تفسیر – جلسه چهاردهم – آیه ۴۰ _ بخش دوم: «أوفوا بعهدی…» _ وفای خداوند به عهد خود _ نتیجه پیمان شکنی انسان _ تفاوت عهد انسان و عهد خداوند _ «أوفوا بعهدی أوف بعهدکم»

جلسه ۱۴ – PDF

جلسه چهاردهم 

آیه ۴۰ _ بخش دوم: «أوفوا بعهدی…» _ وفای خداوند به عهد خود _ نتیجه پیمان شکنی انسان _ تفاوت عهد انسان و عهد خداوند _ «أوفوا بعهدی أوف بعهدکم»

۱۴۰۰/۰۸/۲۲

عهد خداوند

بحث ما رسید به اینکه «أوفِ بعهدکم» به چه معنا است. بخش دوم دو جمله دارد: «أوفوا بعهدی أوف بعهدکم» و کأن یک جمله شرطیه است. همانطور که در جمله اول گفتیم، اینجا هم باید بدانیم اساسا عهد خدا چیست و آنگاه وفای به عهد از ناحیه خدا چگونه است. عهد انسان و وفای به عهد از ناحیه انسان معنایش معلوم شد. عهد خداوند هم کاملا روشن است و معلوم است که خداوند تبارک و تعالی به همه بندگان چه آن‌هایی که به او ایمان بیاورند و چه کسانی که کافر شوند، چه دوستان و چه دشمنان، نعمت هایی ارزانی داشته، نعمت حیات، رزق، و… همگان از این نعمت ها با تفاوت هایی بهره مندند. بالاخره اینکه در این دنیا لباس وجود بر آن‌ها پوشانده شده و از هر آنچه که در این دنیا هست استفاده می‌کنند، اختصاص به مؤمن هم ندارد و شامل همه می‌شود. اما منظور از عهد خدا آن نعمت ها و چیزهایی است که به عموم انسان ها تعلق گرفته نیست چون در این جهت فرقی بین وفا کنندگان به عهد و یا نقض کنندگان عهد و پیمان خداوند نیست و همه را در بر می‌گیرد. منظور از این عهد فراتر از آن است، یعنی آنچه که خداوند به انسان ها به این شرط که آن‌ها به عهدشان وفا کنند می‌دهد، بلکه بسیار فراتر از آن حد و اندازه که ما تصور می‌کنیم.

وفای خداوند به عهد خود

افزایش نعمت ها یکی از کارهایی است که خداوند نسبت به وفا کنندگان به عهدشان انجام می‌دهد. اینکه میفرماید «لئن شَکَرتُم لأزیدنّکُم» در حقیقت دارد به همین نکته اشاره می‌کند؛ شکر خداوند جزئی از عهد انسان با خدا است. شکر لسانی و عملی و حقیقی نسبت به آنچه که خداوند به انسان عطا کرده. انسان اگر موحد باشد، به پیامبر ایمان داشته باشد، به معاد معتقد باشد و به دستورات خدا عمل کند، یقرض الله قرضا حسناً یعنی قرض بدهد، و بالوالدین احساناً، سخن نیکو با همگان داشته باشد و… خداوند نعمت های او را افزون می‌کند. و نعمت های خداوند که افزون می‌شود، این خودش در دنیا یکی از آن عهدهایی است که خداوند نسبت به انسان وفا می‌کند. پس عهد خدا دادن نعمت های بیشتر در روی زمین است و درآن تردید نیست. عهد خدا، «وَعَد الله الذین آمنوا» است که با این تعبیر در موارد مختلفی در قرآن ذکر شده؛ خداوند وعده داده به کسانی که ایمان بیاورند، در همین دنیا آن‌ها را جانشین خود بر روی زمین کند؛ «إن الأرضَ یرثها عبادی الصالحون». در مقابل که می‌گوید عهد من به ظالمین نمی‌رسد، یعنی امامت مؤمنان به ظالمان نمی‌رسد. پس معلوم می‌شود آن عهدی که خدا دارد امامت و ولایت مؤمنان و اهل ایمان بر روی زمین است. در روایات هم از کسانی که به عهد خودشان عمل کنند سخن رانده شده و خداوند متعال هم آثار بسیاری در همین دنیا برای کسانی که به عهد خود عمل کنند ذکر شده. عهد خدا نسبت به چنین اشخاصی در دنیا لا تعدّ و لا تحصی است. در آخرت هم این عهد بسیار مهم است. این‌ها فراتر از عهد خدا است، اما خداوند از آن‌ها یاد کرده است. میفرماید: «مَن جاءَ بالحسنۀ فله خیرٌ مِنها». این‌ها همگی از عهد های خداوند است. کسی که کار نیک کند، خداوند برای او بهتر و بیشتر فراهم می‌کند. در آیه ای دیگر دارد: «مَن جاءَ بِالحَسَنۀ فَلَه عَشرُ أمِثالها».
البته نمی‌گویم این عهد مختص دنیا است، اما قطعا شامل دنیا هم می‌شود، گرچه بخش مهمی از آن مربوط به آخرت است. این وعده خدا به کسی است که کار خیر کند. آیا ما تردید داریم به ده برابر دادن خدا و یا وفای به عهد خداوند؟
در آیه ای دیگر میفرماید: «مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ». مَثَل کسانی که اموالشان را در راه خدا انفاق می‌کند، مانند کسی است که هفت دانه در زمین می‌کارد و از هر دانه ای صد دانه رشد می‌کند. این نعمت ها که فقط مربوط به آخرت نیست، بلکه مربوط به دنیا هم هست اما با اشکال و طرق مختلف در زمان خودش. مثلا ممکن است کسی این کار را انجام دهد اما در نسل بعدی این ثمره ظاهر شود، بنا به مصالحی که وجود دارد.
علی أیحال عهد خداوند بدون تردید این است که انسانی که در مسیر صحیحی حرکت کند، درست زندگی کند، اهل احسان باشد، به حسنۀ رفتار کند (به معنای عامش)، اهل خیر باشد، خداوند تبارک و تعالی نه تنها به ازاء آن بلکه بسیار بیشتر از آن را برای او فراهم می‌کند. البته انتظار فقط نباید مالی باشد که مثلا کسی صد تومن بدهد و در برابر هفتصد برابر بگیرد. بدون تردید این اثر و ثمره وجود دارد، هم دردنیا و هم در آخرت.

نتیجه پیمان شکنی انسان

خداوند بشارت بهشت و جهنم را به وفا کنندگان به عهد خودشان، یا نقض کنندگان به عهد خودشان داده. این چیزی است که در آیات مختلف به آن تاکید شده. مجازات، پاداش و کیفر اعمال انسان در آخرت مخصوصا بنا بر نظر تجسم اعمال دیگر قابل انکار نیست و البته اگر کسی مورد عفو و رحمت خدا قرار بگیرد، آن حسابی دیگر دارد. اما اصل این مسئله مطلبی است که شکی در آن نیست.
پس عهد خدا نسبت به انسان هم در دنیا و هم در آخرت روشن است. با اینکه خداوند تبارک و تعالی به عنوان خالق و ربّ این عالم و همه انسان ها فراتر از این است که با انسان مخلوق و ضعیف خودش معاهده داشته باشد، اما می‌گوید با شما معاهده می‌بندم؛ «أوفوا بعهدکم، أوف بعهدی»، شما به عهدتان عمل کنید، من هم به عهد خود وفا می‌کنم. عهدی که عرض کردم باز همه منافع و فوایدش نصیب انسان می‌شود.
در مقابل اینکه میفرماید «أوفوا بعهدکم أوف بعهدی»، طبیعتا اگر انسان به عهد خودش با خدا عمل نکند، خدا هم به عهد خودش عمل نمی‌کند. معنای عمل نکردن خدا به عهدش صرفا این نیست که در دنیا به آنچه که گفته و یا در آخرت آنچه را که وعده داده محقق نکند. یکبار می‌گوییم: «أوفوا بعهدکم أوف بعهدی»، شما به عهدتان وفا کنید، من هم وفا می‌کنم. مفهوم این جمله این است که اگر شما وفا نکنید من هم وفا نمی‌کنم. آیا وفا نکردن خدا صرفا به این است که مثلا دیگر نعمت های او را زیاد نمی‌کند؟ «لئن شَکَرتُم لأزیدنّکم» یعنی دیگر ازدیاد نعمت نیست، اما دیگر نعمت تبدیل به نقمت نمی‌شود. یا مثلا آنچه را که باید می‌داده در راه خدا نداده، خداوند دیگر چیزی به ازاء آن در نظر نمی‌گیرد، یا دیگر به بهشت نمی‌رود. آیا چنین است یا فراتر از این؟
با اینکه خداوند در ناحیه پاداش همیشه فراتر از عدالت، بلکه به فضل عمل می‌کند، در ناحیه کیفر هم چنین است. لکن اگر کسی به وعده خودش عمل نکند و نقض کند پیمانی را که با خدا بسته، خداوند او را مجازات می‌کند. البته این مصادیق متعدد دارد؛ یکبار پیمان توحید را نقض می‌کند و گاهی هم پیمان باور به خدا، احسان به والدین و… را نقض می‌کند. اما مسئله این است که که نقض کنندگان پیمان خداوند اینطور نیست که فقط از بعضی مزایا محروم شوند، خیر، از نقض کنندگان پیمان خداوند گاهی تعبیر به «اولئک هم الخاسرون» شده است. گاهی در مورد این‌ها میفرماید: «لَهم سوءُ الدّار». گاهی میفرماید : «اولئک لهم اللّعنۀ». آن‌ها گرفتار سوء عاقبت می‌شوند، گرفتار لعنت خدا می‌شوند، ضرر می‌کند و…
البته نقض کنندگان همگی جزء «اولئک اصحابُ النّار فیها خالدون» نیستند، بلکه مراتب متفاوتی وجود دارد. اما بالاخره عاقبت و سرانجام خوبی برای نقض کنندگان پیمان با خدا وجود ندارد و حتما هم در دنیا و هم در آخرت بسیاری از منافع و مصلحت هایی که ممکن است نصیب یک انسان شود را از دست می‌دهند. مثلا مصلحت هدایت، بندگی و… را که از دست می‌دهند، حتی از نظر دنیایی هم عاقبت خوب و سرانجام روشنی ندارند.
پس ما می‌توانیم بگوییم خداوند تبارک و تعالی برای کسانی که به عهد خود وفا می‌کنند فرموده: «أوفوا بعهدکم أوف بعهدی». اما درباره نقض کنندگان هم اینطور نیست که ساکت باشد. معاهده مشتمل بر دو چیز است، یعنی از یک طرف عهد ها معلوم است، از طرف دیگر نتایج و آثار این‌ها و در کنار این‌ها آثار نقض عهد هم معلوم است. یعنی کأن در این معاهده معلوم است که نقض عهد از سوی انسان چگونه محقق می‌شود و انسان چه کارهایی را اگر انجام دهد نقض عهد با خدا حساب می‌شود. از طرفی خداوند هم برای نقض این عهد کیفر قرار داده است و فقط سلب مزیت های عمل به عهد و وفای به عهد به تنهایی نیست، گرچه آن خودش یک عذاب است، اما اینجا برای نقض پیمان و میثاق با خدا کیفر در نظرگرفته شده است و اگر کسی به این عهد و پیمان عمل نکند، کیفر و مجازاتش چنین است. و باز این هم برای منفعت و مصلحت خود انسان است، یعنی هم انذار دارد و هم تبشیر، هم وعده می‌دهد و هم وعید.
این جمله کأن یک مفهومی دارد که اگر به عهدتان وفا نکنید، من هم به عهد خود وفا نمی‌کنم، بلکه مجازاتتان می‌کنم. چون هر گناهی که انسان می‌کند، در حقیقت یعنی نقض پیمان با خدا و هر گناهی مجازات هم دارد. هر معصیتی نقض پیمان با خدا است که برای آن کیفر و مجازات هم قرار داده. البته اینجا «جزاءُ سیّئۀٍ سیّئۀٌ مثلُها» است. گاهی ممکن است فضل الهی هم بیاید و سیئه را نادیده بگیرد، اما این قاعده نیست.
ما درباره عهد خداوند و وفای خداوند به عهد خودش توضیح دادیم و اینکه وفای خداوند به عهد خودش در مقابل وفای انسان به عهد خودش است و اگر او به عهد خودش وفا نکند، کیفر نصیب او می‌شود. یعنی هم وعده داریم و هم وعید.

تفاوت عهد انسان و عهد خداوند

عهد خدا و انسان چه تفاوت هایی دارد. با توجه به آنچه که گفتیم، اجمالا معلوم می‌شود که تفاوت عهد انسان با خدا در چیست. اگر بخواهیم این دو را با هم مقایسه کنیم، این دو اصلا با یکدیگر قابل مقایسه نیستند. عهد انسان موقتی است، عهد خدا دائمی. خداوند از انسان پیمان گرفته که در دوران کوتاه عمرش چه کارهایی را انجام بدهد و چه کارهایی را انجام ندهد. اما عهد خداوند با انسان منقطع نمی‌شود و دائمی است. انسانی که در مدت طول عمرش به عهد خود عمل کند، خداوند إلی الأبد به عهد خودش عمل می‌کند بلکه به اضعاف مضاعف. چه معاهده ای می‌توان سراغ داشت که چنین باشد؟
دوم اینکه عهد انسان با خدا در حقیقت همان تکلیف است. یعنی در محدوده یک سری باید و نباید ها قرار می‌گیرد. اما خداوند متعال حقیقتا در مقابل، رحمت بیکران و خاص خودش را به سوی انسان سرازیر می‌کند، برای همین است که دائمی است.

کلیت «أوفو بعهدی أوف بعهدکم»

نکته ای دیگر که باقی مانده آن است که آیه مختص به بنی اسرائیل نیست و یک مطلب کلی برای همه انسان ها است. در روایتی میفرماید: قال رَجُلٌ لأبی عبدالله (ع) جُعِلتُ فداک إنّ الله یقول أدعونی أستَجِب لَکُم و إنّا ندعوا فلا یُستَجاب لَنا. مردی آمد خدمت امام صادق (ع) گفت جانم بقربانت، خداوند میفرماید مرا بخوانید، من اجابت می‌کنم شما را و ما خدا را میخوانیم و دعا می‌کنیم، اما استجابت نمی‌شود. قال علیه السلام: لأنّکم لا تَفونَ بعهدِ الله و إنّ الله یقول أوفوا بعهدی أوف بعهدکم و الله لو وَفَیتُم لله لَوفا الله لکم. حضرت فرمود برای اینکه شما به عهدتان با خدا وفا نمی‌کنید و خداوند فرموده «أوفوا بعهدی أوف بعهدکم». سپس امام (ع) قسم میخورد که والله لو وَفَیتُم لله لَوفا الله لکم.
«لئِن شَکَرتُم لأزیدَنّکم» عهد خدا است. «مَن جاءَ بالحَسَنۀ فله عشرُ أمثالها» عهد خدا است، مگر می‌شود خدا به عهدش وفا نکند؟ پس معلوم می‌شود اشکال از طرف ما است.
این مسئله بسیار مهمی است که باید توجه شود که حضرت دارد اشاره به عهد و پیمان انسان با خدا و بالعکس می‌کند. اینجا که دیگر مسئله بنی اسرائیل مطرح نیست، بلکه برای همه انسان ها ثابت است و در تمام امور این مسئله جریان دارد.

برچسب‌ها:, , ,