جلسه هشتاد
مسئله ۲۳- ادله لزوم حجاب زن – دلیل اول: آیات – آیه ششم: «ولایبدین زینتهن الا لبعولتهن» – آیه هفتم: «ولایضربن بارجلهن…»
۱۳۹۹/۱۱/۲۱
جدول محتوا
خلاصه جلسه گذشته
تا اینجا پنج آیه از آیاتی که برای لزوم پوشش و حجاب زن مورد استناد قرار گرفته، بررسی شد. دلالت برخی از این آیات بر لزوم حجاب و پوشش مورد پذیرش قرار گرفت و دلالت برخی دیگر مقبول واقع نشد. دو سه آیه دیگر باقی مانده که این چند آیه را هم بررسی میکنیم و بعد از آن باید وارد روایات شویم.
آیه ششم
آیه ششم این است: «وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ»؛ این آیه در ادامه فقرات قبلی آیه ۳۱ سوره نور است. چون عرض کردیم تقریباً به سه یا چهار فقره از فقرات آیه ۳۱ استناد شده است. تقریب استدلال به این آیه هم روشن است؛ در جلسات قبل به تقریب استدلال به این آیه اشاره کردیم. آیه نهی میکند از آشکار کردن زینتهای زنان، مگر برای دوازده گروه. همان بحثهایی که در فقره قبلی داشتیم، یعنی «وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا»، برخی از آنها در این فقره هم جریان پیدا میکند. اینکه منظور از زینت چیست؛ اینکه ابداء اینجا به چه معناست. آن بخشها را کنار میگذاریم؛ عمده این است که آیه بر حرمت آشکار کردن زینتها و زیورآلات زنان دلالت میکند، منتهی این بالملازمه بر حرمت آشکار کردن محل زینت یا موضع زینت دلالت دارد. مدلول مطابقیاش حرمت آشکار کردن خود زینتها و زیورآلات است، لکن بالملازمه بر آن معنا دلالت دارد.
نکتهای که در این آیه باید مورد توجه قرار گیرد، این است که منظور از «زینتهن» در اینجا مطلق زینتها نیست بلکه منظور زینتهای باطنی است. این نکتهای است که قبلاً هم ذکر کردیم و الان هم بر آن تأکید میکنیم. چون در مرحله قبل بحث مطلق زینت را مطرح کردند؛ «لایبدین زینتهن الا ما ظهر منها»، آن زینت اعم از ظاهری و باطنی بود، یعنی مطلق زینت بود در ناحیه مستثنی منه؛ منتهی از مطلق زینت، زینتهای ظاهری استثنا شد. محصل آن آیه با ملاحظه استثنا این شد که زینتهای باطنی نباید ابداء شود. لذا این آیه مکمل آیه قبلی است؛ میگوید ابداء زینتهای باطنی برای این دوازده گروه جایز است. پس این آیه در واقع برای بیان جواز ابداء زینتهای باطنی برای اصناف و گروههایی است که در آیه از آنها نام میبرد.
با این اوصاف ما این فقره از آیه را به خصوص میتوانیم جزء آیات حجاب قرار دهیم؟ مدعا اصل لزوم پوشش و حجاب برای زن است؛ اینکه بههرحال زن نباید آشکار کند زینتهایش را، یعنی یجب الستر علیها. با توجه به توضیحاتی که داده شد به نظر میرسد این آیه دلالت دارد بر اصل لزوم حجاب. چون نهی از ابداء زینتهای باطنی ملازمه دارد با نهی از ابداء محل زینتهای باطنی؛ محل زینتهای باطنی بالاخره از خلخال و بازوبند، گردنبند و چیزی که بر روی شکم میبندند و امثال اینها، همه را دربرمیگیرد. طبیعتاً اگر این مواضع بالملازمه جایز الکشف نباشد، ما میتوانیم نتیجه بگیریم که به هرحال مواضع دیگر مثل کمر، ران و امثال اینها به طریق اولی جایز الکشف نیست.
عنایت داشته باشید که وقتی بحث از دلالت آیات حجاب بر لزوم پوشش و حجاب میکنیم، بالاخره این بدین معنا نیست که هر یک از این آیات به تنهایی و رأساً مبیّن همه حدود حجاب و اصل لزوم حجاب باشد. بالاخره در هر مناسبتی آیهای نازل شده و یک بخشی از این تکالیف و حدود را بیان کرده است. اینجا وقتی میگوید «لایبدین زینتهن الا لبعولتهن» کسی نگوید که در اینجا به سر اشاره نکرده است و فقط گفته زینتهایتان را آشکار نکنید؛ یا مثلاً به ذراعین اشاره نکرده است. باید توجه داشته باشیم که بالاخره مجموع آیات حجاب و خروجی این آیات چه تکلیفی را بر عهده ما میگذارد و این منافات ندارد با اینکه یک آیهای را بگوییم متصدی بیان اصل حجاب است و یک آیهای متصدی بیان بخشی از حدود حجاب است. این آیه به قرینه فقرات قبلی و ظهور خودش بالاخره کلیت لزوم حجاب فی الجمله را میرساند. فقط برای آن دوازده صنف است که میتواند زینتهای باطنی خودش را آشکار کند.
نکتهای در مورد آیه «ولیضربن بخمرهن…»
در جلسه قبل قرار شد یک تأملی درباره «ولیضربن بخمرهن علی جیوبهن» داشته باشید که آیا بیانگر یک مطلب جدیدی است نسبت به ماقبلش که «ولایبدین زینتهن الا ما ظهر منها» یا تأکید آن است؟
سؤال این بود که این آیه حکم اضافهای را بیان میکند یا تبیین و توضیح آن آیه است؟ بحث این است که خودِ همان ما ظهر را بالاخره میتوانیم طوری معنا کنیم که اگر «ولیضربن بخمرهن علی جیبوهن» نبود، این به تنهایی این حکم را میرساند؟ به نظر میرسد این آیه تأکید آیه قبل است و توضیح آن و چهبسا برای رفع توهم عدم لزوم پوشش گریبان. تأکید به اغراض مختلفی میتواند صورت بگیرد؛ … اصلاً سؤال از آیه هم که میشود فقط از این آیه سؤال میشود؛ «ولیضربن بخمرهن علی جیوبهن» هم اصلاً خارج از این دایره است. … دو روایت مختلف داریم؛ بعضی از روایات سؤال از «ولایبدین زینتهن الا ما ظهر منها» کردهاند و برخی از روایات سؤال از «لایبدین زینتهن الا لبعولتهن» است. یعنی این در واقع کأن چند امر و نهی است؛ یک نهی است که «ولایبدین زینتهن الا ما ظهر منها» و یک امر که «ولیضربن بخمرهن علی جیوبهن». بعد «لایبدین زینتهن الا لبعولتهن» یک نهی دیگری است. مجموع اینها مکمل هم هستند؛ هر یک متصدی بیان یک جهتی هستند در اینجا. ولی «ولایبدین زینتهن الا ما ظهر منها» در واقع ما ظهر را گفتیم منظور وجه و کفین است؛ منتهی «ولیضربن بخمرهن علی جیوبهن» در واقع تأکید همین را میکند به همراه توضیح. … شما فوقش میگویید این قرینیت دارد؛ این میشود توضیح این. … میخواهیم عرض کنیم این مبیّن حکم جدید نیست. … «لایبدین زینتهن الا لبعولتهن» حکم جدید است؛ استثناء آن دوازده صنف است. آیه غض یک حکم است؛ «ولیضربن بخمرهن علی جیوبهن» تأکید و توضیح آیه قبلی است.
آیه هفتم
«وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ»؛ این فقره هم در ادامه آیه ۳۱ سوره نور است که نهی میکند از اینکه زنان پاهایشان را بر زمین بکوبند تا صدای زینتهایی که مخفی مانده، مثل خلخال، اینها را به دیگران اعلام و اظهار کنند. طبیعتاً کوبیدن پا بر زمین و اعلام این زینتها موجب توجه به این زینتها و بالطبع به محل این زینتها میشود. در مورد این آیه قبلاً مفصل بحث کردیم و گفتیم به حسب ظاهر آیه بالاخره هر نوع اعلام این زینتها ممنوع دانسته شده است. اگر اعلام این زینتها ممنوع باشد، طبیعتاً از باب اینکه این طریق و راه و وسیلهای است برای ارائه و کشف مواضع این زینتها، باز میتوانیم نتیجه بگیریم که کشف این مواضع جایز نیست. بقیه مواضع را هم بالتبع میتوانیم بگوییم به طریق اولی کشف آنها جایز نیست. بههرحال اگر نهی را به ابداء و آشکار شدن و ارائه خود زیورآلات متعلق بدانیم، نه تنها بالملازمه بلکه ممکن است بالاولویه هم ارائه این مواضع را جایز ندانیم. لذا فی الجمله این آیه هم دلالت بر لزوم پوشش میکند.
البته مجموع این آیات وقتی در کنار هم قرار میگیرد، مخصوصاً اینکه این آیات با هم نازل شدهاند، کأن یک چهارچوب کلی برای پوشش زن از آن استفاده میشود که گویا توجه به جهات مختلف شده و همگی یک امر را تعقیب کردهاند. این نکته مهمی است که از مجموع آیات سوره نور یک نتیجهگیری کلی داشته باشیم؛ این را در بین بحثها هم اشاره کردم. یک وقت این فقرات را مستقلاً بررسی میکنیم؛ تا اینجا ملاحظه کردید که غیر از آیات سوره احزاب، فقرات مربوط به این آیه را هم طی چند مطلب جداگانه ذکر کردیم و استدلال به آن را هم بیان کردیم و اجمالاً اصل دلالت اینها بر لزوم حجاب را هم پذیرفتیم. اما یک جمعبندی کلی از همین چند فقره از آیه سوره نور میخواهم داشته باشم.
سؤال:
استاد: آنجا قبلاً گفتیم که آیا اعلام زینتهای باطنی موضوعیت دارد به عنوان خودش، یا اعلام به عنوان اینکه طریق به سوی آن مواضعاند؟ اعلام بما هو اعلام که موضوعیت ندارد و این را قبلاً هم گفتیم. منتهی اعلام اگر اعلام زینت بما أنه طریقٌ الی ارائة الموضع یا طریقٌ الی توجه الرجل الی الموضع باشد، … (ناتمام). یعنی آن باعثیتش هم به این جهت است که توجه به موضع پیدا کند و تحریک شهوت کند. بحث این است که اصل وجود و حضورش را در این راستا تلقی نمیکنیم؛ رفتارهایی که به نوعی زائد بر توجه عادی، یک توجه ویژهای را طلب کند و به دنبال داشته باشد.
جمعبندی را انشاءالله در جلسه آینده بیان خواهیم کرد.
شرح رسالة الحقوق
خلاصه جلسه گذشته
عرض کردیم اولین حق از حقوق زبان «فَإِكْرَامُهُ عَنِ الْخَنَى»، یعنی گرامی داشتن و تکریم زبان از بدزبانی و بدگویی، به معنای عام. بدزبانی مصادیق متعددی دارد؛ گفتیم به برخی از مهمترین مصادیق آن اشاره میکنیم. یکی از مهمترین مصادیق بدزبانی، غیبت است.
عظمت گناه غیبت
درباره حقیقت غیبت مطالبی را عرض کردیم؛ لکن برای اینکه عظمت این گناه و خطرات این گناه بیشتر آشکار شود، یک روایتی را از رسول گرامی اسلام(ص) میخوانم: «الْغِيبَةُ أَسْرَعُ فِي دِينِ الرَّجُلِ الْمُسْلِمِ مِنَ الْأَكِلَةِ فِي جَوْفِهِ»؛ رسول گرامی اسلام(ص) میفرماید غیبت مخرب بودن و نابودکنندگیاش نسبت به دین مرد مسلمان سریعتر است از اکله یا آکله؛ اگر بخواهم ساده عرض کنم از بیماری خوره. مرحوم مجلسی در مرآة العقول میگوید «و أکلة کفرحة داء فی العضو یأتکل منه کما فی القاموس و غیره»، اکله بر وزن فرحه یک بیماری است در عضو انسان که از آن عضو میخورد؛ «و قد یقرء بمدّ الهمزة علی وزن فاعلة أی العلة التی تأکل اللحم»، آکله یک بیماریای است که گوشت انسان را میخورد. «و الاول أوفق باللغة»، خود مرحوم مجلسی میفرماید اَکله بگوییم با لغت سازگارتر است. آکله یعنی بیماریای که گوشت را میخورد. اَکله یعنی بیماریای که خصوص آن عضو را میخورد، اعم از اینکه گوشت باشد یا غیر گوشت. در روایات و آیات و توصیههایی که علما و بزرگان ما کردهاند و تشبیهاتی که برای زشتی این کار گفته شده، نشان میدهد غیبت یک چیزی است که دین و ایمان را از درون از بین میبرد؛ یعنی ممکن است صورت ظاهریاش خوب باشد و مشکلی نداشته باشد، اما از درون نابود میکند. پیامبر(ص) در این روایت میفرماید اکله یا آکله که در بدن یک انسان باشد، به سرعت از بین میبرد آن شخص را. غیبت سریعتر از این، دین شخص را از بین میبرد. در آیه «وَلَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ» نیز اشاره به زشتی این عمل شده است. اینجا تشبیه شده به اکله یا به تعبیر فارسی بیماری خوره؛ قبلاً خیلی از مردم در زمانهای قدیم به بیماری خوره مبتلا میشدند. این یک وجه است که بالاخره هم در آیه و هم در روایات تعبیر به مشتقاتی از ماده اکل میشود. میگوید دین را میخورد و خورنده دین است؛ یعنی سرعتش در نابود کردن دین بیشتر از سرعت اکله یا آکله در آن شخص است. در اینکه از بین میبرد شخص را تردیدی نیست؛ در اینکه ایمان و دیانت شخص را از بین میبرد تردیدی نیست. در این آیه هم که بحث لحم أخیه آمده است. اگر به روایاتی که به این موضوع و از این زاوایه پرداختهاند نگاه کنیم، دو سه تعبیر میکنیم؛ تشبیه به اکل مردار، تعبیر به اکل گوشت خودش؛ در روایات هر دو آمده است. اصل تشبیه در این روایت پیامبر(ص) از بابت سرعت از بین برندگی آن است.
آدم وقتی این روایات را میبیند متحیر میماند که ما کجاییم و چقدر فاصله داریم با این حقایق. روایتی را مرحوم شهید در کشف الریبة نقل کرده است: «أنّ رسول الله لما رجم الرجل فی الزنا قال رجل لصاحبه هذا قعص کما یقعص الکلب فمر النبی(ص) معهما بجیفة فقال انهشا منها، قالا یا رسول الله ننهش جیفة، فقال ما أصبتما من أخیکما أنتن من هذه». رسول خدا(ص) به جهت اینکه یک مردی زنا کرده بود، او را سنگسار کرد. یکی از اصحاب رسول خدا(ص) به رفیقش گفت این آدم مثل سگ در جایگاه خودش کشته شد. بعد از این سخن آنها با رسول خدا(ص) به مرداری عبور کردند؛ به آنها فرمود با دندانهای خود از گوشت این مردار بکنید. گفتند یا رسول الله از گوشت این مردار بخوردیم؟! فرمود بله، آنچه از برادرتان به شما رسید، گندش بیش از این است. طرف زنا کرده و اینها هم فقط گفتهاند مثل سگ کشته شد؛ حضرت فرمود از این مردار بخورید؛ این چیزی که شما گفتید گندش بیشتر از این مردار است. شما از آن خوردید و نفهمیدید، اما از این حاضر نیستید بخورید. بالاخره یک چیزی را در مورد این شخص گفتهاند و به قصد انتقاص بوده است؛ او یک جرم دیگری کرده بود اما اینها او را توصیف کردند به این که مثل سگ کشته شد. با وضع زنندهای هم کشته شد؛ به خاطر یک گناه مسلّم و حقش هم بود؛ ولی گفتند مثل سگ کشته شد. آن وقت شما ببینید ما الان چه کار میکنیم؟! یک کسی که گناهی نکرده چه حرفهایی درباره او میزنیم. این دیگر چیز مخفی نبود و همه میدانستند که او زنا کرده است؛ ولی در حد خودش، حتی یک مجرم ما حق نداریم بیش از آن حد جرم او درباره او حرفهایی که ولو راست هم است ولی دیگران نمیدانند به قصد انتقاص او بگوییم. بیش از این حق نداریم این کار را بکنیم. ما طلبهها وقتی یک کسی را خارج از مسیر میدانیم، هر چه میخواهیم درباره او میگوییم و خودمان را هم مجاز میدانیم؛ لذا این وضعی است که الان پیش آمده است.
در یک روایتی غیبت تشبیه شده به اینکه غیبت کننده گوشت خودش را میخورد. نوف بکالی از امیرالمؤمنین(ع) درخواست موعظه میکند و سپس میگوید: «قال قلت زدنی»، برایم بیشتر بگو. «اجْتَنِبِ الْغِيبَةَ فَإِنَّهَا إِدَامُ كِلَابِ النَّارِ ثُمَّ قَالَ يَا نَوْفُ كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ وُلِدَ مِنْ حَلَالٍ وَ هُوَ يَأْكُلُ لُحُومَ النَّاسِ بِالْغِيبَةِ». این خیلی عجیب است؛ میگوید من به امیرالمؤمنین(ع ) عرض کردم بیشتر از این ما را موعظه بفرمایید؛ فرمود: از غیبت احتراز کن که این نان خورشهایِ سگهای آتش جهنم است. بعد حضرت فرمود دروغگوست کسی که گمان کند زاییده حلال است در حالی که گوشتهای مردم را با غیبت میخورد. در روایتی هم دارد که گوشت خودش را میخورد.
واقعاً کدام گناه به این توصیفات، مثل اکل مردار، اکل میته و چیزی گندیده، اکل عضو داخلی بدن، به اکله یا آکله یعنی همانطور که به سرعت نابود میکند انسان را، این هم همین طور است و دین را نابود میکند. واقعاً اگر بخواهیم روایاتی که در مذمت غیبت وارد شده را نقل کنیم، خیلی تکاندهنده است؛ از جمله عادیترین امور هم پیش همه مسلمانان و مخصوصاً ما، غیبت است. اصلاً غیبت یک چیز عادی است؛ وقتی دُور هم جمع میشویم، اصلا بدون اینکه راجعبه این و آن حرف نزنیم انگار جلسه ما اصلاً نمیگذرد و گرم نمیشود. بدتر از همه اینکه ما برایش حجت شرعی درست میکنیم؛ احساس تکلیف میکنیم و فکر میکنیم داریم حقایق را تبیین میکنیم. اینها آثار وضعی دارد، هم در خود انسان و هم در جامعه.
من فقط به همین چند روایت اکتفا میکنم که واقعاً غیبت چقدر از دید شارع و پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) مذموم است. اینکه میفرماید دروغ میگوید کسی که گمان کند زاییده حلال است و این چنین میکند، یا آنکه درباره مرد زناکار یک تعبیری داشتند؛ الان اطراف ما چقدر از این تعبیر درباره کسانی که خوشمان نمیآید استفاده میکنیم. پیامبر(ص) فرمود شما از این مردار بخورید و کار شما گندش بیش از خوردن از این مردار است، امام(ره) میفرماید رسول خدا(ص) به قوت نور بصیرت دید این حقیقت را که به آنها گفت. این یک مبالغه در بیان نبود؛ حقیقت این را میدید که عمل آنها گندش از مردار بیشتر است و صورتش فضیعتر و فضیحتر است. این فقط یک اغراق نبود؛ این گویای حقیقت عمل آنها بود در عالم ملکوت.
نظرات