۱۸/رمضان/۱۴۳۰
رکن دوم دینداری: اخلاص
۰/۰/۰
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمين و صلوة و السلام علي اشرف الانبياء و المرسلين حبيب اله العالمين ابی القاسم المصطفي محمدوعلي اهل بيت الطّيبين الطاهرين، و اللّعن علي اعدائهم اجمعين
در چند جلسهي گذشته راجع به معناي دين داري و اصول و اساس دين داري و اينکه چه اموري در ديانت از همه مهمتر است صحبت شد. عرض کرديم که اين امور دو دسته هستند.
يک دسته مربوط به قلب و مربوط به درون و نيت ما است. مربوط به روح است.
يک بخشي هم عملي است. کارهايي که انجام ميدهيم.
يعني اگر ما توجه بکنيم که روحمان را و درونمان را چه طور بايد سامان بدهيم و چه کارهايي را انجام بدهيم آن وقت است که با ملاحظهي اينها ميتوانيم اطمينان داشته باشيم که بعد از اين دنيا ضرر و زياني متوجه ما نمی¬شود.
رکن اول دینداری:معرفت
اولين مسئلهاي که گفتيم اساس است و مهمترین است، مسئلهي معرفت است. معرفت را بطور خلاصه توضيح داديم که منظور از معرفت و معرفت الله چيست که در روایت داشتیم اوّل الدين معرفته . معرفت تفسير شده بود به ايمان قلبي، هو الايمان بالقلب که البته اين هم در روايت آمده بود.
آثار معرفت
معرفت آثاري داشت. که به آن اشاره کرديم.
اثر دنیوی
آثار دنيايي معرفت را بطور خلاصه میتوان اینگونه بیان داشت که يعني کسي که به اين درجه در درون او يک خوف و يک شوقي نسبت به خدا ايجاد ميشود که او را در برابر نافرمانيها و عصيان و گناه و معصيت بيمه ميکند.
توضيح داديم منظور از خوف و شوق چيست؟
اثر اخروی
يک اثري هم براي آخرت دارد که اين خيلي مهم است. کسي که به معرفت ميرسد، درجه و ارزش او با اين معلوم ميشود. اشاره به روايت هم کرديم. ببينيد انسان وقتي که ميميرد و از دنيا ميرود چيزي با خودش نميتواند ببرد نه خانه، نه زمين، نه لباس، نه عنوان و مقام، هيچ چيز را نميتواند، اين جسم هم که ميرود زير خاک البته در مورد بعضي از اولياء الله دارد که اينها جسمشان هم محفوظ ميماند. حتماً داستانهايي را هم در اين رابطه شنيديد. اما آن چیزی که انسان با خود ميبرد چيست؟ خوب انسان که از دنيا ميرود روح انسان است که باقي ميماند و از بين نميرود. هرچه که روح با او عجين شده است هم با او ميرود آن دنيا. بعنوان مثال کسي که در روز خيلي خوشحال باشد شب می¬خوابد و خواب¬ی ميبيند. انساني هم که خيلي غمناک است همینطور. اما آیا خوابهای این دو دسته با هم فرق نمی¬کند؟ انسانهاييکه خيلي در روز ناراحت هستند، یا مثلا از چيزي ترسیده¬اند، ديدهايد ميگويند همهاش ما کابوس ميبينيم. خوابهاي بد ميبينند همهاش خوابهاي وحشتناک ميبينند. در حالي که در روز يک اتفاقي افتاده است، تمام شده و رفته است. اما روح مثل ظرفي اين را در خودش جاي داده است و در خواب شب اين تجلي ميکند. غمها و شاديهاي انسان در او اثر ميگذارد و در روحش ميماند.
انسان وقتي از دنيا ميرود هرچه که روح با او مأنوس شده است با او ميماند. روحي که با خوبيها و فضيلتها مأنوس شده است، روحي که اهل خير خواهي است، روحي که اهل محبت است، روحي که اهل دوست داشتن است، با همينها به آن دنيا منتقل ميشود. روحي که با کينه و حسد و نيت سوء و سوء ظن و بدبيني و … مأنوس باشد هم همينطور.
آن ويژگيهاييکه روح انسان پيدا ميکند به همراه روح به عنوان يک سرمايه منتقل ميشود به آن دنيا ببينيد اعمالي که ما انجام ميدهيم در آن دنيا يک نماز ميخوانيد مثل اين ميماند يک دفترچهي پس اندازي باز کردهايد خوب يک مقداري در آن پس انداز ميکنيد تازه اگر شرايط آن باشد و درست باشد و همه چيز آن فراهم باشد. روزهاي ميگيريد، صدقهاي ميدهيد ولي وقتي که انسان ميميرد سرمايهاش را با خودش ميبرد سود را ديگر نميبرد. اعمال ما اگر شرايط آن وجود داشته باشد مثل سودهايي است که پس انداز ميکند. البته آن دنيا هم به درد او ميخورد اما سرمايهاش را يک جا جمع می¬کند و بعد از مرگ ميبرد.
آن سرمايه چيست؟ آن سرمايه است که آنجا خيلي به کارش ميآيد آن سرمايه روح است هرچه اين روح متعالي¬تر باشد ارزش و منزلت و درجهي انسان آن طرف بيشتر است. هرچه اين روح معرفتش بالاتر باشد و قرب بيشتري به خدا پيدا کرده باشد، آنجا جايگاهش بالاتر است.
معرفت اين جايگاه را براي انسان ايجاد ميکند. وقتی عده¬ای از مومنین به که ميرسند دعا ميکنند: انشاالله عاقبت به خير شويد. خيلي دعاي خوبي است.
عاقبت به خيري يعني چه؟
عاقبت به خيري يعني آن وقتي که ميخواهي سرمايه ات را جمع کني و ببري آن طرف آن آخرين لحظات يک سرمايهي قابل اتکائي باشد. خس و خاشاک نباشد، فضولات و کثافات نباشد. آن لحظههاي مردن، لحظات احتزار، کفريات و… نباشد. از بزرگان و علما افرادی بوده¬ند که با کفر از دنيا رفتهاند. همه را به باد دادهاند.
خيليها هم بودهاند که يک عمري به خطا رفتهاند اما لحظهي آخر يک دفعه آن اتصال پيدا شده است با آن سرمايهي عظيم رفتهاند آنجا.
خلاصه اثر عمدهي معرفت اين است که با مردن انسان تمام نميشود معدوم نميشود اين را علماي علم اخلاق ميگويند. يعني هرچه اينجا میتوانید سعي کنيد اين معرفت، اين ايمان، اين يقين بالاتر برود. اين از بين نميرود همراه شما به عنوان يک سرمايه ميآيد آن طرف و خيلي به کار انسان ميآيد. اين است که معرفت خيلي مهم است. اين است که آن ايمان قلبي خيلي مهم است چون همهي سرمايهي انسان است. اين آن چيزي است که وقتي از دنیا رفتی، همان است و ديگر چيزي غير از آن نيست. روحي که معرفت دارد روحي که در اين دنيا پلههاي ترقي و تکامل را طي کرده است آنجا می¬تواند در جواب قرب و رحمت الهي همراه با اولياء الهي ساکن شود. همهي سرمايه همين است. اين همه هم که روي آن تأکيد شده است که اوّل الدين معرفة الله اين را بايد روي آن خيلي هواسمان جمع باشد.
خوب من قرار بود راجع به اينکه چه طور ميتوان به اين معرفت هم رسيد يک صحبتي بکنم و آن حديث من عرف نفسه و قد عرفه ربّه را بگويم که ديگر خوب خود آن طول ميکشد بگذريم و وارد قسمت دوم و آن رکن دوم دين داري بشويم خود اين بحث معرفت الله عرض کردم يک ماه رمضان بحث دارد اما ديگر حالا ما ميخواهيم فقط يک اشاره و ذکري از آن اصول و رئوس دين داري داشته باشيم.
رکن دوم دینداری: اخلاص
دومين رکن دين داري که به قلب و روح انسان بر ميگردد و آن عبارت است از اخلاص. اتفاقا باز علماي علم اخلاق تأکيد ميکنند که اخلاص فرع معرفت است. يعني هرچه معرفت بالاتر باشد، هرچه معرفت بيشتر شود اخلاص انسان بيشتر ميشود. اخلاص خيلي مهم است. يعني اگر کسي برای بدست آوردن اين دو سعي کند و روي آن مراقبت کند -يکي معرفت و يکي اخلاص که اخلاص به دنبال معرفت پيدا ميشود- کارش درست است و خيال او راحت باشد.
دربارهي معرفت گفته شده و روايت داشتيم، اوّل الدين معرفته. دربارهي اخلاص روايت وارد شده است الاخلاص غايةالدين ، نهايت دين و آخر دين اخلاص است.
اينکه من ميگويم اخلاص اساس است بي جهت نيست. اين سورهي اخلاص را که هر روز در نماز هايتان هم ميخوانيد. اين سوره را پيامبر مکرّم اسلام يک اسم ديگري هم روي آن گذاشته است. فرموده است. سورة الاساس، اسم سورهي اخلاص سورة الاساس هم هست. سورهي اساس. و گفتهاند علت اينکه به اين ميگويند سورهي اساس چون اساس دين است. اخلاص اساس دين است. در روايتي باز ذکر شده است که ان الله لا ينظر الي سورکم و اموالکم خدا به صور و اموال و اين چيزهاي شما کاري ندارد انّ ما ينظر الله الي قلوبکم، خدا فقط به قلبهاي شما نگاه ميکند. يعني صور اعمال هياکل اعمال و عبادات تا اين مخ را نداشته باشد فايدهاي ندارد.
همهي هويت هر عبادتي نماز، روزه، به اين قلبش بر ميگردد. به اينکه چه نيتي و چه هدفي پشت اين عمل وجود دارد. ببينيد اينکه ما بخواهيم نماز بخوانيم خيلي زياد، اين ارزش ذاتي ندارد. نماز خواندن ارزش ذاتي ندارد، روزه گرفتن ارزش ذاتي ندارد اينها همه يک وسيله است براي قرب، براي نزيک شدن والا اگر کسي هفتاد سال نماز بخواند اما اين حاصل نشود برايش هيچ فايدهاي ندارد. نيت و قصد انسان مهم است. در روايتي نقل شده است =اين را خيلي خوب دقت کنيد= که وقتي انسان يک عملي را انجام ميدهد ملائکه اعمال انسان را در يک کتابي نوشته و ميبرند محضر خدا. اينکه اعمال را در کتاب مينويسند و ميبرند محضر خدا و اينها عمقش چيست؟ و به چه شکلي است؟ اينها براي تقريب ذهن ماست. کتاب اعمال انسان را روزانه يا هفتگي يا سالانه ميبرند به محضر خداوند متعال. کتاب را باز ميکنند شروع ميکنند يکي يکي اعمال انسانها را خواندن اين آقا اينجا روزه گرفته است اينجا نماز خوانده است در آن مسجد حاضر شده است. فلان جا صدقه داده است. ميخوانند و ميخوانند. خداوند تبارک و تعالي =اين متن روايت است= ميگويند: بگذاريد کنار، هيچ کدام از آن هيچ فايدهاي ندارد، ببينيد =چقدر قصد مهم است! = چرا؟ فأنه لم يرد بما فيها وجهي خداوند متعال ميگويد براي اينکه در هيچ کدام از اينها من را لحاظ نکرده است. اگر آمده است در صف جماعت براي اين است که ببينندش بگويند عجب انسان خوبي است اگر فلان جا رفته است براي خودش بوده است. هيچ به درد نميخورد! بعد اينها که ميآيند بساطشان را جمع کنند بروند خداوند ميگويند صبر کنيد ثم يناد الملائکة، صبر کنيد اکتبو له کذا و کذا برايش اين را بنويسد آن را بنويسد، آن را بنويسيد. ملائکه اعتراض ميکنند ميگويند خدايا اين را که ما نديديم اين کار را انجام بدهد! اگر بود اگر کاري را انجام ميداد ما ميديديم برايش مينوشتيم. فيقولون ربنا انه لم يعمل شيئاً ملائکه ميگويند، خدايا اينکه ما نديديم کاري انجام بدهد. هيچ کدام از اينهايي که شما ميگوييد بنويس در نامهي اعمالش اينها نيست! دو مرتبه خداوند تبارک وتعالي انه نواه، انه نواه نيت اين کار را داشته است.
ببينيد اگر نيت و قصد خالص باشد حتي اگر آن کار را هم نکنيد لحاظ ميشود. يعني قصد و نيت انجام کار خير. اين را هم بعداً توضيح ميدهم قصد و نيت انجام کار خير چيست؟ و آن چيزي که اگر قصد آن را بکنيد ولو کار آن را هم نکنيد خداوند برايتان لحاظ ميکند آن چيست. حالا توضيح آن را هم ميدهم بعد.
ميفرمايد انه نواه ، انه نواه. همين کافي است، همين که نيت کرده است اين کار را انجام بدهد برايش بنويسيد ببينيد چقدر مهم است.
اين که اگر هفتاد سال، شصت سال عمل انسان هيچ! اما يک سلام خاضعانهي با دل شکستهي از روي اخلاص به حرم امام حسين به اندازه يک دنيا در پيشگاه خدا ارزش دارد. آن دنيا، خداوند اينها را ميخرد، اخلاص خيلي مهم است.
البته با اين حرفها نميخواهيم مأيوس بشويد! بگوييد اگر اينطور باشد همهي ما کمیت¬مان لنگ است چون خداوند تبارک و تعالي در يک حديث قدسي است که نقل شده، ميفرمایند: من بهترين شريک هستم. ميگويد من بهترين شريک هستم چرا؟ براي اينکه کسي که با يک نفر شريک است ميگويد خوب سهم من را بده سهم آن را هم بده اين سهم من اين هم سهم تو، خداوند ميگويد من شريکي هستم که اگر کس ديگري را با من شريک بکند ميگويم همه را ببر بده به او من نميخواهم . بهترين شريک هستم براي اينکه اگر کسي را با من در عملت و در کارت شريک کردي به تو ميگويم برو و همه را بده به آن، من سهمي نميخواهم. فقط آني را ميخواهم که براي من باشد. نبايد مأيوس بشويم ها!.
ميگوييم اخلاص درجات دارد، مراتب دارد، اما بايد حواسمان باشد، بايد محاسبه کنيم خودمان را! محي الدين ابن عربي اسمش را شنيدهايد که از عرفاي بزرگ اسلامي و پدر عرفان اسلامي ناميده شده است. کتابهاي متعددي دارد. در آن نامهاي هم که حضرت امام رحمت الله عليه به گرباچف نوشته بودند و در آنجا آقای گرباچف را دعوت کردند به اينکه آثار بزرگان از علماي ديني ما را مثل ابن عربي و صدر المتالّهين را بگيريد و مطالعه کنيد. البته او که نميدانست. کار پدر جد او هم نيست که حرفهاي محي الدين عربي و ملاصدرا را بفهمد اما گفته بود بگوييد اينها را برايتان توضيح بدهند و شرح بدهند. ابن عربي در کتاب فتوحات مکيّه ميگويد اساتيد ما، شيوخ ما، يک دفتري داشتند به عنوان دفتر محاسبات، که خودش ميگويد من هم اين دفتر را دارم، دفتر محاسبات يعني چه؟ يعني دفتر حساب و کتاب. چطور شما از صبح دخل و خرجها را در کتاب مينويسيد، اينها هم يک دفتري داشتند از صبح دانه به دانه کارهايي را که کرده بودند يادداشت ميکردند و حوادث يا قضايايي که برايشان پيش آمد کرده بود، مشکلي برايشان پيش آمده بود نعمتي به ايشان عطا شده بود. می¬گفتن خوب اين کار نيازمند شکر است، شکر به جا ميآوردند. اين کار نيازمند به توبه است. اين کار نيازمند به استغفار است. اينطوري خودشان را، اين کار را ما ديگري را با آن شريک کرديم. اينطوري خودشان را محاسبه ميکردند. بايد اينطور از خودمان مراقبت کنيم. ببينيم اعمالمان براي کيست؟ در روايتي از رسول مکرم اسلام صلوات الله و صلوات عليه وارد شده است که اخلص قلبک ، قلبت را خالص کن يکفيک القليل من العمل، عمل کم هم بس است. به دنبال زياي عمل و به دنبال نميدانم کارهايي که حالا کارنامهي ما را به نظر ما زياد ميکند و پر ميکند نباشيم. عملِ کم اما خالصانه.
ببينيد ميزان آن هم بايد معلوم شود. يکي از عرفا و اولياء نقل ميکند در همين کتابها نوشته شده است که من سي سال ميرفتم به نماز جماعت، صف اول جماعت ميرفتم. سي سال مرتب سه وعده اول وقت ميرفتم سر صف جماعت ميايستادم نماز ميخواندم يک روز رفتم در مسجد ديدم صف اول جا نيست. صف دوم ايستادم. يک کمي ناراحت شدم و ناراحتي هم به اين حساب بود که ديدم خوب براي من کثر شأن است من که يک عمري صف اول بودم صف دوم بايستم. از ديد مردم خيلي خوب نيست. فهميدم تمام اين سي سال نمازم هباءً منثورا بوده است و سي سال نمازم را قضا کردم. مسئلهي اخلاص خيلي مهم است!.
اين حرفها ميگويم، ميخواهم اهميت آن را جا بيندازم. حالا باز مأيوس نشويد بگوييد اگر اينطور باشد ما مشکل داريم نه اينطور نيست. درجات دارد بايد سعي و تلاش بکنيم. شدني است. اينطور نيست که امکان نداشته باشد و يا نشود.
اخلاص آن قدر مهم است که در يک بياني از امام صادق، -خيلي عجيب است- در بياني از امام صادق(علیه¬السلام) ميفرمايد به چه علمايي نزديک شويد از چه علمايي دور شويد. ببينيد ما اينهمه دستورات داريم هرکه حالا آمد ادعا کرد من عالم هست مثل من اين عمامه سرش بود و اين لباس داشت فکر نکنيد که اين کارش درست است. مشکلات ما همه از خيلي از اين جاها ناشي ميشود. به ما ميزان دادند که به چه عالماني نزديک شويد و از چه عالماني دور شوید. ما حالا هرچه فکر ميکنيم، من خودم را عرض ميکنم. يک لباسي پوشيدهايم و اداي عرفان و عارف بازي در ميآوريم فکر ميکنيم ديگر اين از مقرّبين درگاه الهي است. اينقدر نبايد ساده انديش باشيد! لا تجلسوا عند کل داعٍ پيش هر دعوت کننده ننشينيد. که چه کار ميکند؟ که يدعوکم من اليقين الي الشک، حالا اينها هرکدام نياز به توضيح دارد. شما را از يقين ميبرد در وادي شک پيش اين عالمان ننشينيد و من الاخلاص الي الرّياء مگر ميشود يک عالم دين ما را از فضاي اخلاص ببرد در فضاي رياء؟ بله! از فضاي اخلاص ما را ببرد در رياء؟ چطوري ميشود؟. هر عالمي که دعوت به خويشتن بکند دارد ما را از اخلاص ميبرد در رياء. کسي که دعوت به نفس بکند از خودش بگويد. عالمي که از خودش بگويد يعني دارد چه کار ميکند؟ يکي از طرقش اين است. نه اينکه حالا همهاش اين باشد.
اين روايت را وقتي من ميديدم واقعاً فکر ميکردم خود اين روايت احتياج به بحث طولاني و گستردهاي دارد. بله عالم دين ميتواند ما را از اخلاص به سمت رياء ببرد و من التواضع الي الکبر، عالمي که از تواضع ببرد به سمت کبر! ننشينيد در پيش اينها، پيش اينها زانو نزنيد، و من النصيحة الي العداوة، عالِم و سخنراني که به جاي نصيحت و مواعض اخلاقي کينه و عدوات و دشمني را ترویج دهد. اين فرمايش امام صادق(علیه¬السلام) است: در مصباح الشريعه نقل شده است که نزد اين چنين عالمان ننشينيد کسي که يدعوکم من النصيحة الي العداوة، عالم است شما را از اخلاص ميبرد در رياء از تواضع ميبرد در کبر، از نصيحت ميبرد در عداوت به جاي اينکه دلهاي شما را به هم نزديک کند، به جاي اينکه شما را به هم حسن ظن ايجاد کند بدبيني و سوء ظن و انواع اقسام گرفتاريهايي است که متأسفانه جامعهي ما پيدا کرده است! اين که ما به خودمان اجازه بدهيم و جرأت بدهيم که عداوت و دشمني در بين مردم را زياد بکنيم. اين مسلم مقبول نيست. مسلم مردود است.
ماهايي هم که زانو در نزد چنين به ظاهر عالمان، عالِم نمايان ميزنيم، ماها هم از دستور امام صادق(علیه¬السلام) سرپيچي کرده ايم. اين نهي است، لا تجلسوا، در محضر اينها ننشينيد!. يعني کسي که برود در محضر اينطور آدمها بنشيند، از دستور امام صادق(علیه¬السلام) سرپيچي کرده است. بخشهايي از اين خيلي به بحث ما ارتباط نداشت اما ايني که ارتباط داشت اين است که لا تجلسوا عند کل داعٍ که يدعوکم من الاخلاص الي الرّياء کسي که خيلي از خودش بگويد دعوت به خويشتن بکند يدعوکم من الاخلاص الي الرّياء و از آن طرف دارد و تقرّبوا، من عالِمٍ عکس آن موارد قبلي هر پنج مورد را ذکر ميکند.
به هر حال مسئلهي اخلاص، مسئلهي قصد و نيت و اينکه ما هم خودمان بهتر از هر کسي ميدانيم، اين کاري که داريم انجام ميدهيم براي کيست؟ يک کمي فقط بايد تأمل کنيم خودمان را هم گول نزنيم. بهترين داور هم خودمان هستيم. ببينيم واقعاً اين کاري که داريم انجام ميدهيم براي که داريم انجام ميدهيم؟ براي نگاه ديگران، براي تشويق ديگران، براي کف زدن ديگران، خوب اگر اين است که خدا هم ميگويد: خيلی خوب اينها را خواستي من هم همينها را به تو دادم. مردم احسنت برايت گفتند. تشويق هم کردند. ديگر بيش از اين که نخواستي! لذا وقتي ميروي آنجا، نامهي اعمال که باز ميشود ميبينيم هيچ چيزي در آن نيست!
اين آخرين جملهي من است و تمام. در روايتي وارد شده است که اخلاص سرّي است از اسرار الهي که خداوند اين را به بندگان خوب خودش عطا ميکند و عنايت کنيد عملي که خالصانه باشد بي واسطه به خدا ميرسد. ديگر ملائکه واسطه نيستند اين را خود خدا دريافت ميکند. حالا اين احتياج به توضيح دارد ولو اينکه حالا اصلاً حقيقت اخلاص چيست و آثار آن چيست و به اصطلاح قواعدي که بر اين مسئله است اين را انشاالله بعداً .
نظرات