خارج فقه – جلسه هجدهم – احکام عقد – مسأله ۲ –  مقام اول: الفاظ ایجاب: ۶. ایجاب به لفظ «نعم» – مقام دوم: الفاظ قبول – ادله جواز – دلیل عدم جواز – حق در مسأله  

جلسه ۱۸ – PDF

جلسه هجدهم

احکام عقد – مسأله ۲ –  مقام اول: الفاظ ایجاب: ۶. ایجاب به لفظ «نعم» – مقام دوم: الفاظ قبول – ادله جواز – دلیل عدم جواز – حق در مسأله  

۱۴۰۱/۰۸/۲۸

۶. لفظ «نعم»

قبل از اینکه به الفاظ قبول (مقام دوم بحث) برسیم، فرعی را مرحوم سید در عروه فرموده‌ که امام(ره) در تحریر متعرض آن نشده‌اند، که خوب است این را مطرح کنیم و به الفاظ ایجاب و مقام اول بحث مربوط می‌شود.

کلام مرحوم سید

مرحوم سید در مسأله ۵ می‌فرماید: «یکفی علی الاقوی فی الایجاب لفظ «نعم» بعد الاستفهام کما إذا قال زوجتنی فلان بکذا، فقال: نعم، فقال الاول: «قبلت»، لکن الاحوط عدم الاکتفاء»؛ ایشان می‌فرماید یکفی علی الاقوی که در نکاح ایجاب با لفظ نعم واقع شود. تصویر این مسأله چگونه است؟ می‌گوید اگر کسی به حالت استفهامی به وکیل یک خانم بگوید آیا فلانی را به ازدواج من درمی‌آوری؟ و وکیل بگوید نعم؛ اگر بعد از این نعم، مرد بگوید قبلت، کفایت می‌کند. یعنی نعم از ناحیه وکیل زن به عنوان ایجاب و قبلت از ناحیه مرد به عنوان قبول پذیرفته می‌شود. البته احتیاط مستحب آن است که به نعم اکتفا نشود. پس با لفظ نعم در مقام ایجاب هم می‌توان انشاء کرد نکاح را، به شرط اینکه بعد از آن قبلت گفته شود.

نظر محشین عروه

اینجا اکثر محشین عروه با مرحوم سید مخالفت کرده‌اند؛ مرحوم آقای نائینی، مرحوم آقای بروجردی، امام(ره)، مرحوم آقای خویی، اینها نوعاً نوشته‌اند «لا یترک هذا الاحتیاط»، احتیاط واجب این است که به نعم اکتفا نشود. البته مرحوم آقای خویی یک گام بالاتر رفته و می‌فرماید «بل لایبعد أن یکون هو الاظهر» نه فقط احتیاط، بلکه بعید نیست که اظهر این باشد که با نعم ایجاب واقع نمی‌شود.
حال باید دید مبنای جواز چیست؛ مرحوم سید می‌فرماید جایز است، لکن احتیاط مستحب این است که اکتفاء به نعم نکنیم؛ اما آقایان نوعاً مخالفت کرده‌اند.

ادله جواز

دلیل بر جواز دو مطلب است:

دلیل اول

ما قبلاً گفتیم هر لفظی که به نوعی دلالت بر این معنا کند ولو صریح و حقیقت در آن معنا نباشد، بلکه به کمک قرینه این را برساند، کفایت می‌کند؛ قرینه در اینجا وقوع نعم بعد الاستفهام است؛ وقتی سؤال می‌شود از اینکه آیا فلانی را به تزویج من در می‌آوری، او هم می‌گوید نعم، معلوم است که این نعم در پاسخ به آن سؤال است، یعنی بله من این را به تزویج تو درمی‌آورم، و با همین نعم زوجیت را انشاء می‌کند. وقتی می‌گوید نعم، به دو صورت می‌تواند باشد؛ یک وقت می‌گوید نعم به عنوان اخبار و پاسخ به آن سؤال است، مثل هر سؤالی که شما می‌کنید و جواب مثبت می‌شنوید؛ اگر نعم در مقام اخبار باشد، طبیعتاً نمی‌تواند به عنوان لفظ ایجاب باشد؛ چون مقوم ایجاب، انشاء است؛ اصلاً ایجاب یعنی انشاء زوجیت از طرف زن. اما یک وقت نعم را می‌گوید ولی قصد او انشاء زوجیت است، یعنی همان موقع که نعم را می‌گوید، دارد انشاء می‌کند زوجیت آن زن را برای این مرد. این مرد سؤال کرده آیا فلانی را به تزویج من درمی‌آوری؟ او می‌گوید نعم؛ با همین نعم می‌خواهد انشاء کند زوجیت و نکاح را. اگر نعم در مقام اخبار نباشد بلکه قصد می‌کند انشاء نکاح باشد، یعنی به عنوان لفظ ایجاب قرار می‌گیرد، فرض هم این است که این بعد الاستفهام واقع شده، پس می‌تواند مبرز معنای ایجاب باشد. درست است لفظ نعم است، ولی ما دلیل نداریم که الفاظ ایجاب الفاظ مخصوص هستند، ما می‌گوییم هر لفظی که این معنا را برساند، کفایت می‌کند. با نعم در حالی که بعد الاستفهام واقع شده، این معنا تحقق پیدا می‌کند. لذا اگر لفظی بتواند مقصود انسان را برساند که در اینجا عبارت از زوجیت و نکاح است، مشکل و منعی در اینکه از آن لفظ استفاده شود وجود ندارد.

دلیل دوم

دلیل دوم صحیحه ابان بن تغلب است که قبلاً هم خواندیم؛ آنجا ابان از امام(ع) سؤال می‌کند چگونه می‌توان زنی را به زوجیت گرفت؛ حضرت پاسخ می‌دهد وقتی این را گفتی و بعد زن گفت نعم، او همسر توست. «فَإِذَا قَالَتْ نَعَمْ فَقَدْ رَضِيَتْ فَهِيَ امْرَأَتُك‏»؛ البته این در مورد نکاح موقت است، ولی از این جهت فرق نمی‌کند نکاح موقت باشد یا دائم؛ وقتی زن لفظ نعم را بیان می‌کند به عنوان ایجاب از ناحیه زن کفایت می‌کند؛ البته در اینکه آیا این نعم ایجاب است یا قبول؛ دو احتمال وجود داشت:
1. یک احتمال اینکه این نعم که زن می‌گوید قبول باشد، بنابر اینکه بگوییم ایجاب از ناحیه مرد هم می‌تواند واقع شود. اگر گفتیم اتزوجک به عنوان ایجاب القاء شده و نعم به عنوان قبول، قهراً این روایت نمی‌تواند در این بحث مورد استناد قرار گیرد. طبق این احتمال این روایت برای استدلال مناسب نیست؛ چون فرض این است که در این احتمال نعم به عنوان قبول گفته شده است.
2. احتمال دیگر که شاید قوی‌تر باشد، این است که نعم اینجا به عنوان ایجاب از ناحیه زن گفته می‌شود، منتهی متأخراً. چون قبل از آن اتزوجک از ناحیه مرد گفته شده و اتزوجک نمی‌تواند صیغه ایجاب واقع شود؛ پس باید بگوییم آنچه مرد می‌گوید، یعنی اتزوجک به عنوان قبول است؛ آنچه زن گفته، یعنی نعم به عنوان ایجاب است منتهی متأخراً. طبق این احتمال، این روایت می‌تواند مورد استناد قرار ‌گیرد و روایت که سند آن خوب است، تأیید می‌کند که کلمه نعم می‌تواند از ناحیه زن به عنوان ایجاب ذکر شود. این روایت این مسأله را اثبات می‌کند.
پس دو دلیل برای اینکه بتوانیم فتوا به جواز اکتفاء به نعم بدهیم، وجود دارد؛ منتهی عرض کردم منظور از نعم نه اینکه کسی بگوید بله، بگوییم این تمام شد. باید قرینه‌ای باشد که این دلالت کند بر اینکه دارد به عنوان ایجاب گفته می‌شود و اینجا چون بعد الاستفهام واقع شده، این دلالت دارد. این دو دلیل برای جواز بود.
مرحوم سید احتیاط مستحب کرده‌اند که بهتر آن است که به این اکتفا نشود؛ وجه آن شاید همین است که خیلی متعارف نیست ایجاب را با لفظ نعم واقع کنند؛ با الفاظ واضح‌تر و روشن‌تر این القاء شود بهتر است.

دلیل عدم جواز

اما همانطور که اشاره شد، جمع کثیری مخالفت کرده‌اند؛ مرحوم آقای خویی می‌گوید «بل لایبعد هو الاظهر» با نعم نمی‌تواند واقع شود. چرا؟ اشکالی که به دلیل قائلین به جواز دارند این است که نعم ظهور در ایجاب ندارد؛ می‌گویند نعم در مقام پاسخ به سؤال گفته شده است؛ مرد پرسیده زوجتنی فلانة بکذا، چون در پاسخ به استفهام گفته می‌شود، این در حقیقت اخبار است و نه انشاء، و چون اخبار است، معمولاً اینطور است که اگر بخواهید این را در مقام انشاء به کار ببرید، این مجاز است؛ آن هم مجازی که متعارف نیست. اگر مجاز معهود و متعارف بود، می‌توانستیم به آن اعتماد و تکیه کنیم؛ اما این یک مجاز غیرمتعارف است، چه کسی ایجاب را آن هم در مقام پاسخ به یک سؤال با لفظ نعم واقع می‌کند؟ این بیشتر ظهور در اخبار دارد تا انشاء. لذا اگر شما از وکیل دختر بپرسد فلان دختر را به زوجیت من درمی‌آوری، او هم می‌گوید بله؛ شما از این بله چه می‌فهمید؟ واقعاً از این بله انشاء زوجیت استفاده می‌شود که بعد از آن شما بگویید قبلت؟ به نظر می‌آید عرف از این نعم چنین معنایی را استفاده نمی‌کند. لذا مرحوم آقای خویی بالاتر از احتیاط می‌فرماید «لا یبعد هو الاظهر»، یعنی عدم الاکتفاء ظاهرتر است.

حق در مسأله

به نظر می‌رسد که اگر قرائنی وجود داشته باشد که برای عرف این معنا قابل فهم باشد، بعید نیست که بگوییم می‌توان اکتفا کرد. اما اگر صرف وقوع نعم بعد الاستفهام بخواهد به عنوان ایجاب تلقی شود، ظاهرش این است که ولو قصد قائل و گوینده انشاء باشد، اما ظهور در این معنا ندارد؛ این همان مجاز غیرمعهود است، مجاز غیرمتعارف است. لذا آقایان احتیاط وجوبی کرده‌اند؛ یعنی از نظر استدلالی دلیلی بر عدم جواز نداریم؛ اما به جهت اینکه این مجاز غیر معهود و غیر متعارف است، شاید به همین جهت گفته‌اند لایترک هذا الاحتیاط.
در روایت ولو طبق آن احتمال که ظاهراً ما هم همین احتمال را دور ندانستیم که اتزوجک چون نمی‌تواند به عنوان ایجاب قرار بگیرد، نعم از ناحیه زن می‌شود ایجاب. این ایجاب در قالب نعم چون مسبوق به اتزوجک است، ظهور در این معنا دارد. اما در مانحن فیه فرض این است که این سؤال دیگر ظهور در این معنا ندارد؛ آنجا وقتی مرد اتزوجک را می‌گوید، قبلت تلقی شده و بعد از گفتن نعم دیگر نیازی به قبول مرد نیست. اما اینجا نیاز به قبول مرد است، چون قبل از آن به صورت استفهام این را بیان کرده است؛ درست است که استفهام یک معنای انشائی دارد، خودش از اقسام انشاء است و اخبار نیست، اما قصد ایجاد این معنا یا اعتبار علقه زوجیت را با استفهام نمی‌کند؛ برای همین است که می‌گویند بعد از آن نیاز به قبلت دارد. این تفاوت در اینجا هست.
لذا به نظر می‌رسد در این مسأله با اینکه استدلال مشکلی ندارد، روایت هم می‌تواند این را تأیید کند، اما با توجه به نکته‌ای که عرض کردم، ایجا شاید حق با محشین عروه است که احتیاط واجب را در ترک واقع شدن ایجاب با لفظ نعم می‌دانند.
سؤال:
استاد: در روایت وقتی می‌گوید اتزوجک، دارد می‌گوید من تو را به زوجیت خودم درمی‌آورم؛ به صیغه زوجتک نمی‌گوید، به صیغه مضارع می‌گوید. آنجا ما قبلاً گفتیم که شاید آن حتمیتی که در مثل زوجتک یا انکحتک هست، در این وجود ندارد. لذا آقایان نوعاً در اتزوجک می‌گویند نمی‌تواند صیغه ایجاب قرار گیرد.
چون مرحوم سید این مسأله را متعرض شده بودند و امام(ره) در تحریر نفرموده ولی حاشیه در عروه دارند، اینجا خوب بود به آن اشاره کنیم.

مقام دوم: الفاظ قبول

در مسأله دوم عرض کردیم که در دو مقام بحث می‌کنیم؛ مقام اول درباره الفاظ ایجاب است، مقام دوم درباره الفاظ قبول. اگر این مورد اخیر را اضافه کنیم، تقریباً می‌توانیم بگوییم شش دسته الفاظ ایجاب را در اینجا بررسی کردیم. ۱. انکحتک؛ ۲. زوجتک؛ ۳. متعت؛ ۴. وهبت، ملکت، بعت و آجرت؛ ۵. لفظ امر؛ ۶. لفظ نعم. ما این شش دسته را مورد بررسی قرار دادیم به عنوان الفاظ ایجاب؛ گفتیم کدام صحیح و کدام نادرست است.
اما مقام ثانی درباره الفاظ قبول است که خیلی بحث ندارد. امام(ره) می‌فرماید «و أن یکون القبول بلفظ قبلت أو رضیت و یجوز الاقتصار فی القبول بذکر قبلت فقط بعد الایجاب من دون ذکر المتعلقات التی ذکرت فیه»؛ قبول با لفظ قبلت و رضیت واقع می‌شود؛ یعنی آن احوطی که اول مسأله ایشان گفتند اینجا هم می‌آید، الاحوط أن یکون القبول بلفظ قبلت أو رضیت. البته در قبول فقط می‌توان به لفظ قبلت اکتفا کرد؛ یعنی متعلقاتی که در ایجاب ذکر شده، در قبول ذکر نشود. متعلقات چیست؟ مثال می‌زند «فلو قال الموجب الوکیل عن الزوجة» فرض کنید کسی که می‌خواهد صیغه ایجاب را بخواند، وکیل از طرف زوجه است؛ به زوج می‌گوید «أنکحتک موکلتی فلانة علی المهر الفلانی»، آن متعلقاتی که اینجا ذکر شده، یکی نام آن زن است، یکی هم مهریه است؛ «فقال زوج قبلت من دون أن یقول قبلت النکاح لنفسی علی المهر الفلانی» بدون اینکه تعیین کند نکاح را برای خودم می‌پذیریم، آن هم با فلان مهر، «صح»؛ یعنی همین قدر که بعد از ایجاب بگوید قبلت، کافی است و لازم نیست متعلقات را ذکر کند.

دو مطلب

اینجا خیلی بحث نداریم، فقط دو مسأله است که باید به آن اشاره کنیم: ۱. چرا در مقام قبول، لفظ قبلت یا رضیت باید باشد؟ ۲. چرا عدم ذکر متعلقات مشکلی ندارد؟ اصلاً چرا این را اینجا اشاره کرده‌اند. یعنی دلیل این دو مطلب باید معلوم شود.

مطلب اول

امام فرمودند «و أن یکون القبول بلفظ قبلت أو رضیت»، یا قبلت بگوید یا رضیت. مرحوم سید تعبیر دیگری دارد، می‌گوید «و أن یکون القبول بلفظ قبلت و لا یبعد کفایة رضیت». امام می‌گوید با قبلت و رضیت می‌تواند قبول واقع شود؛ مرحوم سید می‌گوید با قبلت حتماً قبول واقع می‌شود، ولی بعید نیست که با رضیت هم نکاح واقع شود. چرا ایشان فرموده «و لا یبعد کفایة رضیت»؟ دلیل آن این است که عده‌ای فقط قبلت را گفته‌اند؛ در کتاب‌های فقهی پیشین فقط قبلت را ذکر کرده‌اند، لذا مرحوم سید این را اضافه کرده که «لایبعد کفایة رضیت». دلیلی که دیگران رضیت را نگفته‌اند و در بسیاری از کتب فقهی رضیت ذکر نشده، آن است که این انصراف به همان معنای متعارف دارد؛ لفظ متعارف قبول، قبلت است. ولی واقع این است که نباید جمود به خرج داد و گفت لفظ قبول باید ذکر شود، بلکه هر چیزی که دلالت بر معنای قبول کند؛ رضیت یا تزوجتک، هر لفظی که معنای قبول را برساند، این کافی است. لذا مرحوم محقق صاحب شرایع می‌گوید «و القبول أن یقول قبلت التزویج أن قبلت النکاح أو ما شابههما»، هر چه که مشابه این باشد. ما شابههما یعنی چه؟ مرحوم صاحب جواهر به دنبالش گفته مثل رضیت و … رضیت هم همین معنا را می‌رساند. پس لفظ قبول خصوصیت ندارد و لفظ رضیت هم می‌تواند به عنوان قبول قرار بگیرد؛ ولی اینکه مرحوم سید نوشته «و لا یبعد کفایة رضیت» این واقعاً وجهی ندارد، باید می‌گفت أن یکون القبول بلفظ القبول و ما شابهه، مثل همان که صاحب جواهر فرموده است. تفکیک آن به این شکل به نظر می‌رسد صحیح نیست. لذا با همان قاطعیتی که در مورد لفظ قبلت می‌توان گفت قبول را با رضیت هم واقع کرد. لذا عبارت امام در تحریر از این جهت شاید دقیق‌تر و مناسبت‌تر باشد تا عبارت سید. خلاصه اینکه تفریقی که مرحوم سید در اینجا اعمال کرده‌ خیلی وجهی ندارد.

دلیل اول

دلیل آن هم کاملاً واضح و روشن است و خیلی نیاز به بحث ندارد. برای اینکه قبول، یعنی لفظ قبلت و رضیت صراحت دارند در معنای قبول و ما گفتیم هر لفظی که صریح بلکه ظاهر باشد در معنای قبلت، کفایت می‌کند. بنابراین به نظر می‌رسد خیلی نیاز به بحث و استدلال ندارد؛ با توجه به آنچه که ما قبلاً گفتیم، هر لفظی که به نوعی از راه‌های متعارف دلالت کند بر مقصود انسان که در اینجا پذیرش و قبول نکاح است، کفایت می‌کند و لفظ مخصوصی معتبر نیست.

دلیل دوم

به علاوه، در روایات فراوانی هم این الفاظ به عنوان قبول ذکر شده است؛ روایات متعدد است، یعنی استعمال لفظ قبلت و رضیت در مقام قبول، چون خیلی متعارف بوده لذا در روایات هم نوعاً ذکر شده است. در مورد الفاظ ایجاب بیشتر کلمه زوجت ذکر شده و حتی انکحت خیلی ذکر نشده است. ما همان‌جا گفتیم اینها به عنوان مثال ذکر شده‌اند؛ اینها چون متعارف بوده، در روایات از این الفاظ نام برده شده است و الا خصوصیتی در این الفاظ نیست. این محدودیت در الفاظ ایجاب بود، اما در مورد الفاظ قبول چون قبلت و رضیت و امثال اینها زیاد استفاده شده و متعارف است، دیگر مشکلی در اینها وجود ندارد. البته در روایات کلمه رضیت کمتر ذکر شده یا حتی شاید ذکر نشده باشد. قبلت و برخی الفاظ مثل اتزوجک و امثال اینها بیان شده است، اما مهم این است که این الفاظ دلالت بر این معنا می‌کنند. لذا اصل اینکه لفظ قبلت و رضیت و حتی الفاظی شبیه این دو، می‌توانند به عنوان الفاظ قبول قرار گیرند، بحثی ندارد.

بحث جلسه آینده

مطلب دوم این است که اگر قبلت به تنهایی گفته شود و متعلقات ذکر نشود، آیا صحیح است یا نه. ملاحظه فرمودید هم مرحوم سید و هم امام(ره) می‌گویند می‌تواند بدون ذکر متعلقات صیغه قبول را واقع کند. مگر کسی گفته بدون متعلق نمی‌شود؟ بله، لعل اشاره دارد به مخالفت بعض الشافعیة؛ بعض الشافعیة گفته‌اند اقتصار بر قبلت کافی نیست و حتماً باید متعلقات را ذکر کند. دلیل اینها چیست، این تتمه‌ای دارد که در جلسه آینده عرض خواهیم کرد.

برچسب‌ها:, , , ,