آیت الله سید مجتبی نورمفیدی استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم در مورد آیت الله العظمی صافی گلپایگانی به جماران گفت: ایشان اعتقاد به حضور دین در عرصه سیاسی و اجتماعی در عصر غیبت داشتند و این خیلی مهم است؛ شاید برخی گمان کنند که مرحوم آیتالله العظمی آقای صافی به این امر چندان اهمیت نمیداد. ایشان یک رسالهای دارد به نام «رسالة فی ضرورة وجود الحکومة أو ولایة الفقیه فی عصر الغیبة» و در صدد است اثبات کند در عصر غیبت، حکومت اسلامی باید تشکیل شود و فقیه هم در این دوران ولایت دارد. حالا من با جزئیات و اینکه در چه محدوده و در چه سطحی هست کاری ندارم؛ بالاخره ایشان به حضور اسلام در عرصه حاکمیت و اجتماع معتقد بود.
پایگاه خبری جماران: شیخ المراجع آیت الله العظمی شیخ لطف الله صافی گلپایگانی چند روز قبل دار فانی را وداع گفتند.
یکی از موضع گیری های سیلسی ایشان در ماههای اخیر در خصوص «ضرورت ارتباط با دنیا» باعث شده بود تا سخنان ایشان بیش از برخی موارد دیگر مورد توجه رسانه ها قرار گیرد. اما فارغ از آن سخنان؛ مشی سیاسی و فقهی ایشان چگونه بود؟ دیدگاه شان در خصوص نسبت حوزه و نظام جمهوری اسلامی چه بود؟ و علت مواضعشان در دفاع از بیت امام، آیت الله هاشمی رفسنجانی و… چه بود؟
برای پاسخ به سوالاتی از این قبیل، با آیت الله سید مجتبی نورمفیدی استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم گفت و گویی را انجام داده ایم.
مشروح گفت و گوی خبرنگار جماران با وی در ادامه می آید:
رحلت جانگذار مرجع عالیقدر حضرت آیتالله العظمی صافی را خدمت حضرتعالی تسلیت عرض میکنم. علاقهمند هستیم در رابطه با شخصیت ایشان و ابعاد مختلف علمی، اخلاقی، سیاسی، همراهی ایشان با امام و نهضت، زمان مدیریت ایشان در شورای نگهبان و همچنین بعد از رحلت امام، نکات مهمی را که در خصوص شخصیت ایشان وجود داشته، بیان کنید.
ابتداءً عرض تسلیت دارم به مناسبت رحلت حضرت آیتالله العظمی آقای صافی گلپایگانی که انصافاً فقدان ایشان برای جامعه تشیّع، روحانیت و حوزههای علمیه جبرانناپذیر است؛ ایشان شیخ المراجع بودند و برخوردار از جنبههای علمی و اخلاقی ویژه؛ واقعاً صفا و صمیمیت ایشان هر کسی را جذب میکرد و تأثیر عمیق بر انسان میگذاشت.
از نظر علمی و سابقه طولانی ایشان در این عرصه، میتوانم بگویم تا آخرین لحظات عمر فرصتی را برای مطالعه، تألیف و تدریس از دست نداده است. من گاهی میشنیدم که برخی از کتابهایی که در حوزه چاپ میشود و چهبسا بسیاری از طلبهها حتی نام این کتابها را نشنیده بودند، اما ایشان این کتابها را در دست داشت و مطالعه میکرد. ایشان عطش سیریناپذیری در خواندن داشتند؛ خیلی مهم است که در این سنین و با این کهولت، کسی این اشتیاق را حفظ کند. یک وقت کسی جوان است، این اشتیاق طبیعی است؛ اما اینکه در این سنین و با این کهولت و سختیهایی که در این سنین وجود دارد، اینطور اشتیاق به مطالعه و خواندن داشته باشند، این به نظر من واقعاً کمنظیر است.
استعداد و نبوغ ایشان در مسائل علمی از همان ابتدا زبانزد بود. حافظه فوقالعاده ایشان؛ گاهی ما خدمت ایشان میرسیدیم، قضایایی را که مربوط به هفتاد سال یا هشتاد سال پیش بود، با جزئیات دقیق نقل میکردند؛ حتی بعضی از کسانی که خودشان در آن قضایا حضور داشتند، با این جزئیات یادشان نبود. مکرر شده بود که کسی در محضر ایشان شعری میخواند ـ چه فارسی و چه عربی ـ و ایشان همراهی میکرد و این اشعار را از حفظ میخواند. ایشان حافظه بسیار فوقالعادهای داشت.
ایشان ذوق شعری هم داشت؛ اشعار زیبایی هم سروده است. البته این ممکن است کمی جنبه وراثت داشته باشد؛ چون هم پدر و هم مادر ایشان اهل شعر بودند، و هر دو دارای کمالات و از اهل فضل بودند.
در کنار اینها مسأله صفای باطن و فضیلتهای اخلاقی و صمیمیت ایشان واقعاً کمنظیر بود. قبل از مرجعیت و بعد از مرجعیت رفتار و سلوکشان هیچ تفاوتی نداشت بلکه متواضعتر رفتار میکرد. این اواخر هم حدود یک ماه پیش به اتفاق والد معظم محضر ایشان شرفیاب شدیم، واقعاً صمیمانه برخورد کردند، متواضعانه؛ اظهار لطف و محبت داشتند؛ واقعاً انسان گاهی شرمنده میشد از این تواضعی که ایشان مخصوصاً در مقابل سادات داشتند؛ ایشان نسبت به این مسأله خیلی اهتمام و حساسیت داشتند.
مسائل جهان اسلام و ارتباط با حوزههای دینی و علمی عالم اسلام برای ایشان بسیار مهم بود. ایشان تأکید داشت که باید حوزه علمیه با مراکز علمی و دینی جهان اسلام مرتبط باشد. چند وقت پیش که شورای عالی حوزه خدمت ایشان رسیده بودند، من دیدم یکی از نکاتی که ایشان فرمودند، تأکید روی ارتباط حوزه علمیه با جهان اسلام به خصوص مصر و الازهر بود. شنیدم که ایشان فرموده بودند من در زمان استاد اعظم مرحوم آیتالله العظمی بروجردی با برخی از اساتید الازهر در ارتباط بودم و این یک ضرورت بسیار مهم برای حوزه است. این مطلب را ایشان تقریباً یک ماه قبل فرمودند. هم خودشان این ارتباط را داشتند و هم دیگران و دستاندرکاران را به این امر تشویق میکردند و از آنان میخواستند این ارتباطات را توسعه دهند.
روشن است که این تعاملات علمی هم میتواند در آنها مؤثر باشد و هم برای ما مفید است. این یک بُعد مهمی است که یک مرجع تقلید این چنین به این ارتباطات توجه داشته باشد.
توجه به مشکلات و دغدغههای مردم هم یکی دیگر از ابعاد شخصیت این مرجع بزرگوار بود. در طول تاریخ همیشه یکی از مزیتهای روحانیت این بوده که پشتیبان و حامی مردم به شمار میرفته و تا آنجایی که توانسته برای حل مشکلات مردم تلاش کرده است. مرحوم آیتالله صافی غیر از اقدامات عملی که در حد وسع خودشان برای این منظور داشتند، این مشکلات و دغدغهها را یا به صورت خصوصی به دستاندرکاران تذکر میدادند و یا به صورت آشکار و علنی توصیههایی را داشتند.
در عین حال اعتقاد به حضور دین در عرصه سیاسی و اجتماعی در عصر غیبت داشتند و این خیلی مهم است؛ شاید برخی گمان کنند که مرحوم آیتالله العظمی آقای صافی به این امر چندان اهمیت نمیداد. ایشان یک رسالهای دارد به نام «رسالة فی ضرورة وجود الحکومة أو ولایة الفقیه فی عصر الغیبة» و در صدد است اثبات کند در عصر غیبت، حکومت اسلامی باید تشکیل شود و فقیه هم در این دوران ولایت دارد. حالا من با جزئیات و اینکه در چه محدوده و در چه سطحی هست کاری ندارم؛ بالاخره ایشان به حضور اسلام در عرصه حاکمیت و اجتماع معتقد بود، منتهی با یک زوایایی که اگر فرصت پیش آمد عرض خواهم کرد.
بر همین اساس هم من فکر میکنم که از قبل از انقلاب با امام(ره) همراهی داشتند؛ در مسیر کلی حرکت امام(ره) و مردم همیشه حامی و پشتیبان بودند. بعد از انقلاب هم شاهد بودیم که این از مرحله سخن و نظر فراتر رفت و ایشان عملاً در برخی از مصادر مهمی که میتوانستند اثرگذار باشند، نقش ایفا کردند.
در مجلس خبرگان قانون اساسی و بعد هم حدوداً هشت سال به عنوان دبیر شورای نگهبان مسئولیت داشتند، این نبود مگر برای اینکه به تثبیت نظام کمک کنند و حمایت کنند. لذا در مجموع یک شخصیت جامع الاطرافی بودند؛ احاطه ایشان به علوم مختلف قابل توجه بود. محضر ایشان واقعاً قابل استفاده بود؛ در علم فقه و اصول، کلام، حدیث، ادبیات و تاریخ تبحر داشتند.
خدا ایشان را رحمت کند؛ من از لحظهای که این خبر را شنیدم هنوز نتوانستهام خودم را تسکین دهم؛ مگر اینکه خداوند فرجی حاصل کند و صبر این مصیبت را به همگان عنایت بفرماید.
یعنی میفرمایید علاقه ایشان به حضرت امام و نهضت و همچنین حمایتهای قبل و بعد ایشان از نظام و انقلاب بر مبنای تفکرات فقهی و متون دینی بود.
قطعاً اینطور بود؛ ایشان به این امر اعتقاد داشت و بر همین اساس هم وارد عرصه همراهی با انقلاب و نظام شد. البته این هم ناگفته نماند که چهبسا در یک جهاتی اختلاف نظر با برخی داشتند؛ در بعضی امور که الان فرصت نیست به آنها پرداخته شود نظراتی داشتند ولی حتی در آن موارد هم هیچگاه نه سخنی گفتند که موجب تضعیف نظام و رهبری در زمان امام شود و نه بعد از امام؛ و نه عملی در این راستا مرتکب شدند. ایشان همواره حریم امام و رهبری را حفظ کردند؛ اما در عین حال نظام را از توصیهها و تذکرات و نصایح خودشان بیبهره نگذاشتند.
یک نکتهای در زندگی ایشان هست و آن اینکه یک جاهایی ما ایشان را خیلی سخت و حتی بر اساس نگاه بخشی از جامعه، «افراطی» میبینیم؛ مخصوصاً در بحث زنان و ورود آنها در جامعه یا اینکه مثلاً زنان دوچرخهسواری نکنند یا مباحثی از این دست که شاید شما بیشتر اطلاع داشته باشید. میبینیم که آقای صافی خیلی سخت موضع خودش را بیان میکند در حالی که آن موضع متناسب با ذائقه بخشی از جامعه ما نیست؛ ایشان روی این موضع خود میماند و در عین حال هیچ تغییری هم پیدا نمیکند و سوءاستفاده هم نمیکند؛ یعنی اینکه بگوید این کار نشود و بعد عملاً طور دیگری برخورد کند، مثل خیلی از موضوعاتی که در کشور و در رفتار بعضیها میبینیم. این را شما چطور میبینید؛ آیا براساس همان اعتقاد و صداقت ایشان بود؟
واقعاً میتوانیم بگوییم ایشان دردِ دین داشت؛ یعنی شاید جزء دردمندترین شخصیتها در امر دین و نسبت به مکتب اهلبیت(ع) و معارف اهلبیت(ع) بود. شما عشق و علاقه ایشان را به اهلبیت(ع) دیدهاید؛ در مجالسی که ذکر اهلبیت(ع) میشد و گاهی در مجالس روضه چطور اشک میریختند و به سر و صورت میزدند. واقعاً نسبت به مکتب اهلبیت و بهویژه حضرت ولیعصر(عج) یک دغدغهای داشتند که باعث میشد اگر یک جایی کاری را برخلاف آن بداند، آرام نگیرد. لذا بدون تردید هر آنچه ایشان در رابطه با امور دینی و اجتماعی و سیاسی بیان کردهاند، ناشی از این دغدغه بوده است.
اما درباره این مواردی که شما مثال زدید، میخواهم عرض کنم که عمده این است که این موضوعات چون نوعاً مقارن با یک سری مشکلات و مفاسد بوده، نگران آن مشکلات و مفاسدی بودند که به طور طبیعی پیش میآمد و تجربههای گذشته هم چهبسا آن را تأیید میکند.
من به خاطر دارم که آقای قالیباف در زمانی که فرمانده نیروی انتظامی بود، به یک مناسبتی نقل میکرد و من از ایشان شنیدم که یک ملاقاتی خدمت حضرت آقای صافی رفته بودند؛ آنجا بحث استفاده از پلیس زن را مطرح کرده بودند. ایشان میگفت من موضوع استفاده از پلیس زن و ضرورت آن را برای ایشان که شرح دادم، ایشان فرمود این کار خیلی خوبی است و فقط تأکید بر حفظ حدود شرعی داشتند.
یک وقت بدون تمهیدات و مقدمات و توجیهات، مسائل بهگونهای مطرح و اجرا میشود که این نگرانیها را برطرف نمیکند، اما یک وقت این مسائل به نحوی گفته میشود که ضرورتها و نیازها تبیین میشود، و اینکه اگر مثلاً نباشد چه اتفاقاتی میافتد و مقدمات لازم فراهم میشود به گونهای که احکام شرعی هم نادیده گرفته نمیشود؛ اینها خیلی فرق میکند. ایشان میگفت که آقای صافی خیلی استقبال کردند از استفاده از پلیس زن؛ منتهی ایشان براساس همان نکتهای که عرض کردم که دغدغه دین داشتند و حفظ اعتقادات مردم و رعایت احکام و حدود شرعی برایشان اهمیت داشت، توصیههایی داشتند.
بههرحال این احتیاط باعث میشد که این مراقبتها را داشته باشند. من نمیخواهم مصداقی وارد شوم؛ بالاخره در موضوعات مختلف این جای بحث دارد، ولی بدون تردید این ناشی از همان امری است که عرض کردم، یعنی دغدغه دین و اینکه همه این امور مقدمه است برای اجرای احکام شریعت. طبیعتاً ایشان این حساسیتها را داشتند؛ ولی همانطور که گفتم با این همه، مراقبت شدید داشتند که نظام تضعیف نشود و حریم رهبری و قوای کشور حفظ شود و دشمنان از این امور سوءاستفاده نکنند.
خیلی از بزرگانی که با ایشان حشر و نشر داشتند مثل حضرتعالی، وقتی که به یک دیدگاه مهم ایشان اشاره میکنند، مسأله استقلال فکری و نگاهی که ایشان نسبت به حوزهها داشت که حوزهها باید مستقل باشند؛ آیا شما این شاخصه را برترین شاخصه ایشان میدانید؟ اگر این چنین است، چرا؟ و آن حوزه مستقلی که ایشان به دنبال آن بود، چه بود؟
اینکه این برترین شاخصه باشد را نمیتوانم بگویم ایشان جهات مختلفی از برجستگی داشتند؛ هر کدام از اینها در ظرف خودش برجسته است؛ ما نمیتوانیم بگوییم این برجستهترین دیدگاه ایشان بود. در این شرایط ممکن است عدهای گمان کنند که این برجستهترین است. اما من میخواهم به طور کلی عرض کنم که تلقیهای مختلفی از مفهوم «استقلال حوزه» وجود دارد و به دنبال آن خواهم گفت که منظور مرحوم آیتالله العظمی صافی از این مسأله بنابر برداشت خودم چه بوده است.
یک عدهای میگویند حوزه باید مستقل باشد، ولی مقصود آنها چیز دیگری است؛ کلمة حقٍ یراد به الباطل. آنها انتظار دارند که حوزه، صف خود را از انقلاب و نظام جدا کرده و در مقابل آن بایستد؛ عرض کردم که این کلمة حق یراد به الباطل است.
تلقی عده دیگری این است که حوزه از مسائل انقلاب و نظام جدا باشد، بدین معنا که بیتفاوت باشد و کاری نداشته باشد؛ نه اینکه مثل دسته اول بگوید حوزه در مقابل نظام باشد، بلکه میگویند که به اصطلاح حوزه سرش به کار خودش باشد، کاری به این امور نداشته باشد. گمان من این است که این نه با آموزههای دینی سازگار است و آنچه که ما از مکتب امام فهمیدیم و قطعاً منظور آقای صافی هم این نیست.
تلقی سوم از استقلال حوزه این است که حوزه در حکم مادر انقلاب و نظام است؛ یعنی حوزه باید مثل مادری باشد که دغدغه فرزندش را دارد؛ مادر از فرزندش پشتیبانی و حمایت میکند و مراقب اوست؛ هر کجا که نیاز به کمک دارد به او کمک میکند، اما هر کجا که فرزند بیمار میشود، به مداوای او میپردازد، حوزه باید نسبت به نظام این چنین باشد؛ یعنی از نظام و انقلاب حمایت کند و در عین حال مراقب آفتها و آسیبها هم باشد؛ به دنبال درمان بیماریها، مشکلات و آفتها باشد که خدای نکرده این بیماریها سرایت نکند و همه جا را فرا بگیرد.
برخی هم میگویند اساساً استقلال حوزه معنا ندارد؛ به تعبیر دقیقتر در نسبت بین حوزه و نظام میگویند حوزه باید تابع محض نظام باشد. تابع محض باشد یعنی چه؟ یعنی صد در صد هر آنچه که اتفاق میافتد ـ درست یا غلط ـ حوزه باید همراهی کند. حتی برخی از این هم فراتر رفته و انتظار دارند که حوزه باید در باندبازیهای سیاسی، در جناحبندیهای سیاسی آن هم به صورت مصداقی، وارد شود.
من گمان میکنم که نه امام(ره) و نه مقام معظم رهبری و نه مراجع انقلابی ما مثل آیتالله العظمی مکارم، آیتالله العظمی نوری، این دیدگاه را قبول ندارند. این بزرگان هم گاهی مشکلات را به صورت علنی و گاهی به صورت خصوصی بیان میکنند. شاید این تلقی چهارم یا این برداشتی که یک گروهی دارند مربوط به یک سری افرادی باشد که سطحی فکر میکنند.
مرحوم آیتالله العظمی صافی به نظر من تلقی سوم از استقلال حوزه را داشتند. عرض کردم که استقلال حوزه یک مشترک لفظی است که معانی مختلفی از آن اراده میشود؛ مثلاً عدهای استناد میکنند به فرمایش حضرت آیتالله صافی و میگویند ایشان معتقد به استقلال حوزه بود، ولی در واقع میخواهند با این استناد نتیجه بگیرند که حوزه باید بیتفاوت و غیرسیاسی شود. یا یک عدهای میخواهند نتیجه بگیرند که خدای نکرده حوزه باید در مقابل نظام بایستد. قطعاً این چنین نیست؛ من گمان میکنم خود امام(ره) هم همین عقیده را داشتند.
کاری که امام کرد، در طول تاریخ روحانیت شیعه بینظیر بود؛ امام یک هدیه گرانبهایی را برای ملت ایران به ارمغان آورد که پاسداشت و حفظ آن به عهده همه است؛ همه باید تلاش کنند که این میراث را حفظ کنند. حفظ این میراث به این است که هم قوتها را ببینیم و هم ضعفها را. اگر خدای نکرده چشممان را بر روی ضعفها ببندیم، ممکن است با شرایطی مواجه شویم که نتوانیم مشکلات را حل کنیم. البته نباید ناامید بود، مأیوس بودن صحیح نیست؛ باید همه امیدوار باشند و دست به دست هم بدهند؛ اینکه رهبر معظم انقلاب هم دائماً تأکید میکنند که نباید مردم را از آینده ناامید و مأیوس کرد، این یک امر کاملاً روشن است و نیازی به استدلال ندارد زیرا اگر ملتی از آینده خودشان مأیوس شوند، ولو نقاط قوت زیادی هم داشته باشند، اما مسلّماً به جایی نمیرسند.
مرحوم آیتالله صافی از بیت امام و بهویژه یادگار امام در آن قضایایی که برای ایشان پیش آمد، حمایت میکردند؛ نظر شما در این باره چیست؟
انصاف در مسائل خیلی مهم است؛ واقع این است که ما بعضاً میبینیم از ناحیه برخی بیانصافیهایی صورت میگیرد که با منطق دین و اهلبیت سازگار نیست. من با شخص یا گروه خاصی کار ندارم. متأسفانه این بیانصافیها از ناحیه همه اطراف صورت میگیرد و منحصر به یک گروه خاصی هم نیست، اینکه این همه در روایات متعدد از رسول گرامی اسلام(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و… توصیه به انصاف شده قابل توجه است. امیرالمؤمنین(ع) در یک روایتی به یکی از کارگزاران خود میفرماید اگرچه بسیاری از مردم اهل انصاف نیستند، اما تو با مردم با انصاف رفتار کن. انصاف خیلی مسأله مهمی است؛ متأسفانه برخی از مشکلات ما ناشی از این است که در مورد مسائل و اشخاص، جانب انصاف را نگه نمیداریم. من فکر میکنم یکی از ویژگیهای برجسته مرحوم آیتالله العظمی صافی، انصاف ایشان بود. مثلاً ایشان در عین اینکه انتقادات جدی به مرحوم آیتالله هاشمی داشت و چند نمونه را خودم شنیده بودم؛ اما در هجمههایی که به مرحوم آقای هاشمی میشد، سعی میکرد که حریم ایشان حفظ شود و به نوعی از ایشان دفاع کند. این انصاف عملی است؛ این بر طبق سیره و منش اهلبیت است؛ دلیلی ندارد که اگر از کسی انتقادی داریم، همه چیز او را نادیده بگیریم. انتقاد به جای خود، اما انصاف هم اقتضا میکند نقاط مثبت افراد دیده شود.
در قضایای مربوط به بیت امام و هجمههایی که به یادگار امام آیتالله آقای حاج سید حسن آقا صورت گرفت هم چند جهت مورد نظر آیتالله صافی بود. از جهتی گمان میکنم که این ریشه اخلاقی بسیار مهم باعث شد که ایشان آن رفتار را داشته باشد، از سوی دیگر احترامی که ایشان برای اساتید خودشان، علمای سلف، بیوت علمای سلف و شخص امام و بیت امام قائل بود، باعث شد آن تکریم را انجام دهد که در واقع تکریم امام بود. ایشان راجعبه حفظ حریم بیوت علما و مراجع تقلید بسیار مقید بود.
خیلی مهم است که کسی در این جایگاه، حرمت جایگاه مرجعیت و بیت مرجعیت را حفظ کند. هر چند ممکن است اشکالاتی در بعضی از این بیوت باشد، اما ایشان فکر میکرد که باید حریم و حرمت این جایگاه در جامعه حفظ شود. برای اینکه اگر حریم این بیوت و جایگاهها خدشهدار شود آن وقت معلوم نیست که دیگران چه خواهند کرد.
من گمان میکنم که ایشان همین مسأله را راجعبه همه و راجعبه مقام معظم رهبری کاملاً رعایت میکرد که حرمت جایگاه رهبری حفظ شود؛ ممکن بود که در اموری هم اشکالاتی داشته باشد، همانطور که رهبری هم در پیام خود فرمودند که ایشان ما را از نقطه نظرات خود مطلع و بهرهمند میساختند. مطالب را منعکس میکردند، البته در بوق و کرنا نمیکردند. حریمها را حفظ میکردند؛ این به نظر من مسألهای است که همه ما باید سعی کنیم به آن ملتزم باشیم.
خداوند انشاءالله ایشان را رحمت کند و به لطف خودش این ثلمه و خلائی که برای عالم تشیّع و حوزهها پیش آمده را به نوعی جبران کند.
نظرات