جلسه هفدهم
مسئله ۲۶ –فرع دوم: پوشش زن در برابر صبی ممیز – ادله عدم لزوم و بررسی آنها – دلیل دوم – بررسی تعارض بین دو آیه و وجوه جمع بین آنها
۱۴۰۰/۰۸/۰۵
جدول محتوا
خلاصه جلسه گذشته
بحث در دلیل دوم عدم لزوم ستر و پوشش زن در برابر صبی ممیز بود؛ یعنی درباره آیه استیذان. عرض کردیم ظاهر آیه دلالت بر عدم لزوم تستر در برابر صبی ممیز دارد. به دنبال این، یک اشکالی مطرح شد که این آیه با آیه «لایبدین زینتهن» که از آن «الاطفال الذین لم یظهروا علی عورات النساء» استثنا شده، منافات دارد. چون مقتضای آیه استیذان این است که طفل تا زمانی که به بلوغ نرسیده (یعنی حتی صبی ممیز) تستر و پوشش زن در برابر او واجب نیست. اما آیه سوره نور که میفرماید: زینتهای خودشان را در برابر اطفال غیرممیز آشکار نکنند، دلالت بر لزوم تستر در برابر صبی ممیز دارد. لذا به نظر بدوی بین این دو آیه منافات است؛ چون آیه استیذان میگوید در برابر صبی ممیز پوشش واجب نیست؛ آن آیه دیگر میگوید در برابر صبی ممیز پوشش واجب است و باید خودش را بپوشاند؛ صریحاً نهی کرده لایبدین زینتهن الا از اطفال غیرممیز؛ نتیجهاش این است که از اطفال ممیز باید خودش را بپوشاند.
عرض شد برای حل این تنافی ظاهری و بدوی بین این دو آیه، وجوه و راههایی مطرح شده است. دو وجه را در جلسه قبل بیان کردیم؛ یک وجه را مرحوم صاحب جواهر و دیگری را شهید در مسالک مطرح کرده بودند.
سه وجه دیگر در اینجا طرح شده که اینها را ذکر میکنیم و بعد بررسی کنیم که چه وجهی را میتوانیم بپذیریم.
وجه جمع سوم
آیه ابداء زینت، یعنی «لایبدین زینتهن … الطفل الذین لم یظهروا علی عورات النساء»، حمل شود بر موارد ثوران شهوت و آیه استیذان حمل شود بر جایی که هنوز ثوران شهوت حاصل نشده است. یعنی کأن آیه استیذان میگوید: «الذین لم یبلغوا الحلم»، منظور بلوغ نیست، بلکه منظور این است که ثوران شهوت در آنها محقق نشده است. میگویند «الذین لم یبلغوا الحلم» اطفالی که بالغ نشدهاند، یعنی ثوران شهوت در آنها پدید نیامده و هنوز هیجان شهوت در آنها محقق نشده است. اما آیه «الذین لم یظهروا علی عورات النساء» میگوید پوشش در برابر اطفال تا زمانی که ثوران شهوت در آنها پدید نیامده، لازم نیست. بنابراین آن آیه که میگوید خودتان را بپوشانید و نهی میکند از ابداء زینت، نسبت به آن اطفالی است که ثوران شهوت در آنها محقق شده است. لذا بین این دو آیه تنافی نیست.
این هم یک وجه جمعی است که قریب به وجه جمع صاحب جواهر است. ملاحظه کردید که صاحب جواهر «لم یظهروا علی عورات النساء» را کنایه از بلوغ دانستند و گفتند افراد غیربالغ استثنا شدهاند؛ غیربالغ شامل ممیز هم میشود. بنابراین بین این آیه و آیه استیذان منافاتی وجود ندارد. این وجه در واقع از این جهت نزدیک به آن وجهی است که صاحب جواهر ذکر کردهاند؛ چون او در واقع مسأله را دائر مدار بلوغ و عدم بلوغ قرار داد، اینجا بین ثوران شهوت و عدم ثوران شهوت. آیه استیذان میگوید طفلی که شهوت در او ثوران ندارد پوشش در برابر او واجب نیست؛ آیه «لایبدین زینتهن» میگوید اگر طفل به حد ثوران شهوت برسد، پوشش در برابر او واجب است. پس منافاتی بین این دو آیه وجود ندارد. اتفاقاً تفصیلی که امام(ره) و برخی مثل مرحوم سید و دیگران دادهاند، شاید به همین دلیل باشد؛ اینکه گفتهاند پوشش و تستر زن در برابر طفل مادامی که به حدی نرسد که مترتب شود بر او ثوران شهوت، این خودش میتواند ناشی از همین برداشت از این دو آیه باشد.
سؤال:
استاد: این را عرض میکنیم که آیا مسأله ثوران شهوت مترادف با بلوغ است؟ خود این نشان میدهد که اینطور نیست؛ یعنی این وجه جمع، غیر از آن وجه جمعی است که صاحب جواهر بیان کرده است. اگر بحث بلوغ بود، در همین مسأله ۲۵ و ۲۶ امام چه فرمود؟ در مسأله ۲۵ فرمود: «یجوز للرجل أن ینظر الی الصبیة ما لم تبلغ»، مادامی که بالغ نشده است؛ اما اینجا میگوید «و لا یجب علیها التستر عنه ما لم یبلغ مبلغا یترتب علیه ثوران الشهوة»، تا چه زمانی تستر واجب نیست؟ تا زمانی که ثوران شهوت حاصل نشده است. یعنی زمانی که ثوران شهوت محقق شد، باید خودش را بپوشاند، هر چند به بلوغ هم نرسیده باشد. مسأله ثوران شهوت قبل البلوغ هم برای اطفال محقق میشود و این یک چیز ثابت شدهای است و از نظر علمی هم کاملاً روشن است. ثوران شهوت غیر از احتلام است.
بررسی وجه جمع سوم
این وجه مبتنی بر آن است که «لم یظهروا علی عورات النساء» را به معنای عدم ثوران شهوت بگیریم. یعنی بگوییم آیه ۳۱ سوره نور میفرماید «ولایبدین زینتهن الا لبعولتهن … الذین لم یظهروا علی عورات النساء»، یکی از گروههایی که استثنا شده آنهایی هستند که ثوران شهوت در آنها پیدا نشده است. «لم یظهروا علی عورات النساء» یعنی بگوییم اینها بر عورات نساء اطلاع پیدا نکردهاند و به حد شهوت نرسیدهاند. یک احتمال این است که لم یظهروا به معنای لم یطلعوا، اطلاع پیدا نکنند؛ احتمال دیگر این است که بگوییم لم یظهروا به معنای لم یقدروا است؛ لم یقدروا کنایه از بلوغ باشد؛ یعنی قدرت بر عورات النساء، قدرت بر جماع و آمیزش جنسی. اما اگر گفتیم لم یظهروا به معنای لم یطلعوا است، اطلاع بر عورات نساء به چه معناست؟ یک وقت همین قدر که تفاوت بین عورت الرجل و عورت المرأه را درک میکند، یک وقت میگوید اطلاع به این معناست که بالاخره با آشنایی با آن، تحریکاتی ممکن است در پسربچه ایجاد شود. اگر گفتیم «لم یظهروا علی عورات النساء» به معنای عدم ثوران شهوت است و این لزوماً هم اینطور نیست که لم یظهروا را به معنای دیگری بگیریم، لم یظهروا را به همان معنای لم یطلعوا میگیریم؛ منتهی میگوییم لم یطلعوا علی عورات النساء یعنی هنوز از دیدن عورات النساء تحریکی برای آنها ایجاد نمیشود. لذا خیلی بعید نیست حمل این معنا بر ثوران شهوت. قطعاً استبعاد آن نسبت به آنچه صاحب جواهر فرموده کمتر است. اینکه لم یظهروا علی عورات النساء را کنایه از بلوغ بگیریم، مؤونهاش بیشتر است تا اینکه این را کنایه از ثوران شهوت بدانیم. این یک جمعی است که به نظر میرسد بهتر از جمع صاحب جواهر است. اینکه کسی هم اشکال کند و بگوید این جمع تبرعی است و جمعی است که شاهدی بر آن نیست، نه، این چیزی است که برای رفع تنافی بین این دو آیه، مخصوصاً با عنایت به معنای لم یظهروا خیلی دور از ذهن نیست. این را فعلاً در ذهن داشته باشیم تا در جمعبندی نهایی عرض کنیم.
وجه جمع چهارم
وجه دیگر برای جمع بین این دو آیه آن است که آیه ابداء حمل بر کراهت شود و آیه استیذان حمل بر جواز شود. ظاهر آیه استیذان، جواز است؛ ظاهرش این است که در غیر اوقات ثلاثه چون استیذان لازم نیست، پس تستر هم لازم نیست. پس آیه ۳۱ نور را حمل بر کراهت کنیم و بگوییم لایبدین زینتهن الا برای اینها؛ منتهی با توجه به اینکه نهی شده از ابداء زینت در برابر غیر و افرادی استثنا شدهاند، اینجا بگوییم صبی ممیز طبق آن آیه و ادلهای که وجود دارد و برخی روایات، آن آیه به خصوص در مورد صبی ممیز حمل بر کراهت میشود. این هم احتمالی است که بعضیها گفتهاند. حالا تعبیرات مختلفی هم به کار بردهاند. دلیلشان هم این است که میگویند آیه استیذان صریح در جواز است؛ آیه ابداء که دلالت بر لزوم تستر در برابر صبی ممیز میکند، دلالتش ظاهر است و صریح بر ظاهر مقدم است، لذا نتیجه میگیرند که اینجا حمل بر کراهت میشود.
بررسی وجه جمع چهارم
واقع این است که این وجه خیلی بعید است. چگونه «لایبدین زینتهن الا لبعولتهن» را نسبت به همگان حمل بر حرمت کنیم، آن وقت بخصوص در مورد صبی ممیز به قرینه این آیه حمل بر کراهت کنیم. چطور میشود که یک نهی و یک دستور نسبت به بعضی افراد دال بر حرمت باشد و نسبت به بعضی دیگر دال بر کراهت. این خیلی خلاف ظاهر است و من تعجب میکنم که چنین وجهی ذکر شده است.
سؤال:
استاد: به چه مناسبت شما این را حمل بر کراهت کنید؟ به دلیل اینکه آیه استیذان دال بر جواز است و میگویید چون آن اظهر و این ظاهر است. آن را مقدم میکنیم، پس بنابراین اینجا میگوییم باید حمل بر کراهت شود. سؤال این است که «لایبدین» که نهی است، مسلماً نسبت به بالغان دال بر حرمت است. یا باید بگویید «لایبدین» شامل صبی ممیز نمیشود و عموم نهی او را دربرنمیگیرد؛ مثل صاحب جواهر که میگوید که آنچه استثنا شده طفل غیرممیز نیست، مطلق غیربالغین استثنا شدهاند؛ این مؤونهاش کمتر است تا اینکه بگوییم نهی شامل صبی ممیز میشود ـ همانطور که شامل بالغین میشود ـ لکن این نهی نسبت به بالغین ظهور در حرمت دارد اما نسبت به صبی ممیز به قرینه آیه استیذان حمل بر کراهت میشود. این خیلی بعید است؛ یک نهی در یک کلام، ما این را نسبت به بعضی از افراد حمل بر حرمت کنیم و نسبت به برخی حمل بر کراهت کنیم.
این عبارت را دقت کنید: «أو یقال ان المفهوم محمول علی الکراهة لصراحة المنطوق فی الجواز»، منظور از منطوق همان آیه استیذان است. «و إن شئت قلت: المسألة من باب تعارض النص و الظاهر، أو الظاهر مع الأظهر، فالترجيح بالجواز». همانطور که ملاحظه فرمودید به نظر ما این حرف مخدوش است و قابل قبول نیست.
وجه جمع پنجم
اساساً بگوییم بین این دو آیه هیچ منافاتی نیست؛ چون موضوع آنها متفاوت است. موضوع آیه استیذان، اطفالِ خود این والدین هستند. چون میگوید «الاطفال منکم»؛ میگوید در اوقات ثلاثه باید فرزندان شما اجازه بگیرند. البته این به عنوان یک وظیفهای متوجه والدین است، میخواهد بگوید والدین مراقب باشند که اطفالِ خودشان که محرم هم هستند، بدون اجازه وارد نشوند. قرینه بر این مطلب هم تعبیر «طوافون علیکم» است، یعنی گرد شما میچرخند. معلوم است که «طوافون علیکم» چه کسانی هستند؛ همان فرزندان خودتان و محارم خودتان. اما آیه «لایبدین زینتهن» که در ادامه دارد «أو الطفل الذین لم یظهروا»، این ناظر به غیر محارم است؛ یعنی کأن آیه استیذان اصلاً ربطی به مسأله تستر و پوشش زن در برابر صبی ممیز ندارد؛ اینجا دارد میگوید در این اوقات سهگانه باید اجازه بگیرند؛ در غیر این اوقات سهگانه اجازه لازم نیست. علتش هم روشن است؛ این اوقات سهگانه اوقاتی هستند که مظنة للاعمال الجنسیة. پس آیه استیذان ناظر به اطفال خود والدین و محارم آنهاست که پوشش در برابر آنها لازم نیست. اما آن آیه در واقع درباره غیرمحارم میگوید؛ چون نهی از ابداء زینت میکند و «أو الطفل الذین لم یظهروا» هم اشاره به همان صبی غیرممیز دارد. اما نسبت به صبی ممیز غیرمحرم، آن آیه نهی میکند و میگوید باید پوشیده شود. پس منافاتی بین این دو آیه نیست؛ یک آیه میگوید زن در برابر صبی ممیز غیرمحرم باید خودش را بپوشاند؛ این آیه هم کاری به مسأله پوشش ندارد بلکه مربوط به اوقات ثلاثه است که میگوید باید استیذان کنند و اجازه بگیرند و درباره اطفال خودشان است. به این ترتیب خواستهاند بین این دو آیه جمع کنند.
این وجه را بعضی از اساتید ما (آیتالله زنجانی) پذیرفتهاند. البته یک اشکالی ممکن است در اینجا به ذهن بیاید در رابطه با این جمع و جمع قبلی؛ اما چون امروز چهارشنبه است و میخواهیم بحث رسالة الحقوق را ادامه دهیم، جمعبندی این وجوه و راهحل صحیح برای رفع تنافی بین این دو آیه را در جلسه آینده عرض خواهیم کرد.
شرح رسالة الحقوق
بحث ما درباره تهمت بود به عنوان یکی از مصادیق مهم بدزبانی. در جلسه گذشته اشاره کردیم که اساساً حقیقت بهتان و تهمت چیست و آن آیات را هم ذکر کردیم و نکاتی که در آن آیات وجود داشت، بیان شد.
بزرگی گناه تهمت
در مورد عظمت و بزرگی این گناه تعبیرات تکان دهندهای از ناحیه ائمه معصومین(ع) وارد شده است. این خیلی مهم است که بالاخره بدانیم گناه ما در چه حدی است؛ عصیان خداوند فی نفسه قبیح است؛ قبح نافرمانی خداوند به هیچ وجه قابل انکار نیست؛ لکن در میان قبائح و نافرمانیها، زشتی و بزرگی و بدی برخی از آنها بیشتر از بقیه است. یکی از آن مواردی که بسیار بزرگ شمرده شده، بهتان و تهمت است.
امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «الْبُهْتَانُ عَلَى الْبَرِيءِ أَعْظَمُ مِنَ السَّمَاء»، بهتان به شخصی که بری است و گناهی ندارد و کاری مرتکب نشده، از آسمانها هم بزرگتر و عظیمتر است. اینکه میفرماید از آسمانها هم بزرگتر است، این یعنیچه؟ مرحوم نراقی در اینجا فرموده یعنی اینقدر بزرگ است که تمام ملائکه خداوند و اهل آسمان، کسی را که به دیگری تهمت بزند لعن میکنند. آسمان به نظر بیپایان میآید، تا چشم کار میکند آسمان میبینیم؛ معمولاً وقتی میخواهند چیزی را به عظمت و بزرگی مثال بزنند، به آسمان و کوه و دریا مثال میزنند. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید این از آسمان بزرگتر است.
امام صادق(ع) در تعبیری نظیر همین میفرماید: «الْبُهْتَانُ عَلَى الْبَرِيءِ أَثْقَلُ مِنَ الْجِبَالِ الرَّاسِيَاتِ»، تهمت زدن به شخصی که مبری و بیگناه است، کوههای عظیم و بزرگ هم سنگینتر است. هم تعبیر به آسمان شده و هم تعبیر به کوه شده است.
گاهی این تشبیه ها و تنظیرها که در روایات ذکر میشود، برای آن است که مردم پی ببرند به اهمیت آن، به شدت قبح آن، عادی انگاری نشود؛ متأسفانه در بین مسلمانان برخی از گناهان به شدت عادیانگاری شده است؛ یعنی قبح آن ریخته است. غیبت، تهمت، ناسزا و فحش از آن چیزهایی است که واقعاً قبح آن ریخته است. تهمت از چیزهایی است که به وفور بین ما رواج دارد و قبح آن نزد ما ریخته، در حالی که نزد ائمه(ع) اینقدر بزرگ است.
برای اینکه بیشتر قبح این مسأله روشن شود، اشاره میکنم به بیانی از پیامبر گرامی اسلام(ص)؛ حضرت یک وقت در حضور اصحابشان فرمود: آیا به شما خبر ندهم که بدترین مردم کیست؟ گفتند بله یارسولالله. حضرت فرمود: بدترین مردم کسی است که خیر خودش را از دیگران منع کند و هر چه داشته باشد را فقط برای خودش بخواهد. کم و زیادش مهم نیست؛ کسی ممکن است چیز کمی داشته باشد ولی همان چیز کم را در حدی که بتواند به دیگران هم بدهد؛ بدترین مردم کسی است که بتواند یک خیری به دیگران برساند و خیر خودش را از دیگران منع کند. یعنی هر چه هست برای خودش بخواهد و نخواهد به دیگری خیری برسد. اصحاب گمان کردند که بدتر از این کسی وجود ندارد. باز حضرت فرمود میخواهید به شما بگویم که بدتر از او کیست؟ حضرت یک گروهی را ذکر کردند. اصحاب گمان کردند که تمام شد و بدتر از این کسی نیست. حضرت فرمود: میخواهید بدترین از این را برای شما ذکر کنم که چه کسانی هستند؟ اصحاب گفتند مگر بدتر از این هم کسی وجود دارد؟ حضرت فرمود: بدتر از این، کسانی هستند که بدزبان، فحاش، اهل بهتان و تهمت و آبروریزی دیگران هستند. یعنی آخرین حد بدی و قبح و کار قبیح، این است که کسی آبروی دیگری را بریزد.
این همه خداوند متعال روی عرض مؤمن در کنار مال و جان مؤمن تأکید کرده، آن وقت کسی آبروی کسی را بریزد. ما به راحتی این کارها را میکنیم در حالی که از دید رسول خدا(ص) بدترین مردم اینها هستند. کسی که تهمت بزند به دیگری، فحاشی کند، بدترین مردم است؛ این بدتر از کسی است که خیرش را از دیگری منع میکند. اینها همه برای این است که شدت قبح این عمل معلوم شود و خدای نکرده با این مسأله خیلی ساده برخورد نکنیم. این فرمایش امیرالمؤمنین(ع) است که می فرماید: هیچ بیحیایی و وقاحتی مثل تهمت زدن نیست. آدمهای تهمتزن و آدمهایی که آبروی دیگران را میبرند، آدمهای بیحیایی هستند، آدمهای وقیحی هستند؛ آدم اهل حیا و شرم هیچگاه دست به این کارها نمیزند. آدمی که اهل حیا باشد، آدمی که وقیح نباشد، هیچگاه راضی نمیشود به اینکه به دیگری تهمت بزند و آنچه را که در او نیست به او نسبت دهد. آدمهایی که این کارها را میکنند معمولاً آدمهای بیحیایی هستند. در بیان آثار تهمت زدن به دیگران خواهیم گفت که چه سرانجامی پیدا میکنند. واقعاً عجیب است که گناهان و اعمال زشت و قبیح انسان، علاوه بر اینکه در آخرت برای انسان گران تمام میشود، خیلی از آنها در همین دنیا گریبان و دامن انسان را میگیرد.
این راجعبه عظمت این گناه و قبحی که دارد. وقتی قرآن کریم میخواهد این گناه را توصیف کند، گاهی از آن تعبیر به ظلم میکند. در آیه ۳۸ و ۳۹ سوره یونس … آنجا تهمت زدن و نسبت ناروا دادن، به خصوص به پیامبر(ص) را باعث این میداند که شخص در زمره ظالمان و ستمگران قرار گیرد. یعنی کسی که تهمت میزند ظالم است؛ ما فکر میکنیم که ظلم به این است که نسبت به مال کسی تعدی کنیم یا مثلاً جان کسی را مورد تهدید قرار دهیم. در حالی که عرض و آبروی شخص هم که تهدید شود، این هم ظلم است. ظلم در رأس همه گناهان است؛ ظلم گناهی است که تقریباً همه ائمه(ع) به فرزندان خود سفارش میکردند که از آن بپرهیزند مخصوصاً در مورد کسی که هیچ یاریگری برای او نیست. امام باقر(ع) این جمله را از قول پدرش فرمود و امام سجاد(ع) هم از قول امام حسین(ع): «إیاک و ظلم من لا ناصر له»، بپرهیزید از ظلم، مخصوصاً به کسی که هیچ پناهی ندارد.
یا اینکه مثلاً در برخی آیات ذکر شده که کسانی که به دیگران نسبت ناروا میدهند، خداوند آنها را لعن و نفرین میکند؛ آیا این تعابیر در آیات و روایات کافی نیست برای تبیین شدت قبح تهمت و بهتان؟ این مختصری درباره عظمت این گناه و شدت قبح این گناه.
این گناه یک آثاری دارد؛ آثار دنیوی و اخروی، مادی و معنوی. در این دنیا یک سری آثار دارد، در آخرت یک سری آثار دارد و مجازاتهای شدید و غلیظ. آثار دنیوی آن هم بعضاً معنوی است و گاهی مادی؛ این چیز کمی نیست. گاهی دامن جامعه و اجتماع را میگیرد؛ یعنی به یک نفر محصور نمیشود. این آثار را در جلسه آینده بیان خواهیم کرد. البته باید بیشتر وقت بگذاریم؛ ما هنوز در حق اول هستیم؛ از پنجاه حقی که ذکر شده است. انشاءالله خدا توفیق بدهد که در همین حدی که آشنا میشویم بتوانیم عامل باشیم.
نظرات