جلسه یکم
مقدمات
۱۳۹۲/۰۷/۰
چون امروز روز اول این بحث است و مصادف با ولادت حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) می باشد، لذا روایتی را تیمّناً و تبرکاً عرض می کنم، امیدوارم که سرمشق و سرلوحه برنامه های ما قرار گیرد، «حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ الرَّيَّانِ بْنِ الصَّلْتِ قَالَ:قُلْتُ لِلرِّضَا ع مَا تَقُولُ فِي الْقُرْآنِ فَقَالَ كَلَامُ اللَّهِ لَا تَتَجَاوَزُوهُ وَ لَا تَطْلُبُوا الْهُدَى فِي غَيْرِهِ فَتَضِلُّوا» راوی می گوید؛ از امام رضا(ع) سوال کردم شما در باره قرآن چه می فرمائید؟ در یک جمله کوتاهی حضرت فرمودند: قرآن کلام خداست، هیچ گاه از کلام خدا عبور نکنید و هدایت را در غیر کلام خدا جستجو نکنید که اگر این چنین کنید گمراه خواهید شد.در روایت دیگری هم از ایشان وارد شده که روزی ایشان درباره عظمت قرآن سخن می گفتند و آن را به عنوان حبل الله المتین، عروة الوثقی، الموءدی الی الجنة، والمبعّد عن النار معرفی کردند در روایت دیگری هم می فرمایند: در قرآن متشابهات وجود دارد و متشابهات را باید به ما برگردانید تا بتوانید از قرآن استفاده کنید، به هر حال تجاوز و عبور از کلام خدا به چه معناست؟ اینکه می فرماید قرآن کلام خداست و نباید از آن عبور کنیم و نباید هدایت را از غیر کلام خدا جستجو کنیم، این جمله معنایش روشن است، قرآن کتاب هدایت است و به این معناست که از اول تا آخرش برای هدایت انسان نازل شده است و اگر کسی بخواهد در مسیر هدایت باشد باید در چهارچوب قرآن حرکت کند و اگر از این جاده خارج شود روشن است که منحرف میشود و این گمراهی به دنبال خواهد داشت.
عنوان کلی بحث در مورد آیات الاحکام می باشد ولی موضوع آن آیات الخمس والانفال است. لکن قبل از ورود در موضوع اموری را به عنوان مقدمه بیان می کنیم.
مثلاً: آیات الاحکام یعنی چه؟ بحث از آیات الاحکام چه منافعی دارد؟ اینکه آیا تفسیر آیات الاحکام یک روش تفسیری است یا متفاوت از بحث روش تقسیر است؟
تعریف آیات الاحکام:
آیات الاحکام آیاتی هستند که در آنها یک حکم تکلیفی یا وضعی به صراحت بیان شده و یا با استنباط یا اجتهاد یک حکم شرعی از آن استفاده می شود. آیاتی که به صراحت حکم شرعی را بیان کرده اند معلوم است اما آیاتی که مورد استناد قرار می گیرند و بعضاً یک حکم شرعی ازآنها استفاده می شود مختلف است، ممکن است یک آیهای به نظر فقیه بتواند مورد استدلال و استناد قرار گیرد اما به نظر فقیه دیگر چنین قابلیتی نداشته باشد و لذا علت اختلاف عدد آیات الاحکام همین جهت است.
مثلاً: یک آیهای ممکن است از آیات اعتقادی باشد یعنی آیه ای است که بیان یک اصل اعتقادی می کند اما قابل استفاده یک حکم شرعی هم هست، مثلاً در آیه «فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِکُونَ» ظاهر این آیه یک امر اعتقادی است و چیزی که از این آیه فهمیده می شود، این است که خداوند منزه است از آنچه که مشرکان (یهود و نصاری) درباره او گمان می کنند. حال اگر فقیهی از این آیه یک حکم شرعی را استفاده کرد می تواند این را جزء آیات الاحکام قرار دهد، مثلاً شهید اول از کسانی است که از این آیه یک حکم فقهی استفاده کرده است، ایشان در کتاب ذکری برای اثبات عمومیت نجاست مشرکان و عدم اختصاص آن به مشرکان صدر اسلام به این آیه استناد کرده اند، این در حالی است که این آیه یک آیه اعتقادی می باشد و جزء آیات الاحکام نیست، اما اگر شهید اول از این آیه یک حکم وضعی نجاست استفاده می کند این یک حکم فقهی می شود بنابراین می توان این آیه را جزء آیات الاحکام قرار داد.
پس این مسأله محل اختلاف است لذا ما نمی توانیم یک ضابطه و ملاک را که مورد قبول همه باشد بیان کنیم. همین تعریف، تعریف جامع و کاملی می باشد، هر آیه ای که به صراحت از آن یک حکم فقهی استفاده شود این جزء آیات الاحکام می باشد و همه این را قبول دارند هم چنین اگر از آیهای اجتهاداً و استنباطاً یک حکم فقهی استفاده شود این هم جزء آیات الاحکام است و این را هم همه قبول دارند، اختلافی که اینجا وجود دارد در مصادیق می باشد و اختلاف اصلی این است که یک آیهای به نظر برخی قابلیت استفاده حکم شرعی دارد و به نظر برخی ندارد لذا درآن تعریف اختلافی نیست و اختلاف در تطبیق است و برای همین در تعداد آیات الاحکام اختلاف شده است.
اهمیت آیات الاحکام:
برای بیان اهمیت آیات الاحکام به پنج وجه اشاره می کنیم.
وجه اول:
اینکه قرآن یکی از منابع و مصادر تشریع و یکی از ادله اربعه می باشد. احکام از چهار منبع استفاده می شود، که مهمترین آنها قرآن است و میزان قرآن است حتی اگر روایات قابلیت تخصیص و تقیید آیات قرآن را دارند اما اگر معارض با قرآن باشند باید کنار گذاشته شود، پس به عنوان مهمترین منبع برای استنباط احکام، قهراً آیاتی که در مورد احکام است باید مورد بررسی قرار گیرند.
وجه دوم:
تخصیص قواعد و اصولی است که ما در احکام به آنها نیاز داریم یعنی عمومات و مطلقات، معمولاً عمومات و مطلقات در قرآن بیان شده، تقیید و تخصیص این عمومات و مطلقات در روایات می باشد، پس باید این قواعد را مشخص کنیم که اگر در روایات به تقیید و تخصیص برخورد کردیم آن گاه این عمومات و مطلقات مخصّص و مقیّد خواهند شد، همانطور که در قواعد اصولی و فقهی به این صورت می باشد، یعنی همانطور که قواعد اصولی و فقهی مستقل هستند و درباره آنها بحث می شود باید آیات الاحکام هم مستقلاً مورد بررسی قرار گیرد.
وجه سوم:
اینکه معمولاً در کتب فقهی بررسی ها و استدلال های فقهی برای اثبات و استفاده یک حکم شرعی با ذکر ادله از آیات و روایات، اجماع و عقل است، اما بخشی که مربوط به آیات است نوعاً به اجمال از آنها رد می شوند و کما هو حقه به دلالت آیات مرتبط به آنها توجه نمی شود لذا جا دارد که این آیات مستقلاً با ملاحظه سایر آیات مورد بررسی قرار گیرند.
وجه چهارم:
اینکه در مورد بعضی از احکام شرعی شبهاتی مطرح است که مستند قرآنی ندارد، از جمله راجع به آیات خمس، بعضی مواقع مطرح می شود که خمس به این معنایی که الان رائج است مستند قرآنی ندارد، لذا بحث مستقل از آیات الاحکام حداقل پاسخی است به این شبهات و تردیدها مبنی بر اینکه بعضی از احکام شرعی مستند قرانی ندارد، پس اثبات این مسأله خیلی مهم است.
وجه پنجم:
وجه دیگری هم وجود داردکه در واقع یک وجه عمومی نیست اما می تواند مویّد اهمیت بحث از آیات الاحکام باشد، شهید اول در مورد قاضی فتوا می دهد که قاضی باید از آیات الاحکام مطلع باشد، ایشان تصریح می کند قاضی باید از کتاب خدا آن آیاتی از قرآن را که به احکام تعلق دارد بداند و این آگاهی به معنای حفظ و ازبر داشتن آن آیات نیست بلکه باید مفاد آن آیات را بداند و هرگاه در هنگام داوری نیاز داشته باشد بتواند آن آیات را در ذهن خودش حاضر کند، این هم مویّدی است برای اهمیت از بحث آیات الاحکام.
آیات الاحکام روش تفسیری یا گرایش تفسیری؟
آیا بحث از آیات الاحکام و تفسیر از آیات الاحکام به عنوان یک روش تفسیر است؟ یعنی وقتی می خواهیم از آیات الاحکام بحث کنیم این در دائره روشهای تفسیری قرار می گیرد یا نه به عنوان یک گرایش تفسیری مطرح است یا هیچ کدام؟ برای پاسخ به این سؤال لازم است مقدمتاً توضیح مختصری درباره روش تفسیر و گرایش تفسیری بیان شود.
تفسیر عبارتند از توضیح و تشریح معنی و مقاصد آیات و کشف مراد خداوند و روش تفسیر یعنی نحوه استفاده از ابزار یا منابع خاص در تفسیر قرآن، یا به عبارت دیگر چگونگی کشف و استخراج
تقسیم بندی روش های تفسیری:
بر همین اساس روش های تفسیری به چند نوع ودسته تقسیم می شود؛
تقسیم اول:
تفسیر ناقص و تفسیر کامل، این تقسیم در روش تفسیری به لحاظ تعداد منبع و تنوع ابزاری که در تفسیر مورد استفاده قرار می گیرد صورت گرفته است، اگر در یک روش تفسیری از همه منابع و ابزار برای کشف و فهم معنی و مقاصد آیات و مراد خداوند استفاده شود این روش تفسیری کامل می شود، اما اگر در فهم و کشف معانی و مقصود آیات و مراد خداوند به بعضی از منابع و ابزار تکیه شود، به این روش تفسیری ناقص گفته می شود، مثل روش تفسیری قرآن به قرآن، یعنی فقط برای فهم معنای آیه به آیات دیگر مراجعه و از هیچ منبع و ابزار دیگری استفاده نشود یا در خصوص تفسیر آیه فقط از روایات کمک گرفته شود.
تقسیم دوم:
تفسیر مجمل و مفصّل، روش تفسیری مجمل روشی است که آیه ای به نحو مجمل تفسیر شود و
روش تفسیری مفصّل روشی است که آیه ای به نحو مفصّل تفسیر شود، مثل مرحوم طبرسی که هر دو روش را در دو کتاب مستقل اعمال کرده که جامع الجوامع یک تفسیر مجمل است و مجمع البیان یک تفسیر مفصّل می باشد.
تقسیم سوم:
تفسیر ترتیبی و موضوعی، روش تفسیری ترتیبی تفسیری است که از اول آیات شروع به تفسیر شود، اما روش موضوعی یعنی آنچه که مربوط به یک موضوع خاص در تمام قرآن به صورت مستقیم یا غیر مستقیم وجود دارد مورد بررسی قرار گیرد.
تقسیم چهارم:
که کاملترین تقسیم و ریشه دارترین روش تفسیری می باشد، روش تفسیری نقلی و اجتهادی است، در روش تفسیری نقلی فقط بر نقل اکتفاء می شود و نقل اعم از قرآن و روایت است یا خصوص روایات است، اما در روش اجتهادی در کنار نقلیّات از عقل، تدبّر، فکر و فهم هم استفاده می شود.
گرایش های تفسیری:
گرایش های تفسیری، یعنی اینکه شخص مفسّر در مقام تفسیر به جهت دانش خاص یا علاقه و سلیقه شخصی در مقام تفسیر آیات از آن دانش یا سلیقه بیش از حد معمول و لازم استفاده می کند، اگر تفسیری تحت تأثیر آن دانش خاص یا سلیقه خاص قرار گرفت رنگ آن دانس یا سلیقه را پیدا می کند.
روش تفسیری اهل بیت متشکل از سه عنصر می باشد، که مرحوم علامه طباطبایی(ره) به آن اشاره می کند؛
۱: استفاده از آیات دیگر
۲: استفاده از سنّت
۳: تدبّر و تأمل در قرآن
کاملترین و جامع ترین روش تفسیر روشی است که این سه مؤلّفه در آن وجود داشته باشد، یعنی هم به آیات قرآنی و هم به روایات و هم به تدبّر در آیات استناد شود و ازحیث منبع هم از همه منابع استفاده شود.
نتیجه:
بحث از تفسیر آیات الاحکام آیا جزء روشهای تفسیر است یا جزء گرایشهای تفسیر است؟ با توضیحاتی که بیان شد معلوم می شود بحث از آیات الاحکام نه روش تفسیری است و نه گرایش تفسیری، گرچه ممکن است از روشهای و گرایشهای تفسیری در آن استفاده شود، آیات الاحکام یعنی تعدادی از آیات قرآنی که بیان حکم شرعی می کند و این ارتباطی با روشهای تفسیری ندارد و آیات الاحکام خودش یک روش تفسیری نیست ولی می تواند این روشها به نوعی در آن اعمال شود، مثلاً در رابطه با آیات الاحکام می توانیم روش ترتیبی را بکار ببریم یا روش موضوعی را بکار ببریم یا می توانیم روش ترتیبی را به دوقسم کنیم یعنی یک وقت به ترتیب آیات بحث کنیم و یک وقت به ترتیب آیات فقهی بحث کنیم.
پس آیات الاحکام یعنی بخشی از قرآن که قابلیت اعمال هر یک از روشها در آن وجود دارد لذا خودش نه یک روش تفسیری است و نه گرایش تفسیری است.
بحث جلسه آینده: بحث ما در رابطه با آیات الخمس است که در جلسات آینده انشاءالله اشاره خواهیم کرد.
نظرات