استاد نورمفیدی در درس خارج: عجب مایه هلاکت انسان

 

عجب مایه هلاکت انسان

عن الصادق(ع):
«إِنَّ الرَّجُلَ لَيُذْنِبُ الذَّنْبَ فَيَنْدَمُ عَلَيْهِ وَ يَعْمَلُ الْعَمَلَ فَيَسُرُّهُ ذَلِكَ فَيَتَرَاخَى عَنْ حَالِهِ تِلْكَ فَلَأَنْ يَكُونَ عَلَى حَالِهِ تِلْكَ خَيْرٌ لَهُ مِمَّا دَخَلَ فِيهِ»
گاهی از اوقات انسان گناهی می‏کند و نادم و پشیمان می‏شود، بعد کار خیری انجام می‎دهد و خوشحال می‎شود. امام می‎فرماید: به دلیل همین سرور و شادمانی از حالیکه قبل از عمل نیک داشت تنزل می‏کند، پس اگر بر همان حال گناه باقی می‏ماند برایش بهتر بود.

این تصویری است که امام صادق(ع) از عجب ارائه می‏کنند. عجب خیلی مهلک است، امام صادق(ع) در روایت دیگری می‎فرماید: «مَنْ دَخَلَهُ الْعُجْبُ هَلَک»
کسی که او عجب او را فرا گیرد هلاک می‏شود.
عجب چیست؟ این خیلی تعبیر لطیفی است که امام صادق(ع) می‏فرماید: اگر کسی گناه کند و پشیمان شود، این حالت شکستگی درونی، این حالتی که خودش را برتر از دیگران نبیند بهتر از این است که به خاطر کارهای خوبش مسرور و مغرور شود، اینکه در درون خودش خوشحال است که من مثلا فلان کار را کردم؛ خوشحالی، اینکه نفس انسان و روح انسان طراوتی داشته باشد به خاطر اینکه گناه نمی‏کند عیبی ندارد چون گناه روح را کدر می‏کند، اما اگر در اثر عمل خیر و نیک حالتی برایش پیدا شود که کأنه خودش را در یک موقعیتی ببینید که این چنین هستم و آن چنان هستم، این یک مرتبه‎ای از عجب است. عجب یعنی اینکه انسان نعمتی را بسیار بزرگ بداند و نسبت نعمت را با خدا فراموش کند. حالت دیگری هم هست. مثلا اگر کسی حالتی در او پیدا شود که خودش را محق بداند و گمان کند نزد خداوند جایگاه و منزلتی دارد که می‏بایست به خاطر آن جایگاه و منزلت مورد تکریم خداوند قرار بگیرد. یعنی کأنه در این دنیا از خدا توقع داشته باشد که به خاطر اینکه چون من گناه نمی‏کنم و مال دیگران را نمی‎خورم و اهل ستم به دیگران نیستم باید خدا هوای من را داشته باشد، چرا این طور است؟ یا مثلا ممکن است مقایسه کند کسی که رو به قبله نمی‏ایستد، با عبادت سر و کاری ندارد و اهل گناه است، منی که این همه سجده می‏کنم در برابر خدا و نماز می‏خوانم، چرا با من اینطور رفتار می‏کند؟ چرا مرا تکریم نمی‏کند و چرا آن طور که شایسته من است خدا با من برخورد نمی‎کند؟ یعنی خودش را مستحق‎تر از فاسقان در این جهت بداند. منی که دارم خدا را عبادت می‏کنم مستحق‎تر هستم از فاسقان و چرا خدا با من اینطور رفتار می‏کند؟ اصطلاحا به این حالت «ادلال» می‎گویند. ادلال با عجب فرق دارد.
عجب این است که من خود را به واسطه عبادتم به واسطه عمل خیر و نیک در یک جایگاه و موقعیتی ببینیم و به آن کأنه مغرور شوم، حالت خودپسندی، خودپسندی اینطور نیست که لزوما بروز و ظهور بیرونی داشته باشد، این بیشتر یک امر درونی است. کسی کأنه از خودش خوشش بیاید به خاطر این کاری که کرده و این موجب این شود که مثلا یک برتری یک مزیتی یک ویژگی برای خودش نسبت به سایر خلائق احساس کند. البته این حالت می‎تواند مناشئ مختلف داشته باشد، مراتب مختلف می‎تواند داشته باشد. حضرت می‏فرماید: عجب باعث هلاکت می‏شود، یعنی خودپسندی و سرور و شادمانی ناشی از عمل خوب و صالح که موجب می‎شود انسان برای خودش یک مزیت و برتری قائل شود و بگوید من اینچین هستم و اساسا یادش برود که این هم نعمت خدا است و توفیق الهی است. مثلا از نظر علمی در یک جایگاهی است، پیش خودش کیف می‏کند که من اینها را می‏فهمم، دیگران نمی‏فهمند و این را مستند به خودش کند، فراموش کند این نعمتی است که خدا به او داده است. اگر استعدادی دارد، اگر تمکنی دارد، اگر موقعیتی دارد، اینها را مجموعه امتیازاتی بداند که این امتیازات کأنه به خاطر شایستگی خودش است، خودش است که انسان توانمندی است، خودش است که انسان تلاشگری است و این موجب شود که نزد خودش یک مزیت و برتری برای خودش نسبت به دیگران احساس کند، این می‏شود عجب و خودپسندی. این است که حضرت می‏فرماید: این حالت بدتر از آن حالت گناه است، آن حالتی که برای انسان بعد از گناه پیدا می‏شود حالت پشیمانی و حالت ناراحتی که این چه کاری بود که من کردم، آن حالت نزد خداوند (نه اینکه کسی بگوید من بروم گناه کنم تا آن حالت برایم پیدا شود)، آن حالتی که انسان نزد خودش، خودش را از دیگران برتر نمی‏بینید، آن حالتی که خودش را کوچک می‏بیند، اینکه دیگران را می‏گوید از من شایسته‏تر هستند و شاید به خدا نزدیک‏تر باشند، بهتر از این است که نماز شب بخواند و صبح که از منزل بیرون می آید پیش خودش این احساس را پیدا کند. ممکن است اینها ظهور و بروزی نزد دیگران نداشته باشد ولی وقتی از در بیرون می‎آید به انسان هایی که رد می شوند نگاه می کند پیش خودش می گوید من نماز شب خواندم و این مردم معلوم نیست چه کاری می کردند. یا من الان حرم رفته بودن زیارت ولی این را ببین الان اینجا … ؛ من درس می خوانم یا تدریس می کنم یا به این و آن کمک می کنم، این عجب است و این بسیار مهلک است.
پیامبر گرامی اسلام(ص) می‏فرماید:
«ثَلاَثٌ مُهْلِكَاتٌ… أَمَّا اَلْمُهْلِكَاتُ فَشُحٌّ مُطَاعٌ وَ هَوًى مُتَّبَعٌ وَ إِعْجَابُ اَلْمَرْءِ بِنَفْسِهِ». سه چیز باعث هلاکت انسان است و آنها عبارتند از: بخل فرمانروا در وجود انساني و هواي نفس پيروي شده و خود پسندي است.
پیامبر(ص) می‏فرماید:
« لَوْ لَمْ تُذْنِبُوا لَخَشِيتُ‏ عَلَيْكُمْ‏ مَا هُوَ أَكْبَرُ مِنْ ذَلِكَ الْعُجْبَ». اگر گناه نکنید من از بزرگتر از گناه بر شما می‎ترسم و آن عجب است و عجب از گناه بدتر است.
هر چیزی که در وجود انسان او را به یک حالت خود برتر بینی بکشاند. عجب سر از کبر هم در می‏آورد و خودش منشاء یک سری از گناهان است. در کتاب کافی نقل می‏کند که رسول خدا(ص) فرمود که حضرت موسی(ع) نشسته بود، ابلیس با شنل رنگارنگی بر آن حضرت وارد شد، وقتی نزدیک حضرت رسید شنلش را برداشت و به موسی(ع) سلام کرد. موسی(ع) از او سؤال کرد تو که هستی؟ او جواب داد من ابلیس هستم. حضرت فرمود: خداوند تو را به کسی نزدیک نکند. ابلیس گفت من به خاطر منزلتی که تو نزد خدا داری آمده ام به تو عرض سلام کنم.
ببینید شیطان از چه راههایی وارد می‎شود، یعنی آنجا نیامد بگوید که من آمدم تو را وادار به گناه کنم، بلکه می‎گوید به خاطر منزلتی که نزد خدا داری آمدم به تو سلام کنم. این همان وساوس شیطانی است که مثلا اگر در ما یک لحظه پدید بیاید که ما یک منزلتی نزد خدا داریم این خودش وسوسه و دسیسه شیطان است.
بعد موسی(ع) از او پرسید این شنل چیست؟ ابلیس جواب داد من به وسیله آن، قلوب مردم را می ربایم بعد حضرت فرمود: چه گناهی است که اگر انسان آن را انجام دهد تو بر او مسلط و مستولی می شوی؟ ابلیس گفت وقتی دچار عجب و خودپسندی شود و عباداتش در نظرش بزرگ جلوه کند و گناهانش در نظرش کوچک شود. این وقتی است که شیطان بر انسان مسلط و مستولی می شود.
به هر حال هیچ کس از ما مصون از این لغزشها و گرفتاری ها نیست. هر کسی به طریقی. اگر فاسقی به خاطر فسقش مغلوب شیطان شده است معنایش این نیست که من و شما این خطر ما را تهدید نمی کند، خطر شیطان همه را تهدید می‎کند، منتهی با صور و جلوه‎های مختلف. یک عابد که ممکن است در عمرش گناه نکرده باشد و تمام وقت مشغول عبادت باشد با همین عجب هلاک و نابود شود.
حال این چه آثار تربیتی می تواند داشته باشد، کسی که این عجب را نداشته باشد در مواجهه با مردم چگونه برخورد می کند احساس تفرعن ندارد، طلبکار نیست، دنبال این نیست که در خیابان یقه مردم را بگیرد که چرا گناه می کنید؟ امر به معروف و نهی از منکر سرجای خودش ولی گاهی از اوقات نوع مواجهه با دیگران به نحوی است که کانه همه خلق الناس اهل فسخ و فجورند و مائیم که این وسط منجی هستیم و اهل عبادت هستیم.
حضرت می فرماید آن حالتی که برای انسان بعد از گناه حاصل می شود آن به مراتب بهتر از آن سرور و شادمانی است که بعد از کار خیر حاصل می‎شود و انسان را دچار عجب و خودپسندی می‎کند.
خداوند انشاء الله ما را از شر وساوس شیطانی نجات دهد.