«لولا خَمسُ خِصالٍ لَصارَ النّاسُ کُلُّهُم صالِحینَ: أوَّلُهَا القَناعَةُ بِالجَهلِ، وَالحِرصُ عَلَى الدُّنیا، وَالشُّحُّ بِالفَضلِ، وَالرِّیاءُ فِی العَمَلِ، وَالإِعجابُ بِالرَّأیِ»[۱]
اگر پنج خصلت در میان مردم نبود، همه مردم از صالحین محسوب میشدند. این پنج خصلت معیار و ضابطه قرار گرفتن انسان در زمره صالحان است، حال اینکه صالحان چه کسانی هستند و چه مقاماتی دارند این دیگر در جای خودش و به طور مفصل بحث شود که صالحین چه کسانی هستند؟ صالحین همان کسانی هستند که هر مسلمانی در پنج نوبت از نمازهای یومیه خودش به او درود و سلام میفرستند، «السَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّها النَّبِىُّ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ» سلام بر آنها در عداد سلام بر پیامبر(ص) در تشهد همه نمازهای یومیه قرار گرفته. «اَلسَّلامُ عَلَینا وَ عَلی عِبادِ اللَّه الصّالِحینَ» این مقام کمی نیست، یعنی کسی به این درجه از شایستگی برسد که تمام پیروان پیامبر(ص) در اقصی نقاط عالم من الاول و الآخر، در همه زمانها بر او درود و سلام میفرستند، این باید خیلی مقام بالایی داشته باشد که اینچنین در کانون سلام و درود همه مسلمانان در طول تاریخ قرار بگیرد. حال ویژگیها و امتیازات صالحان چه از حیث مقامات معنوی و قرب به ساحت ربوبی و چه از حیث بهرهمندی های اخروی در بهشت برین و در عامل برزخ و حتی در این دنیا، جای خود دارد. باید ببینیم چه ویژگی هایی اگر باشد انسان را در جرگه صالحان قرار میدهد؟ هرچند صالحان یک مرتبه ندارند، مراتب مختلف دارند ولی بالاخره کسی که این پنج خصلت در او نباشد نامش به عنوان صالح شناخته میشود، خودش به عنوان صالح شناخته میشود. آن پنج خصلت چیست؟ این پنج خصلت هر کدامش احتیاج به بحث مستقلی دارد.
اولین آنها قناعت به جهل است، قانع بودن به نادانی، دوم حرص بر دنیا، سوم بخل ورزیدن در زیادی مالش، چهارم ریاء در عمل، پنجم خود رأیی، اینکه انسان به رأی و نظر خودش زیاد از حد اعتماد کند و اهل مشورت نباشد اهل رعایت نظر دیگران نباشد. میفرماید اگر این پنج خصلت نبود «لَصارَ النّاسُ کُلُّهُم صالِحینَ» همه مردمان جزء صالحین قرار میگرفتند.
از همین اولی شروع میکنیم «أوَّلُهَا القَناعَةُ بِالجَهلِ» اولین خصلتی که باعث میشود انسان در زمره صالحان قرار نگیرد قانع بودن به جهل است، یعنی از اینکه نمیداند، ناراحت نیست، از ندانستن رنج نمیبرد. صفت قناعت یک جایی خوب است و یک جایی بد است. قناعت در زندگی و دنیا خیلی خوب است، اما اینکه انسان برای آگاهی و معرفت هم قانع باشد و بگوید ما به اندازه خودمان میدانیم و این کافی است. اکثر ما مصداق ما این خصلت هستیم. قانع به جهلیم. یک وقت قناعت به جهل مطلق است، کسی اصلا هیچ آگاهی ندارد، نه از سنخ آگاهی های به خویشتن و نه از سنخ آگاهی به جهان هستی و نه آگاهی به پروردگار و خداوند عالم و نه از علومی که دراین دنیا به آن نیازمند است. البته جهل مطلق به این معنا شاید مصداقی برایش نتوانیم پیدا کنیم، مگر کسانی که اول ما خلق الله ایشان ایراد داشته باشد.
اما از آن مرحله و مرتبه که عبور کنیم بسیاری از ما جاهل هستیم، یک سری از امور را میدانیم اما نادانستههای مابیش از دانستههای ما است، اصلا اگر بخواهیم قیاس کنیم آنچه را که میدانیم با آنچه را که نمیدانیم کالعدم است. نوعا همه ما در این رابطه انسانهای قانعی هستیم و دلیلش هم این است که هیچ تلاش و کوشش و حرصی نداریم تا این جهل را کنار بزنیم و معرفت و آگاهی پیدا کنیم. به تعبیر پیامبر(ص) میفرماید دو گروهند که هیچ گاه سیر نمیشوند طالب علم و طالب دنیا کسی که دنیا را دنبال میکند هیچ وقت سیر نمیشود. شما نگاه کنید هرچه انسان به دنبال دنیا برود حرصش تمام نمیشود، مثل آب دریا است که هرچه بیشتر از آن مینوشد تشنه تر میشود، دنیا همینطور است. کسی که به دنبال دنیا اینچنین دوان باشد و روان، هیچ وقت سیر نمیشود. طالب علم نیز اینچنین است. یعنی کسی که به دنبال آگاهی و دانش و معرفت میباشد سیر نمیشود، هرچه یاد میگیرد حرصش برای دانستن بیشتر میشود.
واقعا کدام یک از ما اینگونه هستیم؟ کدام یک از ما حرص دانستن داریم؟ کدام یک از ما به دانستههای خودمان قانع نیستیم، بسیار قلیلاند که چنین خصوصیتی در آنها است. ما اصلا از اینکه خیلی مطالب را نمیدانیم رنج نمیبریم و ناراحت نیستیم از اینکه خیلی از مطالب را نمیدانیم. اتفاقا فکر میکنیم که این یک ویژگی مثبت است که خیلی خودمان را درگیر نمیکنیم. نه، هر کسی در هر حوزه دانشی باید عطش سیری ناپذیری در تحصیل علم و معرفت داشته باشد. اکثر مردم اینچنین هستند که به جهل و ناآگاهی خودشان قانع هستند، قناعت یعنی در یک حدی متوقف هستند. میگویند ما بیشتر از این نمیخواهیم و برایمان کافی هستند، همانطور که در زندگی دنیا بعضی از انسانها قانع هستند، میگویند برای ما بس است، بیشتر از این مورد احتیاج ما نیست. اما همین ویژگی وقتی به حوزه تحصیل علم و دانش میآید بسیار مذموم است و باعث میشود انسان از صف صالحان بیرون برود، «أوَّلُهَا القَناعَةُ بِالجَهلِ» این باید همیشه آویزه گوش ما باشد و این را باید بسنجیم. همین بحث و درس هایی که داریم، درست است که اینها مقدمیت دارد برای معرفت حقیقی ولی فرقی نمیکند، این حالت در همه ما وجود دارد که به جهلمان قانع هستیم و از ندانستن رنج نمیبریم زیرا اگر از ندانستن رنج میبردیم، برای تحصیلش کوشش میکردیم. همین الان اگر کسی از نداشتن چیزی رنج ببرد این در و آن در میزند تا آن را به دست بیاورد. اگر چیزی انسان را رنج بدهد همه کوشش و تلاشش را به کار میبندد تا آنچه را که ندارد به دست بیاورد. بهترین شاهد و دلیل برای اینکه ما از ندانستن هیچ رنجی نمیبریم این است که ما هیچ تلاشی برای رفع این نقص نمی کنیم.
چهار ویژگی دیگر است «وَالحِرصُ عَلَى الدُّنیا، وَالشُّحُّ بِالفَضلِ، وَالرِّیاءُ فِی العَمَلِ، وَالإِعجابُ بِالرَّأیِ»
انشاء الله در هفته آینده از این ویژگی ها سخن می گوییم که اگر این ویژگی ها را در خودمان تحصیل کنیم قطعا میتوانیم بگوییم که جزء صالحان قرار خواهیم گرفت.
[۱]خصال شیخ صدوق، ج۱، ص۱۹۸.
نظرات