حضرت علی(ع) خطاب به کوفیان کلامی فرموده که برای مردم همه اعصار و در همه زمانها میتواند چراغ روشن مسیر زندگی باشد.
ایشان میفرماید:« یا أَهْلَ الْكُوفَةِ، مُنِيتُ مِنْكُمْ بِثَلَاثٍ وَ اثْنَتَيْنِ، صُمٌّ ذَوُو أَسْمَاعٍ وَ بُكْمٌ ذَوُو كَلَامٍ وَ عُمْيٌ ذَوُو أَبْصَارٍ، لَا أَحْرَارُ صِدْقٍ عِنْدَ اللِّقَاءِ وَ لَا إِخْوَانُ ثِقَةٍ عِنْدَ الْبَلَاءِ.» تَرِبَتْ أَيْدِيكُمْ يَا أَشْبَاهَ الْإِبِلِ غَابَ عَنْهَا رُعَاتُهَا، كُلَّمَا جُمِعَتْ مِنْ جَانِبٍ تَفَرَّقَتْ مِنْ آخَرَ؛ وَ اللَّهِ لَكَأَنِّي بِكُمْ فِيمَا إِخَالُكُمْ أَنْ لَوْ حَمِسَ الْوَغَى وَ حَمِيَ الضِّرَابُ، قَدِ انْفَرَجْتُمْ عَنِ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ انْفِرَاجَ الْمَرْأَةِ عَنْ قُبُلِهَا، وَ إِنِّي لَعَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ مِنْهَاجٍ مِنْ نَبِيِّي وَ إِنِّي لَعَلَى الطَّرِيقِ الْوَاضِحِ أَلْقُطُهُ لَقْطاً.»
ای اهل کوفه من گرفتار و مبتلا شدم به سه خصلت و دو خصلت شما، یعنی سه خصلت که در شما هست و دو خصلت که در شما نیست، من گرفنار پنج چیز از شما شدم دو چیز که دارید و سه چیز که ندارید.
اول آن سه تایی را که اهل کوفه دارند بیان میکند.
«صُمٌّ ذَوُو أَسْمَاعٍ» یعنی گوش دارید ولی کر هستند،یعنی کری که داری گوش است، شما گوش دارید ولی نمیشنوید، کر هستید.
« بُكْمٌ ذَوُو كَلَامٍ» لال هستید ولی زبان دارید، یعنی سخن میگویید ولی لال هستید، این احتیاج به یک شرح مفصلی دارد که چطور میشود انسان گنگ و لال باشد ولی سخن بگوید.
« عُمْيٌ ذَوُو أَبْصَارٍ» چشم دارید ولی کور هستید، کور هستید ولی صاحب چشم هستید.
من گرفتار شدم به این سه خصلت شما، اینکه گوش دارید ولی کر هستید، چشم دارید ولی کور هستید، زبان دارید ولی لال هستید، یعنی سخن میگویید ولی لال هستید.
این سه تایی که دارید نه تنها به درد من نمیخورد بلکه مایه گرفتاری من است، یعنی آنچه را که باید بشنوید نمیشنوید، آنچه را که باید ببینید، نمیبینید، آنچه را که باید بگویید، نمیگویید. معنایش این است که آنجایی که باید سخن بگویید ساکت هستید، آنجایی که باید حقایق را ببینید چشمهایتان را میبندید و نمیبینید، آنجا که باید حق را بشنوید خودتان را به کری میزنید و اصلا نمیشنوید.
حال آن دو تایی را که دارید و مایه گرفتاری من است این است «لَا أَحْرَارُ صِدْقٍ عِنْدَ اللِّقَاءِ وَ لَا إِخْوَانُ ثِقَةٍ عِنْدَ الْبَلَاءِ»
نه در مقابل دشمنان آزادگان با صداقت هستید و نه در هنگام سختی و بلا افراد مورد اعتماد. یعنی در مواجهه با دشنمان وقتی با آنها روبرو میشوید نه حریت دارید و نه صداقت، «لَا أَحْرَارُ صِدْقٍ عِنْدَ اللِّقَاءِ»، احرار صدق نیستید، درست است که به لقاء عدو اشاره نکرده ولی قاعدتا منظور همین است.
«وَ لَا إِخْوَانُ ثِقَةٍ عِنْدَ الْبَلَاءِ» در هنگام سختی و بلا افراد مورد اعتمادی نیستید، آدمهایی که گرفتار سختی و بلاء میشوند بعضا زود میدان را خالی میکنند، اگر سختی پیش بیاید چون نمیتوانند این سختی و بلا را تحمل کنند میدان را خالی میکنند.
اگر بخواهیم صفات کوفیان را تجزیه کنیم و برشماریم این را در یک موضع و در یک داستان نمیتوانیم ملاک قرار دهیم. مجموع کلمات حضرت علی(ع) در مورد آنها در سراسر نهج البلاغه و آنچه که امام حسین(ع) یا امام حسن(ع) فرموده یک منظومه و ترکیبی است از روان شناختی مردم کوفه که از اینها میتوانیم عناصر اصلی آن جامعه و فرهنگ را برشماریم، چه چیزهایی دارند و چه چیزهایی ندارند و اینها عبرتهایی است که برای ما باید در همه امور مورد توجه قرار بگیرد. بالاخره مخاطب آنها مردم یک زمان و مکان که نبودند، این ویژگیها، ویژگیهایی است که به هر حال در مورد آنها اظهار نگرانی و دغدغه شده و این تا قیامت میتواند در هر شرایطی به عنوان خصلتهای ناپسند و خصلتهایی که مرضی حجت خدا حضرت ولی عصر(عج) نیست، معرفی شود.
خداوند ما را از شر این خصلتهایی که حضرت فرموده حفظ بفرماید.
نظرات