دو مسئله ی مهم در مورد معرفت الله

 

۱۲/رمضان/۸۸
دو مسئله ی مهم در مورد معرفت الله
13/۰۶/۱۳۸۸

                                     بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدالله رب العالمين و صلوة و السلام علي اشرف الانبياء و المرسلين حبيب اله العالمين ابی  القاسم المصطفي محمد و علي اهل بيت الطّيبين الطاهرين، و اللّعن علي اعدائهم اجمعين»

ديروز سخن ما به اينجا رسيد که يکي از کارها و متاعي که خيلي مهم است در اين دنيا و خدا خريدارش است معرفت است. چون ما در معناي دينداري و راه و رسم دين داري عرض کرديم. يک اصولي است که اگر به آن اصول توجه شود، آن وقت است که ما واقعاً مي‌توانيم بگوييم يک تجارت پر سودي داشته ايم.
وقتي که عمر ما به پايان برسد و وارد عالم قيامت بشويم آن وقت است که احساس ضرر و زيان نمي‌کنيم. يا حداقل کمتر احساس خسران داريم. خيلي کارها نماز، روزه، صدقه، حج، اينها همه به هر حال از اموري است که به دين و دينداري مربوط است.
اما گفتيم آني که برتر است و بالاتر از همه است و اگر آن باشد، بقيه‌ي آن اعمال يک جهت خاصي پيدا مي‌کند، معرفت الله است.
امروز مي‌خواهم به دو سؤال پيرامون اين مسئله جواب بدهم و تمام کنم چون اين بحث، بحث خيلي مفصلي است.
معرفت النفس که راهي است براي معرفت الله بحث خيلي، خيلي گسترده و مفصلي است. اما حالا آن مقداري که در اينجا به آن نياز داريم و به آن کار داريم، دو مسئله است.

                                          دو مسئله ی مهم در معرفت الله

اول: معرفت الله چيست؟
يک اينکه اين معرفت اللهي که گوهر دين داري است چيست؟ در روايت داريم از امير المؤمنين اوّل الدين معرفته يا معرفة الله ، اوّل دين و اساس دين معرفت خدا است. اين معرفت الله چيست؟ که اساس دين است، اساس دين داري است، از هر چيزي بالاتر از، خدا از همه بيشتر خريدار اين است. و اگر کسي در اين دنيا هرچه بيشتر اين را تحصيل بکند، مرتبه و قدر و منزلت آن بالاتر است.
در روايتي که ديروز خواندم عرض کردم که قيمت و قدر و منزلت هر کسي به اندازه‌ي معرفت او است. معرفت يعني آن معرفتي که نسبت به خدا دارد و خودش. خوب سوال اول اين است اين معرفت الله چيست؟

دوم:راه به دست آوردن معرفت چیست؟
دوم اين که چه طور مي‌شود اين معرفت الله را کسب کرد. راه آن چيست؟ آيا راهي هم براي آن در نظر گرفته شده است و گفته شده است يا نه؟
سعي مي‌کنم خلاصه و ساده به اين دو سؤال پاسخ بدهم از عنوان معرفت الله حراس پيدا نکنيد. يک عنوان قلمبه و سلمبه‌اي است. بگوييد حالا اين ما را چشم به اين حرفها و اين معرفت الله يک چيزي اصلاً ما خود اين کلمه را بايد کلي فکر کنيم بفهميم. اصلاً چيست؟. نه! ديروز هم عرض کردم؛ معرفت الله اختصاص به دانشمندان و علماء ندارد. اينطور نيست که اين معرفت فقط براي باسواد‌ها باشد. باسواد‌ها بتوانند آن را به دست بياورند. چه بسا يک عالمي شصت سال، هفتاد سال علم دين بياموزد و تعليم بدهد اما ذره‌اي از اين معرفت پيدا نکند.
خيلي پيش مي‌آيد و پيش آمده است و شما‌ها هم در طول زندگي تان در تاريخ ديده‌ايد و چه بسا يک انسان بي سوادِ کم اطلاع که کتاب را به زور ممکن است بخواند، به درجه‌ي بالايي از اين معرفت برسد.
اين معرفت چيست؟ آيا اين معرفت از جنس دانستن و آگاهي است؟ يعني اينکه من اعتقادي به يک چيزهايي داشته باشم؟ يا نه اصلاً از يک جنس ديگر است. من با کمک يک روايتي که از امام کاظم عليه السلام نقل شده است مي‌خواهم یکی از پایین¬ترین مراتب معرفت الله را براي شما شرح بدهم.
معرفت خدا مثل خيلي از چيزها مراتبي دارد. يک مرتبه‌اي از مراتب معرفت خدا براي پيغمبر است. يک مرتبه براي امير المؤمنين است. آنها را که اصلاً ما نه قدرت آن داريم نه توان آن را داريم که به آنها برسيم. امير المؤمنين عليه السلام مي‌فرمايد: من به علم و معرفتي پيچيده شده‌ام که اگر يک ذره از آن علم و معرفت را براي شما افشا کنم؛ مثل طنابي که در چاه عميق لرزش پيدا مي‌کند همه تان مي‌لرزيد .
چاه هرچه عمق آن بيشتر باشد اين طنابي که به سطل وصل مي‌کنند که از چاه آب بکشند بلند¬تر خواهد بود. هرچه طول اين طناب بيشتر باشد، يک لرزش کوچک از سر طناب تا به ته طناب برسد تبدیل به یک لرزش عميق می¬شود. عمق چاه که کم باشد لرزش اين طناب هم کم است. اين مطلب برای اينهايي که ديده‌اند کاملاً قابل درک است.
امير المؤمنين عليه السلام مي‌فرمايند اگر من يک مقدار و يک ذره از آن علم و معرفتي که دارم براي شما بازگو کنم مثل آن طنابي که در چاه عميق مي‌لرزد همه تان به لرزه مي‌افتيد. اين معرفت، اين علم، اصلاً براي ما قدرت و تحمل رسيدن به آن معرفت نيست.
از امام کاظم عليه السلام سوال کردند پايين مرتبه‌ي شناخت خدا چيست ؟ پايين مرتبه‌ي شناخت خدا چيست؟ پايين ترين مرتبه‌ي معرفت الله را از او سوال کردند. مثل ما‌ها حتماً مي‌خواستن بدانند که خوب حالا معرفت الله که گوهر و جوهر دين است. اول دين است و اصل عبادت برترين عبادت است؛ حتي اين تعبير را هم داريم که معرفت الله برترين عبادت‌ها است. اما همه‌اش عبادت، در ذهنمان نماز و روزه است. درست است اينها عبادت است ولي حالا يک مرتبه‌ي بالاتري از عبادت را مي‌خواهند به ما نشان بدهند. بالاترين مرتبه‌ي عبادت اين معرفت است. خوب سوال مي‌کنند از امام کاظم عليه السلام پايين ترين مرتبه‌ي معرفت خدا چيست؟ خوب اين را دقت کنيد! مي‌فرمايد: پايين ترين مرتبه‌ي معرفت الله اين است،‌ که کسي به اين باور برسد که ليس کمثله شيء خداوند نظير و مانند ندارد و لم يزل سميعاً و عليماً و بصيراً خداوند هميشه شنوا است. عالم است و آگاه و بينا. و هو فعالٌ لما يريد، هرکاري هم که بخواهد مي‌تواند انجام بدهد. ممکن است بگويد ما همه، اين عقيده را داريم؛ پس الان همه‌ي ما اين حداقلِ معرفت را داريم.
الان از همه‌ي شما سوال کنند کدام يکي از شما منکر اين هستيد که خداوند نظير ندارد؟ غير از اين است؟ همه اعتقادشان اين است ليس کمثله شيء خداوند نظير و مانند ندارد. غير از اين است مگر؟ يک نفر هم بيايد غير از اين بگويد مي‌زنيد درِ گوشش.
همه‌ي شما از شما سوال بکنند خداوند آيا شنوا هست يا نيست؟ همه تان با صداي بلند اقرار مي‌کنيد و فرياد مي‌زنيد بله خداوند شنوا است. و همينطور بينايي و اينکه خداوند هرکاري بخواهد مي‌تواند بکند فعالٌ لما يريد، همه اين اعتقاد را دارند. اما اين معرفت الله نيست. معرفت الله عبارت است از علم به اين مسائل و اعتقاد به اين مسائل نيست! اينطور نيست که همه‌ي ما که اعتقاد داريم به اينکه خدا عالم است و بينا و شنوا و آگاه و فعالٌ لما يريد است.
آن چیزی که معرفت الله است آن است که ما اين شنوا بودن خدا، بينا بودن خدا، عالم بودن خدا، ليس کمثله شيء بودن خدا را با تمام وجود لمس کنيم. مثالی بزنم که فرق اين دو براي شما روشن شود. يک وقت يک کسي مي‌آيد براي شما تعريف مي‌کند، مي‌گويد که فلان غذا خيلي خوشمزه است يا يک نقل قولي از يک کسي براي شما مي‌کند آن ناقل، آن واسطه آن کسي که براي شما دارد اين خبر را نقل مي‌کند. مورد اطمينان شما هم هست از حرف او اعتقاد به آن مطلب هم پيدا مي‌کنيد. ولی يک وقت هم هست که خود شما آن غذا را تجربه مي‌کنيد. خوشمزه بودن آن غذا را حس مي‌کنيد. خيلي فرق است بين اينکه يک کسي به شما بگويد اين غذا خوشمزه است يا خود شما خوشمزگي آن غذا را حس کنيد. خيلي فرق مي‌کند يک کسي بايد به شما از زيبايي يک چهره تعريف کند يا خودتان آن زيبايي را ببينيد. خيلي آثار متفاوتي دارد. شوقي که انسان پيدا مي‌کند اگر يک کسي بيايد بگويد فلان غذا خوشمزه است. با اينکه انسان خودش تجربه کند چقدر شوق‌ها متفاوت است. تمايل و ميل انسان متفاوت است. از زيبايي يک منظره، از زيبايي يک انسان اينکه انسان خودش اين را حس کند يا برايش نقل کنند خيلي متفاوت است.
آني که گوهر دين است؛ آني که اساس عبادت است؛ آني که افضل عبادات است؛ آني که برترين انسان ها، انسان‌هايي هستند که این معرفت را دارند. این از جنس اعتقاد نیست که من اعتقاد دارم خدا نظیر ندارد. من اعتقاد دارم خدا مثل ندارد. من اعتقاد دارم … نه!. اینکه تو واقعاً خودت را در محضر خدا ببینینی. یعنی چه؟ یعنی خودت را هیچ ببینی. یعنی ببینی یک کسی انگار دائما بالای سر شماست. چطور انسان در اداره از رئیس اداره حساب می‌برد. در سازمانش، در نهاد، از مسئولش چه مقدار حساب میبرد؟ احساس کند با یک دوربین دارند کنترلش می‌کنند دقیق کارش را انجام بدهد، درست انجام بدهد، به وقت بیاید، به موقع بیاید، به موقع برود. کسی خدا را اینطور ببینید. یعنی چه؟
شنوا است یعنی چه؟ یعنی اینکه هر جمله‌ای که از دهان من خارج می‌شود او دارد می‌شنود. بیناست یعنی حتی حرکت من را دارد می‌بیند. دستم را بالا می‌کنم دارد می‌بیند. قدم می‌زنم دارم می‌روم در مسجد دارد می‌بیند. قدم می‌زنم می‌روم در یک جایی که جای گناه است دارد می‌بیند. یعنی دائماً این موجود را، این شخصیت را، این جایگاه را، در وجود خودم حس کنم. معرفت الله این است. آنی که جوهره عبادت است این است! آنی که گوهر عبادت است این است. پس معرفت الله عبارت از اینکه ما یک اعتقادی داریم به خدا، وجود خدا و اینکه مثل ندارد و اینکه قدرت دارد، نیست. معرفت خدا عبارت است از اینکه ما به این نقطه برسیم که خدا را اینچنین بالای سر خودمان حس کنیم. آنوقت می‌دانید اگر این اتفاق بیفتد چه می‌شود؟ کسی که این حالت را داشته باشد آن وقت این دیگر یک آغاز یک حرکت بزرگ است. نماز و روزه‌ها برای این است که ما به این نقطه برسیم. حالا اگر کسی ادعا کند که من به خدا عارف هستم معرفت دارم اما در عین حال هر کاری می‌خواهد انجام بدهد، این معلوم است ادعای دروغی دارد. نمی¬شود بین معرفت به خدا با گناه جمع کرد.
عرفا آن کسانی هستند که به این جایگاه رسیده اند. عارف کسی است که به اینجا رسیده است عارف، این نیست که حالا یک کسی این روزها خیلی هم شهرت پیدا کرده است و این عرفان‌های کاذب و عارف نما‌ها مخصوصاً در نسل جوان خیلی جاذبه پیدا کرده اند. یک سری اسامی همینطور شهرت پیدا می‌کند خوب جوان‌ها هم روی آن فطرت پاکشان، روی آن علاقه شان، روی آن میل به حق جویی و خداشناسی که دارند می‌روند به سمت اینها. اما اینها همه دکان است. عوام فریبی است، اینها همه راهزن هستند. عارف این دکان، دستگاه‌ها را درست نمی‌کند برای خودش، نمی‌خواهم اسم ببرم از اشخاص که به عنوان عارف چون می‌دانید، عارف یعنی عارف بالله یعنی کسی که اهل معرفت است. اهل معرفت خدا است. عارف یعنی کسی که به این نقطه رسیده است حالا به یک مرتبه‌ای از آن نه اینکه به همه‌ی مراتب آن. نه اینکه مثل ائمه‌ی معصومین، یعنی یک انسانی است که دائما مواظب است. دائما مراقب است. دست و پایش را جمع می‌کند در حالت خوف و شوق است. چون در روایت داریم، در روایت داریم که خوف و شوق، یک ترس و یک میل دروجود عارف هست. که نسبت به خداوند این حالت را دارد.
برای اینکه این حالت خوف و شوق را باز برای شما معنا کنم مثال می‌زنم. ما خدا ترس را معمولا یک طوری معنا می‌کنیم. یک موجودی ترسناک تصویر کرده‌ایم که باید مثل برّه‌ای که در مقابل شیر می‌ترسد، از او ترسید. باز در قالب یک مثال من عرض بکنم که شما اگر یک بزرگی را به خانه تان به عنوان مهمان دعوت بکنید. خیلی مهمه یک انسان را که یک سال به دنبال او بوده¬¬اید، دویده‌اید، بردارید به عنوان مهمان بیاورید خانه تان و سر سفره تان بنشیند. این انسان اگر بیاید، برای شما هم شوق ایجاد کرده است و هم یک خوف. روزی که قبول می‌کند بیاید منزل شما سر از پا نمی‌شناسید خیلی شائق هستی خیلی شوق داری، در پوست خودت نمی‌گنجی اما یک خوفی هم دارید، آن خوف چیست؟ یک ترسی هم دارید، آن ترس این نیست که از این بابا بترسید این که غول نیست. ترس شما چیست؟ این که مبادا یک کاری بکنید که او ناراحت بشود. یک غذایی به او بدهید که او خوشش نیاید. مواظب هستید دست از پا خطا نکنید. دائما مواظب هستید بالای سر مهمان ایستاده اید. هوای اطاق، سفره، رفت و آمدها، سروصدا، همه را می‌پایید که مبادا این مهمانی که حالا قدم رنجه کرده است و در خانه‌ی شما آمده است یک چیزی پیش بیاید که رنجیده شود. این خوفِ آن است. یک شوق هم داریم پس هم یک خوف است هم یک شوق، شوق آن این است که آنقدر در پوست خود نمی‌گنجید که این افتخار نسیبِ شما شده است که این انسان آمده است اینجا خوف هم از جنس ترس و وحشت از یک حیوان درنده و از یک چیزی شبیه این نیست آن خوف، خوفی است که مبادا عملی و کاری از شما سر بزند که او رنجیده شود. تمام توان و تلاشتان را به کار می‌برید برای اینکه او را به یک نحوی راضی نگه دارید.
عارف نسبت به خدا یک چنین ویژگی را دارد. نسبت به خدا یک خوف دارد و یک شوق دارد. خوفِ آن از چیست و شوق آن از چیست؟ کسی که معرفت به خدا دارد کسی که اهل معرفت الله است این حالت را دارد .

میزان برای سنجش مقدار معرفت
بهترین میزان است برای اینکه بسنجیم چه قدر در مسیر دینداری پیش رفته ایم همین است. عارف خوف دارد که نکند یک کاری کند خداوند رنجیده شود. نکند فلان عمل از او سر بزند خدا ناراضی شود. فلان گناه سر بزند. فلان اطاعت را ترک کند فلان عصیان از او سر بزند و یک شوق دارد، میل دارد. ما می‌گوییم خدا را دوست داریم. انسان تا چیزی را نشناسد نمی‌تواند بگوید دوست دارد. انسان تا چیزی را که نشناسد نمی‌تواند ادعا کند به آن محبت دارد.
پس در پاسخ به سوال اول که معرفت الله چیست؟ خلاصه عرض می‌کنم. معرفت اللهی که اینقدر مهم است و واقعاً هم مهم است و آن لحظه‌های نابی است که دیروز من اشاره کردم آن لحظه‌هایی است که این اتصال، این احساس برای ما پیدا می‌شود آن لحظه‌هایی که حس می‌کنیم هیچ چیز نیستیم. آن لحظه‌هایی که حس می‌کنیم هرچه هست خداست. آن لحظه‌هایی که خدمان اصلاً برای خودمان از بین رفته ایم. محو هستیم. آن لحظه‌هایی که اَنانیت‌های ما از بین رفته است. گاهی وقت‌ها پیش می‌آید انسان خیلی پیش خودش ناچیز است. یک وقت‌هایی هم هست که خیلی بزرگ است فکر می‌کند خبری است. ما‌ها آنقدر واقعاً ضعیف هستیم که یک چیزی به زندگی مان اضافه می‌شود، طرف، یک ماشین می‌خرد دیگر احساس می‌کند که نسبت به اطرافیان خودش الان یک برتری پیدا کرده است. یک خانه می‌خریم، یک مسئولیت به ما می‌دهند، یک درجه به ما می‌دهند این دو تا ستاره روی شانه می‌شود سه تا، دیگر نمی‌توان به او سلام کرد. دیگر سلام را جواب نمی‌دهد، حالا من منظورم شما نبودید.
آن وقت‌هایی که خودت در پیش خودت خورد می‌شوی و می‌دانی که هیچ چیز نیستید آن لحظه‌ها آن لحظه‌هایی است که آن معرفت، برایت حاصل شده است.
عارف به الله کسی است که این خصوصیت در او پیدا شده است این آدم است که اگر دعا کند کوه‌ها از جا کنده می‌شود والا اینها را نمی‌توان در کتاب‌ها پیدا کرد. البته علم، علوم دینی، علوم اهل بیت، قرآن، روایات، خیلی کمک می‌کند به انسان که به این نقاط برسد. ولی اینها اصل نیست. اینطور نیست که اصل باشد لذا شما می‌بینید کسی است سال‌های سال است با این علوم سر وکار دارد علمش را خوب بلد است اما یک ذرّه از آن انانیت‌ها و خود پرستی‌ها و هوای نفسش کم نشده است. یک ذرّه به این نرسیده است که خداوند شنوا است، بینا است، دانا است،لیس کمثله شیء و هو فعال لما یرید. اما یک انسانی می‌بینید که در بیابان دارد چوپانی می‌کند، کشاورزی می‌کند، با تمام وجودش این را حس کرده است و واقعاً خدا را ناظر می‌بیند و خدا راعالم و بینا می‌بیند و فعال لما یرید میداند خودش را در این عالم مثل یک پر کاهی می‌بیند که باد او را به سو و آن سو می‌برد.
پس معرفت اللهی که اساس دین داری است، این است. کسی به این نقطه برسد که با تمام وجودش معتقد به این باشد. به قول آقایان به نحو علم حصولی نه؛ بلکه به نحو علم حضوری، به این نقطه و به این حد برسد.
اگر هم بخواهیم عارف باشیم. دنبال عارف باشیم. مواظب باشیم که گول نخوریم. عارف واقعی امام رحمت الله علیه است. امام یک عارف به تمام معنا است. انسانی است که وقتی از خدا حرف می‌زند چهره، چهره‌ی منبسط و باز و شکفته‌ای است. آن وقت یک عده را انسان می‌بیند راه می‌افتند به دنبال، یک عده هم اسم در می‌کنند شهرت به هم میزنند. جوانها و مردم هم روی آن علاقه‌ای که دارند راه می‌افتند می‌روند مرید می‌شوند.
اینکه یک کسی این جور حرف‌ها را خوب بزند مثل بنده، حالا بنده که دارم این حرف‌ها را می‌زنم من خودم خیلی فاصله دارم با اینهایی که دارم می‌گویم ها! خیلی! من فقط دارم حقیقت را می‌گویم من با این حرف‌های خیلی فاصله دارم. ولی اینطور نیست که تا یک کسی یک ظاهری داشت یک حرف خوبی زد او بتواند مرجع مراجعات ما باشد. در این دنیا هر کسی هر ادعایی بکند مرید پیدا می‌کند. این را خاطرتان جمع باشد. آنقدر سلیقه‌های مردم مختلف است هر ادعایی هر کس بکند گاهی ما‌ها تعجب می‌کنیم مگر می‌شود یک مشت جمعیت اینقدر احمق باشندکه دنبال فلان ادعایی که فلان کس کرده است بروند. مگر ادعای پیغمبری در زمان خود پیغمبر و بعد از پیغمبر، متعدد هم بود حتی زن آمد ادعای نبوت کرد درعین حال یک عده مرید هم جمع کرد. مریدی که تا پای جان هم با او ایستاده بودند. عنایت می‌فرمایید، عرفان یک چیزی نیست که با این توصیه‌ها و دستورالعمل‌ها و این ادا و اطفار‌ها و این قیافه گیری‌های اینطوری حاصل شود. این معرفت برای آنهایی که واقعاً از نفسانیات، انانیت نفسشان خارج و دور شدند، برای آنها حاصل می‌شود.
می‌خواستیم سوال دوم را هم پاسخ بدهیم که نرسیدیم. سوال اول را فعلاً این که حالا معرفت چیست؟را مقدتری توضیح دادیم.
حالا راه رسیدن به این معرفت چیست؟ می‌گویند: معرفت النفس آن حدیثی که دیروز عرض کردم من عرف نفسه و قد عرف ربّه  راهش را هم خداوند به ما نشان داده است اینطور نیست که این معرفت راهش هم خودمان هستیم، بلکه بهترین راه آن خودمان هستیم؛ که حالا اگر فرصت شد بعداً باز راجع به آن صحبت می‌کنیم. در این ماه انشاالله خداون این توفیق را به ما بدهد در روایت داریم که این را بگویم و تمام کنم بحثم را
در این ماه در روایت داریم که خودتان را و شکم هایتان را خیلی سیر نکنید این خیلی مهم است‌. چون اگر انسان زیاد سیر شود، زیاد بخورد، حالا چه آشامیدنی و چه غذا، اثرش این است این از رسول گرامی اسلام صلوات الله وسلامه علیه فیدفع حالا من این ذیل روایت را می‌خوانم فیدفع نور المعرفة من قلوبکم  شکم هایتان را خیلی پر نکنید خیلی سیر نکنید که نور معرفت در دل‌های شما خاموش می‌شود.
اصلاً ماه رمضان این گرسنگی و این تشنگی و این چیزهایی که گذاشته‌اند، برای این است که زمینه برای معرفت پیدا شود و نور معرفت در دلها روشن شود. اینکه من می‌گویم ماه رمضان ماه معرفت است. ماه رسیدن به این نقطه است. به این نقطه‌ای که عرض کردم. و این گرسنگی و تشنگی و روزه به ما این کمک را می‌کند. به اما این قابلیت و توانایی را می‌دهد که به این نقطه برسیم. انشاالله