک کار هنری را حرام کرده لزوماً مربوط به آن زمان بوده؛ ولی باید ادله را ازاین‌جهت بازبینی و بازخوانی کنیم و موضوعات را در شرایط جدید مورد بازبینی قرار بدهیم و بالاخره این موضوعات ولو از نظر ظاهری تغییر نکرده است؛ اما در معادلات پیچیده‌ای قرار گرفته است؛ لذا دخالت زمان و مکان در اجتهاد یک مسئله بسیار مهمی است که برخی در حد سطحی به این مسئله نگاه می‌کنند. ولی مسئله از این‌ها عمیق‌تر است؛ ولی به نظر من خود ادله‌ای که داریم واقعاً قابل‌بررسی است و در کنار قواعد فقهی خیلی می‌تواند به ما کمک کند.