جلسه هجدهم – مطلب سوم: استعمال لفظ در لفظ (مقام اول: امکان)

جلسه ۱۸ – PDF

جلسه هجدهم

مطلب سوم: استعمال لفظ در لفظ (مقام اول: امکان)

۱۳۹۲/۰۷/۲۰

خلاصه جلسه گذشته:

بحث در مقام اول در مسئله اطلاق اللفظ فی اللفظ بود، در این مقام ما تقریباً امکان استعمال لفظ در لفظ را ثابت کردیم، یک مطلب باقی مانده که باید به بررسی آن بپردازیم و آن هم اشکال محقق عراقی است، ایشان در اطلاق لفظ و اراده نوع، همچنین در اطلاق لفظ و اراده صنف اشکال کرد و گفت نمی‏توان لفظ را اطلاق کرد و نوع آن را اراده کرد، همچنین نمی‏توان لفظ را اطلاق کرد و صنف آن را اراده کرد. در نوع مسئله را تطبیق کردیم، به همین منوال در صنف و مثل هم قابل تطبیق است.

محصل اشکال ایشان این شد که مستعمَل در نوع در مثال «زیدٌ ثلاثیٌ»، یا طبیعی لفظ است یا شخص لفظ، اگر مراد از مستعمل طبیعی لفظ باشد اتحاد دال و مدلول لازم خواهد آمد و اگر مراد شخص این لفظ باشد عدم صحت استعمال لازم خواهد آمد، آنچه گفته شد در صورتی است که استعمال، شامل خود لفظ صادر شده از متکلم نشود لکن چنانچه مثال به گونه‏ای باشد که شامل لفظ صادر شده از متکلم هم بشود اتحاد دال و مدلول لازم خواهد آمد که ما تفصیل این اشکال را در جلسه گذشته بیان کردیم.

بررسی کلام محقق عراقی

اولاً:

اشکال اول که ایشان مطرح کرده وارد نیست چون از بین دو احتمالی که ایشان ذکر کرده ما احتمال دوم را اختیار می‏کنیم؛ یعنی می‏گوییم مستعمَل شخص لفظ است نه طبیعی آن، مثل «زیدٌ لفظٌ» که متکلم زید را استعمال کرده ولی نوع زید را اراده کرده است، در این صورت که ما بگوییم مراد از مستعمَل، شخص لفظ است نه طبیعی آن مشکلی که محقق عراقی گفت که منجر به عدم صحت استعمال خواهد شد پیش نخواهد آمد، چون استعمال لفظ در چیزی که برای آن وضع نشده، طبعیتاً یک تباینی با معنای موضوع له دارد؛ مثلاً «زید» برای فلان شخصی که در فلان زمان متولد شده وضع شده، حال اگر این لفظ در معنایی که برای آن وضع شده استعمال نشود بلکه در خود لفظ استعمال شود مباین با معنای موضوع له خواهد بود لکن اگر یک تناسبی و یک مصحِّحی پیدا شود این استعمال هیچ اشکالی نخواهد داشت، همان گونه که مشهور می‏گویند استعمال لفظ در غیر موضوع له خودش اگر با رعایت علاقات مذکوره در محل خودش باشد هیچ مانعی ندارد و این استعمال غلط نخواهد بود، وقتی استعمال غلط است که لفظی در معنایی استعمال شود بدون هیچ تناسبی، در اینجا هم اگر ما یک تناسبی پیدا کنیم که لفظ «زید» که برای فلان معنی وضع شده در چیز دیگری استعمال شود مشکلی پیش نخواهد آمد به این نحو که لفظ «زید» را استعمال کنیم ولی از این لفظ نوع آن را اراده کنیم لکن چون شخص لفظ زید مصداقی از نوع و طبیعت لفظ است یک نحوه سنخیتی بین لفظ با نوع و طبیعت وجود دارد چون این لفظ مصداق آن نوع است و یک علاقه و مناسبت قوی بین مصداق و طبیعت وجود دارد، پس اینکه محقق عراقی فرمود اگر مراد از مستعمَل، شخص آن لفظ باشد استعمال صحیح نیست؛ چون بین مستعمَل و مستعملٌ فیه سنخیت وجود ندارد درست نیست، ایشان گفت نمی‏توان گفت «زید» و نوع را اراده کنیم و منظور ما از مستعمل، شخص لفظ باشد چون بین مستعمَل و مستعملٌ فیه سنخیت وجود ندارد، چون مستعمَل شخص لفظ است و مستعملٌ فیه نوع و طبیعت است و شخص و طبیعت با هم سنخیت ندارند و مباین‏اند چون هر شخصی عبارت است از طبیعت به اضافه خصوصیات آن شخص و نوع عبارت است از طبیعت و بین شخص و طبیعت هیچ سنخیتی وجود ندارد لذا این استعمال صحیح نیست. ما در پاسخ عرض می‏کنیم این استعمال صحیح است چون بین شخص و طبیعت سنخیت وجود دارد؛ زیرا سنخیت عبارت است از فردیت برای یک طبیعت و در اینجا شخص لفظ «زید» مصداق و فردی از طبیعت است، پس اینکه محقق عراقی فرمود: چون سنخیتی بین مستعمل و مستعملٌ فیه وجود ندارد لذا استعمال لفظ و ارادة نوعه صحیح نخواهد بود، درست نیست.

ثانیاً:

اما اشکال دومی که محقق عراقی مطرح کرد که اگر اطلاق بخواهد شامل لفظ صادره از متکلم هم بشود اتحاد دال و مدلول لازم خواهد آمد هم درست نیست، چون به نظر می‏رسد ایشان بین دو چیز خلط کرده؛ بین دلالت بر نفس طبیعت و صدق طبیعت بر مصادیقش خلط کرده است. گاهی می‏خواهیم بگوییم این لفظ می‏خواهد بر یک طبیعتی دلالت کند در این صورت شخص لفظ صادره از متکلم اگر بخواهد بر طبیعت و نوع لفظ دلالت کند اتحاد دال و مدلول پیش می‏آید ولی فرض این است که بحث ما در این نیست که شخص لفظ می‏خواهد بر طبیعت لفظ دلالت کند بلکه لفظ، مثل«زید» در «زیدٌ ثلاثیٌ» یک مصداقی از آن طبیعت است لذا می‏تواند بر آن طبیعت دلالت داشته باشد. پس اتحاد دال و مدلول پیش نمی‏آید، اگر طبیعت منطبق بر افراد باشد که قطعاً این انطباق هست معلوم است که لفظ به آنچه که شامل فرد است دلالت می‏کند، اگر شما گفتید «زیدٌ» اگر بخواهد این لفظ بر طبیعت لفظ دلالت کند اشکال اتحاد دال و مدلول پیش می‏آید ولی اگر گفتید «زید» و این لفظ حاکی از طبیعت لفظ و خصوصیات آن باشد در این صورت لفظ زید یکی از مصادیق آن طبیعت آن لفظ خواهد بود و اتحاد دال و مدلول پیش نخواهد آمد.

پس اشکال محقق عراقی این بود اگر لفظ «زید» در مثل«زیدٌ ثلاثیٌ» اطلاق شود و نوع آن اراده شود و این لفظ بخواهد شامل لفظ صادر شده از متکلم هم بشود اتحاد دال و مدلول لازم خواهد آمد چون «زید» که دال است با مدلول که نوع زید است که شامل لفظ صادر از متکلم هم می‏شود یکی هستند. پاسخ ما این بود که اتحاد دال و مدلول لازم نمی‏آید چون اگر ما لفظ «زید» را می‏گوییم و نوع آن را اراده می‏کنیم از باب دلالت لفظ بر معنی و طبیعت نیست تا منجر به اتحاد دال و مدلول شود بلکه از باب این است که آن طبیعت و نوع لفظ که با لفظ «زید» فهمیده می‏شود قهراً بر این لفظ منطبق است نه اینکه این لفظ بخواهد بر آن طبیعت دلالت کند و انطباق قهری غیر از دلالت است و اصلاً بحث ما در این نیست که شخص لفظ بخواهد بر طبیعت لفظ دلالت کند تا اشکال اتحاد دال و مدلول لازم آید لذا این مشکل پیش نخواهد آمد.

نتیجه:

بحث ما در مقام اول تمام شد، ما از ابتدا گفتیم در بحث استعمال چهار مطلب باید بررسی شود؛ مطلب اول این بود که حقیقت استعمال چیست؟ مطلب دوم استعمال اللفظ فی المعنی بود که به استعمال حقیقی و مجازی تقسیم شد که بحث درباره مجاز و استعمال مجازی به تفصیل ذکر شد. مطلب سوم استعمال اللفظ فی اللفظ یا به عبارت دیگر اطلاق اللفظ و اراده اللفظ بود در این مطلب سوم٬ گفتیم در دو مقام بحث می‏کنیم‌؛ ‌اولاً این که آیا استعمال اللفظ فی اللفظ امکان دارد؛ یعنی اینکه ما لفظ را بگوییم و خود لفظ را اراده کنیم امکان دارد؟ این امکان را ما در چهار قسم استعمال اللفظ فی اللفظ بررسی کردیم٬ یعنی بحث امکان را در قسم اول که لفظ گفته شود و شخص همان لفظ اراده شود٬ در قسم دوم که لفظ گفته شود و صنف آن لفظ اراده شود٬ در قسم سوم که لفظ گفته شود و صنف آن لفظ اراده شود و در قسم چهارم که لفظ گفته شود و نوع آن اراده شود بررسی کردیم و نتیجه این شد که اشکالاتی که متوجه بعضی از اقسام بود وارد نیست. صاحب فصول اشکالی به قسم اول (اطلاق اللفظ و ارادة شخصه) ایراد کرد و گفت اتحاد دال و مدلول لازم می‏آید که ما کلام ایشان را مورد بررسی قرار دادیم و به پاسخ مرحوم آخوند و دیگران در این زمینه اشاره کردیم. در قسم دوم (اطلاق اللفظ و ارادة مثله) اشکالی وجود نداشت. در قسم سوم وچهارم (اطلاق اللفظ و ارادة صنفه و نوعه) اشکالی از طرف محقق عراقی ایراد شد که این اشکال در قسم دوم هم مطرح می‏شود لکن ما از اشکال ایشان پاسخ دادیم و اشکال ایشان هم بر طرف شد.

نتیجه اینکه صرف نظر از اینکه اصلاً اینجا عنوان استعمال صدق بکند یا نه فی نفسه در هیچ یک از اقسام چهارگانه مذکور استعمال مشکلی ندارد؛ یعنی هیچ اشکالی متوجه اطلاق اللفظ و ارادة الشخص، اطلاق اللفظ و ارادة المثل، اطلاق اللفظ ارادة الصنف و اطلاق اللفظ و ارادة النوع نمی‏شود.

ادله صحت اطلاقات چهارگانه:

علاوه بر آن که به اشکالات مطرح شده در این رابطه پاسخ داده شد، دو دلیل هم می‏توان بر امکان و صحت این اطلاقات چهارگانه اقامه کرد.

دلیل اول:

این اطلاقات و استعمالات کثیراً واقع شده است، شما وقتی به خود و اطراف خود مراجعه می‏کنید می‏بینید بسیاری از اوقات لفظ گفته می‏شود ولی معنای آن اراده نمی‏شود مثل آنچه در کلاس‏های تجزیه و ترکیب صورت می‏گیرد که به معنا کاری ندارند و عمدتاً از لفظ خود لفظ اراده می‏شود. پس در بحث‏های ادبی اعم از ادبیات فارسی و عربی اگر لفظی گفته می‏شود خود لفظ اراده می‏شود نه معنای آن. پس شیوع این اطلاقات و استعمالات چهارگانه بهترین دلیل است بر اینکه این اطلاقات و استعمالات صحیح است و واقع شده است.

دلیل دوم:

بعضی مواقع اگر ما این راه را ببندیم و بگوییم اطلاق اللفظ و ارادة اللفظ به اقسام چهارگانه‏اش غلط است هیچ راه دیگری برای تفهیم و تفهم نخواهیم داشت، مثلاً استادی در کلاس درس خطاب به شاگرادانش می‏گوید: زید در جمله «رأیت زیداً» چه نقشی دارد؟ حال اگر امکان اطلاق اللفظ و ارادة اللفظ نبود استاد به چه طریقی می‏توانست این سؤال را از مخاطبین خود بپرسد؟ پس اگر گفته شود اطلاق اللفظ و ارادة اللفظ صحیح نیست و فقط می‏توان لفظ را گفت و معنای آن را اراده کرد نه خود لفظ را، در صورتی که استاد از شاگرد می‏پرسد «زید» در جمله «رأیت زیداً» چه نقشی دارد؟ قطعاً لفظ «زید» را بکار برده و خود آن لفظ را اراده کرده نه معنای آن را و قصدش هم این است که خود لفظ را اراده کند و کاری به معنای زید که چه کاره است، فرزند کیست و امثال آن ندارد بلکه فقط می‏خواهد معلوم شود نقش آن لفظ در جمله چیست؟ لذا اگر گفته شود اطلاق اللفظ و ارادة اللفظ ممکن نیست و غلط است راهی برای تفهیم و تفهم در چنین مواردی وجود نخواهد داشت.

نتیجه اینکه همه اقسام چهارگانه اطلاق اللفظ و ارادة اللفظ ممکن است و استعمال همه این اقسام جایز است.

«هذا تمام الکلام فی المقام الاول»

مقام دوم: صحت عنوان استعمال بر اطلاق اللفظ و ارادة اللفظ

ما در بحث استعمال سه مطلب را مورد بحث قرار دادیم؛ مطلب اول حقیقت استعمال بود، مطلب دوم استعمال اللفظ فی المعنی که به دو قسم حقیقی و مجازی تقسیم می‏شد مطلب دوم بود و مطلب سوم استعمال اللفظ فی اللفظ بود که گفتیم در مورد استعمال اللفظ فی اللفظ در دو مقام بحث می‏کنیم: مقام اول: امکان اطلاق اللفظ فی اللفظ. مقام دوم: آیا صحیح است که گفته شود اطلاق اللفظ و ارادة اللفظ هم استعمال است؟ یا اینکه عنوان استعمال فقط منحصر در جایی است که لفظ گفته شود و معنای آن اراده شود اما اگر لفظ گفته شود و خود لفظ هم اراده شود عنوان استعمال بر آن صدق نمی‏کند؛ به عبارت دیگر بحث ما در مقام دوم بر سر نام گذاری اطلاق اللفظ و ارادة اللفظ است، در مقام اول بحث در امکان اطلاق اللفظ و ارادة اللفظ بود که عرض کردیم اطلاق اللفظ و ارادة اللفظ ممکن و جایز است اما در این مقام می‏خواهیم ببینیم آیا عنوان استعمال بر اطلاق اللفظ و ارادة اللفظ هم صدق می‏کند یا نه؟ یعنی همان طور که وقتی لفظ گفته می‏شود و معنای آن اراده می‏شود عنوان استعمال بر آن صادق است و تحت عنوان استعمال اللفظ فی المعنی قرار می‏گیرد آیا زمانی هم که لفظ گفته می‏شود و خود آن لفظ اراده می‏شود می‏توان گفت استعمال اللفظ فی اللفظ صورت گرفته است؟ یا اینکه بکار بردن عنوان استعمال در این صورت درست نیست و باید از عنوان دیگری مثل اطلاق اللفظ و ارادة اللفظ استفاده کرد.